سارا و پسر عمو (۱)

1403/01/13

این داستان بنا به درخواست یکی از دوستانم که امکان دسترسی به این سایت رو نداشت با اکانت من در اینجا بارگذاری شده است. و اما داستان:
من سارا، دختری که در یک روستای بزرگ در شمال غرب کشور زندگی میکنه و در حال حاضر 30 سال سن دارم. اندامم ظریف و لاغر اندامم. من به لحاظ حس جنسی بسیار آدم هورنی هستم و هر موقع که بیکار باشم غرق در افکار جنسی میشم و تو رویاهام پرسه میزنم. خوشبختانه یا متاسفانه در اطرافم پر از پسرهای سکسی در بین فامیل و همسایه هستش و این خیلی من رو تحت فشار میزاره. خیلی وقتها که تو مهمونی های خانوادگی من شرکت میکنم شبش رو باید خودارضایی کنم، چون بشدت هورنی میشم. من زیاد خودارضایی میکنم و این یک ویژگی خیلی بد در من هستش. ما کلا خانواده های سنتی داریم، ولی زیاد با فامیل در ارتباطیم و زیاد همدیگه رو میبینیم. داستان من از اونجایی شروع میشه که چند وقت پیش با خونواده رفتم خونه عموم. عموم دوتا پسر داره به نامهای آرش و سینا. آرش 27 و سینا هم 21 سال سن دارن. وقتی که رفتیم اونجا عموم و زن عموم با سینا خونه بودن و آرش رفته بود باشگاه. سینا با یه شلوار راحتی بود و بنظرم خیلی ضایع بود با اون شلوار، چون برجستگی کله کیرش کامل مشخص بود و این باعث شد سریع هورنی بشم و احساس کردم کصم داره خیس میشه. قبلا هم به سینا و هم به آرش حس داشتم چون دوتاشون خیلی خوش هیکل بودن، البته سینا یکمی هیکلی تر بود. یکم که نشستیم آرش هم اومد، اونم لعنتی با شلوار راحتی اومد و کیر اونم مشخص بود، این دیگه باعث شد که من کلا آتیش بگیرم از بس هورنی شده بودم. خلاصه شب رو رفتیم خونه و سریع رفتم زیر پتو و با فکر اینکه با سینا و آرش دارم سکس میکنم، انگشتم رو چوچولم رو میمالیدم تا ارضا شدم. در کمال ناباوری دیدم هنوز کامل ارگاسم نشدم و باز دلم میخواد. من همون شب رفتم یه اکانت فیک اینستاگرام زدم و عکس یه دختر که صورتش معلوم نباشه رو گذاشتم پروفایلم و چند نفر رو فالو کردم و بعد اومدم دو تا داداش رو فالو کردم که خوشبختانه اونام روز بعدش اکسپت کردم و پست هاشون رو دید میزدم و لایک میکردم. چند باری استوری هاشون رو لایک و جواب دادم، تا اینکه سینا اومد پی ویم که شما کی هستین و من نمیشناسمتون. من گفتم که آره من رو نمیشناسین و شما رو تو دوتا مجلس عروسی دیدم و راستیتش ازتون خوشم اومده اینا. ولی نمیتونم فعلا نه عکسی بدم و نه خودم رو معرفی کنم. سینا هم هی التماس میکرد که کی هستی و حداقل یه عکسی چیزی و منم هی انکار میکردم. رابطمون تو اینستا ادامه دار شد. اصلا جور که میومد باهام دردل میکرد. کم کم برام از کلیپ های مثبت 18 فرستاد و منم با فرستادن اون محتواها برا سینا به نوعی چراغ سبز نشون میدادم. از من آی دی تلگرام و شماره تماس میخواست که منم باز گفتم نمیشه. تا اینکه کم کم تو اینستا شروع کردیم به سکس چت. کم کم برا هم عکس از کس و ممه و کیر میفرستادیم و من که دیگه خیلی خیلی داغ شده بودم و واقعا نمیتونستم جلو خودم رو از رابطه با اون بگیرم سعی کردم سر یه فرصتی خودم رو معرفی کنم و بگم واقعا کی هستم. یشب که هردو زده بودیم بالا که گفتش نمیشه و باید حتما بدونم کی هستی
گفتم من میترسم
گفت چرا باید بترسی و من از چت هامون به هیشکی هیچ چیز نگفتم و هیچی نمیگم و اعتماد کن بهم
گفتم نمیتونم آخه
گفتش چرا و بعد کلی التماس کرد
گفتم آخه من یکی از آشناها تونم
بعد دیدم هیچی نگفت و با خودش فکر کرد که پسرم و سر به سرش گذاشتم
بعد چند دقیقه گفت واقعا؟!
گفتم آره واقعا
گفت تورو خدا خودت رو معرفی کن و اینا، بخدا اگه معرفی نکنی و بلاکت میکنم و تورو هم ریمو میکنم اینا، خلاصه کلی تهدید به جدایی کرد
گفتم من واقعا میترسم، چون فامیلیم باهم و ترس از دست رفتن آبرو اینا دارم
گفت بخدا به هیشکی هیچی نمیگه و کلی قسم
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره تصمیم گرفتم و خودمو معرفی کنم
گفتم سارام، دختر عموت
گفت دروغ میگی و باور نمی کرد
و بعد با تلگرامم یه اسکرین شات از چتمون رو براش فرستادم، بنده خدا کامل هنگ کرده بود، آخه 9 سال من ازش بزرگتر بودم! ولی خب سکس و لذت جنسی این چیزارو نمیدونه.
بعد چند ثانیه دوباره قسمم میداد که راسته یا نه و با واتس اپ تماس تصویری گرفت تا مطمئن شه که گوشیم هک نشده و تا من رو دید سریع قطع کرد. اون شب هیچی نگفت. منم هرچی پیام دادم جواب من رو نداد. اعصابم داغون شد و فکر کردم همه چی تموم شد و کلی به خودم بد و بیراه گفتم. صبح که بیدار شدم دیدم چند تا نوتیف تلگرام اومده چک کردم و دیدم سینا پیام داده و گفته که باورش نمیشده و اینا و چرا واقعا من این پیام ها رو بهش دادم.
منم صادقانه بهش گفتم که نیاز جنسی من خیلی زیاده و سریع هورنی میشم و خیلی ازت خوشم اومده که بهت پیام دادم. اونم گفت واقعا اون چیزایی که تو چت نوشتی رو میخوای بهشون برسی و انجام بدی؟
گفتم آره واقعا میخوام باهات انجام بدم
گفتش که اگه میخوای منم مایلم با تو انجامش بدم…
تو اون لحظه من تو پوست خودم نمیگنجیدم و بهش گفتم فقط تورو خدا سینا این بین خودمون بمونه و کسی نفهمه اینا
گفتش نه خیالت راحت و بخاطر خودت و عموم اینا کاری نمیکنم که آبروی جفتمون بره. بعد گفتش کی و کجا
گفتم چی
گفت منظورم از اون کی و کجا انجامش بدیم؟
گفتم نمیدونم واقعیتش
گفت چند روز دیگه که خانواده قراره یه هفته برن مسافرت، من خودم رو به مریضی میزنم همراهشون نمیرم
منم گفتم اکی. خلاصه این چند روز تموم شد و روز موعود رسید و منم حسابی خودم رسیدم و کامل شیو کردم و به خانواده گفتم تا دانشگاه میرم برای گرفتن مدارکم. به سینا هم گفتم بیا من رو از جلو ترمینال با ماشین ببر خونه، جوری که کسی متوجه نشه چون بهر حال روستاست و اکثرا آشنان. سینا که اومد دنبالم و از استرس اصلا متوجه حرف زدن و حرکاتم نبودم.
به خودم اومدم دیدم دستشو گرفته که به نشانه سلام بهش دست بدم و منم دست دادم و دستمو فشار داد و رفتیم رسیدیم خونشون.
من رفتم رو کاناپه نشستم و اونم اومد و جفتمون ناشی و کلی هم استرس داشتیم. متوجه برجستگی زیر شلوار لی اون شدم و سرم پایین بود و اومد کنارم و خودشو چسبوند بهم و یه بوس به صورتم زد و منم نگاش کردم که بی اختیار رفتم سمت لباش و از هم لب گرفتیم، تا اینکه زبونشو تو دهنم حس کردم و من رو به خودش و تو بغلش فشار داد و حس کردم سرم داره گیج میره،آخه همه چی خیلی سریع پیش رفت و بهش گفتم که چند لحظه ای رو صبر کنه، اونم متوجه حالم شد و رفت یه لیوان آب بیاره برام و منم ایستادم تا کاپشنمو در اوردم، آب رو خوردم و ایستاده سینا منو بغل کرد و رفتم تو بغلش و داشت کمرمو به خودش فشار میداد و من حسابی برجستگی کیرش و فشارش به خودم رو حس نکردم.
از من خواست بریم رو تختش و رفتیم اتاقش. کم کم مانتوم رو دراورد و با یه تاپ و شلوار بغلش بودم و ازم لب میگرفت و ممه هامو فشار میدم و منم گردنشو میخوردم و دستمو بردم سمت کیرش و اون رو گرفتم. یه لحظه بهم شوک وارد شد. آخه کیرش خیلی کلفت تر و بزرگتر از تو عکس بود، اونم متوجه شد و گفت چی شد که بهش گفتم و خندید و گفت کجاشو دیدی😄
من رو برد رو تخت و تیشرتشو در اورد و اومد روم، تاپمو در اورد و سوتینم رو باز کرد و منم رکابیشو درآوردم و افتاد روم و ممه هامو میخورد
لعنتی انقدر با ولع میخورد که من کم مونده بود ارضا شم. کمرمو میبردم بالا تا کیرشو حس کنم و اونم متوجه شد و شلوار من و خودشو دراورد. قبل اینکه کار دیگه ای بکنه بهش گفتم که من دخترم و بکارتم رو نباید کاریش کنی. اونم بهم اطمینان داد که کاریش نمیکنه. بهش گفتم اون بخوابه و من برم تو بغلش، وای اون سینه هیری که خیلی شدید هم مو نداشت ولی خب بهرحال قفسه سینه اون در حد متوسط مو داشت و شکمش هم کمی مو داشت و این بشدت برام ترن آن بود و من رو شهوتی میکرد، دستاشو بردم بالا و سرمو گذاشتم تو بغلش و با دستم با موهای سینه او بازی نکردم و با پاها و رونم رو کیرش فشار میدم. خیلی داشت بهم خوش میگذشت که یهویی من رو خوابوند و خودش اومد روی من و شرتمو از پام دراورد، لعنتی انگشتشو گذاشت رو کصم و من رو برد رو ابرا، چقدر خوب بود لمسش و داشت شیار مسموم که خیس خیس بود میمالید. گفتش که نمیتونه بخوره کصمو، راستش بهم برخورد یکم، ولی گفتم اشکال نداره و اما من کیر تو میخورم چون بشدت هورنی بودم.
شورتشو دراوردم، کله کیرش کاملا از پیش آبش خیس شده بود. چه کیری بود واقعا، پهن و دراز جوریکه انگشتای دستم رو که دورش حلقه کردم انگشتام هنوز بهم نمیرسیدن، سرش رو که کردم دهنم باور کنین فقط کلش تو دهنم جا میشد و از بس پهن بود دهنم اذیت میشد. دو سه بار که کردم تو دهنم دیدم کیرشو دراورد از دهنم و آرش اومد و ریخت تو صورتم و خیلی سریع ارضا شد…

این داستان ادامه دارد…

نوشته: سارا


👍 10
👎 7
14901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

977817
2024-04-02 01:08:59 +0330 +0330

واقعا خودت و آشناتون که دسترسی نداره و داستان پر از غلطی که فرستادی را گاییدم
نمی‌دونم چرا لایک گرفته

1 ❤️

977852
2024-04-02 04:53:26 +0330 +0330

به کسشرات بقیه توجه نکن
ادامش بده و بنویس
لطفاً قسمتاش اینقد کم نباشه اگه قرارع اینقد کم باشه تو ی داستان تمومش کن حوصله نداریم متنظر بمونیم

0 ❤️

978267
2024-04-04 17:13:59 +0330 +0330

وقتی تازه کلمه هورنی رو یاد گرفتی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها