خاله زلیخا

1400/11/02

خاله زلیخا تازه مستاجر طبقه بالای ما شده بود و ی هفته ای بود که شب و روز از سر و صدای جابجایی وسایلش آسایش نداشتیم،منم توی جابجایی وسایل سنگین با شوهرش کمکش میکردیم
هیچ حسی بجز خاله بودن به زلیخا نداشتم و اختلاف سنیمون 14 سال بود
پدر و مادرم فرهنگی بودن و شوهر زلیخا فرمانده کلانتری شهرمون بود
تقریبا سه روز در هفته از ساعت هفت و نیم تا ی ربع به یک بجز منو خاله کسی توی ساختمونمون نبود، روزای دیگه یا من دانشگاه بودم یا مامان بابام خونه بودن،
سر هفت روز رفت و آمد زلیخا به خونمون شروع شد، با رفت و آمدش مشکل نداشتم فقط روزای تعطیلم دقیقا از هشت میومد پایین و منو بیدار میکرد تا ساعت یازده میموند پایین و خودشو با من سرگرم می‌کرد،
زلیخا نیشگوناش معروف بود و وقتی جوگیر میشد یا حرصش در میومد هر عضوی از بدنت رو میگرفت کبودش ميکرد
دیگه اشکم دراومده بود از نیشگوناش،
ماه دوم بود که اومد پایین و بردم بالا و اونجا صبحونه میخوردم و سرگرم بازی می‌شدیم،
بازیهامون به جاهای باریک کشیده بود و توی بازی جرأت و حقیقت موقع سکسش و پریودیش رو میپرسیدم اونم از رابطم با دوست دخترام می‌پرسید و وقتایی که جرأت رو انتخاب میکردیم حرکاتمون رو توی سکسامون رو باید نشون می‌دادیم،
کم کم توی دلم جا گرفته بود و دیدن اندامش رو توی لباس خونگی بهم حال میداد،
ظرفیت بالای زلیخا بهم جرات داد که ی بار که جرأت رو انتخاب کرده بود بهش گفتم دستشو زیر شورت و شلوارم ببره و دستشو حلقه کنه دور کیرم، از جریمه ای که شده بود حرصش گرفته بود، دستش رو آورد کرد زیر شورتم و دور کیرم حلقه کرد و وقتی داشتم به حرصش میخندیدم چنان نیشگونی از بغل رونم گرفت که واقعاً فشارم افتاد،
ده دقیقه ای توی حال خودم نبودم و دادم به آسمون رسیده بود، همین که دردش آروم شد بلند شدم و دنبالش کردم، خودشو انداخت روی کاناپه و خنده کنان قسمم میداد کاریش نداشته باشم،
رسیدم و پاهاش رو باز کردم دقیقا همون جایی رو که ازم نیشکون گرفته بود رو نیشگونی با تمام قدرتم گرفتم، توی داد زدناش میشنیدم که اسم شوهرش رو میگفت، وقتی ولش کردم گریه کنان رفت سمت اتاقش و در رو پشت سرش قفل کرد تا بیست دقیقه صدای گریه هاش میومد، صدای گریش قطع شد که صدای صحبتش با یکی میومد که گفت سریع بیا خونه، فهمیدم به شوهرش زنگ زده، از اتاق اومد بیرون و با جدیت رو به من گفت گمشو پایین، منم ناراحت از حرفش راه افتادم و گفتم غلط کردی ظرفیت شوخی نداری شوخی میکنی و زدم بیرون،
یک ماه تمام توی دید من نمیومد و باهم تنها نشدیم،
صبح ساعت نه بود که تماس گرفت که برا صبحونه برم بالا، با بی رمقی قبول کردم
رفتم و صبحونه رو آورد چیدش زمین و شروع کردم خوردن که شروع کرد به بلایی که سرش آوردم میگفت،
میگفت که هنوز کبوده و سر این کبودی چه فیلمایی بازی کرده که شوهرش نفهمه، حالا می‌فهمیدم چرا موقع نیشگون گرفتن چرا اسم شوهرش رو صدا می‌کرد،
شروع کرد به معذرتخواهی بابت کارش و رفتارش که منم دلم رحم اومد و متقابلاً معذرتخواهی کردم،
بعد صبحونه گفتش که دلش برای بازی تنگ شده و ازم خواست جرأت و حقیقت بازی کنیم، و شروع کردیم
اولین سؤالش این بود که آخرین سکسم کی بوده که گفتم ی هفته پیش، و دو سه سوال سکسی دیگه که تقریباً بیوگرافی منو میخواست،
ی جرأت قرار بود بهم بگه که ازم خواست شلوار و شورتمو تا زانو پایین بدم،
حالا که عملکردش رو دیدم و توجه به لباس‌های اندامیش کردم ازش خواستم ی جرأت ازش بپرسم گفت بپرس،
گفتم آخرین بار کی رابطه داشتی؟ گفت از وقتی ازم نیشگون گرفتی نداشتم، اینو با ناراحتی گفت، گفتم میشه یکی دیگه بپرسم؟ گفت بپرس، گفتم برای تامین نیازت به من احتیاج داری؟ سرشو گرفت پایین و گفت فقط همین ی بار
گفتم ولی من نمیتونم، با ناراحتی سرشو پایین گرفت و گذاشت وسط زانوهاش،
روی زانوهام رفتم سمتش و صورتشو وسط دوتا دستم گرفتم و بلند کردم، گفتم منم میخوام ولی همیشه نه یک بار و همزمان لباشو بوسیدم،
(توی اون روزگار که بایستی منت دوست دخترا رو کشید که بهت کونی بدن ی کس رايگان و در دسترس غنیمت بود) نگاهم کرد و اومد بغلم کرد گفت تا هر وقت که بخوای،
بجون هم افتادیم و از هم لب می‌گرفتیم که لبشو جدا کرد و گفت بریم روی کاناپه و بلند شد و در هال رو قفل کرد
تا برگشت منو لخت دید اونم در جواب کار من با هر قدم یکی از لباساش رو در آورد و لخت اومد روی پام نشست، دیدن بدن زنانش تجربه تازه ای بود و کافی بود که کیر هفده سانتیم ی سانت بلندتر و کلفتتر بشه، وزنش روی پام سنگینی می‌کرد و مشغول بازی با سینش بودم و لب می‌خوردیم که ازش خواستم برام کیرمو بخوره، زانو زد رو زمین و موهاشو داد ی سمت و کیرمو توی دستش گرفت و شروع کرد خوردن تخمام همین کافی بود که بفهمم خوردن رو خوب بلده، یک دقیقه تخمامو خورد و کیرمو گذاشت دهنش و شروع کرد به خوردن و عین فیلما سرشو بالا گرفت توی چشام نگاه می‌کرد و من موهاشو دست میکشیدم، شروع کرد به کیرمو به ته حلقش زدن، ساک زدنش داشت روانیم می‌کرد، نمیتونستم تحمل کنم، آوردمش بالا و جابجا شدیم زانو زدم وسط پاهاش و کس گندمیش اومد روبروی صورتم،
با اشتیاق تمام بوسش کردم و شروع کردم به خوردنش، اینقدر زبونمو به داخلش میدادم و آبشو میخوردم سرمو چنگ مینداخت و فشار میداد به کسش، حالتش روی کاناپه تا شده بود و آماده بود، پاهاش رو گرفتم و ی کم کشیدم پایین تر و بالای رونام رو زیر رونش گذاشتم و کیرمو گذاشتم داخل کسش، همشو دادم داخل و شروع کردم به عقب جلو کردن، ی کم باید خم میشدم و تلمبه میزدم همزمان دو دستمو زیر کمرش حلقه کردم و بالا دادم صدای خاله دراومده بود و قربون خودم و کیرم میرفت، حرفاش حشریم کرده بود، گفتم خاله دارم میشم، انگار زد حال خورده بود گفت درش بیار، کیرمو درآوردم زانو زد جلوم و شروع کرد به خوردن کیرم، گفتم داره میاد که در بیاره از دهنش ولی در نیاورد و از کلاهک کیرمو فیکس دهنش کرده بود و نذاشت قطره ای از آبمو ببینم و همشو قورت داد، وقتی مطمئن شدم آبم تموم شده، دراز کشیدم و ازش خواستم کسشو روی دهنم بزاره اومد و حالت 69 کسشو تنظیم کرد روی دهنم و شروع کردم به خوردنش و چنگ زدن باسنش، چند ثانیه ای نخورده بودم که باز کیر خمیدمو توی دستش گرفت و تخمامو لیس میزد، کیرم توی دستش بلند شد و گذاشتش دهنش و کسشو روی صورتم بازی داد و چند ثانیه بعد با فشار کسش توی دهنم و ناله ای بلند ارضا شد و از کار افتاد، مزه آبش توی دهنم بود و ناچار به قورت دادنش بودم، ازم خواست بلند شم و وایسم تا دوباره آبمو بیاره، دوتا سینشو گرفته بود و کیرمو گذاشت بینشون و بالا و پایین می‌کرد بعد یک دقیقه شروع کرد به کردن کیرم به ته حلقش طاقت دیدن این صحنه ها رو نداشتم گفتم خاله داره میاد، اونم از دهنش درآورد و جلوی صورتش گرفت و چشاشو بست و با کیرم ور میرفت، دیدن این صحنه خیلیییییییی بیشتر کرد فشار پاشیدن آبمو، آبم پاشید و دهن و صورتش رو پر آب کرد، زلیخا شروع کرد به بازی دادن آبم روی صورت و سینهاش و قبل از اینکه همه جا رو کثیف کنه لباساشو گرفت دستش و رفت سمت حمام و به من گفت برو پایین ی وقت شوهرم نیاد، منم لباسامو پوشیدم و رفتم خونه و مستقیم رفتم حمام،
با این همه کار بلدی که از خاله دیده بودم میدونستم حالا حالاها به هیشکی بجز اون نیاز ندارم

نوشته: هیچکاک


👍 29
👎 15
94201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

854641
2022-01-22 00:41:41 +0330 +0330

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی
کیری بود

3 ❤️

854645
2022-01-22 00:48:37 +0330 +0330

اول
دروغ تو‌کف خالتی
دوم قطعا شوهر خالت کونت گذاشته تو پرانتز اینکه معلوم نیست کارت گیر بوده حالت و بدتر گرفته برای زنش داستان سرایی میکنی
سوم اینکه این جور مخ زنی تو خود برازرز قفله چجوری انقدر سریع راه میده و میکنین و همیشه هم میده
چهارم کیرم دهنت با این توهمات و جریمه هات
دو نفره جرات و حقیقت اصلا حال نمیده که
پنجم کیر پس کلت بره کمتر بزن داری کور میشی گفتن هفته ای یک بار نه صبح ظهر شب

3 ❤️

854685
2022-01-22 02:59:30 +0330 +0330

خیلی توهمی بود داستانت.بخدا منم کس کردم همه کس کردن.چرا کسی قربون صدقه کیرمون نرفته چرا کسی انقد زود به ما پا نداده چرا کسی دوبار آب مارو نیاورده چرا کسی تو دهن ما ارضا نشده کاری به راست یا دروغش ندارم ولی خدایی خواننده رو بلانسبت خر فرض نکنین یه چیزی بنویسین تو مغزها بگنجه کسشعراتون

2 ❤️

854693
2022-01-22 04:02:57 +0330 +0330

نوش جونت گیری خاله محرم هست اما وقتی دوتایی موافق هستید نوش چون کارت و کسش حال کن

0 ❤️

854816
2022-01-23 01:36:16 +0330 +0330

بابا کیر کلفت دمت جیز تو بچه دانشگاهی به زن پلیس میگفتی خاله اونم بهت صبحونه میداد شوهرش کونت میذاشت تو دیگه کی هستی خاله چه کونکشی بوده بچه چاقال واسه شوهرش جور میکرده نوش جون

0 ❤️

860111
2022-02-19 20:36:25 +0330 +0330

حلالت باشه کیف کن

0 ❤️

866512
2022-04-01 03:48:02 +0430 +0430

از هفته ی قبلش هم بگو که شوهر خالت به بهانه اسباب کشی بردت طبقه بالا بهت بی سیم سخنگو نشون داده🤣

0 ❤️

902359
2022-11-10 20:02:48 +0330 +0330

تخمی‌تخیلی نه سن وزن سایز قد هیچی ننوشتی کسشعر دروغ بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها