داستان کونی شدن آدیناژ

1394/07/20

درود به همه بر و بچ
میخام داستان کونی شدن خودم رو براتون بگم… من اسمم آدیناژ هستش و وقتی 10 ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدن… بعد ها فهمیدم مادرم با چند تا مرد دیگه جز بابام رابطه داشته و بابام وقتی ماجرا رو میفهمه مادرم رو طلاق میده و مادرم بعد از جدایی از پدرم یه جنده تمام عیار میشه و الان هم یه شهر رو داره آباد میکنه …
من از نظر شکل و قیافه خیلی شبیه مادرم شدم… یکی از دلایلی که مادرم جنده شده این بوده که خیلی خوشگل بوده و از بچگی چشم همه پسرا دنبالش بوده… من هم شدم کپی مامانم… توی مدرسه بچه ها بهم میگفتن آدیناژ خانم… موهام هم قهوه ای روشنه و پوست سفید و اندام جذابی دارم قیام هم که زنونه اس و خلاصه هر کی من رو میبینه کیرش واسم پا میشه… توی مدرسه راهنمایی که بودم یه پسره بود به اسم امین…
امین با همسایه بودن البته یه کوچه با هم فاصله داشتیم… ولی خب مامان امین قبل از جداشدن مامان و بابام با مامانم دوست بودن و می اومد خونمون و من و امین هم از بچگی با هم دوست بودیم به همین خاطر…
دبستان اون یه مدرسه دیگه بود ولی راهنمایی با هم توی یه مدرسه بودیم …خلاصه امین سنگ صبور من بود و همه ماجرای زندگی من رو میدونست و توی مدرسه کلی هوام رو داشت… وقتی پسرای دیگه به من متلک میگفتن و یا مسخرم میکردن امین می اومد و از من دفاع میکرد و یه چند بار هم بخاطر من با بچه های دیگه دعوا کرد و هم اونا رو میزد و هم کتک میخورد… من و امین خیلی روزا خونه هم بودیم… با هم درس میخوندیم و مدرسه میرفتیم و بازی میکردیم و خلاصه پایه هم بودیم… بابا و مامانش هم با بابام خیلی رابطه خوبی داشتن و البته بگم مامان امین خیلی زن خوب و با حیایی بود…هیچ وقت جلو بابام بد حجاب نمی اومد و خونه ما که می اومدن با بابای امین می اومد و خیلی روزا هم غذا که میپخت برا ما هم می آورد… این بود که من و امین دیگه شدیم رفیق فاب هم … آخرای راهنمایی بود که دیگه شبا توی خواب جنب میشدم … یه روز به امین ماجرا رو گفتم و امین هم به من گفت که اونم یه چند باری آب منی ازش خارج شده و خیلی بهش حال داده… خلاصه یواش یواش که بالغ میشدیم در مورد این آب منی و اینکه کیرمون هر روز صبح که پا میشیم سیخه و این جور چیزا حرف میزدیم… چون خونه ما اکثر وقتا خالی بود یواش یواش یه فیلم سوپر گیر آوردیم و نگاه میکردیم و خلاصه حسابی یاد گرفته بودیم چطوری خودمون رو ارضاء کنیم … بعضی روزا من توی حموم جق میزدم …بعد ها فهمیدم امین هم این کار رو میکرده… خلاصه یه روز که خونه ما بودیم و داشتیم فیلم سوپر میدیدیم کیرمون پاشده بود و دیگه نتونستیم جلو خودمون رو بگیریم و افتادیم به جون هم… خیلی حشری شده بودیم … بعد از کلی ور رفتن با هم اون کیرش رو گذاشت لا پای من و اونقدر تلمبه زد که آبش اومد… بعد هم من این کار رو کردم…دیگه بعد از اون روز رومون توی روی هم باز شد و یواش یواش از لاپایی و مالوندن کیر همدیگه با دست و ساک زدن کارمون رسید به کردن کیرامون توی کون همدیگه… اولش خیلی درد داشت ولی بعد از یه مدت دیگه کلی حال میداد… خلاصه دوطرفه کلی با هم حال میکردیم … تا الان هم که دانشجو هستیم هر موقع وقت کنیم یه سکس حسابی با هم میکنیم … البته دیگه اینروزا دختربازی هم میکنیم… توی دانشگاه چند تا دختر هستن که باهاشون دوست شدم و با کس و کون ناز شون کلی به من و امین حال میدن … امین خیلی نمیتونه مخ دخترا رو بزنه… بیشتر من تورشون میکنم و بعد از مخ زنی دوستای دختره رو با امین آشنا میکنم و خونه ما هم که همیشه خالیه و کس و کون ناز دخترا هم همیشه در دسترس… ولی برا من و امین سکس با هیچ دختری جای سکس با همدیگه رو نمیگیره… من چون فرزند طلاق بودم کون دادن و کون کردن رو خیلی زود یاد گرفتم و دیگه هیچ وقت شاید کون دادن از ذهنم بیرون نره… این سرگذشت حقیقی منه و حتی اسما رو هم عوض نکردم…لعنت به تو مامان که اگه بودی شاید من الان این عاقبتم نبود…خداحافظ بچه ها…

نوشته: آدیناژ


👍 0
👎 1
56359 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

471278
2015-10-12 18:23:53 +0330 +0330
NA

آفرین که اعتراف کردی

0 ❤️

471279
2015-10-12 19:14:20 +0330 +0330
NA

اسمتم دخترونه

0 ❤️

471280
2015-10-12 19:30:07 +0330 +0330
NA

سلام آدیناژ. خیلی هوس کردم یبار دیگه یه کون مفصل بکنم. لطفا اگه میشه یه قرار بذاریم خدمت برسیم

0 ❤️

471282
2015-10-12 21:14:34 +0330 +0330
NA

به طرز نوشتنت میخورد اسمت مرادعلی باشه یابو !

آدیناژ رو از کجای مغز پریودت در آوردی ؟ ببین جق با یه نفر چیکار کرده اسم جدید کشف کرده در حین جقیدن !

تا حالا کسی بهت گفته کیرم با مخلفاتش توی شوشت ؟!

2 ❤️

471283
2015-10-13 00:13:41 +0330 +0330

بیشتر دردودل بود نه داستان…

0 ❤️

471284
2015-10-13 00:43:29 +0330 +0330

عایا الان باید با این داستتان جق بزنیم ؟؟
یا عبرت بگیریم و نذاریم ننه بابامون از هم جدا شن ؟؟؟
عایا هرکی بچه ی طلاقه ، کونی یا جنده است ؟؟
عایا اون دخترا که بهتون میدن ، تا حالا با کیر مصنوعی نکردنتون ؟؟؟
و هزار تا عایای دیگه که نمیشه همشو اینجا گفت …

0 ❤️

471285
2015-10-13 02:05:14 +0330 +0330
NA

مفعول واقعی میخوام از تهران مکان داشته باشه خصوصی پیام بده

0 ❤️

471287
2015-10-13 04:29:37 +0330 +0330

ده تاكيرخر كلفت تو كون خرابت
فكركنم بيشتر اينو نوشتى بگى مادرم جندست بياين بكنينش

1 ❤️

471289
2015-10-13 08:07:28 +0330 +0330
NA

دیوث کامنتات خیلی باحاله خخخخخخ

0 ❤️

471290
2015-10-13 09:35:31 +0330 +0330

ننت الان كجاس؟

0 ❤️

471291
2015-10-13 13:14:15 +0330 +0330

خیلی خوب نوشتی منم اگه مثل این دوستو داشتم حسابی حال میکردم و شاد بودم

0 ❤️

471292
2015-10-13 15:18:53 +0330 +0330

خوب حالا تو مادرت جنده بود و بچه طلاق بودي و كوني شدي , دوستت كه بچه طلاق نبود , مادرش هم كه با حجب و حيا بود , اون ديگه چرا كوني شد ؟ حداقل ميخواي نتيجه گيري اخلاقي كني يه چيزي بگو كه بگنجه .

1 ❤️

471293
2015-10-13 15:50:46 +0330 +0330
NA

میدونی آدیناژ منو یاد چی میندازه؟؟؟پیام بازرگانی تلوزیون هست،انگار ک تبلیغ کنن"با هود آدیناژ زندگی زیباتر میشود"

0 ❤️

471294
2015-10-13 20:35:05 +0330 +0330

آدیناژ برو پاتیناژ

0 ❤️

471295
2015-10-13 20:40:26 +0330 +0330
NA

سارا سوییت کجایی دختر…میدونی چند ساله کامنتات رو سایت ندیدم؟؟؟؟از کی میای اینجا؟؟؟

1 ❤️

471296
2015-10-14 16:49:40 +0330 +0330

خیلی لطف میکنید داستان کونی شدنتونو برامون تعریف میکنید

0 ❤️

471297
2015-10-14 18:49:18 +0330 +0330

بهتر این بود به خاطر اسمت به والدین گرامیت فحش میدادی نه یه مسئله ی کوچیک مثل کونی شدن ^_^

0 ❤️

471298
2015-10-27 09:56:24 +0330 +0330

خیلی بد نوشته بودی ولی مفهوم غم انگیزی داشت.
متاسفم.
اما مطمئنم از معنی عزت و اقتدار چیزی نمیدونی،چون اگه میدونستی،به اینجا کشیده نمیشد…

1 ❤️

471299
2015-10-31 14:13:44 +0330 +0330
NA

ناموسا کسخلی…همین فقط…

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها