رفاقت، عشق و سکس

1392/12/01

من با کاوه تو خونه دوستم آشنا شدم,درواقع اون دوست دوستم احسان بود و اون روز هم تولدش بود و کلی از رفقاش رو دعوت کرده بود.
تو نگاه اول ازش خوشم اومد و به نظرم پسر جذابی بود,تو اون مهمونی دخترای زیادی بودن ولی من فقط مات کاوه بودم و مدام رفتار و حرکاتشو زیرنظر داشتم. تا اینکه تصمیم گرفتم باهاش همکلام بشم,اون خیلی اروم روی مبل نشسته بود و مشغول سیگار کشیدن بود و گهگاهی با دختر بقل دستی اش حرف میزد; من دلمو به دریا زدم و درست کنارش نشستم,اول اون یه نگاهی بهم کرد و منم بهش یه نیمچه لبخند زدم بعد اون دوباره مشغول سیگار کشیدن شد… همینطور که نشسته بودم یه نخ مارلبرو برداشتم و با اینکه فندک داشتم الکی دنبال آتیش گشتم تا اینکه اون سیگارمو با فندکش روشن کرد منم تشکر کردم. درواقع وقتی لحن و صدای کاوه رو شنیدم چند برابر بیشتر ازش خوشم اومد,اون خیلی اروم و شمرده حرف میزد و صدای خیلی خوبی داشت… اون شب همونجا یکم با هم گپ زدیم ولی من دلم میخواست بیشتر باهاش آشنا بشم ; به خاطر همین چند روز بعد از احسان خواستم یه برنامه ترتیب بده و کاوه رو هم دعوت کنه.
بعد از اینکه اون روز دوباره کاوه رو دیدم بیشتر. همدیگرو شناختیم و احساس کردم اونم یه جورایی از من خوشش میاد البته زیاد بروز نمیداد… بعد از اون روز ما بار ها همراه احسان با هم بیرون رفتیم جوری که دیگه خیلی با هم راحت شده بودیم و کلی ماجراهای مختلف بینمون اتفاق افتاد; تا اینکه حتی گاهی فقط دونفری بیرون میرفتیم و حسابی خوشمیگذروندیم,تو این مدت فهمیدم کاوه اصلا از اون پسرای دخترباز کمبود دار نیست و تقریبا با همه دختر و پسرای اطرافش یه دوستی معمولی داره,البته بعد ها همه چیز عوض شد و ما تبدیل به دوست های صمیمی و جدانشدنی شدیم^ اولین باری که احساس کردم کاوه خیلی بهم وابسته شده وقتی بود که داشتیم دو نفری تو خونه کاوه یه فیلم رمانتیک می دیدیم و اون بعضی اوقات حرف های احساسی میزد و خودشو بهم نزدیک میکرد تا اینکه خیلی غیرمنتظره بغلم کرد و بهم گفت دوستی ما دوتا براش خیلی متفاوت تر ازهمیشه ست و دلش میخواد همیشه کنار هم باشیم,من که خیلی شوکه شده بودم اونو بوسیدم و بهش قول دادم که همیشه با هم میمونیم… رابطه من و کاوه با اینکه هر دو پسر بودیم خیلی غیرعادی بود و بعد از این قضایا با هم مثل عاشق و معشوق رفتار میکردیم, برای خودم هم عجیب بود ولی حاضر نبودم کاوه رو تو زندگیم تحت هیچ شرایطی از دست بدم.
گذشت تا روزی که کاوه بهم پیشنهاد داد با هم بریم سفر, اون گفت که تو شمال یه ویلای خانوادگی دارن که الان کسی توش نیست و میتونیم یه هفته ای بریم اونجا. من با خوشحالی قبول کردم و هر دو راهی رامسر شدیم. آب و هوای اونجا زیاد جالب نبود و مدام بارون میبارید و ما بیشتر وقت رو تو ویلا میگذروندیم تا اینکه یه روز عصر که من و کاوه توی تخت نشسته بودیم و مشغول چای خوردن بودیم کاوه خودشو بهم چسبوند و با اون صدای دلنشینش آروم بهم گفت -فرزاد میای یه ذره بیشتر به هم نزدیک بشیم…من دلم میخواد یه تفریحی با هم داشته باشیم. من منظورشو کاملا متوجه شدم ولی هیچوقت روم نمیشد بهش مستقیم حرفی بزنم برای همین سرمو گذاشتم رو پاش و گفتم آره پایه ام ( و البته یکم خجالت کشیدم).کاوه شروع به نوازش مو هام کرد و بعد یواش دستشو آورد رو سینه ام و کمی فشار داد من که داشتم تحریک میشدم دستم رو بردم دور کمرش و سرمو به لای پاش نزدیکتر کردم, کاوه پیشونیمو بوسید و بعد شروع به درآوردن پیرهنش کرد;من تا اون روز بدنشو کاملا برهنه ندیده بودم ولی حالا میدیم که خیلی کم مو و جذاب بود. بعد من سرمو بلند کردم و به تقلید از اون تیشرتمو کندم و پشت سرش شلوارکمو درآوردم; کاوه روی تخت دراز کشید و گفت کنارش بخوابم ,ما یکم لب هامونو رو هم فشار دادیم و بعدش من آروم مشغول درآوردن شلوارش شدم,فهمیدم که حسابی سیخ کرده. برای همین دستمو بردم داخل شرتشو آلتشو فشار دادم طوری که آهش بلند شد, اون با زبونش تنمو میبوسبد میومد پایین تا که به شرتم رسید,کم کم درش آورد و کیرمو گرفت جلو صورتش و بعد گذاشت تو دهنش… شروع کرو به مکیدن و خوردن ,من حسابی داغ شده بودم و شهوت تنمو گرفته بود هرچی اون کیرمو تو دهنش بالا پایین میکرد من بیشتر سیخ میکردم. تا اینکه درش آورد و گفت حالا تو! من بعد از اینکه شورتشو دراوردم دستمو دور کیرش حلقه کردم و یکم باهاش ور رفتم بعد سرمو بردم پایینو سرشو بوسیدم و بعدش شروع کردم به ساک زدن,خیلی تحریک شده بود و داشت آبش میومد ولی من تا لحظه آخر داشتم با زبونم کیرشو می لیسیدم ,خلاصه بعد از اون باهم لب گرفتیم و همدیگرو بغل کردیم… همونطور که تو بغلم بود خودشو برگردوند و از پشت کیر منو چسبوند به سوراخش و گفت آروم بکنمش تو.
منم از خدا خواسته یکم دستمو تفی کردم و انگشتمو یواش کردم تو سوراخش ,چند دقیقه با انگشتم باهاش ور رفتم که باز بشه بعد یواش یواش گذاشتم توش… کاوه آه اوه میکرد و با دستش کیرمو که تا نصفه تو کونش بود لمس میکرد; بعد از چند دقیقه بالا پایین کردن دیگه عادت کرد و داشت لذت میبرد و منم داشتم ارضا میشدم که کیرمو درآوردم و آبمو رو کمرش خالی کردم…
کاوه یه نفس عمیق کشید و خواست اونم منو بکنه,اولش دوست نداشتم ولی چون نمیخواستم ناراحت بشه قبول کردم و اونم شروع کرد .با اینکه اولش خیلی اذیت شدم ولی کم کم بهتر شد ولی حالا کاوه داشت ارضا میشد ,کشید بیرون و آبش اومد… حالا هر دوتا بی حال افتاده بودیم کنار هم و داشتیم جون میدادیم ولی چند دقیقه بعد رفتیم دوش گرفتیم و خوابیدم.
بعد از اون تا روز آخر سفر هر روز با هم سکس می کردیم و هنوز هم گاهی میکنیم ولی حالا بیشتر عاشق همدیگه ایم تا چیز دیگه…

نوشته: artika


👍 0
👎 0
35838 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

413306
2014-02-20 03:15:10 +0330 +0330

نمیدونم چه اصراری هست که همجنسگرایی به عشق بین دو همجنس تعبیر بشه. شاید به این دلیل که خودم همچین حسی ندارم. ولی واقعا ممکنه که دونفر از یک جنس اینطور قلبی عاشق هم بشن؟!

0 ❤️

413307
2014-02-20 04:02:18 +0330 +0330
NA

عشق همجنس و غیر همجنس نمیشناسه .ما همه دوستانمون رو دوست داریم ،حالا یکی کمتر یکی بیشتر.وقتی این دوس داشتن شیب تندی بخودش بگیره و به اوج برسه ،دونفر عاشق هم میشن و بنظر من تا اینجاش خیلی هم خوبه و مطلوبه.فقط سکس نباید بیاد وسط که به همجنس بازی ختم نشه .

0 ❤️

413308
2014-02-20 13:11:55 +0330 +0330

گی بود؟ نخوندم . . . . . . . . . . . . . . . . .
شاشیدم تو داستان‌های گی. لطفا این جور داستان‌ها رو به تاپیک مخصوص کونی‌ها منتقل کنید. اونجا خیلی هم خوششون میاد و دور همی حال کنید. اینجا خوب نیست. شاشیدم تو مغزت و داستانت، دیگه ننویس.

0 ❤️

413309
2014-02-21 08:57:05 +0330 +0330

از گی بدم میاد ~X(

0 ❤️

413310
2014-02-22 16:49:27 +0330 +0330

آقا خیلی ها رو دیدم که عاشق پسر یعنی همجنس خودشون شدندوبعضا آنقدر تو این عشق محکم و مصر بودند که پسر معشوق حتی اگر همجنس گرا نبود ، مغلوب شده بود و اگر هم مفعول مسئله ی مفعول یا فاعل بودن رو قبول نمیکرد ،و حتی ازین نوع عشق بیزار بود،تحت تاثیر این عشق و اصرار و صبوری و حرف و حتی کتک خوردن عاشق بیچاره قرار گرفته بودند و یه جورایی راضی شده و شاید هم مدارا رو پیشه کردند و بعضی وقت هم خودمعشوق راضی و همجنسگرا بود و بسیار زود باهم به حشرونشر میرسیدند. . . خلاصه که این مسئله هست و بودنش هم بنظر من دلیل بیماری روحی هست؛در دوران باستان کسی که مورد تجاوز قرار گرفته و به اصطلاح عقده ای میشد،اصلا ازین بیماری خودش اطلاع نداشت و علم آنوقت هم قادربه معالجه وی وی و دیگر انواع همجنس گرایان نبود و بیمارهم فقط میدانست که جنس مخالف آن را ارضا نمیکند و فقط یک سکس با همجنس او را راضی و تخلیه کامل روحی بدنی میکند ،اما حالا امکانات تشخیص و درمان این نوع ناهنجاری ها وجود داره و اگر کسی بخواهد میتواند خودش را معالجه کند،البته چون به لحاظ مذهبی نیز ما بسیار در رابطه با همجنس بازی محدودیت داریم ،بنابراین اگر دچار آن نشویم بهتر است و به همین دلیل بهتر است که به فکر تغییر این نگرش سکسی با جنس موافق باشیم ،این صرفا نظر بنده بود و هیچ اصراری به قبولاندن اجباری آن ندارم ، تا چه در نظر آید و چه مقبول افتد

0 ❤️

413311
2014-02-23 12:21:03 +0330 +0330
NA

خیلی قشنگ بود من دخترم ولی عاشقه گی اینجوریم. خیلی رویاییه
:((اگ پسر بودم حتمن گی میشدم:x:x:x:x

0 ❤️