تصمیم کبرا (طنز)

1391/06/16

سلام. داستان من همونجور كه از اسمش پيداست واقعى نيست ولى يه جورايى سعى كردم طنز باشه و خنده دار.اصلا هم تلاشم رو اين نبوده كه سكسيش كنمو مخاطبو تحريك كنم و بهتون پيشنهاد ميكنم اگه به خاطر تحريك شدن ميخوايد بخونيد بريد دنبال يه داستان ديگه وگرنه كه من مخلصتونم هستم. خب بريم سراغ داستان(نكته:هر متنى رو داخل پرانتز ديديد بدونيد راوى داره با شما صحبت ميكنه)
يكى بود يكى نبود، در يكى از روستاهاى ايران دخترى بود به اسم كبرا كه خيلى بچه مثبت بود،از اون چادرى هاى نماز خون.كبراى قصه ما 18سالش بود و مجرد بود و لازم به ذكر كه كبرا بدن خيلى سفيدو كس تپلى داشت(آخه خودم يه بار كردمش،ميدونم).
خلاصه يه روز كبرا داشت درس ميخوند كه گوشيش زنگ خورد.كبرا گوشيشو برداشت ديد حسنى بهش اس(SMS)داده و نوشته:سلام كبرا من ميخوام بيام پيشت باهم درس رياضي كار كنيم. كبرا هم جواب داد باشه منتظرت ميمونم(مگه چيه؟حالا ديگه چون چادريه و نمازخون نميتونه با پسر همسايه رياضى كار كنه).
كبرا با مادرش زندگى ميكرد و مادرش هم اكثر مواقع ميرفت كارگرى خونه ى اينو اون و به همين خاطر كبرا هم اكثرأ تنها بود.كبرا و حسنى همو دوست داشتن ولى روشون نميشد به هم بگن.
القصه.كبرا داشت درسشو ميخوند كه يهو حسنى سر رسيد ،در زد ،كبرا رفت درو باز كرد.حسنى اومد تو و نشستند باهم رياضى تمرين كردند.(اين حسنى هم تو معادله هاش هى 3X و كسينوس مياورد دهن سرويس.منظورمو كه گرفتين؟كبرا هم ميفهميد ولى به روى خودش نمياورد.) يه وقتايى وسط تمرين حسنى از قصد دستشو به دست كبرا ميزد،كبرا هم بدش نميومد و او هم همينكارو ميكرد.(خب شيطونه ديگه بعضى وقتا آدمو گول ميزنه ولى مطمئن باشيد كه كبرا خطا نميكنه)
وقتى تمرينشون تموم شد حسنى يه خميازه كشيدو پيرهنش رو دراورد(البته زيرش تيشرت داشت)و به كبرا گفت تو گرمت نيست؟چجورى با چادرو روسرى تحمل ميكنى من كه پختم. كبرا تا اينو شنيد روشو به طرف حسنى كرد و با خونسردى تمام به حسنى گفت:ببببييييهههه.فكر كردى من خرم؟ميخواى منو خورد خورد لخت كنى و بعد منو بكنى؟(خب،ديديد؟من كه گفتم كبرا اگر هم با پسر همسايه رابطه داشته ولى كارش به سكس نميرسه.)
حسنى: آخه چرا؟ تو كه خيلى منو دوست داشتى.
كبرا: واسه اينكه من تميزم پيش همه عزيزم اما تو چى؟موى بلند،كير سياه،ناخون دراز، واهو واهو واه.
حسنى:اى قربون اون تميزيت، الان با كله ميرم تو حموم.
(خب من همينجا تمام حرف هاى قبليمو تكذيب ميكنم و با قاطعيت اعلام ميكنم كبرا يه جنده بود،يه جنده).
پايان
نظر يادتون نرهااا

نوشته: ؟


👍 0
👎 0
46867 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

333606
2012-09-06 06:56:29 +0430 +0430
NA

ای…بد نبود…گلگسی تو کونت…

0 ❤️

333607
2012-09-06 07:01:26 +0430 +0430
NA

هه هه هه
بچه ها بخندید ضایع نشه
هه هه هه

0 ❤️

333608
2012-09-06 07:10:14 +0430 +0430
NA

کیر سیاه حسنی توو کونت

0 ❤️

333609
2012-09-06 07:19:08 +0430 +0430
NA

آخه پسرک ه مُـجتَـلـِـق (مرجع تقلید در جلق) ، الان این کُس شرایی که گفتی نه طنز بود نه خنده دار نه داستان سکسی بود نه کیر بعد از جلق بود . . . .
ارزش وقت گذاشتن نداری پس از نقدت گذشتم !

0 ❤️

333610
2012-09-06 07:27:44 +0430 +0430

وااااااااااااااااااااااااااای
خدا این دیگه کیه؟؟؟
ناموسا طنزش کجا بود؟؟؟
ههههههههههههههههههه
ناموس مادرت ننویس گورپیچ کردم از بس خندیدم
کیر توحلقت ننویس همه رو روده بر کردی
کس خل ننویس دل درد گرفتیم
کون کمبزه ای ننویس…

0 ❤️

333611
2012-09-06 07:28:19 +0430 +0430
NA

بچه ها یکی بود یکی نبود
یه بچه کونی پدرسگی بود
که مادرش جنده بود و یه روز که دسشویی داشتش
پیش خودش گفت که خوبه برم
تو شهوانی برینم
ولی میدونین چی شد
تا اومد برینه بچه های شهوانی زدن کون کونیشو پاره کردن
قصه ما به سر رسید
کونیه به خواسته اش نرسید

0 ❤️

333612
2012-09-06 07:34:51 +0430 +0430
NA

به عنوان يكي از پيشكسوتان طنز (:دي) همينجا اعلام ميكنم كه استعدادت در طنز حتي مانند ريدن با معده خالي نيز نيست ، شايد اگه داستان گي بود و توش ميرفتي ميدادي بيشتر جالب ميشد و بار طنز فوق العاده اي داشت! با تشكر!

پ.ن: در داستان هاي بعدي مادرتان هم بياوريد

0 ❤️

333613
2012-09-06 07:37:25 +0430 +0430

خوشم اومد .شیر جوان.خوب جوابشو دادی… این داستانا رو واسه مامانو ابجیت تعریف کن.شبکه جم تی وی با فیلماش تو کونت . کیر صفا کاروان جغلو تو کونت کونی.

0 ❤️

333614
2012-09-06 07:51:45 +0430 +0430
NA

:)
اقا شیره دمت گرمو دمت نرم…
خیلی داستانت با حال بود به جای داستان به کامنت تو 100 امتیاز میدم

0 ❤️

333616
2012-09-06 08:06:29 +0430 +0430
NA

فک کنم بعد از مالیدن کیر حسنی اینو نوشتی آخه کونی …

0 ❤️

333617
2012-09-06 08:13:27 +0430 +0430
NA

بدک نبود دوست عزیز اما بیشتر تلاش کن موفق باشی

0 ❤️

333618
2012-09-06 08:26:55 +0430 +0430

یه سوال وقتی این چرندیاتو مینوشتی مطمئن هستی که انگشت پتروس تو سوراخت نبود؟

0 ❤️

333619
2012-09-06 08:32:08 +0430 +0430
NA

داش یه سر بیا پایگاه محل ترتیبتو بدیم بعد تو ارتش سایبری عضوت کنیم

0 ❤️

333620
2012-09-06 08:42:20 +0430 +0430
NA

و خداوند اعتماد به نفس را آفرید

0 ❤️

333621
2012-09-06 09:06:27 +0430 +0430

خوبه معنی طنز هم فهمیدیم!
بهتر بود قبل از اینکه آپ کنی میدادی یکی دیگه بخونه تا بهت بگه چه کس شعری نوشتی.
کامنت شیرجوان طنز بود نه کسنامه تو!

0 ❤️

333622
2012-09-06 09:11:58 +0430 +0430
NA

داداش شما چي مصرف ميكني؟ الان واقعأ باتمام وجود به همه حال دادي هم طنزبود هم سكسي بود ازهمه مهمتربه ما آموخت كه حتما حمام كنيم وناخن هايمان راكوتاه كرده وشبها بفكركبرا بيدارباشيم (از شق درد)

0 ❤️

333623
2012-09-06 09:16:20 +0430 +0430
NA

Kossse ammmat ba in kossherat

0 ❤️

333625
2012-09-06 10:08:40 +0430 +0430

من تا الان زیر هیچ داستان یا عکسی نظر ندادم ولی دلم نیومد مادرتو نگام بعد برم کیییییییییییییییییییییییییییییییییرم تو دهن,کس,کون,دماغ,گوش,وسط دندون,لای پا,وسط ابرو های مادرت

0 ❤️

333626
2012-09-06 10:19:22 +0430 +0430
NA

کـــــــــــــــــــــــیرم تو طنز نوشتنت ! طنز نوشتن و یاد بگیر :

این هم دو تا جُـک آموزنده همراه با نتیجه اخلاقی البته بالای + 18 سال

یه مرد 80 ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر 18 ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و …… بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!
پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما” یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقا” منظور منم همین بود!

نتیجهء اخلاقی: هیچوقت در مورد چیزی که مطمئن نیستی نتیجهء کار خودته ادعا نداشته نباش!


من خیلی خوشحال بودم… من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم… والدینم خیلی کمکم کردند… دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود… فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود… اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم… یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی… سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت: اگه همین الان ۵۰۰ هزار تومن به من بدی بعدش حاضرم با تو سکس داشته باشم. من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم… اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم… وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم… یهو با چهرهء نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم! پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی… ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم… ما هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم… به خانوادهء ما خوش اومدی!

نتیجهء اخلاقی: همیشه کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید.


حالا داستان این مَجلوق طنز بود یا کامنت من ؟ 8)

0 ❤️

333627
2012-09-06 10:45:24 +0430 +0430
NA

خوب معلومه دادا رستم:
داستان اون مجلوق…
حالا کامنت تو قشنگتره دادا رستم یا دروغ شاخدار من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:)

0 ❤️

333628
2012-09-06 10:52:18 +0430 +0430
NA

:bigsmile:

0 ❤️

333629
2012-09-06 13:28:48 +0430 +0430
NA

من الهام از ملایر جنده ی 21ساله . کسی هست؟

0 ❤️

333630
2012-09-06 14:11:10 +0430 +0430
NA

کیر ننم تو کس بابات بااون داستان تخمیت
به جنده گفتن کست کو؟ گفت توی شرتمه !!! ههههههههههه

0 ❤️

333631
2012-09-06 16:44:27 +0430 +0430
NA

برج میلاد تو کونت
.
.
.
.
جلقو

0 ❤️

333632
2012-09-06 17:38:09 +0430 +0430

کامنتها :-D

0 ❤️

333633
2012-09-06 22:20:43 +0430 +0430
NA

جیمز عزیز
خواهش میکنم داشی
.
آیسودا
لطف دارین
ممنونم

0 ❤️

333634
2012-09-06 22:22:37 +0430 +0430
NA

مازیار جان
من فدات شم

0 ❤️

333635
2012-09-07 04:44:36 +0430 +0430
NA

به شخصه ممنونم این داستانو گذاشتی تا کامنتای قشنگشونو بچه ها بذارن … خیلی با حال بود کامنتا.

0 ❤️

333636
2012-09-07 15:47:17 +0430 +0430
NA

فکر کنم فهمیدی قضیه از چه قراره باید فحش بخوری ای کیر من و هرچی کیر تو سایت هست تو کونت ای این تو کونت اون توکونت به عشق مهندس گل پسر ولی با اجازش البته تخم کدو تو کونت تخم هندوانه تو کونت تخم خربزه تو کونت و هزاران تخم دیگر تو کون نویسنده

0 ❤️

333637
2012-09-07 22:10:38 +0430 +0430
NA

حکایت تو حکایت اون پیرمرده تو قطاره که به پسر بغل دستیش که نخ دادن دختر روبرویی رو نمیفهمه میگه : ما سن تو بودیم مگس ماده ویز ویز میکرد کونش میذاشتیم . پسره در جواب میگه ویز ویز !!!

داداش مثل اینکه میخواره نه ؟
نوش جونت

0 ❤️

333638
2012-09-08 02:38:52 +0430 +0430
NA

حالا هی بنویس…

0 ❤️

333639
2012-09-08 08:17:10 +0430 +0430
NA

khaye haye rostam dame shoma garm :))

0 ❤️

333640
2012-09-09 10:31:17 +0430 +0430
NA

بببین بچه کونی منظورت از طنز داستان خودت که نبود.کامنت بچه ها از داستان تو خنده دار تر بود.
ای کیر فیل آفریقایی خشک خشک بره تو کونت.ننویس.باشه؟
آخه کیرم بره تو چشمت از گوشت در بیاد.با این کسنوشته هات.
کیر ببر های آمازون بره تو حلقت
کرگدن بکنتت دو نصف شی
.
.
.
.
برج میلاد از پهنا تو کونت

0 ❤️

554889
2016-09-04 07:19:26 +0430 +0430

سلام من اهل ملایرم 25 سالمه
الهام پیام بده

0 ❤️

554890
2016-09-04 07:21:41 +0430 +0430

رذبلابلتب

0 ❤️

556555
2016-09-16 07:43:46 +0430 +0430

Fuck You Bitch با این داستان نوشتنت

0 ❤️