ترکم نکن (1)

1393/05/31

(بعد از داستان دوراهی که فکر کنم یکسال و خورده ای باشه از نوشتنش میگذره امیدوارم از دومین داستانمم خوشتون بیاد )

از سکوت خونه کلافه شدم،لباسامو در میارمو میرم زیر دوش،اب که میریزه رو سرم و از لای موهام رد میشه ،چشمامو میبندم … کاش میشد فراموشش کرد ،کاش میشد با پاک کردن شمارش از تو گوشیم عشقشم پاک شه ،اما انگار هیچی عوض نشده و هنوزم غروبا منتظرم که برگرده . همینطور که زیر دوشم دارم تمام خاطراتمونو مرور میکنم ،اینکه الان اگه بود …الان دستش رو سینه هام و بین پاهام داشت سُر میخورد و یه عاشقانه دیگه …وای اگه بود … قطره اشکم حل میشه بین قطره های اب. حولرو دور خودم میپیچم و میام بیرون و زیر کتری روشن میکنم ،هوا هم مثل من دلش گرفته … دستم میره سمت لپ تاپ و پخش… صدای معین که انگار داره درد منو میخونه؛ تو خونه بلند میشه … ترککککم نکننننن ،من بی تو بیماااارم دیووونه وااار ،دوست داررررم … یه نخ سیگار از پاکت میکشم بیرون و میرم سمت شعله گاز و یه پُک عمیق و دودشو میفرستم سمت شیشه پنجره روبروم که حالا تکیه دادم بهش و تمام خیابونو با نگاهم زیر رو میکنم که شاید گوشه ای قایم شده باشه و کمین کرده که منو ببینه . با هر پُک سیگار بیشتر غرق خاطراتمون میشم؛یاد اولین دیدار… (یکسال و سه ماه قبل) اخر هفته بود و شب خونه داییم بودیم .مامان گفته بود دوستای خانوادگی داییم هم هستن و به سر و وضعم برسم و طبق معمول ابروشو نبرم . داشتم موهامو دم اسبی بالای سرم جمع میکردم و تموم که شد در کمد لباس و باز کردم و یه نگاه انداختم و از بینشون یه لباس حریر سرخابی که با استر پوشیدش کرده بودنو و تا زانوم میرسید کشیدم بیرون و با یه ساپورت مشکی ضخیم .ارایشمم که تموم شد یه نگاه به سر تا پام انداختم . بعد مدتها سر حال بودم . مانتو کرم رنگمو که تازه خریده بودم و تنم کردم با شال قهو ه ای که موهای بلندم از زیرش زده بود بیرون و کفشای پاشنه دارم که یه هفت سانتی به قدم اضافه کرده بود . سوئیچ و برداشتم و تو اسانسور به مامان زنگ زدم که دم خونه دایی منتظرم بمونن با هم بریم تو … اوه چقدر مهمون ،خونه دیگه جایی برای نشستن نداره ،همونطور که دارم حال و احوال میکنم سعی میکنم شالم که حالا کامل افتاده رو شونم و ازاد کنم و تو این گیر و دار بوی ادکلن تند و خوش بویی میزنه تو بینیم .سرمو بلند میکنم و تو چشمای اون غریبه گم میشم ،احساس میکنم صورتم گُر گرفته و با صداش که میگه محمدم از اشناییتون…به خودم میام و از رفتارم خجالت میکشم و تو دلم به خودم فحش میدم که الان پسره پیش خودش فکر میکنه تا حالا پسر ندیدم و سعی میکنم خودمو جمع و جور کنم و سریع دستمو سمتش دراز میکنم و میگم نازگل،خنده مرموزی گوشه لبش میشینه و تازه میفهمم چه گندی زدم و اون اصلا دستشو دراز نکرده . این اغاز اشناییمون بود . تو طول مهمونی همش زیر چشمی همدیگرو میپاییدیم و به هر بهونه سرمونو سمت هم میچرخوندیم و اخر سرم موقع خداحافظی یه جوری برخورد کردیم که همه فهمیدن با نگاه داریم دل میدیمو قلوه میگیریم. اونشب منتظر بودم شمارشو بده اما تا وقتی که تو ماشین نشستم مطمئن شدم خبری نیست تا اینکه دیدم با حالت دو داره میاد سمت ماشینم و شیشرو دادم پایین و گوشیمو سمتم دراز کرد و گفت جا گذاشتم . دوباره مکس کردم بلکه شمارشو بده اما خبری نشد .خداحافظی کردم و یه بوقم برای مادرمو ناپدریم زدم و دور شدم.(از وقتی مامانم با ناپدریم ازدواج کرد منم از خونه مامان اومدم بیرون و مستقل زندگی میکنم) شب اونقدر خسته بودم که فقط به خواب فکر میکردم همینجور که لباسامو گوشه اتاق پرت میکردم صدای اس ام اس اومد و گوشیمو که باز کردم دیدم از طرف محمد … من که کسیو به این اسم سیو نکرده بودم و متن و خوندم(خوب بلدی دلبری کنیا)ای پسره زرنگ . شمارشو تو گوشیم سیو کرده بود .اونم به اسم خودش .بچه پررو هم خندم گرفته بود هم لجم اما بیشتر حس خوبی از این کارش بهم دست داد. زود جواب دادم نه اینکه شما با چشات سر تا پای منو برانداز نکردی .شمارتم که بی اجازه وارد کردی و اون شب تا نزدیکای صبح داشتیم با هم کَل کَل میکردیم این شد که ما با هم خیلی صمیمی شدیم . انگار نه انگار دوست پسرمه . همیشه با هم بودیم . از لحظه لحظه هم خبر داشتیم از اینکه روم غیرت داشت و براش اهمیت داشتم لذت میبردم. اونقدر منو از عشقش پُر کرده بود که جای دیگه ای برای عشق دیگه ای نذاشته بود .تمام مردا برام بی اهمیت بودن جز اون . بعد پنج ماه هنوز با هم سکسی نداشتیم . شبا خونم نمیموند و هر وقت حشری میشد به بهونه ای میرفت خونشون . برام عجیب بود که چرا تا مرحله سکس عشق بازی میکنیمو به جای حساسش میرسیم منو تشنه میذاره. تا اینکه پیشنهاد داد بریم سفر و منم قبول کردم . قرار شد بریم تفرش .اونجا خونه داشتن .صبح را افتادیمو ناهارو تو راه خوردیم . کلید و انداخت تو در و وسایل بردیم تو .خونه نقلی بود با وسایل کم و یه تخت دو نفره تو تنها اتاقش . خودمو پرت کردم رو تخت و چشمامو بستم؛کنجکاو بودم که چرا محمد نمیاد کنارم تا اینکه خودشو کنارم ولو کرد و صدای فنر تخت بلند شد .نمیدونم چقدر گذشت اما طولانی شد طولانی شد برخورد نفساش و نبوسیدنش . تو دلم اشوب بود و تمام اجزا بدنم بدنشو میخواست و اون حرکتی نمیکرد.چشمامو اروم باز کردمو و دیدم یک دستشو زده زیر سرشو صورتش به سمت منه .چشماش خمار بود و داشت صورتمو نگاه میکرد .تو چشماش خیره شدم و لبهای داغش که چفت شد با لبام… حالا کامل رو من اومده بودو لباش با لاله گوشم بازی میکردو گاهی زبون میکشید داخل گوشم .نفسام به شمار افتاده بود و کمرمو زیرش پیچ و تاب میدادم و لباش که رسید به گردنم اه از نهادم بلند شد انقدر اینکار و کرد و گردنمو خورد و بوسید که احساس کردم دارم از حال میرم .سفتی کیرشو که حالا بین پاهام بود کامل حس میکردم و زبونش که از گردنم اومد به سمت سینه هام …از رو لباس یه گاز گرفت و دستاشو برد زیرمو و چفت سوتینمو باز کرد و سینه هامو از بند رها شد .دوباره لبامون تو هم و بعد منو بلند کرد و لختم کرد .جلوش گاهی لخت بودم اما اینبار بیشتر از همیشه خجالت میکشیدم . یکی از دستامو گرفتم جلوی سینمو با اون یکی کسمو که حالا کمی خیس و باد کرده بود پوشوندم . با چشاش داشت سر تا پامو میخورد و وقتی در اوردن لباساش تموم شد دوباره منو به اغوش کشید از اینکه تن برهنمو تو خودش میپوشوند راضی بودم و حالا تماس بدن برهنمون لذت عشقبازیمونو بیشتر میکرد. گاهی دستشو اروم میکشید رو گودی کمرمو و به برجستگی باسنم که میرسید چنگ میزد و صدای ناله ی من که بلند میشد ؛جوننن کشداری میگفت و گاهی نوک سینمو به دندون میگرفت . در همین حال منو انداخت رو تخت و از بالا شروع کرد بوسیدن تا نوک پام؛و بعد انگشتمو لیسید و من از حس قلقلکی که بهم داده بود از خنده ریسه رفتم … دوباره از پام بوسید و وقتی رسید به کسم چند ثانیه بینیشو چسبوند به بدنمو و بو کشید و بوسید .از اینکه خیس شده بودم کمی خجالت کشیدم و گفتم محمد بذار برم خودمو تمیز کنم که لباشو رسوند به کسمو و زبونشو از پایین تا بالا کشید من:اااههههههه یواشش محمد:جووون عشقم جووون عاشق کستم عاشق بوی ابت و دوباره زبونش که روی چوچولام میچرخه و گاهی میک میزنه دستام تو موهاشه و تا اونجا که میتونم چنگ میزنم و سرشو به کسم فشار میدم زبونشو که رو کسم میچرخونه نفسم بند میاد و صدایی از ته گلوم که بیشتر شبیه اه کشیدنه حالا پاهامو کامل براش باز کردمو و خودمو رها کردم … دلم کیرشو میخواد ازش میخوام بخوابه و شصت ونه شیم و اونم دراز میکشه .حالا نوبت منه و زبونمو از پایین ترین نقطه بین پاهاش نزدیک به سوراخ کونش میکشمو میام بالا و دوباره دوباره و گاهی تخماشو میکشم تو دهنمو و با هر بار اینکارو کردن صدای محمدم بیشتر در میاد و کسمو محکمتر میک میزنه .زبونمو چند بار اروم میکشم رو کیرشو بعد میدم داخل دهنم و شروع میکنم بالا و پایین کردن کیرش تو دهنم . شوری پیشابش که میاد تو دهنم و ،همه اب دهنمو جمع میکنم و تف میکنم سمت کیرشو دوباره تو دهنم بالا پایین میکنم .دلم میخواد زودتر ابم بیاد اما محمد برعکس همیشه بلندم میکنه و میاد روم دلهره عجیبی دارم . لباشو میاره کنار گوشمو و اروم میگه اجازه میدی .خیلی وقته خودمو اماده این لحظه کردم اما بازم میترسم با سر بهش میگم اره و اونم کیرشو میماله رو کسمو محمد جون نازی یواشا . تو رو جون من . میترسم یواش بکن . و سرشو نزدیک صورتم میکنه و میگه نترس خانومی خشگلم تا تو نخوای من نمیکنم و و دوباره شروع میکنه لبامو میک زدن و سر کیرش که حالا داره با کسم تنظیمش میکنه .دوباره چنگ میزنم به بازوهاش و از اینکه اون کیر کلفتو چطور میخواد بکنه تو کسم نفسم به شمار میوفته … اولین فشار اروم و صدای اه من … اخ محمد ارووم عزیزم منکه هنوز کاری نکردم … اخخخخ… جونم عشقم … جوونم . وای چقد تنگه …اگه خودتو شُل نکنی نمیره ها ! و من با همه ترسم سعی میکنم خودمو رها کنم و دومین فشار سر کیرش به سختی میره تو… احساس میکنم یکی زیر دلمو چنگ میندازه درد و لذت که حالا با هم قاطی شده و لبای محمد که تو این گیر و دار امون نمیده و یک فشار دیگه و سوزش من و قطره اشکی که از کنار چشمم سر میخوره و روی تخت میوفته و بازوهای محمد که حالا سعی میکنه بیشتر پناه من باشه برای تخلیه دردم .احساس میکنم چیزی از وجودم کنده شده و داره از بدنم میاد بیرون . صدای محمد که حالا داره بلاتکلیف میپرسه در بیاره یا ادامه بده و حرکت سر من که ادامه بده و سوزش های مکرر … نمیدونم چقدر طول کشید اما حالا لذت سکس و میفهمم و با هر بالا و پایین شدن کیر محمد منم چشمامو میبندمو از سر لذت اه میکشم تا اینکه بهش میگم اخخخ بکش بیرون جیش دارم اما اون تندتر کمر میزنه و اولین ارگاسم که با هر منقبض شدن کمرم بالا و پایین میاد و خیسی که رو شکمم حس میکنم . چشمامو باز میکنم و میبینم عشقمم با من ارگاسم شده .کنار هم ولو میشیم و محمد منو تو اغوش میکشه و میگه حالا دیگه جسم و روحمون با هم یکی شد… ادامه دارد

نوشته:‌ nazgol


👍 0
👎 0
17992 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

432422
2014-08-22 16:55:27 +0430 +0430
NA

به کوری چشم بسیجی کونی‌ که میخواد کامنت اولی‌ باشه عالی‌ بود

0 ❤️

432423
2014-08-22 17:31:16 +0430 +0430
NA

خوب بود
بنویس

0 ❤️

432424
2014-08-22 21:23:43 +0430 +0430
NA

خیلی خوب بود تا اینجا

0 ❤️

432425
2014-08-23 00:00:33 +0430 +0430
NA

من می خواستم داستان بخونم ۲ تا کامنت اول که دیدم کلا ترکیدممممممم از خنده نتونستم ادامه بدم. ROFL

0 ❤️

432426
2014-08-23 02:11:23 +0430 +0430

نازگل نگارشت خیلی آشناس…
ولی فکر نمیکنی دیگه کم کم از این موضوع های درپیت عاشقانه باید بکشیم بیرون و برای نوشتن دنبال سوژه های ناب تری بریم؟این موضوعات فقط خوراک خوبی برای پورنو نویسی هست و بس اگر دنبال اینی پس همین سوژه ها رو بچسب ولی اگر دنبال پیدا کردن خواننده های بیشتری هستی دامنه نگارشت رو وسعت بده دیدت رو باز کن و سوژه های بکر رو ببین
موفق باشی
پروازی مخلصیما:-*

0 ❤️

432427
2014-08-23 06:45:04 +0430 +0430

دمت گرم…اخ مردم از خنده…از کامنت اولي

0 ❤️

432428
2014-08-23 06:45:54 +0430 +0430

راس ميگه چکار بامذهب داري شما…

0 ❤️

432429
2014-08-23 07:20:51 +0430 +0430
NA

خوب بود ادامشو زودی بذار جوجو!

0 ❤️

432430
2014-08-23 08:40:27 +0430 +0430
NA

جالب نوشتی . نشان دادی که تو هر زمینه ای استعداد داری( دلبری. حال دادن. نوشتن. و …)

0 ❤️

432432
2014-08-23 10:31:07 +0430 +0430
NA

خاک تو سرت با این طرز فکر بچگانت…
کیر اسب اسلام و تمام ادیان تو تفکر مسخرت.

متاسفم

لت وپار

0 ❤️

432433
2014-08-23 11:22:22 +0430 +0430
NA

سپیده جان دربست چاکرم . اصن ی وضیییییییییی. به کوری چشم هیوا اینا . biggrin

0 ❤️

432434
2014-08-23 12:37:09 +0430 +0430

پروازی :-D

0 ❤️

432435
2014-08-23 17:35:11 +0430 +0430
NA

بچه ها دم همتون گرم
البته بجز اونى که زير لئوباشه
ايرانى پرچمش بالاست محدوديت ى که آخوندا باعثش بودن مارو تو اين سايت آورده ولى انسانيت تو ريشها باقيه

0 ❤️

432436
2014-08-24 01:59:24 +0430 +0430
NA

داستان بد نبود، معلومه که نویسنده بلده کارشو، اما من از تم و موضوع خوشم نیومد.
_______خارج از داستان این دیوثی که زیر منه و نظر داده حروم زاده ترین کاربر شهوانیه، باید یه تیر برق کرد تو کونش.

0 ❤️

432437
2014-08-24 04:30:14 +0430 +0430

قشنگ بود … فقط کاش آخرش به زمان حال بر می گشت

0 ❤️

432439
2014-08-28 13:29:38 +0430 +0430
NA

On haromzadeye camment 2vomi kiram dahane 7 jadet koskesh bilit madaret chandeee
Rasti on pig amate madar be fana rafteye khahar jende shayad to in sait basham ama hanozam mosalmonam kolan kiram dahanettttttt

0 ❤️

432440
2014-09-29 04:03:07 +0330 +0330

قشنگ بود
خسته نباشید

0 ❤️

432441
2015-06-02 17:34:44 +0430 +0430

بد نبود,یعنی اگه ادامه بدین میخونم…اول داستان گفتی باهاش سکس نداشتی ولی وسط سکس نوشتی ’ اما محمد برعکس همیشه میاد روم!’…سوای این مورد که متوجه نشدم داستان و نوشته ات بد نبود…مرسی

0 ❤️