تیره (۱)

1397/03/01

جلوم نشسته بود … مدام حرف میزد . اما حواسم نبود . به باز و بسته شدنه لباش نگا میکردم . همیشه لباشو دوس داشتم . باید حواسم رو جمع میکردم . اگه حرفاشو نمیفهمیدم بهش برمیخورد . دوس نداشتم بهش بربخوره .
-دیگه نمیتونم ادامه بدم . سخته واقعا سخته … میدونی یه روانپزشکو مرتب میبینم ؟ زندگیم رو ازم گرفتی لعنتی !
یه مدتی بود ازین حرفا میزد . میترسیدم . خسته شده بود ؟ بدش میومد ازم ؟ داشت تموم میشد ؟ نمیتونست بشه . نباید میزاشتم که بشه .
-راهیه که خودت انتخابش کردی ساحل … هرچی میخوای اسمشو بزار … گول خوردن ؟ سوءاستفاده ؟ برام مهم نیس … تو مجبوری .
جملم رو محکم و آهسته تموم کردم . باید میترسید . باید از نقابی که ساختم میترسید … اینجوری ولم نمیکرد .
سرشو گذاشته بود رو میز . اومده بود منو ببینه . میگف مهمه . هنوز لباساشو عوض نکرده بود . رگه های بنفش و فیروزه ای موهاش از دسته ی بینهایت مشکی رنگ ، بیرون زده بود . صدای هق هقش میومد . طاقت نداشتم . نرم با حالت سیلی دستمو کشیدم رو گونه هاش … حرکاتم رو میشناخت … میدونس باید سرشو بیاره بالا … همیشه برده ی خوبی بود . سرشو آورد بالا … زل زدم تو چشاش :
-لخت شو .
محکم و آهسته … مثل همیشه بش دستور دادم . بی صدا بلند شد . نرم و آروم لباساشو درآورد . سعی میکرد لرزش شونه هاش رو حفظ کنه … هق هق ضعیفی داشت … آلفاها همیشه اینجوری بودن … ضعیف بودن ولی میخواستن خودشونو قوی نشون بدن . نوره آفتاب از پنجره ی پشت سرش افتاده بود رو سرشونه های لختش و وسوسم میکرد که میکشون بزنم .
وایساد جلوم . لخت و بی صدا . عین یه ماده سگ … به کیرم اشاره کردم :
-شروع کن …
همیشه با حوصله بود . اینو دوس نداشتم … برده باید بمیره باسه دستور صاحبش … داشت آروم خم میشد جلوم که دستمو گذاشتم پشت سرش و سفت کشیدمش جلوی پام … چهارزانو نشست:
لباشو غنچه کرد … میدونس چجوری دیوونه میشم … کشید رو کیرم لباشو … از بالااا تا پایین . دیوونه میشدم … سفت سیلی زدم رو صورتش : بخورررشش مادر جنده !
سریع کیرمو کرد دهنش … با صدا میخوردش … تا ته میبرد تو گلوش … تند و تند … سرمو بردم عقب و چشامو بستم … رو ابرا بودم … یه گوشت زیر پام بود … دیگه چی میخواستم ؟ از موهاش گرفتم و سرشو کشیدم عقب … کیرم از دهنش درومد . سینه های بزرگش تو چشمام بود …
-کیر بسته حروم زاده … لیاقت کیر نداری که !
بی صدا نگام می کرد … کیرمو کوبیدم رو صورتش … سفت …
-جنده ی کی بودیی ؟؟؟
-ارباب سام .
-ننت زیر خوابه کیهه ؟؟
-شما ارباب …
جنده ی خووووب … گفتم که … کارشو بلد بود . موهاش تو دستم بود … کشیدم … بلندش کردم … هولش دادم رو میز . دستاشو آوردم پشت بدنش … سفت گرفتم … کیرمو جا دادم لاپاش … خم شده بود … نرم سر کیرمو هل دادم تو کونش … درد میکشید … با تموم وجود ! بدون توجه به انقباض بدنش آهسته و نرم تا ته کردم تو کونش … بزرگ بود و سفید … الهه ی سکسیه من … سرشو گذاشته بود رو میز … لباشو سفت گاز میزد تا جیغ نزنه … تلمبه زدنو شروع کرده بودم … سفت و آهسته … با هر تلبمه صدای کشیده شدن پایه های میز میپیچید تو آشپزخونه … دستاشو سفت گرفته بودم … نمیتونس کاری کنه … نمیتونست … موهاشو سفت از پشت کشیدم …
-کی جندت کردهه ؟
-توووو جندم کردیی
-جوووونننن
تندتر کردم تلمبه هارو … جیغ میزد … بلند … داشتم ارضا میشدم … سنگین میکوبیدم تو کونش … کشیدم بیرون … نشوندمش زیرم … کیرمو جلو صورتش میمالیدم … سایه های مشکیش پخش شده بود … از گریه … دوس داشتم … چشامو بستم و آبم با فشار خالی شد رو صورتش … صورتش تیره بود … تیره تر شد … تیره مثل رابطه ای که باید نگهش میداشتم …
-جمع کن کس و کونتو …
صدای در اومد … رفت تو اتاق که دوش بگیره … چشامو بستم … چن دقیقه گذشت … شاید خوابم برد … نمیدونم .
صدای آب نمیومد . رفته بود . یه چشامو باز کردم … نور آفتاب اذیتم میکرد … سر ظهر بود و آفتاب داشت میگایید … رو میز به برگه بود … برش داشتم . تنم میلرزید … چرا ؟ نمیدونم . نوشته بود :
-نیاز داریم که مدتی رو جدا باشیم . منتظرم باش .
رفته بود . میخواست تنها باشه . کار مهمش این بود … کاره مهمش سکسی بود که شاید سکس خدافظی بود . بی صدا نشستم … آفتاب میزد … ولی همه جا تیره بود .

نوشته: دلقک


👍 2
👎 3
981 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

689132
2018-05-22 20:47:59 +0430 +0430

همین یک قسمت کافی بود ، ما راضی نیستیم برای قسمت دوم تو زحمت بیفتی

3 ❤️

689142
2018-05-22 20:53:22 +0430 +0430

بالاخره رقیب پیدا کردم ، کوهیار دمت گرم اول شدی ، ??? ، به نظر منم ادامه نده بهتره

0 ❤️

689174
2018-05-22 23:21:12 +0430 +0430

کمتر از سه نقطه و جملات کوتاه استفاده کن. غیر از اون متن خوبی بود، هرچند یخده گنگ و نامفهوم.
منظور از صورتش تیره بود تیره تر شد چیه؟
پایانش هم پرداخت بیشتری میخواست چون من که بشخصه نفهمیدم فاز دختره چی بود. اما صدای راوی قوی بود تو کل داستان و این جذابش میکرد.

0 ❤️

689208
2018-05-23 02:46:22 +0430 +0430

دلقک داستان نویس
برو همون سیرک وقتمون رو هم نگیر

0 ❤️

689210
2018-05-23 03:37:07 +0430 +0430

با اینکه این موضوع رو دوس ندارم
اما قشنگ نوشته شده بود
لایک

0 ❤️

689217
2018-05-23 05:42:39 +0430 +0430

سر ماهی که گند باشه وای بحال دمش
نخونین بدرد نمیخوره
لایک کنین

0 ❤️

689219
2018-05-23 05:46:35 +0430 +0430

1- محکم و آهسته !!! ترکیب زیبایی بود
2- نوره آفتاب نه نور آفتاب…میک زدن نه مک زدن (البته بسته به لهجه ی نویسنده)…باسه نه واسه…
3- تو دیالوگ ها شاید بگن ‘ماده سگ’ ولی تو بیان روایت داستان استفاده از این کلمه مناسب نبود
4- لخت که نبودی… پ حتما یکی باید اون شلوارو میکشید پایین دیگه نه؟؟
5- ‘چیزتو کرد دهنش’ و ‘یه گوشت زیر پام بود’ با بقیه متن راوی یجورایی همخوانی نداشت
6- ‘بودیی’ و ‘کیهه’ و ‘کردهه’ و …استفاده از این موارد باعث کاهش زیبایی متن میشن…بیان عادی کلمات بهتر بود
7- شما که میگی ‘سینه های بزرگش تو چشمام بود’…ولی تو داستان از این جملت هیچ سودی نبردی
8- به نظرم بی معنیه که واسه واقعی نشون دادن داستانت از این جمله کمک گرفتی : ‘جمع کن کس و کونتو’
9- وقتی چشاتو باز کردی دیدی سرظهره پس کلمه ی ‘شاید’ در این جمله اضافی بود: ‘شاید خوابم برده بود’ و همچنین ‘یه’ تو ‘یه چشامو باز کردم’
10- راوی که نمیگه ‘آفتاب داشت میگایید’
11- وصف پایان داستان خوب بود ولی کافی نبود
12- توجه به لباش موقع حرف زدن، توجه به حرفاش واسه اینکه بهش برنخوره، لرزیدن تنت موقع دیدن نامه…از ویژگی های ارباب نیست، هست؟؟؟

0 ❤️

689241
2018-05-23 08:56:48 +0430 +0430
NA

این چیه اخه نوشتی ک.ی.ر.م.تو ک.و.س اون ننت

0 ❤️

689248
2018-05-23 09:33:47 +0430 +0430

کوتاه و جالب

0 ❤️

689283
2018-05-23 13:03:59 +0430 +0430
NA

بی احترامی نمیکنم به نظر من بی تجربه و خالی از محتوای واقعی بود. شاید غیر قابل قبول. لوس و بی مزه!

0 ❤️

689495
2018-05-24 11:06:04 +0430 +0430

اصلا خوشم نیومد چقد تکراری و بی محتوا و نچسب بود! چه اعتماد به نفسی دارین که چرت و پرت های ادامه دار مینویسین! فکر کردین قراره کسی پیگیر ادامه ش باشه؟ چقد خجسته این .

0 ❤️