زن عمو دلم برات تنگ شده

1401/12/21

من ۱۵ سالم بود که عموم محسن ازدواج کرد اون کوچکترین پسر خانواده ۵ نفره بود و پدرم بزرگترین واسه همین فاصله سنی پدرم و عمون تقریبا ۱۵ سالی هست
خانم عموم که زن عموم باشه یه خانم از خانواده ثروت مند بود و توقعات بالایی تو زندگی داشت که عموم از عهده اونا بر نمی اومد
اکثرا خرید لباسهای گران قیمت و طلا وزیورآلات گران قیمت و هر روز سالنهای آرایش و میک آپ و غیره
تقریبا یکسال از ازدواجشون نگذشته بود که کارشون به اختلاف و دادگاه کشید
اکثرا برای حل اختلافشون پیش پدرم می اومدن و پدرم نصیحتشون می کرد ولی هر دفعه که آشتی می کردن روز از نو روزی از نو.
زن عمو اسمش سمیه هست یک زن بسیاز زیبا و جذاب چشم و ابرو مشکی پوست کاملا سفید لب و دهن کوچیک و دماغ رو به بالا که عمل نکرده چشماش یه پفی دارن که اونا رو زیبا تر کرده اندام تپل و تو پر کمر نسبتا باریک و رانهای متوسط کون برجسته و بزرگ سینه های متوسط . زن عموم که ۱۰ سال از من بزرگتره که تو کل فامیل از همه بیشتر با من صمیمی هست
آها یادم رفت بگم کل خانواده زن عموم تو آمریکا زندگی می کنن ولی اون با پدر ومادرش تو ایران موندن و همه ساله پول خوبی برایشون می فرستن
ما نسبت به کل فامیل بیشتر از همه به خانه عموم رفت آمد می کنیم
و همیشه زن عموم سمیه با مادرم بیشتر در مورد اخلاقهای شوهرش با مادرم حرف میزد که بیشتر حالت گلا و شکایت بود و مادرم هم همیشه بهش دلداری می داد
سه سال از اردواجشون گذشته بود من ۱۸ سال داشتم یک روز با چشم گریان اومد پیش مادرم و من هم خونه بودم مثل اینکه عموم مست کرده بود و اونو با کمربند زده بود وقتی پدرم اومد اونا برای وساطتت دوباره به خانه عمو محسن رفتن و من خونه تنها موندم
ظهر بود مادرم به گوشیم زنگ زد و گفت که نهار اونجا هستیم منم رفتم
تا رسیدم اونا نهار رو خورده بودن و پدرم و عموم تو یک اتاق خوابیده بودن و مادرم و زن عموم تو اتاق دیگه
تا من وارد خونه عمو شدم زن عمو سمیه در رو باز کرد و با اشاره حیس که خوابیدن من به آشپزخانه راهنمایی کرد . زن عمو سمیه یک تی شرت آستین کوتاه پوشیده بود و یک شلوار نازک راحتی که بیشتر شبیه پیژامه بود تنش کرده بود . وقتی از پله ها پشت سرش می رفتم بالا چشمم به کون گرد و قلمبش افتاد
درحالی که پله ها رو طی می کرد یه پیچش خاصی به کونش میداد . پیژامه اونقدر که تنگ بود به چاک کونش چسبیده بود برای اولین بار اونروز نسبت به زن عموم سمیه حس شهوت پیدا کردم
ما رفتیم آشپزخونه و من پشت میز نهار خوری نشستم
و زن عموم نهار رو برام گرم می کرد و ما با صدای خیلی پایین باهم حرف می زدیم وقتی اومد بشقاب رو جلو من بذاره کمرشو خم کرد صورتش به طرف من بود
خودش متوجه نبود که وقتی خم میشد از یقه هفت تی شرتش کل پستونهاش از زیر تیشرت دیده میشدن.
نهارمو کشید و من مشغول شدم
سمیه: فرشید دیپلمت رو گرفتی
-امتحاناتم رو دادم ولی کارنامه رو ندادن
سمیه: خب بسلامتی
-ممنون زن عمو واقعا خیلی گلی
سمیه: مرسی تو هم خوبی
رفت کنار پنجره کوچیک آشپزخانه که بطرف کوچه باز میشد و در پنجره رو باز کرد
سمیه: هوا گرم شده تو آشپزخانه دیگه آدم عرق می کنه
-زن عمو شما برید من جمعشون می کنم
سمیه: خوابم نمیاد عجله نکن منم ظرفها رو میشورم تو تموم شدی بده تا اونا رو هم بشورم
رفت پشت سینک مشغول شستن ظرفهای چینی شد.
پشتش بطرف من بود وقتی ظرفها رو میشست یا آب می کشید کونش مثل یک ژله به طرف چپ و راست لرزه می گرفت یه کم نگاهش کردم احساس کردم کیرم داره سیخ میشه. ولی دست خودم نبود هرچی می خواستم تمرکز فکریمو بطرف چیز دیگه ببرم لامصب نمی شد
شلوارم پارچه ای بود واسه همین سیخ شدنش بیشتر نمایان بود در حالی که شربت آلبالو رو تو لیوان می ریختم
-زن عمو دستت درد نکنه خیلی خوش مزه بود واقعا عاشق دست پختت هستم
سمیه: نوش جونت .واقعا. راست می گی؟ یعنی از دست پختم خوشت میاد
-بله خوشبحال عمو که هر روز این غذاها رو می خوره
سمیه: حیف که اون اینارو حالیش نیست.
سرشو برگردوند و عقب و گفت: فرشید بی زحمت ظرفها رو بیار اینجا اونا رو هم بشورم
بلند شدم که ظرفها رو ببرم نگاهش به جلو شلوارم افتاد سریع صورتشو طرف سینک برگردوند
طرفهارو بردم روی میز سینک گذاشتم وقتی ظرفها رو کنار سینک می گذاشتم پای راستم به پای چپش خورد
نگاهم کرد و گفت: برو از سماور و قوری دوتا چایی برای خودت و من چایی بریز . ببخشید دستم بنده
-خواهش می کنم چشم الان میریزم
صندلی و میز نهار خوری با سینک تقریبا نیم متر فاصله داشت و سماور روی کابینت بغل سینک قرار داشت و برای رسیدن به سماور مجبور بودم از پشت زن عمو رد بشم
با خودم فکر کردم از پشتش رد بشم شاید ناراحت بشه
سمیه: بیا از پشتم رد شو
وقتی از پشتش رد میشدم زیر نافم و کیرم و جلورانم سفت به کون نرمش چسبید . رد شدم و دوتا استکان پرکردم ،روی میز گذاشتم رفتم سمت پنجره ایستادم به بیرون نگاه می کردم
یه خانمی تو کوچه ایستاده بود و زنگ در خونه روبرویی زد در باز شد و یه خانم دیگه بیرون اومد چند کلمه با هم حرف زدن که یهو دیدم تو صورت هم چنگ و سیلی می زدن . صداشون بلند شد
سمیه: فرشید چی شده ؟ صدای چیه
-همسایه روبرویی شماست با یه زن داره کتک کاری می کنه
سمیه با عجله اومد پیش من ایستاد و خواست به بیرون نگاه کنه
سمیه: فرشید نمی بینم بیا اینور ببینم چی شده
من کنار رفتم از پنجره ای که تا به کمر می رسید خم شد و به بیرون نگاه کرد متوجه نبود که کون بزرگ و قلمبش جلو دید من بود
رفتم پشتش منم بطرف کوچه خم شدم.تا دوباره کیرم به کونش خورد کمرشو بطرف پایین خم کردشکمم پشت کمرش چسبیده بود و کیرم لای کون بزرگ و برجستش فرو رفته بود اوففف چی داغ و نرم بود حتی از روی چهار تا پارچه هم نرمی کونش رو حس می کردم. من تقریبا ۴ یا ۵ دقیقه پشتش بودم یکبار هم کیرم رو با کونش پرس کرد . دیگه می خواستم شلوار و شورتشو بکشم بیرون ولی موقعیت جور نبود
زن عموم هم برای اینکه خودشو بزنه به اون راه همش از همسایه روبرویی حرف میزد
-زن عمو میدونی جریان چیه؟
سمیه: اره اون دوتا هوو هستن بخاطر همینه؟
-پس شوهرشون چرا نمیاد مداخله کنه؟
سمیه: اون راننده تریلیه فکر کنم خونه نیست
یه فشار دیگه دادم از نوک کیرم آب می چکید کم مونده بود همون جا ارضا بشم آبمو وسط چاک کونش خالی کنم یه بار دیگه کیرمو با کونش چلوند خودمو عقب کشیدم و تو گوشش گفتم: بریم چایی بخوریم سرد شد
یه قدم عقب رفتم . همین که به عقب رفتم زم عموم به کیرم نگاه کرد سرشو برگدوند رفت که سینی چایی رو برداره
وقتی پشتش به من بود خراب کاریمو وسط کونش رو پیژامه دیدم جلو شلوار خودمم نگاه کردم که دیدم بله جلو شلوارمنم حسابی خیس بود .
ما چایی رو می خوردیم که پدرم بیدار شده بود و داشت به دستشویی می رفت. نمیدوم چیزی متوجه شده بود یا نه ولی با غضب به من گفت: فرشید برو اتاق به درسات برس اگه هم نداری سرتو بذار یه چرت بزن
و رفت منم از زن عمو تشکر کردم رفتم اتاق عموم زیر لحاف بود و مثل خرس خرناس می کشید . یه بالش برداشتم ولی خوابم نمی برد . درد شدید بیضه گرفته بودم . اونایی که تماس مالشی با زن داشتن و ارضا نشدن میدونن چی می گم . بیضه هام حسابی درد می کرد زن عمو سمیه یک لحاف برام آورد و انداخت روم
شلوار پیژامه ایشو عوض کرده بود و یک دامن زیر زانو و یک جوراب کرمی رنگ پوشیده بود فهمیدم که خراب
من باعث شده بود اونو عوض کنه. یه مرسی بهش گفتم و چشمام رو بستم
وقتی از خواب بیدار شدم پدرم و عموم از اتاق رفته بودن و مادرم و زن عمو پشتشون به من بود داشتن سبزی پاک می کردن و آروم صحبت می کردن
نخواستم بلند شم یه کم به صحبتهاشون گوش دادم اولین جمله که شنیدم
سمیه: میدونی چیه رحیمه(مادرم) محسن به کنار اخلاق بدش الان شش ماه میشه که اصلا به من دست نزده
مادرم: مگه میشه چرا آخه؟
سمیه: نمیدوم تو این چند ماه هیچ رغبتی به من نداره احساس می کنم با یکی رابطه داره وگرنه
مادرم: سمیه تو هم خیلی بددلی .چیزی ندیده چرا قضاوت می کنی خب اول برید دکتر شاید یه مشکل دیگه داره
سمیه: اخه نمیتونم بگم. اصلا آلتش برام بلند نمیشه
مادرم: سرد شده ؟
سمیه: اره حتی راضیم برای این موضع هم شده بره تریاک بکشه
مادرم: احمق نشو با خودش حرف بزن ببین چه شه
سمیه: میگه حوصلشو ندارم واسه همینه
مادرم: اختلاف تون سر این موضوعه؟
سمیه: اره چون من میخوام به چشمش بیام به خودم می رسم ولی محسن میگه ولخرجی می کنی
زن عمو سمیه پشتش به من بود داشت سبزی پاک می کرد ران سفید و بلورینش ازبغل و زیر دامنش زده بود بیرون . تا رونهاشو دیدم دوباره کیرم مثل دسته کلنگ سفت شد . برای ملافه ای که انداخته بودم مثل یک چادر ستون زد نمی تونستم اینطوری بخوابم باید به پهلو می خوابیدم تا دیده نشه چرخ زدم به پهلو خوابیدم
مادرم: فرشید چقدر می خوابی پاشو برو به کارت برس
من: ممممم باشه ساعت چنده؟
مادرم: ساعت ۶ پاشو ببینم
زن عموم سریع دامن رو روی ران سفیدش انداخت ولی بخاطر کیر سیخ شدن نمی تونستم بلند شم لحاف رو جلو کیرم گرفتم و بلند شدم با لحاف رفتم بیرون
مادرم: اوف لحافو کجا میبری؟
-میبرم بذارم جاش
سمیه: صبر کن بیام بگیرمش بذارم تو نمیدونی باید کجا بذاری
از اتاق خارج شد و با عشوه خاصی بطرف اومد تا لحاف رو از دستم گرفت دوباره چشمش به کیر سیخ شده من افتاد . آروم با خنده گفت: این همیشه اینجور می مونه یه لبخندی بهش زدم رفتم دستشویی یاد اون اتفاقها افتادم یه تف توی کف دستم انداختم یه جق حسابی زدم . آب کیرم مثل یه پرتاب شلنگ آب به در و دیوار پاشید.با دستمال کاغذی توالت دیوار رو پاک کردم و بیرون اومدم
لباسهامو پوشیدم و رفتم بدنسازی ورزش کنم اون روز وزنه ها برام خیلی سنگین بودن از خیرش گذشتم و دوباره به خونه خودمون برگشتم
چند روز و چند ماه گذشت که هر دفعه اونا خونه ما بودن و یا اینکه ما خونه اونا بودیم زن عموم با من صمیمی تر شده بود بعضی وقتها که با من شوخی می کرد یه نیشگون از پاهام می گرفت تا اینکه تابستان بود پدر مادرم برای خرید به شهرستان رفته بودن و قرار بود فردا عصر برگردن من خونه تنها بودم داشتم تو ماهواره سریال ترکیه ای نگاه می کردم زنگ آیفون خونمون رنگ خورد. رفتم جلو آیفون زن عمو سمیه بود . در رو باز کردم از پله ها اومد بالا و در پذیرایی رو هم زد
-بفرما تو زن عمو در بازه
سمیه: رحیمه خونست ؟
-میاد بیا تو فعلا من تنهام کسی نیست
اومد تو مثل همیشه میک آپ خیلی زیبایی زده بود و بوی آدکلن سرد که همیشه ازش می اومد
-بشین هوا گرمه برم یه شربت بیارم تا خنک بشی
داشت روسری و و مانتو رو در میاورد: اره فرشید مرسی واقعا تشنمه
رفتم از یخچال یک پارچ آب پرتقال سن ایچ درست کردم و چند تکه یخ داخل انداختم دوتا لیوان هم بردم روی عسلی مبل گذاشتم
-بفرما هرقدر دوست داری بخور نوش جونت
دوتا لیوان پر کردم که هردوتا رو سرکشید
یکی دیگه هم پر کردم
سمیه: مرسی فرشید کافیه
-باشه پس اینم من بخورم
سمیه: عه ببخشید هردوتا رو دهنی کردم بده ببرم بشورمش
_ اتفاقا این خیلی بیشتر مزه میده
به طرف لیوان که رژ لبش مالیده شده بود به لبم چسبوندم و خوردم یه لبخندی زد و گفت: کاش عموتم مثل تو بود
خودم رو زدم به کوچه علی چپ و گفتم: مگه من چه جوریم ؟اون چه جوریه؟
سمیه: تو خون گرم و با حال هستی
رو کاناپه نشسته بودیم به طرفش برگشتم
-زن عمو
سمیه: جانم فرشید
-یه چیزی بگم ناراحت نمی شی
سمیه: خیر بگو
-من اونروز تمام حرفاتو با مامام شنیدم که گفتی عمو سرد شده؟ واقعا اینطور؟
سمیه،: وای خاک تو سرم
-ببین من پیش کسی حرف نمی زنم
سمیه: اره متاسفانه
-فقط شرمنده چرا باید اینطور بشه وقتی خانم زیبا و خوشگل و خوش اندامی مثل تو داشته باشه
سمیه: منم نمیدوم ولی فکر کنم یکی دیگه رو دوست داره
-نه فکر نکنم مشکل جنسی پیدا کرده چون مردها از خانمها هیچ وقت سیر نمی شن یعنی تنوع طلب هستن اون مشکل دیگه داره شاید
سمیه: شاید ولی کیرش اصلا برام بلند نمیشه
این جمله که گفت خیلی تعجب کردم چون اون همیشه تو مکالمه این طور حرف نزده بود خصوصا اسم کیر
-شاید براش دعا نوشتن؟
سمیه: خخخ مگه برای اینم دعا می نویسن
-احتمالا کسی هست که نمی خواد تو خوشبخت باشی
سمیه: میتونی برام پیداش کنی؟
-سخته ولی سعیم رو می کنم
سمیه با شوخی: اون روز شلوارم رو خراب کردی یادته؟
-شرمنده دستم نبود ببخشید
سمیه آروم گفت: بازم می خوای؟
باور نمی کردم اینو بگه . دو دل بودم سرم رو به پایین انداختم و گفتم: از خدامه ولی می ترسم اذیت بشی
دستمو بطرف دستش بردم و پشت دستش رو تو کف دستم گذاشتم یه کم دستش رو مالیدم تا دستم به دستش خورد کیرم مثل یه فنر بلند شد.
سمیه: چقدر حساسه و حرف گوش کنه؟
دستم رو به دور کمرش انداختم بطرف خودم کشیدم
کمر خیلی نرم و پنبه ای داشت به چشمهای همدیگه خیره شدیم
سمیه:پدر مادرت کی میان
-امروز نمیان
بوی آدکلن و مواد آرایشی که به صورتش زده بود به دماغم می خورد و طرز نگاه خمار و شهوت آلودش دلم رو تند تند به ضربان انداخته بود صورت سمیه سرخ شده بود درست مثل کسی که برای اولین بار شراب خورده باشه
دستم رو بردم پشت گردنش که موهاشو دم اسبی بسته بود موهای خیلی صافی داشت سرشو بطرف صورت کشیدم آروم لبهامو به لباهای رژ دارش ساییدم
چه نرم بودنفس بلندش صورتم رو نوازش می کرد
لباشو به لبام چسبوند و چشمهای مشکیشو بست
لباشو چشیدم و می مکیدم
-ممممممم
سمیه: ممممممم
یه دست دیگم روهم گذاشتم وسط چاک سینش . دسنم رو گرفت و روی یه سینش قرار داد
با دستم نوبتی سینه هاشو فشار میدادم
وقتی سینه هاشو فشار میدادم لباشو از هم باز کرد زبونشو تو کام دهنم برد منم دهنم رو باز کردم زبونمو به زبونش کشیدم
سمیه از من حشری تر بود نفس تندی می کشید
سمیه: بذار ببینم اینجا چی خبره
دستشو برد روی کیرم گذاشت و انگشتاشو از روی شلوارم دور کیرم حلقه کرد. انگشتاش به دور کیرم نمی رسید دو انگشت فاصله بین دوتا انگشتش وجود دلشت
سمیه: وااای فرشیدچی کلفته اصلا این بهت نمیاد
-از این به بعد مال خودته
سمیه: پس اجازه میدی درش بیارم بخورمش
-فدات خیلی دلم میخواد انجامش بده
شورت و شلوار گرمکن رو هردوتا رو باهم پایین کشیدم
چشمهای خمار سمیه گشادتر شد مردمک چشمش رد بیرون
سمیه: هیییی چه بزرگه
سرش رو جلو و وسط پاهام پایین آورد دهنش رو باز کرد کیرم رو تا ختنه گاه فرستاد .دهنش از حد معمول باز شده بود و کیرم رو با شدت مکش ساک زد
وقتی سرش با مکش بالا می آورد یه صدای ماچ بلندی از دهنش در می آومد چند تا جق می زد و دوباره کیرم ساک می زد
با یه دستش بیضمو می مالید و با دست دیگش از ته کیرم گرفته بود و ساک می زد
-اااااه جووون تا تهش بفرست تو حلقت
سمیه: نمی تونم خفه می شم خیلی کلفتره
-مال عمو اینقدر نیست
سمیه: نه بابا نصف اینم نیست جووون چه حالی بکنم با این کیرر
-خوشت میاد
سمیه: عاشقش شدم چه خوردنیه ممممممم ماچ
-کلش لیس هم بزن
سمیه: خوب واردیها
-واقعیتش تو فیلم پورن نگاه کردم تو اولین نفری
سمیه: آخخخ جون پس آکبنده
زبونشو مثل بستنی گیفی رو سر کیرم میکشید دور کلاهکشو با زبونش چرخ می زد و سرشو وسط لباش می گرفت و میک می زد کلاهک کیرم دو برابر قبل شده بود که تو عمرم اون اندازه ندیده بودم. کلی پیش آبی هم می ریخت بیرون که همشو میخورد
تو ابرها که نه تو فضا بودم فکر نمی کردم زن عموم سمیه همچین جنده ای بود
-سمیه رو کاناپه بخواب میخوام چوچولت رو لیس بزنم
سمیه: اوففف جااان می تونی
-بذار ببینم طعمش چطوره
به پشت خوابید دامن سفیدش رو بالا انداخت پاهاشو تو شکمش جمع کرد و با یه دستش شورت قرمزشو از وسط پاهاش زد کنار و کص رو داد بیرون.
یه کص صورتی رنگ با چوچوله با لبه های بلند . پاهاشو بیشتر به شکمش چسبوندم اول زبونمو وسط کوصش زدم تا ببینم مزش چطوره . خوش اومد یه مزه ترد متمایل به ترش داشت . کصش حسابی لیز و آبکی شده بود. دفعه بعدی دهنم رو کلا باز کردم به کصش چسبوندم و زبونمو تو سوراخ کصش فرو کردم
سمیه یه آی بلندی کشید
سمیه: آااااااااااه ه ه ه ه جووون
کوصش رو تو دهنم بالا پایین می کرد زبونمو از سوراخش کشیدم و لبه های چوچولش رو لیس زدم
با انگشتش به زایده اندازه نخود که زیر چوچولش بود اشاره کرد که اونجارو لیس بزنم. تا زبونمو به اون زایده کشیده کمرش رو بصورت نیم دایره کرده بود شکمش رو بالا و پایین می آورد .
رو دو زانو رو کاناپه نشستم و شروع کردم به لخت کردن وااای چه بدنی داشت
-عمو چطور دلت میاد به همچین بدنی کفر نعمت کنی؟
سمیه: از این به بعد مال خودته عزیزم
خوابیدم روش پاهاشو دور کمر حلقه کرد از ته کیرم گرفتم نوک سرشو وارد کصش کردم
واقعا تنگ بود چون مدتی گاییده نشده بود کصش آکبند بود به آرامی تا نصفه رفت
با دو ستام زیر کتفاشو گرفته بودم و آروم آروم هل مدادم داخل. حسابی تنگ و داغ بود اولین بار بود که کیرم وارد یه کص می رفت اونم کص زنی که سه سال تو کفش بودم
کیرم تا تهش وارد کص شد از سفیدی چشمهای سمیه می فهمیدم که تو اوج لذت بود.
سمیه: اااه چه کیرت داغه فداش بشم اوفففف
-مرسی که خوشت اومده
سمیه: تلمبش بزن میخوام حسش کنم
آروم آروم تلمبه زدم
-اه چه تنگی اه اه
سمیه: اه جون بکنش از این به بعد زیر کیرتم
-اه چه خوش میگذره اه اه
سمیه: نوش جونت از اون روز که جلو پنجره اینو بهم چسبونده بودی دیونت شده بودم
-چرا نگفتی پس ؟ منم رفتم تو دستشویی جق زدم
سمیه: اره میدونم تو دستمال کاغذی که ریخته بودی فهمیدم .دیگه جق نزنی ها . هربار دلت خواست بگو خودم ارضات می کنم
-چه زن عموی خوبی دارم
سمیه: حالا بکن فکرت تو کصم باشه
-جووون اه اه
تند تر تلمبه زدم سمیه از کونم گرفته بود و محکم پایین تنم رو به کصش فشار میداد
-اههه تندتر محکم میخوام
شلاپ شلوپ
ده دقیقه بصورت تند براش تلمبه زدم با کصش کیرم رو قفل کرد یعنی کوصش رو تنگ کرد و یه آه بلندی رو با فریاد زد و بدنش شل شد من تا اون زمان نمی دونستم که زنها هم ارضا میشوند
سمیه: من ارضا شدم ولی تو کارت رو ادامه بده می خوام برات خوش بگذره
-میشه داگی بخوابی ؟ میخوام اون کونت رو بغل کنم
چرخید پاهاشو زیر شکمش جمع کرد
کیر مو تو سوراخش گذاشتم فشار دادم سمیه یه جیغ کشید خوشو جلو کشید
سمیه: فرشید چکار می کنی من از کون تا حالا ندادم
-ببخشید اشتباهی رفت خودت بذار
از کیرم گرفت و من کیرم رو تو کصش کردم ایندفعه لذتش از روبرو بیشتر بود چون کوصش اینطوری تنگ شده بود
از لمبه های باسن گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن
اون کون زیبا و خوشگلش جلوم بود . که زمانی حسرتش رو می کشیدم
هردومون دیوونه شده بودیم دیگه آه و اوفمون تبدیل به داد و فریاد شده بود
وقتی محکم ضربه می زدم کونش مثل ژله می لرزید و دوباره به حالت خودش بر می گشت
-سمیه آبم میاد هااااا
سمیه: بریز توش آب داغتو تو کصم می خوام
کونشو محکم به کیرم فشار دادم آبمو پمپاژ کردم
آبم تمومی نداشت چندین بار کیرم نبض زد پرشدن فضای کصش رو حتی من خودم هم حس کردم
سمیه: چقدر آب ریختی کصم حسابی پر شده . چقدرم داغه
-ممنون سمیه خیلی خوش گذشت . همه تون اینطوری هستید
سمیه: منظورت زنها ؟ خوب اره
-تا کی میتونی پیشم بمونی ؟
سمیه: تا هروقت که دلت بخواد
-همو نگران نمیشه؟
سمیه: براش مهم نیست امشب می خوام پیشت بمونم هرچی میخواد بشه
شب رو تو تختخواب بابام ومامانم خوابیدیم تا صبح سه بار هم سکس کردیم دیگه انقدر کص سمیه رو کردم که دیگه سیخ نمی شد
تو یکسال که با هم دوست بودیم من هر هفته حداقل یکبار می کردمش ولی متاسفانه بعد از یکسال زن عمو سمیه از عموم طلاق گرفت و بعد از یکماه و پنج سال پیش با یک سیاه پوست آمریکایی بصورت صوری در ترکیه ازدواج کرد و به آمریکا پیش برادر و خواهرهاش رفت الان پنج سالی هست که تو آمریکا زندگی می کنه و اسمش رو رزیتا گذاشته .چندبار با اینستا باهاش تماس تصویری صحبت کردم . درضمن به من گفته اگه خواستی میارمت البته یه کم دشواره ، عکس خواهر زادش رو فرستاده بود . گفته بود اگه با خواهرزادش سوزان تو ترکیه ازدواج کنم میتونن کمک کنند
فعلا در حد حرفه جدی جلو نیومدن ولی خیلی دلم میخواد یکبار دیگه سمیه رو ببینم
پایان

نوشته: فرشید


👍 23
👎 6
82301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

918502
2023-03-12 01:33:33 +0330 +0330

آره دیگه
ریدم تو مغزت

1 ❤️

918512
2023-03-12 02:18:40 +0330 +0330

فرشید ها از کوچکی سایز کیر رنج میبرند بعد تو داستاناشون مینویسن جوووون چ بزرگه چ حالی بکنم با این کیر😁😁😁

2 ❤️

918514
2023-03-12 02:31:07 +0330 +0330

صحبت هاى مخ زنيت با زن عموى تخيلت بين دوتا پسر و دختر حين دكتر بازى رد بدل ميشه اوسكول حالا جلقتو بزن شايد بزرگ شدى كس هم ديدى يابو

2 ❤️

918517
2023-03-12 02:39:48 +0330 +0330

بابا ول کنید این موضوعات کلیشه ایی وتکراری رو خسته شدیم.انتظارهم داری همه مثل ادم کامنت بزارن.خب وقتی یارو میخونه که گفتی توی عمرت اولین بارت بوده سکس میکردی طرفم هم زیبا جادارمطمن وکفش هم بودی قبل اینکه بخوای بکنی ابت اومده بود.حداقل میگفتی قبل کردنم ابم اومد واما کیرم هنوز سیرنشده بود ساک زد دوباره راست کردم وادامه سکس.اما کلی عشق بازی وساک زدن و بعدهم ده دقیقه مداوم تلنبه زدن واقعا امکان پذیرنیست واسه خصوصا کسی که اولین تجربه اش هست.
درضمن من توی بعضی داستان ها خوندم از پیش اب مرد گفتن که خیس شده بودم.اما هیچوقت شخصا هرچه قدرم حشری و تحریک شده باشم هیچ ابی جز موقع ارضا شدن وهمون منی خارج نشده.حالانمیدونم بدن من مشکل داره یابقیه ذات خانم ماننددارن که شر شر از کیرشون پیشاب میریزه کثیف کاری هم میکنه نه یه قطره.
بله دوست عزیز اینا یه گوشه از ایراد اصلی نوشته ات بود که درک کردن وهمراه شدن باداستانت رو ممکن نکرد.
این انتقاد کاملا محترمانه بودوتوهین هم نکردم.

2 ❤️

918542
2023-03-12 06:04:48 +0330 +0330

احمق میگی چن ماه پیش برا اولین بار بهش حس پیدا کردی تو اشپزخونشون بعد میگی ۳سال تو کفش بودم جقی ریدم تو داستانت

0 ❤️

918560
2023-03-12 13:10:37 +0330 +0330

ارزو برا جوانان عیب نیست ولی دهن اون جوانی رو گایید و به هفت نسل از زنای طایفش رحم نکردتا دروغو چرندیات تحویل مردم نده احمق تو به خاطر زن عموت می جغی بجغ و رویای خودتو بنویس ولی درست بنویس. دیگه ای راسه و نمی دونم ننمو گاییدن و من زن عمو وواقعیه بنویس پس اینطوره ننتو من گاییدم واقعیه واقعی

1 ❤️

918596
2023-03-13 00:25:38 +0330 +0330

سنگ فرز میبردی با خودت اون اضافه های چوچولشو می‌بریدی!دیپلمه جغی!

0 ❤️

918638
2023-03-13 04:51:30 +0330 +0330

سماورم از آمریکا واسش فرستاده بودن دیگه؟😂دس خوش حاجی دسسسسس خوششششششش

0 ❤️

918724
2023-03-13 23:50:19 +0330 +0330

ای خدا بازم یه معیوب الخلقه چرندیات تحویل ملت داده

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها