در نسخ آمده كه دختر خوارزم شاه ذوق و طبعِ شعر و شاعري داشته و هميشه آرزوش بوده كه با يك شاعر مشهور به مشاعره بشينه و هرچي جناب خوارزم شاه (كه آدم با غيرتي بوده و اگه باور نميكنيد يك نگاه به قيافش تو كتاب تاريخ بندازيد تا خوب باور كنيد!) براش روضه ميخونده كه اصلاً اين بي ناموسيا چه معني ميده كه دختر بنده بره با يك مرتيكه قلچماق سبيل كلفت شعر بخونه و معلوم نيست چه پدرسوخته بازياي ديگهاي دربيارن(!)، به گوش دختر خانم نرفت كه نرفت و ازونجايي كه دخترِ ته تقاري بالاخره بدبخت اببي رو خر ميكنه، حالا ميخواد باباش شاه باشه، ميخواد عمله(!)، آخر بدبخت خوارزم شاه رضايت داد كه دخترش با يكي از شعراي مشهور زمان (كه از شانس مزخرف خوارزم شاه و از ديد ديگه از شانس خوب دخترش!) همون زمونا تو پايتخت ميپلكيد مشاعره كنه.
از طرف ديگه اينطور نقل شده كه وزير دست چپ شاه آدم مادر قحبه اي بوده (گويا برخلاف زير دست راست شاه كه جز خود جبرئيل كسي ننشو نديده بوده!!) و گويا با بدبخت شاعر از بچگي يك خورده حسابي داشته (البته مورخين ديگه خيلي نرفتن تو نخ اينكه اين دو نفر دقيقاً چه نوع خورده حسابي داشتن و فقط به ذكر همين صفت مادرقحبه براي جناب وزير كفايت كردند!) به هرحال، اين وزير دست چپ يك چند ساعت قبل از مشاعره ميره پيش جناب شاعر و چند قدح عرق كشمش ناب هم ميبره و دوتايي ميشينن به عرق خوري. وقتي بدبخت شاعر خوب مست و پاتيل ميشه، جناب وزير يجورايي حاليش ميكنه كه دختر خوارزم شاه كل اين قضاياي شعر و شاعري به تخمش هم نيست و حشريت بيش از حد و آرزوي تو اتاق رفتن با يك مرد غريبه باني اين بساط شاعري شده و اگه تو بتوني قضايا رو يجورايي به جاهاي باريك بكشوني و بعد خوب خانم رو ارضا كني نونت تو روغنه و صد در صد ميشي داماد شاه! شاعر بدبخت (كه مثل همة شاعراي ديگه) همين جوري مادرزاد كسخل بوده(!) و حالا هم كه اوضاش شده بوده قوز بالا قوز، چون علاوه بر كسخلي هم مست بوده و هم كيرش راست كرده بوده(!) درجا حرف وزير مادرقحبه رو قبول ميكنه و تصميم ميگيره بزنه وسط خال!
ساعت مشاعره فراميرسه و جناب شاعرو دختر خانم رو تو يك اتاق تنها ميگذارن (البته خدمت عزيزاني كه دغدغة ارزشهاي انقلابي رو دارن عرض شود كه اون زمان هم به رسم دانشگاه آزاد خودمون، كل اتاق با يك عدد پردة كلفت به دو قسمت تقسيم شده بود و نتيجتاً هچ تريپ ممكن نبود كه خداي نكرده چشم جناب شاعر يك تار موي دختر خوارزم شاه رو زيارت كنه و همين جور كشكي كشكي ارزشهاي انقلابي به گه كشيده شه!!) خلاصه جناب شاعر به رسم مرسوم زمان ميگه: اول بزرگ زنان! بندة خدا دختره كه از رسمِ مرسوم مشاعره چيزي بارش نبوده و نميدونسته اونم بايد بگه: اول بزرگ مردان و از دردسر گفتن بيت اول راحت شه، و از طرف ديگه (بر خلاف آنچه مورخين مغرض نقل كردن) دخترِ پاك و سادهاي بوده و تا اون سن هنوز با يك مرتيكة قلچماق غريبه تو يك اتاق تنها نشسته بوده، پاك هول ميكنه و هرچي ابيات بلند بالا آماده كرده بوده از بيخ يادش ميره. آخر از پنجره يك نگاهي به بيرون ميكنه، وسط باغ چشمش ميخوره به يك ستون بلند كه همين جور بيخودكي اون وسط هوا شده بوده و بديهتاً اين بيت رو صادر ميكنه:
يكه ستوني است در اين راسته گو مرا تو از چه رو بر خاسته
شاعر بدبخت كه همينجوري با مقدمات وزير مادرقحبه پاك از صراط مستقيم منحرف شده بود و دلش هواي آن كار ديگر كرده بود(!) و حالا هم كه ديد اولين بيت دختر خانم راجع به ستون برخواستة اين راستهاست(!) فهميد كه امشب روزگار به كامه و بقول مرحوم ايرج ميرزا:
چو ديدم خـيـر، بند ليفه سست است
به دل گفتم كه كار ما درست است!
و خلاصه نه گذاشت و نه برداشت و اين بيت رو درجواب گفت:
بـهــر كــس دخـتـر خـوارزم شــاه
كير ارض است و تورا ميخواسته!
دختر بدبخت (كه تا اون روز كسي كمتر از بانوي من و قبلة عالم و ازين تريپ كسشعريات بهش نگفته بوده) رنگش ميپره، جيغ ميكشه و گريه كنان ميره خدمت جناب ابوي كه اين پدرسوخته همچين چيزي به من گفته! جناب خوارزم شاه كه از اول هم با اين بيناموسيا موافق نبود، وقتي جريان بيت بدبخت شاعر رو ميشنوه، درجا سبيلش از 15 درجه به سمت جنوب تغيير حالت ميده به 30 درجه به سمت شمال و چشماشو خون ميگيره و داد ميزنه: جــلــــاد! بيا اين مردك پدرسوختة هيچيندار رو به درك واصل كن! بدبخت شاعر كه اينو ميشنوه، پاك مستي از كلش ميپره و خايههاش ميرسن بيخ گلوش. اما از بخت بلند، يهو يادش ميفته كه:
به هر دردي دواسـت، خايه مالي
به هر زخمي شفاست، خايه مالي
اگر ريشتگروگشتو تهيجيب
بـدان دفـع بلاسـت، خـايـه مـالي!
و خلاصه جلوي شاه ميافته رو زانو و حالا نمال و كي بمال! جناب خوارزم شاه هم كه بالاخره قلبش از فولاد و دلش سنگتر از اساتيد دانشگاه سراسري و آزاد نبود(!) عاقبت خايهمالي اسيدي جناب شاعر دلش رو به رحم آورد و قرار شد يك فرصت ديگه به شاعر بدن و اون اينكه هركدوم از حاضرين يك كلمه بگن، اگه شاعر تونست با اين كلمات يك شعر پر معني و عرفاني بگه، كه فبها، ميتونه جونشو برداره و از مملكت بزنه به چاك، لكن اگه نتونست، همون ستون توي باغ رو به ماتحتش ميكنند! خود خوارزم شاه (كه هنوز اثر مالش قبلي از دلش نرفته بوده و بدش نميومده شاعر بيچاره ازين مخمصه جون سالم به در ببره) ميگه: گل. همسر شاه ميگه:گلدسته. وزير سمت راست(يا به عبارتي وزير مادر صلواتي) ميبينه اينا همه با گاف شروع ميشه، اونم ميگه: گرگ. وزير سمت چپ (يا به عبارتي همون وزير مادرقحبه) با خودش ميگه: بگذار يك چيزي بگم، عمراً نتونه شعر بگه. يكم فكر ميكنه، ميگه: كلنگ!
بدبخت شاعر يه مدت فكر ميكنه، ميگه:
شاها تو گلي و حرمت گل دسته
مارا برهان ز دست گرگ خسته
هر لحظه رود فرو كلنگ تادسته
در كون ِزنِ وزير مادركسده!!
فرستنده: كرم خاكي
یه پسر عمو دارم یکی دو بار اومد شهوانی
از قضا حس تحریف شعرش گل کرد و گفت:
آنقدر شهوانیم امشب که حتی شاه را هم میکنم
در هوای گرم این شبها،شود من ماه را هم میکنم
دختر شاه و گدا و یک زن شیرین ادا
گر بیایند،از قضا من هر سه تا را میکنم
دخت عریون،مرغ بریون،حوری و شاه پریون
میروم جای جلیلی کاترین اشتون را هم میکنم
کس نگو!بیهوده گو!از بس که شهوت در سر است
آن که را دارد هوای جاه را هم میکنم
ای که کونت شفته و در حکم چاه بی بن است
اه،جهنم،تو بیا من چاه را هم میکنم
چتر و رپر و هکر،یوزر و اعضای سایت
آن که سهل است صاحب این سایت را هم میکنم
صحبت لاف و لحاف و صحبت دشنام نیست
با همه سگ پیری ام ادمین را هم میکنم
ای که از شب تا سحر در حال کس چرخاندنی
زود بکپ،وقت سحر شبگرد را هم میکنم
هر که با این شعر طنز و بیت نغزش هم نواست
مرحبا بر او وگرنه من اُرا هم میکنم
خنده هایت نیشدار و لحنهایت کینه دار
با توام کفتار بی عار،من تو را هم میکنم
…
البته بیت آخر رو زیاد جدی نگیرید چون بیشتر جنبه ی طنز داشت ;-)
چی بگم والا
جوک گفتی دیگه
بچه ها بخندین دلش نشکنه
اتفاقأ پسر عموی منم یک نیمچه بیتی سروده :
آنقدر طوفانی ام امشب که حتی باد را هم میکنم /
در هوای یاد تو من یاد را هم میکنم /
در چنین حال و هوایی استاد اگر گوید سخن /
با همه شاگردیم استاد را هم میکنم /
کردنی بسیار بود و وقت اندک زین سبب /
هرکه نامش از قلم افتاد او را هم میکنم !
رستم ما خودمون این کاره ایم
اینی که گفتی شعر شاعر عصبانی بود
اگه دقت کنی من نوشتم حس تحریف کردنش گل کرد نه حس شعر گفتنش
هر چند یه شعر نو بر وزن همون شعر شاعر عصبانی گفته و نمیشه اسم تحریف ادبی رو روش گذاشت ;-)
کفتار من خودم کلاغ و رنگ میکنم بجا قناری میفروشم ؛
دیدیم بازار خالی بندی براهه گفتیم ماهم از غافله عقب نمونیم ! ;)
تو بگو خالیه
من میگم قالیه ;-)
من میگم پونصد شونه است تو بگو 1500 شونه است
حالا میل خودته
آقا(کفتار)!
ما /یک استکان آب,شما آبشار نیاگارا !
ما بدبخت حقیر , شما کوروش کبیر !
ما واشر , شما ارباب حلقه ها !
ما طرح مسکن مهر , شما برج العرب !
ما مینیمم نسبی , شما ماکسیمم مطلق !
ما مداح , شما دی جی !
ما کویر لوت , شما جنگل بلوط !
ما ۲۰:۳۰ , شما BBC !
آقا ! اصلا ما قیژقیژ دیال آپ , شما امواج وایرلس !
ارادت از این بیشتر ؟؟!
طنز جالبی بود خوشم اومد. با کلمات و جملات خیلی خوب بازی شده بود. به نظر میرسه نویسنده تعلق خاطری نسبت به ایرج میرزا داشته که حتی درون داستان نیز بهش اشاره کرده. فقط کاش اشعار بیشتری رو به کار میبرد…
آقا خیلی حال کردم
واقعا کلنگ رو باید کرد تو کس زن وزیر های مادر قحبه
بد نبود ولي همچين ماليم نبود!
گوزپيچ شدم انقدر پرانتز باز و بسته كردي!
حالا اين سكسش كجاش بود؟
khili top bood hal kardam vageean khandidiam :D :bigsmile:
هرلحظه فرو رود كلنگ تادسته
كون نویسنده که منتظر نظرات نشسته
چشاشو بسته ميگه فحش دادن بسه
:X
از این کس شعر های طنز بدم میاد ولی داستان طنزت نظرم رو عوض کرد از این به بعد طنز هارو هم میخونم .
خسته نباشی عالی بود. ;)
ایول خوب بود ادامه بده اگه بتونی داستان سکسی به صورت شعرم بگی جالب تر میشه
استاد کلاس تشریح پزشکی روی تخته عکس دستگاه تناسلی خانمهارو میکشیده که درس بده، یه دفعه ترکه میزنه زیر خنده! استاد میگه: تا حالا کس ندیدی؟ ترکه میگه: چرا دیدم، ولی کس کش با تحصیلات عالیه ندیدم…
فكر كنم منم واسه همين بعد از خوندن داستانت خندم گرفت
شاعر میگه: . . . . . . . . . . . . . . .
شاها، تو گلی و دخترت گلدسته
هاون به کوسِ زنِ وزیر با دسته
Ziad vase man jaleb nabud. nemidunam chera emtiaz in dastan tanz to in site shahvani chera inghad ziade? As sher ziad khosham nemiad vali chun tanz bud khundam. merC
داستانت خوب بود نسبت به خیلی از مزخرفاتی که اپ میشه
با کامنت کفتار هم حال کردم
این پسر عموت هم مثل خودت یه چیزیش میشه
اگه شعرای این طنز شما بیشتر بود بهتر بود
حال کردم.کلی خندیدم.داستانت قشنگ بود بااینکه سکسی نبود.بااون جلادش یه ذره نئشگیمون هم پرید.بازم بنویس…طنزبنویس.تواین سایت داستان طنزکمه.
طبع نگارش شما واقعا قابل توجه هست،سعی کنید استعدادتون رو جاهای بهتری صرف کنید.مثلا ایجاد یک وبلاگ پیشنهاد بدی نیست.ممنون.
کیر زیزیگولو تو کسه دوست دخترت با این داستانت از اول اون دوبیت کس شعر آخری رو میگفتی تا دچار مقعددرد واسه بافتن داستان نشی
کیر فامیل دور تو کونت
کیر پسر عمه زا دهنت
کیر کلاه قرمزی از پهنا تو دهنت
کیر پسر بایه حال خسته تو مغزت
کیر زیزیگولو تو کسه دوست دخترت با این داستانت از اول اون دوبیت کس شعر آخری رو میگفتی تا دچار مقعددرد واسه بافتن داستان نشی
کیر فامیل دور تو کونت
کیر پسر عمه زا دهنت
کیر کلاه قرمزی از پهنا تو دهنت
کیر پسر خاله حال خسته تو مغزت
به نام خدا
داستانت جالب بود و من خوشم اومد. البته توی نگارشت کمی اشکال وجود داره اما در هر صورت از بقیه داستان ها که تا حالا تو این سایت خوندم خیلی بهتر و و سوژه ش هم بکرتر بود. شعرهات هم خیلی خوب بود. من عاشق شعرم. خودم هم شعر میگم. البته در واقع ترانه سرا هستم. دستت درد نکنه و خسته نباشی عزیز!
این هم 2 لیوان شیر موز بستنی برای رفع خستگیت :beer: :beer:
:party: :party: :party: :party:
قابل توجه fathi نمی دونم چی چی:|( |( |( :( :( :( نمی خواستم حرفی بزنم اما دلم هم نیومد جوابت رو ندم. معلوم نیست دختری یا پسر اما هر چی هستی به جز چرت و پرت گفتن و فحش دادن که هر کسی بلده چیز دیگه ای بلد نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
والا بی شعوری هم حدی به خدا…
با ابیات آخرش خیلی حال کردم … هنوز دارم میخندم … دمت گرم … دستت درد نکنه …!!!