سلام داستانی را که میخوانید مربوط است به سال 75
من در حال حاضر 48 سالم است دارای زن ودو بچه وزندگی خوبی دارم و از آنجا که همیشه فکرو ذهنم سکس است سالهای اول زندگی عاشق دخترهای زیر 18 بودم و چون خواهرزنم همان سنی بود که دوست داشتم توجهم را جلب کرد بارها وبارها به طرق مختلف دستم را به بدنش میزدم (لازماست که بدانید خانواده زن من خیلی مذهبی هستند)تا یک روز دل به دریا زدم وشب رفتم بالای سرش ویواش یواش با دستم بدنش را لمس کردم بعد ازچند لحظه بیدار شد ومانع شد و من هم چون ترسیده بودم فورا برگشتم وچون میدانستم کهراز غلبه بر دختران بی محلی کردن است تا سه ماه به او هیچ اهمیتی نمی دادم(درضمن مریم 16 سال داشت) تا اینکه یک روز مرا تنها دید وگفت چرا از من دوری میکنی همان موقع بفکر افتادم و به او گفتم چونکه فکر می تو از من نا راحتی که او گفت مثل گذشته با من رفتار کن من هم به او گفتم حرفی نیست ولی شرطی دارد و ان اینکه من در مقابل خواستهای زیادی دارم که او گفت هر چه بخواهی .
از ان روز به بعد هر روز به محل کارم زنگ میزد و روز به روز با هم صمیمیتر می شدیم تا اینکه عید سال 75 به او گفتم که من عیدی مخصوص می خواهم و او هم قبول کرد فردای ان روز صبح زود بیدار شدم و تمام وجودم از شهوت پر شده بود بی اختیار به طرف اطاق خواب او رفتم (راستی فراموش کردم که از اندام مریم برایتان بگم او قدی بلندبا موهای مشکی بلند و سینهای به اندازه یک پرتقال داشت که همیشه ارزو داشتم که ان سینهای بلوری را ببینم )آهسته او را صدا زدم واو در حالی که فکر میکرد که من فقط بوسه ای برای عیدی میخواهم لبانش را در حالی که خواب آلود بود به طرفم هدیه کرد ولی بنده خدا خبر نداشت که من در حال انفجارم که به او گفتم مریم یک سالی است که منتظر چنین لحظه ای بودم وخلاسه با لمس کردن بدنش به او فهماندم که خواسته من سکس است اول قبول نمی کرد ولی کم کم رام شد .وای که هیچ وقت فراموش نمیکنم سینهای سفید با توک ریز وچون وقت بیدار شدن بقیه بود ازاو خواستم که برگردد و با اسرار من کمی شلوارش را پائین کشیدم ووبعد از در اوردن کیرم روی او خوابیدم وبرای اولین بار خودم را راحت کردم .فردای ان روز خیلی دلواپس بودم که چه می شود و با اولین بر خورد متوجه شدم نه تنها از دستم ناراحت نیست بلکه راضی هم هست وبعدها به من گفت که گاهی از شبها که بازنم سکس میکردم اویه جورائی ما را دید مزده ودلیل کنجکاوی او به خاطر تعریفهای زنم بود که به گوشاو رسیده واو رامست کرده وبا دیدن سکس من بازنم تصمیم به سکس با من شده بود آخه لازم به تعریف نیست همینقدر کافیست که کمترین سکس ما یک ساعت طول میکشید و به من گفت هر وقت که شماها را دید میزدم دلم می خواست که جای خواهرم بودم .خلاصه بعد از ان روز یکی دو بار دیگر کارم را با مریم بصورت حول حولکی انجام دادیم تا اینکه یکی از روزها که خانه پدر زن بودیم و قرار بود که شب هم آنجا بمانیم تلفنی با او قرار گذاشتم که فردا صبح او به بهانه کلاس از خانه بیرون وبه خانه ما بیاد وفردای ان روز من مثل همیشه برای رفتن به سر کار از خانه بیرون رفتم وخودم را سریعا به خانه رساندم ومنتظر بودم که زنگ بصدا در امد وقتی که داخل شد ودر را بستم پریدم مثل جوانهای کس ندیده و اورا بغل کردم ویک لب فراموش نشدنی ازاو گرفتمو در یک چشم بهم زدن تمام لباسهای او را در اوردم و بعد هم لباس های خودم رااولین بار بود که بدون مزاحم وبا خیال راحت شروع کردم . از انجائی که عاشق ترشح کوس دختر هستم دستم را روی کوس سفید وبدون پشم او گذاشتم و انگشت وسط را به ارامی لای کوس مریم بردم تا کاملا از حشری شدن او مطمن شوم که با لیز خوردن انگشتم به من گفت دست خودم نیست خیلی خوشم میاد که همان موقع او را به روی کمر خاباندم و بدون معتلی شروع به خوردن کوسش کردمم مریمدر حالی که داشت نفسش از لذت بند میامد گفت یک بار که کوس مینا را می خوردی ومن شما را دزدکی نگاه میکردم انقدر با کوسم بازی کردم که یکدفعه حال عجیبی بهم دست داد ومن حرفش را قطع کردم و گفتم الان کاری میکنم که برای اولین بار ارزا شوی مریم هم باصدای گرفته میگفت هر کاری که دوست داری بکن و من بعد از خوردن کوس کیرم را از پشت لای پای او گذاشتم وبعداز چن بار بردن واوردن راستش خیلی ترسیدم چرا که مریم از زور لذت داشت می مرد تازه ان لحظه بود که فهمیدم خیلی خیلی حشریه خلاصه بعداز اینکه سه مرتبه آبش اومد من هم آبمرا ریختم روی کمرش.از ان روز به بعد کوچکترین فرصت که پیدا میشد منو مریم در حال کردن بودیمتا اینکه رفته رفته به هم خیلی عادت کردم ویکی از روزها که من زیر خابیده بودم ومریم روی من در حال بالا وپائین کردن بود نزدیک به ارزا شدنش بود که دستهایش را درون دستهای من قفل کرد ولبانش را هم بر روی لبانم گذاشته بود یکدفعه متوجه شدم که اتفاقی افتاد که دیگر کاری از دست من ساخته نبود بله مریم خانم با نقشه قبلی جلوی خودش را باز کرد اولش خیلی ناراحت شدم ولی بعد به خواطر اینکه به من گفت که خودش می خواسته ودر ضمن طبق گفته مریم از هر ده دختر در مدرسه شان حد عقل هفت نفر بکارت ندارند وگفت آرزویم این بود که بدست تو باز شوم تا بتوانم لذت واقعی سکسرا باتوش کردن احساسکنم . از ان روز به بعد خیلی از کردن مریم لذت می بردمتا اینکه سال 79 مریم ازدواج کرد. بعداز از دواج چندین بار ازمن خواست ولی من قبول نکردم .
نوشته: حمید
داستانت بسیار مزخزف بود.برو خذا روزیتو جای ذیگه حواله کنه
داستان مزخرف و كيري بود
حوصله فحش دادن ندارم بچه ها هرچي لازم بود بهت گفتن
كسمغز بچه كوني
دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چند ماهه به آرژانتين منتقل شد.
پس از دوماه، نامه ای از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کند به اين مضمون:
لورای عزيز، متأسفانه ديگر نمیتوانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام!!!
و می دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم.
مرا ببخش و عکسی که به تو داده بودم برايم پس بفرست
باعشق : روبرت
…
.
دختر جوان رنجيـده خاطراز رفتار مرد، از همه همکاران و دوستانش مي خواهد که عکسی از نامزد، برادر، پسرعمو، پسردايي … خودشان به او قرض بدهند … او همه آن عکس ها را که کلی بودند با عکس روبرت، نامزد بي وفايش، در يک پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي کند ، به اين مضمون:
روبرت عزيز، مرا ببخش، اما هر چه فکر کردم قيافه تو را به ياد نياوردم، لطفاً عکس خودت را از ميان عکسهاي توي پاکت جداکن و بقيه را به من برگردان !!!
نرگس خانوم دیگه نبینم به برادران افغانی توهین کنی ها!!!من نسبت بهشون تعصب دارم،شاعر در وصف این برادران میفرماید:
بیل و کلنگ و تیشه افغانی پیر نمیشه
با یک نون و نوشابه افغانی سیر نمیشه(با لحجه خوانده شود!)
نهایت کس خلی همینه،یه داستان تخیلی کس شعر و تخمی رو با یه لحجه تخمی تر و با یک سبک بسیار تخمی تر از اون نوشتن،این یعنی نهایت کس خلی
سلامون علیکم
داستانت بیسار مزخرف و کاملا خیالی بود
کیر اقا تو کون خودت خواهر زنت وزنتو بچه هاتو اجدادتو …
السلام علیکم و رحمته الله و برکاته
هوي محسن ديگه نبينم به نرگس چيزي بگيا وگرنه ميدم سگاي افغاني بكنند_كيرم تو داستانت آخه چرا داستان به اين كيري روميزارن ريدي پسر_1از10نمره 11:06
عذر میخوام جناب ahb_90 نشناختم! چیکارشونی؟ وکیلشی یا داداشش؟ نرگس جون خودت بگو این کیه؟
فعلا تا قبول شرط خوندم كلی خنديدم… معلوم از اون داستاناست.
اون موقع ( یعنی سال 75 ) با خواهر زنت سکس کردی …
مطمئن باش یکی هم هست که با زنه خود یا با دختر خودت سکس کنه
خیانت کردی به زنت دیگه . پس اگه خیانت دیدی حـــرفـــی باقی نمیمونه!
ای بابا ندا جان اين بدبخت تو ذهنش اين تخيلات ميگزره. خواهر زن كجا بود؟
نویسنده محترم . ضمن عرض سلام و یلامتی برای شما باید عرض کنم که کیرم تا ته توی لثه های مادرت
فقط میتونم بگم که الت مردانه به بوووووووق توجه مینمویی اولا همش چرت بود دروغگو
بعدشم خیلی نامردی کثافت این چه کاری کردی همینطور که تو رفتی یکی رو کردی زنتم میره به یکی میده بی غیرت
کیر تو کس اول تا اخر نویسنده و تمام کفتارای نژاد پرست. از قدیم گفتند گهی پشت به زینو گهی زین به پشت.شما خوار کسده های نژاد پرست خیلی به ما افغانیها ظلم کردید. الان هم ورق بررگشته و خود رژیم و تمام دنیا از جمله آمریکا داره خوار و مادره همتون را می گاد. به امید روزی که همتون کاسه گدایی دست بگیرید و برید افغانستان.
سوء تفاهم هم نشه چون منظورم فقط ایرانی های افغان خوار هست.
اولا ادب ریایت کن دوما بیشعور ما ظلم کردیم کثافت ما اب و برق خدمات درمانی کار همه چیز هامون یکی بود مثل یک مهمان با شما ها رفتار کردیم وقتی یک نفرو مثل شما ها میدیدم فقط به فکر کمک به شما ها بودیم شما از اخلاق ما سو استفاده کردین حالا هم نه شما نه دنیا نه هیچ کس دیگه نمیتونه روی حرف ایرانی جماعت حرف بزنه خیلی نامردین بی چشم و رو دیدم توی شخصیت من نیست بهت فحوش ناموس بدم حتی ارزش این کار را هم نداری
آخه آدم مگه با خواهر زن خودشم سکس میکنه ؟؟
حرفی ندارم واسه نظر گفتن!
ولی دوست عزیز بهتر بود این خاطره حداقل اگر واقعی هم باشه
به عنوان یه راز بین خودتو خواهر زنت باشه
نه اینکه بیایی اینجا آبرو اون بدبخت هم ببری!!!
دوست عزیز اون مدرسه نیست که از هر 10 نفر 7 تاشون پرده ندارند، جنــــده خونه است.
لازم دیدم تفاوت این دو را برای شما بیان کنم.
داستانت کیری بود
روزی در کوچه ای گذر می نمودم، ناگهان به دارالاماره رسیدم. گفتند کیستی؟ گفتم حکیمم، بهر معالجه ی دختر امیر آمده ام. گفتند داخل شو. بعد از معالجه امیر کیسه ای جلوی من بینداخت و گفت این سکه ها از آن تو باد. عرض کردم کاش دخترتان را هم در این کیسه بگذارید. گفت باشد، کمی صبر نما. سپس امر نمود کیسه را برگرداندند و دختر را در آن قرار داده و دوباره جلوی من پرت کردند. عرض کردم کاش آن یکی دخترتان هم پرت کنید که سکس 3 نفره را هم تجربه کنیم. گفت باشد، آخه دختر ما پرده دارد و باعث شرمساری است چون در آن جنده خانه ببخشید مدرسه فقط او پرده دارد، پس او را باز نما.
بیا داداش، داستانتو بازنویسی کردم.
داستانتو نمیشه گفت تخمی بود بیشتر کیری بود عزیزه من از همونا که نداری به پشه ها میگی نیشش بزنن ارضا شی پشه ها هم چیزی نمیبینن کونت میزارن کوچولو
شک دارم 2تا بچه ات مال خودت باشن!
وقتی فرق کس و کون رو هنوز نمیفهمی!
ضمنا اسکل که میگن تویی تو کون دریده؟؟ بر کس ننت بگو کی ریده؟!!
این چه طرز نوشتنه کونی مثل قرن هفتم هجری میمونه نوشتنت کیر خر تو کس زنت
مگه پستون خواهر زنت منقار داشته که توکش رو گرفتی؟؟؟؟
عزیزم تو که هنوز فرق بین کوس و کس رو نمیدونی چیه ، بهتره داستان ننویسی
کوس کش دیگه ننویس . . . . . . .
خیلی تخمی تخیلی نوشتی. با اون املا و لهجه کیریت. 48 سالته ولی ذهنت کاملا بیمار شده. کیرم تو روح و روانت کوس کش کله کیری. دیگه ننویس.
الان دوست داری به چی گیر بدیم ؟؟؟؟؟؟؟؟
غلط دیکته که زیاد
خریت که فراووون
پرده اش رو زدی و نفهمیدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با دو تا لاپائی هم ارضا میشی که بهش میگن زود انزااالیییی
خواهر زنت به جای مدرسه میرفته جنده خونه که 70 درصد بدون پرده بودن اونم سال 75 (منم اون موقع دبیرستانی بودم … ماکزیمم شیطونی یک دخرت خانم مزاحم تلفنی شدن بود )
اون کتابی نوشتنت خیلی باحال بود…تنها نکته خنده دار قصه همین بود