زیارت با دختر همکار

1392/09/22

سلام دوستان من عرفان هستم و 25 سالمه داستانی که میخوام بکم واقعیه این داستان بر میگرده به 5سال پیش من 20 سالم بود مدرسم تموم شده بود مهر میخواستم برم دانشگاه تعطیلات تابستون بود بابام اومد خونه گفت با همکاراش قرار گذاشتن برن گردش شهرستان ما فسا میشینیم خلاصه قرار شد آخر هفته حرکت کنیم من همکاراشو نمیشناختم حرکت کردیمو رفتیم رسدیم به یه شهری زدیم کنار واسه سلف ناهار من تک فرزند بودم سه ماشین بودیم یکی از همکاراش یه دختر 22 ساله داشت اون یکی همکارش یه پسر 14 ساله

خلاصه سر ناهار خوردن دختره رو یه بارندازی کردم دیدم چیز مالیه رفتم تو نخش بکوب میرفتیم مشهد ساعت 3 شب بود رسیدیم رفتیم یه خونه گرفتیم تا صبح خوابیدیم صبح بابام گفت بو وسایلو از تو ماشین بیار بالا رفتم دیدم دختره هم داره وسایلو از تو ماشین در میاره بهش گفتم عزیزم مگه من مردم داری زور میزنی یه لبخندی زدو حال کردم ظهر قرار بود مردا برن بازار زن هام برم حرم منم بمونم خونه دختره سرما خورده بود اونم گفت میمونم من گفتم الان کسشو میزارم همه رفتن اون پسره هم با مادرش رفت من رفتم حموم با دستشویی یه بود در حمومو باز گذاشتم داشتم حموم میکردم اون اومد بره دستشویی منو دید جا خوردو برگشت من گفتم ستاره بیا من درو می بندم اگه روت نمیشه خلاصه گفت نه بعدا میرم منم با یه حوله دورم پیچیدمو اومدم بیرون اونم رو مبل بود منو دید چشاش بحالت دیگه ای در اومد من بهش گفتم برو کارتو انجام بده اونم رفت بعدش رفت حمومو اومد بیرون من موهامو اتو میکردم اون بهم گفت اتو موتو بهم میدی گفتم اره بهش دادم گفتم من خوب موها رو اتو میکشم اونم گفت بیا ببینم چیکار میکنی دیگه کیرم راست شده بود گفتم چنگیز هنوز زوده صبر کن رفتم تو موهاشو با سشوار خشک کرد من یه کرم ورداشتمو دست تو موهاش میکردم اون کیف میکرد بعد شروع کردم اتو زدن کارم که تموم شد کفتم اتورو از برق بکش اومدم بلند شم برم گفت مدلم بلدی گفتم بله اومد دباره دست کردم تو موهاش سرشو چسپوند به سینه هام پشتش به من بون منم از بغل صورتش یه بوسی کردم اونم خیره شد تو چشام منم یه خنده کردم اونم خندید دستمو گرفتو برد روسینه هاش منم مالوندم کم کم داشت حشری میشدیم دست کردم تو شلوارش اونم بیحال افتاد روم با هم حال کردیدم کیرمو داخل کسش نکردم شمارشو گرفتمو با هم در تماس بودیم تا اینکه از مشهد رفتیم سمت شمال مازندران اونجا هم یه خونه گرفتیم من ماشین بابامو گرفتم گفتم میرم یه چرخی تو بازار بزنم ستارهم گفت منم باهات میام گفتم بیا با هم رفتیم داشتم رانندگی می کردم داشت دست بکیرم میزد چنگیز بی قرار هم منتظر فرصت بود بردمش یه قهوه خونه با هم یه قلیونی زدیم رفتیم سوار ماشین اون گفت بریم یه جای خلوت چادور بکش رو ماشین با هم راحت باشیم منم رفتم یه جای خلوت چادور کشیدمو در ماشینو قفل کردم اومد تو بغلم منم کیرم بدجور شرتمو جر میداد اوردمش بیرون با دیدن کیرم شروع کرد خوردن داشت آبم میومد کنترل نداشتم ریخت تو دهنش منو نگاه کرد خندیدم گفت کثافت با دستمال کاغذی کارشو راه انداختم گفت بریم من گفتم نه تو کیر منو دیدی ولی من کستو ندیدم اون گفت نه نه نه من قانعش کردم گفت فقط ببین من گفتم باشه شلوارشو کشید پائین داشتم دیوونه میشدم سریع کیرمو گذاشتم روکسش خندید چیزی نگفت گفت بیار بیرون گفتم چرا گفت کار دارم اوردم بیرون یه کاندوم انداخت سر کیرم حالا شروع کن منم تلمبه زدم یه چند دقیقه ای باهاش لب گرفتم عجب حالی میداد دیگه رفتیم خونه افتادم روتخت 2 ساعت بکوب خوابیدم دیگه هر وقت موقعیت جور میشد میکردمش.

نوشته: عرفان


👍 0
👎 2
79989 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

407382
2013-12-13 07:23:01 +0330 +0330

کسشعر نوشتی کیرم تو دهنت کونی
اخه کدوم مادر کس ده ای میاد تو مملکت اسلامی یه دخترو پسر رو باهم تنها بزارن و بزارن با هم برن بیرون یه پیشنهاد دارم واست بیا من کیرمو میکنم تو کونت تو جلق بزن کونی

0 ❤️

407383
2013-12-13 07:24:29 +0330 +0330

احساس کردم دارم پیامک میخونم
بپا بارانداز میکنی اشگل گربه نکننت
با این عقلت بلدی چادر بکشی رو ماشین بعد بری توش؟

0 ❤️

407384
2013-12-13 07:33:39 +0330 +0330
NA

‏‎ ‎شاعر میگه: پسر چقد نادونی اومدی زیارت یاکه چششم چرونی … ؟
یه اطو موی داغ رو 200 درجه تو کونت کس نگو مؤمن :دی

0 ❤️

407398
2013-12-13 07:42:05 +0330 +0330
NA

کس شر خالص بود.ديگه ننويس شغال.ننه باباتون گاو بودن که گذاشتن تنها بمونيد؟؟؟!

0 ❤️

407386
2013-12-13 08:18:43 +0330 +0330

ابوموسي اشعري گاييدت بااين داستان مسخرت آخه ديوس كدوم دخترمياداينقدر
راحت خودشودراختياريه جلقومثل توبزاره X(

0 ❤️

407387
2013-12-13 09:06:16 +0330 +0330
NA

د اخه جاکش گه میخوری وقتی تو حمام داری جغ میزنی هر چی به ذهن پریودیت آمد بیای تو سایت و به صورت داستان بنویسی ننویس جاکش ننویس گوسفند ننویس بچه کونی ننویس

0 ❤️

407399
2013-12-13 11:06:14 +0330 +0330

چررررررت و پررررررررررررررررررررررررررررررررررت

0 ❤️

407389
2013-12-13 12:21:18 +0330 +0330
NA

دختر و بارانداز كردي ؟ مگه كشتي بود كه فن بارانداز بزني ؟ هه هه خنديدم خيلي

مرتيكه اصلا شما ها خيلي روشنفكر كه تنهاتون گذاشتن تو خونه، ديوث پدر دختره جنده حرفه اي بود كه كاندوم تو جيبش داشت؟

0 ❤️

407391
2013-12-13 16:12:42 +0330 +0330

بيا همچين كونت بزارمممممممممممممممممممم كه از حلقت بزنه بيرون…كوننننننننننننيييييييييييييي

0 ❤️

407392
2013-12-13 22:11:17 +0330 +0330

سلام و درود خدمت همهء دوستان
وهمچنین سلام وخیرمقدم خدمت دوست عزیز maxmahony که بعدازمدتها دوباره خدمتشون رسیدم ،ازهمینجا
خوش آمد عرض میکنم وبازهم متشکرم که باخواندن نظرات شمابعدازمدتها واقعاشادشدم،براتون آرزوی سلامتی
شادکامی وموفقیت دارم.

0 ❤️

407394
2013-12-14 01:18:05 +0330 +0330

البته برای بنده هم پیش اومده که یه دختر که فکرشم نمیکردم بی مقدمه دستمو ببره زیر سوتینش،،،ولی چادر رو ماشین،،، دیگه چی بود…

0 ❤️

407395
2013-12-14 01:46:09 +0330 +0330
NA

ماتهتهون کوس وشعر نزدیک کونو شعر لاشی خال بند دروغگو

0 ❤️

407396
2013-12-14 05:03:06 +0330 +0330
NA

من تعجبم دراينه که چطورهمه اين پسرادل وجيگردارن مثل رستم،وهمه دختراهم جنده توحرکت اول شکارکردن رفت
البته باعرض معذرت ازهمکاران مونث شهواني،

0 ❤️

407397
2013-12-14 05:25:16 +0330 +0330
NA

:| :| :| :| :| :| :|

0 ❤️