درود به همه بر و بچ
میخام داستان کونی شدن خودم رو براتون بگم… من اسمم آدیناژ هستش و وقتی 10 ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدن… بعد ها فهمیدم مادرم با چند تا مرد دیگه جز بابام رابطه داشته و بابام وقتی ماجرا رو میفهمه مادرم رو طلاق میده و مادرم بعد از جدایی از پدرم یه جنده تمام عیار میشه و الان هم یه شهر رو داره آباد میکنه …
من از نظر شکل و قیافه خیلی شبیه مادرم شدم… یکی از دلایلی که مادرم جنده شده این بوده که خیلی خوشگل بوده و از بچگی چشم همه پسرا دنبالش بوده… من هم شدم کپی مامانم… توی مدرسه بچه ها بهم میگفتن آدیناژ خانم… موهام هم قهوه ای روشنه و پوست سفید و اندام جذابی دارم قیام هم که زنونه اس و خلاصه هر کی من رو میبینه کیرش واسم پا میشه… توی مدرسه راهنمایی که بودم یه پسره بود به اسم امین…
امین با همسایه بودن البته یه کوچه با هم فاصله داشتیم… ولی خب مامان امین قبل از جداشدن مامان و بابام با مامانم دوست بودن و می اومد خونمون و من و امین هم از بچگی با هم دوست بودیم به همین خاطر…
دبستان اون یه مدرسه دیگه بود ولی راهنمایی با هم توی یه مدرسه بودیم …خلاصه امین سنگ صبور من بود و همه ماجرای زندگی من رو میدونست و توی مدرسه کلی هوام رو داشت… وقتی پسرای دیگه به من متلک میگفتن و یا مسخرم میکردن امین می اومد و از من دفاع میکرد و یه چند بار هم بخاطر من با بچه های دیگه دعوا کرد و هم اونا رو میزد و هم کتک میخورد… من و امین خیلی روزا خونه هم بودیم… با هم درس میخوندیم و مدرسه میرفتیم و بازی میکردیم و خلاصه پایه هم بودیم… بابا و مامانش هم با بابام خیلی رابطه خوبی داشتن و البته بگم مامان امین خیلی زن خوب و با حیایی بود…هیچ وقت جلو بابام بد حجاب نمی اومد و خونه ما که می اومدن با بابای امین می اومد و خیلی روزا هم غذا که میپخت برا ما هم می آورد… این بود که من و امین دیگه شدیم رفیق فاب هم … آخرای راهنمایی بود که دیگه شبا توی خواب جنب میشدم … یه روز به امین ماجرا رو گفتم و امین هم به من گفت که اونم یه چند باری آب منی ازش خارج شده و خیلی بهش حال داده… خلاصه یواش یواش که بالغ میشدیم در مورد این آب منی و اینکه کیرمون هر روز صبح که پا میشیم سیخه و این جور چیزا حرف میزدیم… چون خونه ما اکثر وقتا خالی بود یواش یواش یه فیلم سوپر گیر آوردیم و نگاه میکردیم و خلاصه حسابی یاد گرفته بودیم چطوری خودمون رو ارضاء کنیم … بعضی روزا من توی حموم جق میزدم …بعد ها فهمیدم امین هم این کار رو میکرده… خلاصه یه روز که خونه ما بودیم و داشتیم فیلم سوپر میدیدیم کیرمون پاشده بود و دیگه نتونستیم جلو خودمون رو بگیریم و افتادیم به جون هم… خیلی حشری شده بودیم … بعد از کلی ور رفتن با هم اون کیرش رو گذاشت لا پای من و اونقدر تلمبه زد که آبش اومد… بعد هم من این کار رو کردم…دیگه بعد از اون روز رومون توی روی هم باز شد و یواش یواش از لاپایی و مالوندن کیر همدیگه با دست و ساک زدن کارمون رسید به کردن کیرامون توی کون همدیگه… اولش خیلی درد داشت ولی بعد از یه مدت دیگه کلی حال میداد… خلاصه دوطرفه کلی با هم حال میکردیم … تا الان هم که دانشجو هستیم هر موقع وقت کنیم یه سکس حسابی با هم میکنیم … البته دیگه اینروزا دختربازی هم میکنیم… توی دانشگاه چند تا دختر هستن که باهاشون دوست شدم و با کس و کون ناز شون کلی به من و امین حال میدن … امین خیلی نمیتونه مخ دخترا رو بزنه… بیشتر من تورشون میکنم و بعد از مخ زنی دوستای دختره رو با امین آشنا میکنم و خونه ما هم که همیشه خالیه و کس و کون ناز دخترا هم همیشه در دسترس… ولی برا من و امین سکس با هیچ دختری جای سکس با همدیگه رو نمیگیره… من چون فرزند طلاق بودم کون دادن و کون کردن رو خیلی زود یاد گرفتم و دیگه هیچ وقت شاید کون دادن از ذهنم بیرون نره… این سرگذشت حقیقی منه و حتی اسما رو هم عوض نکردم…لعنت به تو مامان که اگه بودی شاید من الان این عاقبتم نبود…خداحافظ بچه ها…
نوشته: آدیناژ
سلام آدیناژ. خیلی هوس کردم یبار دیگه یه کون مفصل بکنم. لطفا اگه میشه یه قرار بذاریم خدمت برسیم
به طرز نوشتنت میخورد اسمت مرادعلی باشه یابو !
آدیناژ رو از کجای مغز پریودت در آوردی ؟ ببین جق با یه نفر چیکار کرده اسم جدید کشف کرده در حین جقیدن !
تا حالا کسی بهت گفته کیرم با مخلفاتش توی شوشت ؟!
عایا الان باید با این داستتان جق بزنیم ؟؟
یا عبرت بگیریم و نذاریم ننه بابامون از هم جدا شن ؟؟؟
عایا هرکی بچه ی طلاقه ، کونی یا جنده است ؟؟
عایا اون دخترا که بهتون میدن ، تا حالا با کیر مصنوعی نکردنتون ؟؟؟
و هزار تا عایای دیگه که نمیشه همشو اینجا گفت …
مفعول واقعی میخوام از تهران مکان داشته باشه خصوصی پیام بده
ده تاكيرخر كلفت تو كون خرابت
فكركنم بيشتر اينو نوشتى بگى مادرم جندست بياين بكنينش
خیلی خوب نوشتی منم اگه مثل این دوستو داشتم حسابی حال میکردم و شاد بودم
خوب حالا تو مادرت جنده بود و بچه طلاق بودي و كوني شدي , دوستت كه بچه طلاق نبود , مادرش هم كه با حجب و حيا بود , اون ديگه چرا كوني شد ؟ حداقل ميخواي نتيجه گيري اخلاقي كني يه چيزي بگو كه بگنجه .
میدونی آدیناژ منو یاد چی میندازه؟؟؟پیام بازرگانی تلوزیون هست،انگار ک تبلیغ کنن"با هود آدیناژ زندگی زیباتر میشود"
سارا سوییت کجایی دختر…میدونی چند ساله کامنتات رو سایت ندیدم؟؟؟؟از کی میای اینجا؟؟؟
خیلی لطف میکنید داستان کونی شدنتونو برامون تعریف میکنید
بهتر این بود به خاطر اسمت به والدین گرامیت فحش میدادی نه یه مسئله ی کوچیک مثل کونی شدن ^_^
خیلی بد نوشته بودی ولی مفهوم غم انگیزی داشت.
متاسفم.
اما مطمئنم از معنی عزت و اقتدار چیزی نمیدونی،چون اگه میدونستی،به اینجا کشیده نمیشد…
آفرین که اعتراف کردی