خلاء

1397/04/06

زير دوش خودمو بغل كرده بودم. دستام از گردن تا شونه ها و بعد كمرم رو لمس كرد و حسى تو وجودم جوونه زد. انگار چيزى تو گلوم شروع به تپيدن كرد و پايين رفت، خيلى پايين…
فشار رون پاهام به هم بيشتر شد و اون تپشِ لذت بخش درست بين پاهام بود.
حلقه ى دستام دور بدنم محكم تر شد و عميق تر خودم رو حس كردم، انگار كه تازه وجود خودم رو كشف كرده بودم!
اين “منِ” خالى رو كه مثل يه هويت ناقص، ملال آور بود…
سرم رو بالا بردم و قطره هاى نسبتاً سرد آب از صورتم به سمت بقيه ى بدنم جريان پيدا كرد. تنم داغ بود و فارغ از دماى پايين آب، خيس شدن داغ ترم ميكرد.
لب پايينم رو مكيدم و زبونم روى زخم وسط لبم مكث كرد. زخم كوچيكى كه بخاطر خشكى ايجاد شده بود اما اون طعم آهن مانند، اون طعم مختصر خون وادارم ميكرد تا بمكمش و خوب شدنش اونقدر طولانى بشه.
حلقه ى دستام باز شد و دستامو بالا بردم. قطره هاى آب كه از نوك انگشتام پايين ميومد رو حس ميكردم و به زير بغلم كه ميرسد اون حس قلقلك مانند تنم رو مور مور ميكرد.
نميدونم چرا تا اون حد به لمس حساس شده بودم، دستام هر نقطه از بدنم رو كه لمس ميكرد حسى شبيه برق گرفتگى داشت! انگار كه اون دست ها مال خودم نبود و اون لمس از طرف كسى كه دلم ميخواست و به صورت ناگهانى اتفاق مى افتاد. انگار كه دست هام به بزرگى و زمختى دست هاش شده بود… و انگار كه بخشى از وجودم تو آخرين روزِ بودنش گير كرده بود و همه چيز رو مرور ميكرد و مرور ميكرد و مرور…


حمومِ بخار كرده نفسم رو سنگين و بريده بريده كرده بود، حس ميكردم كه اكسيژن كافى نيست. متنفر بودم از دوش با آب داغ، متنفر بودم از كامل بستن در حموم. ته مونده ى فوبياى فضاى بسته كه از بچگى همراهم بود و بعد از درمان هاى مُفصل و جلسات مداوم مشاوره، از شدتش كم شده بود. شير آب رو كمى به سمت آب سرد بردم و اميدوار بودم كه اون بحث هميشگىِ سرد يا گرم بودن آب تكرار نشه. عقب رفت و گفت “گرم كن آبو!” بدش ميومد از آب سرد و بدم ميومد از آب داغ، مثل خيلى چيزهاى ديگه كه دقيقاً نقطه ى مقابل هم، نقطه ى مقابل اما نه به معناى مكمل.
كف موهام شسته شده بود و ديگه كارى تو حموم نداشتم. از زير دوش بيرون اومدم، آب رو گرم كردم و بعد خواستم حولمو بپوشم كه گفت “كجا؟!” خسته بودم و پيشاپيش دلتنگ، همين كافى بود كه برج زهرمار بشم. قاعدتاً بايد از از اون ساعت هاى آخر قبل از رفتنش نهايت استفاده رو ميبردم اما فكر رفتنش، فكر اين كه تا چند هفته بعد كه برم پيشش بايد تنها باشم داشت ديوونم ميكرد. مدت ها بود كه تنها بودن رو بلد نبودم…
گفتم “ميخواستم دوش بگيرم كه گرفتم” ابروهاش بالا رفت و گفت “همين؟!” سرى تكون دادم و هنوز دستم به حوله نرسيده بود كه از پشت بغلم كرد و مانعم شد. لحن “همين” گفتنش طورى بود كه انتظار هر چيزى رو داشتم جز اين كه بغلم كنه. دست هاش دور بدنم حلقه شد و من رو بيشتر به خودش چسبوند. دست هاش، دست هاى لعنتيش اونقد ناگهانى دورم حلقه شده بود كه شوكه شدم و از جا پريدم. سرش رو پايين آورد و شونم رو بوسيد و لب هاش تا گردنم رو لمس كرد و بعد متوقف شد. با نفس هاى عميق و پر مكثش انگار روحم رو تيكه تيكه جدا و تو وجودش ذخيره ميكرد. روحم تيكه تيكه ميشد و هنوز نرفته، خودم رو ناقص حس ميكردم.
به سمت دوش هدايتم كرد و آب رو سرد كرد، بعد من رو به طرف خودش چرخوند و لب هامو بوسيد. لب هامون گره خورده بود كه حلقه ى دستاش از دورم باز شد، دستامو بالا برد و همونجا نگه داشت. بوسه ها ادامه داشت و حس قلقلك مانند جريان آب رو پوستم، تنم رو مور مور ميكرد. با دست ديگش شير آب رو بست و با فشار دادن بدنش، من رو بيشتر ازقبل به ديوار چسبوند. نميتونستم نفس بكشم، لب هاش رو لب هام قفل شده بود و بخاطر چسبيدن به ديوار، نميتونستم خودم رو عقب بكشم. سرم رو چرخوندم و لب هامون جدا شد، خودش رو عقب كشيد و نگاهش…
“منو پس نزن!” لحن گفتنش نه شبيه دستور بود و نه شبيه خواهش، ابروهاش گره خورده بود و نگاهش ملتمس. تركيبى از دوتا حس كاملاً بى ربط، اما مكملى از هر دو…
طاقت نداشتم اون طور نگاهم كنه، طاقت نداشتم كه بخواد و من پَسِش بزنم. دستامو به طرفش بردم كه بگيرتشون. سرم رو پايين انداختم تا عذاب وجدانمو نبينه. دستامو نگرفت، به جاش چونمو بين انگشت هاى كشيدشنگه داشت و سرم رو بالا برد. صورتش كنار گوشم قرار گرفت و عميق نفس كشيد، انگار كه داشت برنامه هاش رو از اول عملى ميكرد. دستامو دور گردنش انداختم و بغلش كردم. چيزى تو وجودم فرو ريخت، انگار كه تازه متوجه خلاءاى كه رفتنش ايجاد ميكرد شده بودم، تازه حس كرده بودم كه چقدر به ذخيره كردنش نياز دارم. عقب رفت و نذاشت بيشتر از اون تو آغوشش گم بشم، انگشت هاش رو روى لبم كشيد و پايين رفت. تشنه ى بوسيدنش بودم، چشمامو بستم و لبم رو گاز گرفتم. انگشتاش گردنم رو لمس كرد، استخوان ترقوه م رو و بعد به طرف سينه هام لغزيد. نفسِ بريده بريدم گوياى حالم بود. دست چپش پايين و پايين تر ميرفت تا به وسط پاهام رسيد. نفسم ميلرزيد و از بس لبم رو گاز گرفته بودم، طعم خون ميداد و ميسوخت. بى تعادل بودم و دستم رو روى شونش گذاشتم. حركت دورانى انگشت اشاره و وسطش داشت ديوونم ميكرد.
چند دقيقه گذشته بود؟ نميدونم! با صداش به خودِ غرقِ لذتم برگشتم. گفت “چشماتو باز نگه دار” و اين سخت ترين كارى بود كه ميتونست تو اون لحظه ازم بخواد! كنترل چندانى رو پلك هام نداشتم، خيلى سنگين شده بود. دست راستش رو روى لب هام گذاشت، انگشتاش رو روى سطح لبم ميكشيد و رو جاهايى كه به خاطر گاز گرفتن زخم شده بود، بيشتر مكث ميكرد. كم كم انگشت اشارش رو وارد دهنم كرد و من ميدونستم كه چى ميخواد. انگشتش رو مكيدم و تا جايى كه ميتونستم وارد دهنم ميكردم.
سعى ميكردم چشمامو باز نگه دارم اما دست خودم نبود و هر بار كه چشمام بسته ميشد، حركت دست هاش رو متوقف ميكرد. تعادل نداشتم، انگار كه پاهام تحمل وزنم رو نداشت. زانوهاى لرزونم رو تا حد امكان صاف نگه داشتم و دستامو باز دور گردنش انداختم كه باز متوقف شد. نگاهش بهم فهموند كه نبايد از دستام استفاده كنم، يه ممنوعيت ديگه كه شرايط رو برام به مراتب سخت تر ميكرد. اسمش رو ميون نفس هاى بريده بريدم زمزمه ميكردم، چشمام رو به سختى باز نگه داشته بودم و دست هام دنبال تكيه گاه ميگشت. بدون اين كه نگاهم رو از چشماش بردارم، به اولين چيزى كه دم دستم بود چنگ زدم، به شير آب و همزمان با باز شدن آب سرد و خيس شدن نيمى از بدنم، ارضا شدم…


شير آب رو بستم و تو وان نشستم. زانو هام كه تو شكمم جمع كرده بودم رو بغل كردم و به دستام خيره شدم…
دست هايى كه بدون حضور دست هاش توى ذوق ميزد…
بغضم تركيد و زمزمه كردم “كاش اين چند روز آخر هم بگذره…”

“برگرفته ازخاطرات”

نوشته: سوفی


👍 48
👎 10
13954 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

697632
2018-06-27 20:39:15 +0430 +0430

سوف جانم ؛عشق جانم اصلا فکرش رو نمیکردم بشه این موضوع رو به این زیبایی نوشت ؛قلمت بی نظیره دختر …انگار همونجا بودم!
زود بگذره و فاصله صفر بشه باهاش هرچند با ما …هوووف نمیخوام بهش فکر کنم هرچند اتفاق میفته!
لایک 4 با رز و قلب و عشق ? (love)
کامنتم کوتاهه و دلیلش رو میدونی
اما این بیشترین چیزی بود که میشد الان نوشت!

4 ❤️

697635
2018-06-27 20:42:47 +0430 +0430

و اسم داستانت هم بشدت جذاب بود و خاص !اینو الان یادم اومد

4 ❤️

697636
2018-06-27 20:43:03 +0430 +0430

لایک ۵ سوفی عزیزممممم…
عالی بود…
واقعا آروتیک نفس گیری بود…
مبدونی ک‌ اون ممنوعیت و تشنه موندن و مستر بازیا از علایقمهههه… اوف دگ…

هی بنویس… هییییی ترن آن… خخخخ ?

هشتگ گوگولیاااااا :)

4 ❤️

697637
2018-06-27 20:44:26 +0430 +0430

ووواای عالی عالی

4 ❤️

697641
2018-06-27 20:47:32 +0430 +0430

نمیدونم‌ سامی جیگریم…
هی مینویسم و نصفه ول میکنم… دچار انجماد فکری شدم… خخخخ
انگیزه اش همچیییین نمیاد…

ولی دوس و دلم‌ واسه نوشتن و انتشار تنگ شده بسی :)

3 ❤️

697642
2018-06-27 20:48:30 +0430 +0430

چند دقیقه پر التهاب و تشنگی حضور یار . فارغ از دستهایش و نفسش اینبار .

خیلی خوب بود . چند دقیقه از یک هیجان رو اینطور پرشور به قلم کشید . مرسی خیلی خوب بود .

لایک 7

2 ❤️

697646
2018-06-27 20:49:42 +0430 +0430

لامصبا این همه نویسنده تاپ الان کامنت دادن . فکر کنم شب خوبیه امشب . تازه شاه ایکسم داستان داده برم اونم بخونم .

شاه ایکس امدم

1 ❤️

697651
2018-06-27 20:58:11 +0430 +0430

منم از آب داغ بدم میاد، آدم خفه میشه…
آب سرد برا سلامتیتم خوبه…
امیدوارم هر چه زودتر خلاء ات پر بشه
امشب همه لایکا مال شما
هر کاری میکنم اون ایموجیارو نمیتونم بزارم لامصب
فک کنم در آینده ی نه چندان دور منم به جمع (داخل پرانتز ایموجی نویس) ها اضافه خواهم شد D:

5 ❤️

697661
2018-06-27 21:08:22 +0430 +0430

خب سوف بگه بازم کفتر نامه رسونش میشم چرا که نه!(چشم قلبکی )
خودتم بنویس سامان و ماهمون

2 ❤️

697664
2018-06-27 21:11:14 +0430 +0430

دانیال پ جان اگر روند داخل پرانتز رو پیش بگیری بت جفت پا میام توی صورتت ?

2 ❤️

697669
2018-06-27 21:13:59 +0430 +0430

سوف 6037 منو واریز نکرده رفاقتی شلوغ میکنم 🙄

1 ❤️

697670
2018-06-27 21:14:44 +0430 +0430

سلام سوفی عزیز نکته ای ذهنم رو مشغول کرد خواستم عرض کنم خدمتتون
، اینکه گفتین شامپو زده بودم و کف شامپو رو شسته بودم و دیگه کاری نمونده بود واسم، یعنی شما شامپو رو بعد از لیف میزنید؟؟ اصولا اول شامپو میزنن بعد لیف میزنن این مسأله با عقل من جور در نیومد البته شما صاحب اختیار هستین.

2 ❤️

697671
2018-06-27 21:16:10 +0430 +0430

خدا لقدت نکنه سامان با این هشتگ هات 🙄

1 ❤️

697678
2018-06-27 21:26:24 +0430 +0430

سامی شه بهشون بگین اگه هر دفعه شامپو بزنن موهاشون تموم میشه
روزایی که قصد دوش گرفتن چندگانه دارن همین که برن زیر آب بیان بیرون جوابه.

1 ❤️

697682
2018-06-27 21:34:17 +0430 +0430

به به سامان عزیز . نائب ال انسر سوف هستی شما ؟ نائب ال انسر(answer) کی بودی ؟

هشتگ (چهره خندان با دهن کمی باز و آب دهان از یه طرف آویزون و پلک های سیاه بلند پرشت که تند تند میزنه)

1 ❤️

697683
2018-06-27 21:35:01 +0430 +0430

راستی اون قضیه 6037 خیلی قلقلکم میده جریان چیه .

کیک تولدتو خوردین همگی ؟ :(

2 ❤️

697693
2018-06-27 21:52:20 +0430 +0430

اها . راست میگی . اصلا متوجه نشدم . خوب طرف عدم کفایت سپید رو میخوای ببری کجا ؟ بعدشم اون کیکه رو تنها تنها خوردین ؟ به اون روح خبیث هم که گفته بودم تخماشو بذاره واسه من . چی شد پس ؟

1 ❤️

697696
2018-06-27 21:56:39 +0430 +0430
NA

داستانت جذابه اما ب نظرم اکثر خواننده ها ک دنیال لحظات اوج سکسی ان جالب نباشه مخصوصا ک خود سانسوری هم توش بود چ دلیلی داره ک از به کار بردن کلماتی مث کیر یا کوس پرهیز می کنی؟

0 ❤️

697735
2018-06-28 01:27:20 +0430 +0430

لایک با یک سبد گل رز تقدیم به سوفی عزیزم ?
موفق باشی بانو

0 ❤️

697753
2018-06-28 05:57:37 +0430 +0430

لایک شونزده سوفی جون عالی مینویسی

0 ❤️

697769
2018-06-28 07:59:59 +0430 +0430

سپاس زیبا بود.
به امید روزی که سکس شاعرانه و خلأ زیبایمان را کنار دریاچه زریوار مریوان (کردستان)به تصویربکشی.
آفرین لایک‎ ‎

0 ❤️

697799
2018-06-28 11:17:00 +0430 +0430

باعرض پوزش ب هر چیزی لایک ندید حتی اگر بهترین نویسنده سایت اونو نوشته باشه.خیلی معذرت میخوام ولی تقریبا همه نویسنده های ثابت سایت زیر داستان نظر دادن و کاملا تعریف کردن 99درصد تعریفا هم واسه اینه ک بعدا زیر داستان خودشون جبران بشه میترسن از اینکه انتقاد کنن و پسفردا همین نویسنده تلافی کنه و زیر داستان خودشون بیاد انتقاد کنه.ب نظرم این داستان نوشته شد چون نویسنده فقط میخواست از بقیه عقب نمونه و دلش برای نوشتن و تعریف دیگران تنگ شده بود.باعرض معذرت و اینکه بیشتر داستانای این نویسنده زیبان ولی این داستان دیسلایک

0 ❤️

697803
2018-06-28 11:31:56 +0430 +0430

سوفی عزیزم لایک

1 ❤️

697807
2018-06-28 11:38:22 +0430 +0430

king artoor
چیزایی ک نوشتی در مورد داستان نویسی، احتمالا برای خودت پیش اومده وگرنه برای من چیز جدیدی بود!

این حرفا برای یکی نیس ک کمتر از یه ماهه عضو شده!!!

اینکه باز یه کسی ک ۱۰۰% اینجا نویسنده اس، اومده و با یه اکانت فیک نظر میده، باعث تاسف برای مفهوم شجاعت و یک رنگیه…

کسی ک از کامنت های چیزدار و بد بترسه، اصلا شهوانی نباید داستان بذاره. پیشنهاد میکنم با اکانت خودت ازینجا برو… این ترس ها روحیه ات رو داغون تر میکنه…

و اما سوفی… یه بار دگ‌ بخون! توصیفات… آروتیک تر و تمیزی بود. بدون غلوّ و زیاده گویی… شسته و رُفته…

2 ❤️

697825
2018-06-28 12:40:29 +0430 +0430

King.artoor!!!
چه زیادی هم خودتو تحویل میگیری با این کاربریت!البته اگر با کاربری خودت جرات میکردی بیای خیلی بهتر بودا! و صد البته این حرفها رو زدن بدون نقاب شجاعت میخواد ک نداری شما !بر شما خرده نمیشه گفت
اما اینکه زیر داستان کسی ک کاربریش رو حذف کرده به این امید تعریف و تمجید کنیم که بیاد به تلافی تعریف کنه و لایک کنه در حالیکه اصلا کاربری نداره تفکر مسخره و بیماریه! پیشنهاد میکنم یه دکتر برو حتما

2 ❤️

697841
2018-06-28 14:01:25 +0430 +0430

یکی از نویسنده های مورد علاقه من (clap)

0 ❤️

697859
2018-06-28 16:03:06 +0430 +0430

سامی جان یعنی به نظرت روح اوت تخمای روی کیکو به چند نفر قول داده ؟ ای خدا نشد یبار تخماش نصیبم شه . میدونم اگرم بودم پشمای کیکم نصیبم نمیشد

0 ❤️

698103
2018-06-29 10:40:10 +0430 +0430

یاخدا فکر نمیکردم یه نظر ساده من نویسنده هارو اینجوری برآشفته کنه،من واقعا معذرت میخوام من نمیدونستم تو شهوانی انتقاد کردن فقط مخصوص نویسنده های گمنام و بی زبونه و برای داستانایی ک نویسنده معروف داره حتما باید به به چه چه کنم وگرنه میپرن بهم.جالبه ماها طاقت یه انتقاد ساده از یه داستان سادمون نداریم اونوقت ازین شاکی هستیم ک چرا مملکتمون ازادی بیان نداره چرا براحتی نمیشه از جمهوری اسلامی انتقاد کنیم.وقتی خودمون برای یه داستان ساده تاب از کف میدین چه انتظاری از کسی میره ک کشور و حکومت دستشه…

1 ❤️

698104
2018-06-29 10:48:20 +0430 +0430

ماه پنهان گلم:
چیزایی ک نوشتم برای خودم پیش نیومده چون هیچوقت خودمو در حدی ندیدم ک بخوام داستانویسی کنم.نویسنده اینجا هم نیستم ک الان بخوام با یه اکانت دیگه اومده باشم.درمورد اینکه گفتی یک ماهه اینجا عضوم باید بگم ک اولا خیلی من معذرت میخوام نمیدونستم کسیکه اینجا تازه عضو شده حق نظر دادن نداره و این سایت فقط مخصوص شماهاست ک قدیمی تر هستید دوما هم باید بگم اگ شما و بعد از شما خدا قبول کنه و اجازه بدید منم کمی قدیمی هستم سال 90عضو شدم ولی اصلا نفهمیدم چرا کاربری قبلیم مسدود شد بدون اینکه کوچکترین کاری کرده باشم یا از قوانین تخطی کرده باشم منم مجبور شدم حذفش کنم و یه کاربری جدید بسازم اسم کاربری قبلیم هم فکر نکنم بشناسیدم چون هیچوقت نه داستانی نوشتم نه نظر زیادی دادم اسمش میلاد19 بود.

1 ❤️

698106
2018-06-29 10:52:46 +0430 +0430

ایلونا جان:
والا من فقط نظرمو گفتم حتی تو نظرمم گفتم این نویسنده کارش عالیه و داستانای دیگش فوق العادن والا اگ میدونستم اینجوری بچها واکنش نشون میدن بخدا اصن هیچی نمیگفتم.
سپیده عزیزم:
گفتی:(چه زیادی هم خودتو تحویل میگیری با این کاربریت!!!)واقعا هرچی فکر کردم اصلا منظورتو نفهمیدم!الان یعنی چی؟!کاربریم چشه مگه؟!حتما منظور توام این بود ک چرا چون تازه عضو شدم نظری دادم!ک بازم میگم ببخشید من نمیدونستم تازه واردا اینجا باید فقط ساکت بشینن نگاه کنن یا اگرم حرفی زدن حتما باید تعریف باشه!
در آخرم میگم من معذرت میخوام ولی خواهشا یکم جنبه نقدپذیریتونو بالاتر ببرید بابا بخدا اگ قاضی چیزی بودید الان حکم اعدام منم صادر کرده بودید ازین ب بعدم چشم زیر بدترین داستاناهم تعریف میکنم میگم:اوووووه خداااای من چه نوشته ایی کلماتت جزء ب جزء صورت منو لمس کرد به مانند مرگ خوش آلبرکامو افتاده ام با این نوشته زیبایت و دوست دارم ساعت ها به ننوشته هایت زل بزنم…
باشد ک مورد مقبول جمیع منتقدین از انتقاد قبول بشه.

1 ❤️

698110
2018-06-29 11:12:57 +0430 +0430

خخخخ راستی یه چیزی یادم افتاد.بهم تهمت زدید گفتید یه نویسنده سایتم که برای اینکه جرات نکردم با اکانت واقعیم نظر بدم اکانت فیک ساختم خواستم بگم چند روز پیشا تو تاپیک یه کاربر دیدم که نظرخواهی کرده بود ک بهترین نویسنده سایت کیه منم مثل همیشه فقط خواستم نظرمو بدم و گفتم ب نظر من اول دیکرمن دوم شاه ایکس و …
خخخخ خواستم بگم یه وقت فکر نکنید من این بنده خداها باشما.واقعا تعجب کردم بخاطر یه انتقاد گفتن با اکانت فیک اومدم.یاحق

1 ❤️

698157
2018-06-29 15:30:58 +0430 +0430

نوشته سرشار از حسی بود لذت بدم

0 ❤️

698201
2018-06-29 20:38:10 +0430 +0430

King.artoor
وقتی صحبت منو در مورد کاربری متوجه نمیشی کاری از دستم برنمیاد
یکم تلاش کن بفهمی چی گفتم
و درضمن من نگفتم انتقاد نکن!جوابت رو دادم!
این خانمی ک داستان نوشته کاربری نداره حذف کرده پس نمیتونه زیر داستان من نوعی بیاد و لایک کنه و تعریف و تمجید کنه
الان افتاد یا در حد ابتدایی توضیح بدم؟

0 ❤️

698390
2018-06-30 09:34:18 +0430 +0430

عالی بود
۳۴
فقط نمیفهمم چرا اینهمه دیسلایک خورده

0 ❤️

698395
2018-06-30 09:58:06 +0430 +0430

سپیده جان اصن حال امثال تورو ک فکر میکنن خودشون با سوادن دیگران در حد ابتداییم نمیفهمنو ندارم چون بحث با امثال تویی ک فکر میکنن علامه دهر هستن و دیگران در حد سیکل و ابتدایی هستن رو ندارم.اره بحث باهات بی فایدست و خودم قبول دارم ک در حد ابتداییم نمیفهمم پس زحمت نکش توضیح نده مرسی.بزرگی میگفت هیچوقت از نادان ها و بی سوادای مملکتتون نترسید چون اونا ضعفشونو قبول دارنو سعی میکنن تو کارای بزرگ دخالت نکنن ولی وااای بترسید از اونایی ک دوتا کتاب خوندن و ادعای سواد دارن.
در مورد کاربریمم کلا جملت دو تا منظور بیشتر نمیرسوند اگر کنایه نبود برای تازه واردیم پس حتما منظورت خود کلمه کینگ ارتور بود ک گفتی خودتو زیادی تحویل میگیری ک باید بگم این کجاش خود تحویل گیری و خود بزرگ بینی بوده؟!!!مگه گذاشتم کینگ میلاد؟!!شاه آرتور رو همه میشناسن ک یه شخصیت افسانه ایی بریتانیا بوده و لقب کسی دیگه بوده و وقتی من به خاطر علاقه به شخصیتش اسم کاربریم شاه ارتوره اصلا منظورم نیست ک خودم شاه ارتورم ک میگی خودتو خیلی تحویل گرفتی…
در آخرم خداوکیلی دوستانی ک اینجایید توروخدا بیایید سواد هم دیگه رو مسخره نکنیم چون من بی نهایت زیاد دیدم وقتی نظرات باب میل هم دیگه نیستن دوستان هم دیگه رو متهم میکنن ب بی سواد بودن و نیش و کنایه میزنن بهش سعی کنیم حتی با ادم بی سوادیم روبرو شدیم سواد خودمونو از دانشگاه علمی کاربردی محمودآباد ممسنی رو به رخش نکشیم گناه داره خدایی.

0 ❤️

698397
2018-06-30 10:04:45 +0430 +0430

در مورد حذف اکانت کاربریشم باید بگم خب چون کاربریشو حذف کرده نمیتونه دیگه نظراتو بخونه؟!فقط یک درصد ممکن نیست یه کاربری دیگه هم داشته باشه؟!تو خودت تو اولین نظرت کاملا مستقیم با شخص خود سوفی صحبت کردی و مخاطب حرفات قرارش دادی.این خودش یعنی با علم اینکه میدونستی کاربریشو حذف کرده ولی بازم یک درصد احتمال دادی شاید نظرتو بخونه ک اول اسمشو گفتی و در ادامه براش نظر گذاشتی این خودش یعنی امید داشتی ک میخونه…
البته اینم بگم من اصلا نمیدونستم حذف کرده کاربریشو وگرنه بخاطر اون یک درصد ک گفتم هیچوقت اون نظر رو نمیذاشتم.ولی باز نظرم بود هنوزم درک نکردم چرا ناراحت شدید از نظرم اینجا هرکی ازاده نظر بزاره ولی یکی گفت یه ماهه اومدی چرا نظر میدی یکی گفت نشد ما تعریف کنیم نگن طرف باند و گنگ داره یکی گفت خودتو تحویل گرفتی باز دم ایلونا گرم از همه دوستانه تر اون حرف زد

0 ❤️

698418
2018-06-30 11:24:06 +0430 +0430

یاخدا حالا حرف منو همه ب خودشون گرفتن…خدا کنه فقز شب شکسپیر هم تو خواب نیاد سراغم از گور بلند شه خفتم کنه به جای هانی جان یه بی دی اس ام اساسی باهام کنه خخخ گلم عزیزم والا من خودمم هنوز ربطش ب خودمو نفهمیدم من فقط یه نظر دادم اینا ریختن سرمن بردنم گوشه رینگ هرکدوم یه مشت زدن ب صورتم توام ک اومدی ضربه ناک اوت رو زدی…بابا من یه انتقاد ساده کردم اصلا نیازی نیست همتون ب خودتون بگیرید ناراحت شید خدایی یکمم رو جنبه داستان نویسیتون کار کنید ب خودتون بقبولونید از هر انتقادی حتی اگر اشتباه باشه حتی اگه با حب و بغض هم باشه ناراحت نشید حمله کنید ب طرفتون…

0 ❤️

698419
2018-06-30 11:28:30 +0430 +0430

? (clap)

0 ❤️

698436
2018-06-30 13:15:35 +0430 +0430

سامی جان من تو نظرات قبلیم معذرت خواستم همینجا هم دوباره معذرت میخوام اگر حرفم باعث رنجیدن کسی شد و بازم میگم اگر میدونستم نظرم اینقدر بچهارو عصبانی میکنه اصلاااا نمینوشتمش.درمورد دفاعم 100در100شماهم مثل من حق دارید در مقابل حرفی ک بهتون زده میشه دفاع کنید ولی خدایی این دفاع نبود!!حمله بود…یکی گفت خودبزرگ بینی.یکی گف بی سوادی.یکی گفت نسبت به تازه واردیت تو رو چه ب دخالت تو کار بزرگترا!یکی گفت بهمون تهمت زدی ک مافیا هستیمو دارودسته داریم درحالیکه من اصلاا منظورم این نبود ک تو همه داستانا این اتفاق میوفته شاید چون این داستان اصلا ب دلم ننشست و تو نظرا خیلی تعریف دیدم یکم زیاده روی کردم و نظرمو تو کامنتم خیلی بد رسوندم وگرنه نسبت ب منظورم اصلا انتظار این هجمه رو نداشتم…

2 ❤️

698437
2018-06-30 13:18:24 +0430 +0430

حالا دیگه ام کاریه ک شده و از اونجاییم ک یه انسان بی معرفت ک اسمشو نمیارم تو خصوصی انواع فحشا رو حواله خودمو خانوادم کرد ک اون بدبختا اصن روحشونم خبرنداره من تو همچین سایتی هستم ک حالا بخوان فحش بخورن!!!ترجیح میدم همینجا بحثو تموم کنیم چون اصلااا دوست ندارم بخاطر یه نظر من خواهر یا مادرم بدوبیراه بشنون! از تک تک دوستان بازم معذرتخواهی میکنم و ب اون دوستیم ک تو خصوصی ادبشو ب رخم کشید همونطور ک بخودش گفتم همینجا هم میگم ک توی مجازی همه شیرن.همه بزنن.همه لاتن ولی تو واقعیتم کاش همینطور باشن!!و ازش همونطور ک ب خودشم گفتم اینجاهم جلو دوستان میگم و ازش میخوام ک اگر وجود داری اگر مردی تل برام بزار بیا چشم تو چشم خودم اون فحشا رو بهم بده وگرنه تو مجازی ک بچه ده ساله ام میتونه چشاشو ببنده بلانسبت خانوما مثل زنای ج…ده دهنشو باز کنه هرکیو فحش کش کنه.
بازم ببخشید نظرم ناراحتتون کرد.یاحق

0 ❤️

698865
2018-07-01 22:42:23 +0430 +0430
NA

کُلی حس خوب بهم منتقل کرد.مرسی از نوشته ی زیبات

0 ❤️

698932
2018-07-02 08:11:10 +0430 +0430

King.artoor
کامنتت رو الان دیدم!
ببین خودت هم میفهمی با خودت چند چندی؟
ازم میپرسی چرا کاربریمو مسخره کردی میگم خودت برو پیدا کن چرا! چون بحثمون سر چیز دیگه ای بود !
بعد شاکی شدی که چرا بهت گفتم در حد ابتدایی توضیح بدم؟
خب چون حرفمو دو بار گفتم و نفهمیدی باز باید بگم و ساده تر و ابتدایی تر بگم !
ببین آقا! وقتی یکی کاربریش رو حذف کنه نمی تونه بیاد سایت دیگه؟به عنوان مهمان نمی تونه بخونه؟
داستان رو سوفی نوشته من کیو باید مخاطب قرار میدادم؟عممو؟ شما زیر داستان من کامنت گذاشتی کی رو مخاطب قرار دادی؟من یا سامان یا هیدن؟
رفتار های طبیعی ما چرا باید سوال باشه؟
سوفی همه کامنت ها رو میبینه و اگر جوابی لازم باشه مثه داستان قبلیش به من یا سامان یا یکی از کسایی که دوست داره میگه تا کامنت بذاریم!
در ضمن توی کدوم قسمت از کامنت های من این شبهه ایجاد شده که خودمو علامه دهر میدونم؟مگه اینکه شما اینجوری حس کنی
علامه دهر نیستم اما از خیلی هایی که اینجا هستن و ادعا دارن با سواد تر هستم
و در آخر شما که میدونی کینگ آرتور کیه چرا خودتو میزنی به کوچه علی چپ؟؟واقعا نه حوصله دارم و نه وقتشو که این بحث مسخره رو کش بدم
پس هرچی عشقته بگو و بنویس

0 ❤️

699187
2018-07-03 10:32:51 +0430 +0430

لایک به شما

0 ❤️

699753
2018-07-05 17:51:00 +0430 +0430

من فکر کردم داستان درباره ی سکس در خلا هست… گفتم چه خلاقیتی!
دوسه جملشو که خوندم دیدم کس نویسی ادبیه.،
یه درام تخمی تخیلی زیر دوش.

0 ❤️

699758
2018-07-05 18:23:25 +0430 +0430

به نظر من که داستان سکسی هرچی آماتورتر ، بی آرایش تر و لخت تر باشه جذاب تره… فک کنم کمتر کسی اینجا میاد واسه خوندن داستان ادبی و درام فانتازی… داستان هرچی بی ادبتر زیباتر !
انسان موجود فوضولیه، دوست داره سر از مسائل خصوصی دیگران دربیاره، حالا اگه اون مسئله شهوتی و سکسی باشه دیگه خدارو هم میزاره کنار برای فهمیدنش.

آجرکم اللٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٖه به هرحال، خداغُوَّت و دست مریضات.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها