سارا و شوهرخاله

1402/11/01

سلام دوستان من اسمم ساراس و سی سالمه و متاهل هیکل توپر و باسن گنده ای دارم .از بخت بد شوهرم میرفت ولگردی و با زن و دخترا دیگه شب که پیش من می اومد فسش می خوابید دو دقیقه نشده ابش میومد .من می ماندم تو خماری.دیگه کم کم اذیت میشدم شیطون وسوسم میکرد کاری بکنم ولی از عاقبتشم می ترسیدم .دو تا خاله دارم و یه زن دایی که از نظر سنی نزدیک هستیم و همین باعث شده باهم راحت باشیم و با هم شوخی بکنیم و از دادن و کردن حرف بزنیم وسربه سرهم بزاریم بخصوص با خاله بزرگم.می دید ناراحتم و تو خودمم. ازم پرسید سارا چته چند مدتیه تو خودتی؟با اصرارش جریان شوهرمو گفتم .گفت ناراحت نمیشی با شوهرم مشورت کنم یه راهی براش پیدا کنیم بی سرو صدا قضیه رو حلش کنیم.از اونجا که شوهرشو قبول و بهش اطمینان داشتم قبول کردم .با این خالم و شوهرش خیلی راحت و خودمونی بودیم پیش شوهر خالم دیگه روسری سرم نمی کردم و با شلوار و تیشرت بدون دامن می گشتم .حتی موقع احوال پرسی دست می دادیم.یه روز خانوادگی جمع بودیم و با خاله هام و زن داییم سربه سر میگذاشتیم زن داییم به خاله بزرگم گفت الناز رس داودو کشیدی ببین طفلی چه لاغر شده .خاله کوچیکم گفت اره هرچی اون لاغر میشه الناز کونش گنده تر میشه فکر کنم دو سه باری از کون نکنه ولت نمیکنه.خاله الناز گفت کون چیه همون بتونم از جلو جواب گوش باشم ویلانش ازبس گندس و آبش دیر میاد نمی تونم تحمل کنم.زن داییم گفت ای بدبخت دیگران خداشونه چنین شوهری داشته باشند مال ما بالا نرفته میاد پایین .من و خاله کوچیکم هم حرفشو تایید کردیم .از بس شوخی کردیم و حرف زدیم شب خواب دیدم داود داره منو میکنه و ابم امد بیدار شدم دیدم شورتمو خیس کردم از قضا اون شبم شوهرم نبود لااقل بکنه .افتادم بجون کوسم و مالیدم تا ریختم.بعد اون هر وقت داود رو میدیدم حشری میشدم و اگه پا پیش میزاشت نه نمی گفتم اخه از نگاه کردن و حرفاش میدونستم روم کراش داره.گذشت تا شوهرم برا یه هفته با دوستاش رفتن مسافرت .واقعا دیگه نمی تونستم تحمل کنم بازم خواب داود رو دیدم صبحش ساعت نه بیدار شدم طبق معمول یه زنگی به خالم زدم وبعد حال و احوال فهمید تنهام گفت بیا پیش ما اگه نمی تونی داود رو بفرستم دنبالت .گفتم نه خودم میام.رفتم دوش بگیرم تا دست اوردم لا پام و کوسمو بشورم یاد خواب دیشبم افتادم وبدتر حشری شدم .هی رفتم تو فکر داود. شیطون رفت تو جلدم و گفتم سنگ مفت گنجشک مفت یه نخی میدم گرفت چه بهتر نشد هم نشد.دیگه جق زدنو بیخیال شدم.اومدم بیرون یه ارایش خفنی کردم شلوار جین مو پوشیدم و با رکابی و مانتو راه افتادم سمت خونه خالم.وقتی رسیدم شوهرش هنوز نبود .حال و احوال و نشستن بعد کمی خالم گفت حواست به غذاباشه من یه دوش بگیرم .گفتم پس دیشب آقا داود به فیض رسیده .خالم خندید گفت سارا نگو از پشت دارم میترکم دیگه راه نمیتونم برم.اخ این مرد چقدر دله کونه.گفتم اوخ نوش جونش کم کفر نعمت کن به روز من بیفتی اونوقت قدرشو میدونی .خالم گفت بیا مبارکت باشه همش مال تو.گفتم خاله دروغگو شو بگام.اونم خندید بلند شد رفت حموم بلند شدم شلوارک خالمو پوشیدم شرتمو دراوردم گذاشتم تو کیفم درشو نبستم انگار دلم میخواست داود شورتمو ببینه و با تاپ رفتم اشپزخونه سر غذا . یدفعه در خونه باز شد دیدم داود اومد تو با کون و لمبرای گنده ام دویدم اتاق دامن بپوشم.اونجا دامن خالمو پوشیدم و اومدم بیرون با داود دست دادم و اوخ چه دستای داغی داشت دستشو ول نمی کردم اون مجبور شد دستشو بکشه.از شوهرم پرسید .با حالت دلخوری گفتم رفته ولگردی با دوستاش رفتن ارمنستان.خالم نبود راحت باهم حرف میزدیم .پرسید سارا مشکلی دارید با اشکان؟گفتم چی بگم خاله چیزی نگفته ؟گفت چرا یه چیزایی گفته همونه مشکلمون .خندید گفت من درستش می کنم ولی یه شیرینی توپ میخوام .منم به شوخی گفتم شما درستش کن من دوتا توپ میدم و سینه هامو نگاه کردم تو دل خودم منظورم سینه هام بود فکر کنم داودم خوب فهمید منظورمو .جلوشو نگاه کردم اووف سیخ کرده بود .تو این صحبتا بودیم خالم اومد تو هال .به شوخی گفتم به به عافیت باشه همیشه به حموم.خالم گفت سارا دیگه بدجنس نشو غذامون نسوخته باشه.داود رفت اتاق و خالمم رفت آشپزخونه.باز شیطون وسوسم کرد.انگار که حواسم نیست داود تو اتاقه در و باز کردم اوووف چی دیدم داود با شورت وایساده بود و کیرش سیخ سیخ از بغل شورتش بیرون بود. فکر کرده بود خالمه بعد اینکه فهمید منم با معطلی پی جامو رو گرفت جلوش و من قشنگ دیدمو زدم و با یه ببخشید در رو بستم.سفره رو باز کردیم ورفتم وسایل بیارم داودم نشست یه سمت سفره من رفتم رو به روش طوری چمپاته نشستم قشنگ لای پام و کوسم قلمبه معلوم بود .داشتم وسایلی می چیدم زیرچشمی دیدم دست داود رو کیرشه و سیخ کرده.خالم اومد دامنو کشیدم جلو پام.خالم گفت بشین سارا دیگه چیزی نیست .منم نشستم اول زانو وران رو انداختم بیرون بعد دامنو کشیدم رو پام.دیگه پیش خالم زیاد تابلو نکردم.موقع خوردن گفتم عزیز بعد ناهار من برم .مادر شوهرم زنگ زد میخواییم بریم خونه فامیلشون نرم زشته.خالم و داود یکم تعارف کردن و خالم گفت پ بزار داود برسونه پیش اونا زشته بفهمن تنها و با تاکسی رفتی .منم نقشه داشتم با کمی تعارف قبول کردم.ناهارو خوردیم وباعجله چایم روش داود رفت شلوار و لباس بیرون پوشید گفت من میرم پایین ماشینو در بیارم. راستی الناز دیگه برنمی گردم خونه از اونجا میرم جایی کار دارم.منم لباس پوشیدم و بعد خدافظی رفتم پایین.در جلوی باز کردم نشستم راه افتادیم.گفتم آقا داود چقدر پول اب میاد براتون .؟فکر کرد من همین طور بی منظور پرسیدم .گفت کم میاد برای چی.خندیدم گفتم اخه ماشاالله هرروز حمومید.خندید گفت ای بدجنس.خونمون نزدیک بود زود رسیدیم جلو درنگه داشت پیاده شدم.با یه طرز خاصی گفتم بریم تو یه شربتی چیزی بدم بخور هوا گرمه .نمیدونم چطور شد قبول کرد قاعدتا نباید می اومد و تعارف می کرد.از جلو رفتم کلید انداختم یواشکی رفتم تو تا مادر شوهرم اینا نفهمند خونه هستم داودم یواشکی اومد تو رفتیم داخل.گفتم بشین تا بیام.رفتم اتاق مانتومو در اوردم یه چادر خونگی انداختم سرشونم رفتم اشپزخونه و دو تا شربت ریختم و اومدم بیرون.یه دستم سینی بود و یه دستم به چادرم نیفته.داود رو مبل سه نفره نشسته بود رفتم جلوش شربتو بگیرم خم شدم سینه هام از یقه تاپم افتاده بود بیرون چادرم طوری گرفته بودم از وسطش معلوم بود.داود نگام کرد و دستشو اوردم جلو سینی رو با یه دستش گرفت و گذاشت رو میز و یدفه یه دستشم انداخت پشت گردنم منو کشید طرف خودش اونقدر شل بودم تلپ افتادم روش.باسعی الکی میخواستم از بغلش در بیام گفتم نکن اقا داود زشته یکی میاد بد میشه.کو گوش شنوا تو دلم از خدام بود ولی الکی ناز میکردم.منو گذاشت کنارش رو مبل و چادر م افتادم زیرم با تاپ و شلوارک بودم .لباشو انداخت رو لبام نفهمیدم چطور شد همراهیش کردم سرمو کشیدم کنار گفتم بزارلااقل درو قفل کنم.بلند شد گفت خودم می بندم.من همون طور رو مبل ولو بودم اومد جلوم بلند شدم نشستم تا کمر بند و زیپشو باز کنه امونش ندادم گرفتم از کیرش وای چی می دیدم نذاشتم ادامه بده گرفتم دو طرف شلوار و شورتشو باهم کشیدم پایین کیرش مثل خرطوم وفنر افتاد بیرون وتاب میخورد.دودستی گرفتم از کیرش وبا جوووونی انداختم دهنم داودو نگاه کردم دیدم چشماشو بستهو دندوناشو فشار میده.یه دوسه تایی خوردم منو هول داد عقبو رو زانو نشست جلوم پاهامو انداخت رو شونه هاشو گرفت از بند شلوارکم و کشید بالا واز مچ پام دراورد .شورتمو دراورده بودم همون خونشون و انداخته بودم تو
کیفم.داود با جونی گفت شیطون شورتتو خونه ما دراوردی ؟گفتم اره چطور فهمیدی .گفت هم سر کیفت گذاشته بودیش هم سرناهار کوست قلمبه زده بود بیرون و شلوار کت خیس بود معلوم بود شورت نداری.گفتم ای عوضی چشم هیز.دستامو برد بالا تاپمو هم درآورد حالا جلوش لخت لخت بودم افتادم روم شروع کرد از لبام و گردن و سینه هام رفت سراغ کوسمتا زبونشو زد انگار برق قوی گرفتتم لرزه ای به جونم افتاد نگو .شوهرم کی از این کارا بلد بود .با زبونش کوسمو می لیسید انگار بستنی لیس میزنه.با دستم سعی می کردم نزارم انگار جونمو از کوسم می کشیدن بیرون.افتادم نفس زدن و بریده بریده گفتم بسه عوضی بیا بالا آخرش کار خودتو کردی.یه دستی ممه هامو چلوند و لنگامو برد بالا و و جلوم زانو زد کیرش مثل موشک سیخ سیخ رو هوا بالا پایین میشد.سرشو چسبوند به کوسم دستم بردم جلو گفتم تورو خدا یواش بزار من نمی تونم.با یه دستش دستمو گرفت و یه دستشم کیرشو گذاشت رو کوسم تو چشماش نگاه کردم انگار میخواست منو بکشه اینقدر حرص داشت.گفت نترس اروم میزارم بگیر بالا پاهاتو تا پاهامو گرفتم بالا وایییی دردی از کوسم بلند شد زد کونم نتونستم تحمل کنم یکی صدا دار گوزیدم گفتم بدبخت شدم وسط کوس و کونم پاره شد جیغی کشیدم بنفش .فوری دودستشو گذاشت رو دهنم و خوابید روم و تکون نخورد یکم اروم شد دردش نفسم بنده اومده بود دستشو از رو دهنم برداشت نفس زنان گفتم عوضی مادر جنده چه خبرته کوسم جر خورد.واییی واییی سوختم تکونش نده ویلانتو. شروع کرد سینه هامو خوردن و با گوش و گردنم بازی کرد.یه تکون به خودم دادم دیدم نه یکم خوبه با تکون من دونست دردش کم شده آروم کشید بیرون دوباره کرد تو درد داشت ولی زیاد.تکیه ام به پشتی مبل بود ولنگام به هوار می دیدم لبه های کوسم دور کیرش می اید بیرون دوباره میره تو درد کوسم دیگه رفته بود شروع کرد تلمبه زدن .به هوای اینکه مثل شوهرم زود ابش میاد گفتم نریزی تو گفت نترس حواسم هست .کو تا ابم بیاد دیشب خاله جون ابمو کشیده حالا حالا نمیاد هی تلمبه میزد کشید بیرون گفت قمبل کن رو مبل .زانو زدم رو مبل و کونمو دادم بالا قشنگ تا کمر و کیرش بود کوسم سرمو بروم پایین مبلمان تختخوابشو بود راحت جام شده بود هی زد تو کوسم و کشید بیرون کوسم باز شده بود و جرت جرت صدا می داد تا حالا شوهرمو این کار نتونسته بود بکنه یه فشاری داد انگار یه دروازه دیگه باز شد کیرش رفت تو رحمم کشید بیرون دوباره یه برقی از کوسم شروع کرد وبندم مور مور شد دندونامو فشار می دادم دیگه هیچی برام مهم نبود زدم رو مبل گفتم محکم تر بکوب واییییییی یه آب داغی ازم زده بیرون و ریخت رو مبل و فرش جلوش خودمو شل کرده بودم بریزم کشید بیزون دوباره اب زد چند باری تکرار کرد تا اخرش پاهام دیگه جون نداشت و هی می لرزیدم مچاله خوابیدم رو مبل با دست گفتم بسه دیگه نای حرف زدن هم نداشتم .یه دو دقیقه تو خلسه بودم چشمامو باز کردم دیدم داره لباس می پوشه گفتم پس ریختی تو .گفت نه نیومد گفتم پس نمی کنی گفت نه دیگه دیشب ریختم باشه برای کونت یه بوسه از کونم زد من بلند شدم نشستم تموم زیرم خیس بود نگاه کردم پاگذاشتم وایی فرشم خیس شده بود گفتم خدا لعنتت کنه همه جارو به گند کشیدم گفت عیب نداره یه روز میام کمکت می شوریم.خندم گرفته بود گفتم چشم اشکان کو از مسافرت بیاد باید فرش و مبل بشوره چشمش کور تا اون باشه دیگه منو تنها نزاره.گفت راستس چیه جریان خالت یه چیزایی گفت.گفتم همونا که خاله گفته زن بازی می کنه روزابه بهونه کار میره سراغ زن دختر جنده به من که میرسه یا خستس اگرم بکنه دوتا نزده ابش میاد .گفت راهش پیش منه الان دیره استراحت بکن حالت جا اومد میزنگم برات میگم ولی خوب شد یه کونی ازت میخوام تا کون گفت یه دردی زد تو سوراخ کونم گفتم وای نه اصلا از کون جر میخورم گفت نترس بسپارش بمن یه چندتایی تروال دراورد گذاشت لای پام با تعجب برداشتم گفتم خجالت بکش اینا چیه .انگشتشو گذاشت رو دهنش و درو باز کرد هی اروم صداش کردم بیخیال رفت بیرون رفتم تو اتاق افتادم رو تخت ندونستم کی خوابم برد.با صدا زنگ گوشیم بیدار شدم بی حال برداشتم داود بود بعد سلام گفت هنوز خوابی گفتم اره کاری که تو کردی هرکی بود دو روز می خوابید هی حرفیدیم تا راه حلش گفت چیکار کنم چی نکنم چی بدم شوهرم چی بزنه به کیرش .اخرش گفت فقط کون یادت نره گفتم خوب بشه تو ننه مارو هم گاییدی باشه خندید گفت وای نگو طفلی مامانت که اصلا زیرم بیهوش میشه .گفتم اره خدایی خرکیری لنگه نداری چون مشتری داشت قطع کردیم راه حلی که گفته بود انجام دادیم و شوهرم بهتر شد ولی نه مثل داود آخرش یه کونم دادم بهش چون طولانی میشه نمیگم .بعد اون دیگه نکردیم لو می رفتیم بدبختی داشت ولی جمع یا جایی باهم باشیم عشوه و ناز میکنم اونم یواشکی میماله .شبش حسابی به شوهرم میدم و صبحش میزنگم خالم اونم طبق معمول میگه آره نمی تونم راه برم می فهیم خالو به عشق من گاییده.فقط شرمنده به خاطر بد نوشتن و غلط املایی

نوشته: سارا


👍 29
👎 5
72801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

967751
2024-01-21 23:50:45 +0330 +0330

ترکیب چند تا فیلم که دیدی قاطی کردی و داستان ساختی ایول ذهن خلاقی داری

0 ❤️

967769
2024-01-22 01:40:08 +0330 +0330

ویلانش؟!
بچه همدانی؟! 😀

1 ❤️

967784
2024-01-22 06:05:54 +0330 +0330

شوهرت چجوری هم‌ با‌ زنهای دیگه رابطه داره هم دو دقیقه ای آبش میاد
چقدر عجیب

2 ❤️

967811
2024-01-22 12:41:48 +0330 +0330

یه بچه همدانیه پسری گوزو😃😃😃

0 ❤️

967816
2024-01-22 13:41:35 +0330 +0330

همدانم همدان یه تومانم یه تومان؟ ویلان تابلوت گرد

0 ❤️

967819
2024-01-22 14:00:39 +0330 +0330

به منم میدی

0 ❤️

967822
2024-01-22 14:28:56 +0330 +0330

احسنت به تو سارا جووون

0 ❤️

967824
2024-01-22 14:35:15 +0330 +0330

از این نوع رابطه ها خیلی زیاده و میشه گفت این هم واقعی بود

0 ❤️

967914
2024-01-23 07:42:11 +0330 +0330

شوهرخاله دردسر داره بیا خودم زحمتتو میکشم

0 ❤️

967954
2024-01-23 15:07:58 +0330 +0330

راه حل شوهر خالت چی بود

0 ❤️

967968
2024-01-23 17:54:55 +0330 +0330

80 درصد داستانت بی محتوا و زیادی بود همون کون دادنو که ننوشتی تعریف میکردی کفایت میکرد و خوب میشد

0 ❤️

968347
2024-01-26 09:05:38 +0330 +0330

کون دادنتو هم بنویس خجالت نکش

0 ❤️

976643
2024-03-25 12:40:33 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️