زیبا ترین سکس ناتمام زندگیم

1402/03/11

توی شرکت میز کناریم مینشست . خیلی اوضاع شرکت روبه راه نبود همه تق و لق بودیم
پچ پچای تلفنی ش رو میشنیدم از تمام دخترای شرکت سنش بالاتر بود حدود ۳۲
بقیه خیلی خوشگل بودن همه توجه ها به سمت اونا بود ماشین پول و کارها مینا تک افتاده بود اما قیافه زیبایی داشت زنونه و جا افتاده هجده سالم بود و چشمم اونو گرفته بود
ولی خودش رو از نگاهم میدزدید شرکت منحل شد و همه پاشیدن رفتن مینا هم رفت یک سالی گذشت ولی تو خاطرم بود دوست داشتم شانسمو امتحان بکنم دل رو زدم به دریا تلفنش رو گرفتم سلام سلام چطوری و گپ و گفت کار رسید به روز و هفته و اس ام اس بازی شبونه فهمیدم از شوهرش در حال جداییه رهاش کرده بود یه دختر کوچیک داشت دیگه مغزم ارور میداد شهوت توی مغزم میپیچید قلبم تند میزد وقتش بود حرفم رو بگم ولی خجالتی بودم اونم بدش نمیومد بالاخره گفتم سکوت کرد و گفت چرا من حرفی نداشتم گفتم خوشم اومده از تو همین گفت اختلاف سنی داریم اما دلش غش میرفت واسه یه سکس با یه پسر جوون که تشنه س بدش نمیومد پس زد گفت نمیشه و بهونه و اینا تا یه روز پیام دادم میام تهران اون زمان دانشجو بودم گفتم جایی ندارم دروغ گفتم میخواستم تجربه ش بکنم میدونستم شاید خطر باشه گفت بیا تعجب کردم کوله ام رو بستم و راه افتادم ساعت ۳ رسیدم پشت در خونه شون قلبم داشت میومد بیرون تاپ تاپ تاپ تاپ پیامک دادم ادرس درست بود نسیم خنک شب تابستون اما احساس لرز میکردم درو وا کرد صدای یه مرد پیچید تو راه پله آپارتمان شون ترسیدم خواستم برگردم دیدم درب یه سوییت داخل همکف باز شد مینا بود چادر گلدار و یه آستین حلقه ای مشکی که دستش و بدنش برق میزد توش جذاب بود واسم اشاره کرد خودمو انداختم داخل خانه دست داد بهم خیلی وقت بود ندیده بودمش خوشگل تر شده بود گفت بشین ۲تا اتاق کوچیک و یه حال نقلی بوی خورش سبزی میومد گفت شام درست کردم گفتم نمیخورم ولی آورد نمیدونم شهوت بود نمیدونم تازه کاری من یا ترس نمیتونستم غذا بخورم سمبل کردم غذا رو جمع کرد لرز داشتم گفت چته گفتم سردمه پتو اورد دخترش توی اون اتاق خواب بود تو هال دراز کشیدم
پتو رو روی خودم کشیدم گرمتر شدم چراغ رو خاموش کرد اومد کنارم دراز کشید زیر پتو نیومد خودمو بهش چسبوندم عین یه بچه بو می کشیدم کنار گردنش رو عکس العملی نداشت به سمت خودم برگردوندمش دستامو دو طرف صورتش گذاشتم لبامو خشک روی لباش گذاشتم سفت بود خوشم اومد تیغه لبش رو روی لبم لغزوندم سر خوردم زیر گردنش چال زیر گلو ش بو بوس بو بوس سرشو بالا کشید متوجه شدم خوشش اومده پایین تر آهسته آهسته رسیدم وسط سینه هاش بو بوس بو بوس برگشتم جلو صورتش چشماش توی سوسوی شب تاب ته اتاق چشمک میزد نگاهم کرد گفت مطمئنی بوسیدمش صورتشو پیشونیشو گفتم‌ مطمئنی نگام کرد و گفت نه سرد شدم دراز کشیدم انگار ترمز‌لرز کشیده شد بهم گفت واسم یه شعر بخون خوندم بارها و بارها خوندمش سرمو روی سینه هاش گذاشتم مثل برق ساعت ۵ صبح شد داشت هوا روشن میشد بلند شدم کوله م رو برداشتم انگار دیگه نمیترسیدم زدم بیرون رفتم این زیبا ترین ناتمام سکسم بود.

نوشته: حامد


👍 7
👎 10
37201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

931060
2023-06-02 00:47:10 +0330 +0330

تو اون لحظه آدم از مغز دستور نمیگیره از دودول محترم که عین گرز رستم میشه دستور میده

1 ❤️

931086
2023-06-02 03:14:00 +0330 +0330

خوب نوشتی ولی تهش رو…

0 ❤️

931092
2023-06-02 03:28:41 +0330 +0330

خوب نوشتی ولی اینجا جاش نیست این چیزا نظر ما اینه ک کص و‌شعر نوشتی

0 ❤️

931101
2023-06-02 03:40:42 +0330 +0330

شاید به عناوین مختلف هممون یه همچین ماجرای ناتمامی داریم با یه نفر که حسرتش و لذت تجربه اون لحظات تو دلمون یه قسمتی و کنار خیلی از حسرتا و ارزوهای ناتموممون نگه داشتیم

0 ❤️

931148
2023-06-02 12:39:53 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

931176
2023-06-02 17:32:11 +0330 +0330

اصلا هرچی تو میگی قبول ،
ولی چی شد …؟
همین ،
افتادم توی چاله و بدون ترس کونم رو بستم و رفتم !!!

1 ❤️

931219
2023-06-03 01:53:24 +0330 +0330

واقعا کیر موسی تو کونت اخه کونی این چیه نوشتی

0 ❤️

932006
2023-06-07 23:50:05 +0330 +0330

یه بار، نمیدونم اسمشو چی بذارم.جنتلمن بازی یا کس خل بازی بود نمیدونم.خلاصه طرف اومد خونمون.یه حال خشکه در حد لب و مال انجام دادیم.با خودم کفتم سری بعد میکنمش.ک نگه اینم ففط دنبال سکس بود.اقا تا قرار بعدی پرید رفت. دیکه عهد کردم باخودم دفعه اول باشه یا هزار،به محض اینکه طرف اوکی رو داد بکنمش. توی الدنک هم باید میکردی دیوث

0 ❤️