سفر عراق

1402/11/27

درود دوستان. اول از همه این خاطره گی هست پس کسایی که علاقه ندارن نخونن همینطور پیشاپیش اگر به اعتقادات کسی برخورد به دل نگیره. من اسمم امیرعلی. بر خلاف اسمم اصلا آدم مثبت و مذهبی نیستم بلکه اصلا اعتقادی هم ندارم😅. من حس زنانگی دارم و بر خلاف ظاهرم که زیبا اما پسرونس ( بدون ریش سیبیلم ولی چهرم پسرونس نه دخترونه) اندام زنانه ای هم دارم که بخاطر اضافه وزنم شبیه میلفام. این خاطره برمیگرده به سفر دست جمعی مون به عراق . من کلا آدم اعتقادی نیستم ولی تو یه زمانی باید یه سفر میرفتم و بخاطر موقعیت و شرایطی که برای آینده شغلیم جور شده بود باید خودمو مثبت و موجه نشون میدادم. تصمیم گرفتم با اکیپ محله مون اسم بنویسم برای پیاده روی عراق. اول از همه بهتون بگم که جرات رابطه با کسی رو نداشتم چون می‌ترسیدم ازشون برا همین خودمو با دیلدو باز کردم و باهاش کارمو راه مینداختم. با اکیپ محله مون که حاضر شدیم به سمت عراق راه بیوفتیم تعجب کرده بودن چند نفری از بچه محلا ک این چطوری اومده اصلا یه شب بیرونم نمونده حالا میخواد با یه مشت مرد بره عراق فلان این اعتقاد نداشت حالا چی شد فلان… منم ب رو خودم نمیاوردم. به مرز که رسیدیم ( از دانشگاه مجوز سفر داشتم) کارای مرز هم به سختی شلوغی انجام شد و قرار شد یه استراحت کوچیکی کنیم تا حرکت کنیم. تو این فاصله من به غیر سلام علیک با رئیس کاروان برخوردی نداشتم ( کسی بود که باید تایید میکرد منو برای کارام و…) گذشت و حرکت کردیم به سمت نجف . بعد اینکه شهر هارو رد کردیم بالاخره وقت پیاده شدن بود تا دسته ای حرکت کنیم. پیاده روی شروع شد. راه افتادیم هوای گرم عراق دیوانه کرد بود منو. هی تو دلم به خودم فحش میدادم تو رو به این کارا چه کار . تو کجا اینجا کجا این کارا به تو نیومده… شب اول تو یه کاروان ایرانی رفتیم که استراحت کنیم . من پاهام از درد داشت منفجر میشد اینقدر درد میکرد. مگه جا بود بین اون همه مرد بگیرم بخوابم. که یه دو سه نفر آقا اشاره کردن بیا بین ما بخواب اینجا نخوابی از کاروانت جدا میوفتی. منم وسیله هامو برداشتم پولامو سفت چسبیدم رفتم اونجا. شروع کردیم حرف زدن که از کجا اومدم منم گفتم تهران اونا بچه های اهواز بودن که حرف زدن فلان که مراقب خودت باش پسر خوش بر رویی هستم و جوونم اینجا درسته بیشتریا برای زیارت میان اما آدمایی هم هستن که برای نیتای دیگه میان اینجا… بالاخره وقت خواب شد گرفتم بین یکیشون خوابیدم که من به شونه چپ خوابیدم اونم ازپشت چسبیده بود ب من. جمعیت زیاد بود برای همین مجبور بودیم تو هم بخوابیم منم مشکلی نداشتم با اون وضعیت. مردی دیگه افتاده بود روم ولی خب همه خسته بودن و تاریک بود منم گرفتم به همون حالت خوابیدم. صبح کاروان که منو بیدار کرد دیدم تو جیبم یه شماره گذاشتن همون آقای اهوازی بود که کاری داشتی یا گم شدی زنگ بزن بهم اینا. اصلا تو فکر دادن نبودم مردی منو انداخت به هوس. چه جایی بهتر از اینجا که همه غریبه ان!. خلاصه راه افتادیم یه جا من به یکی از بچه های کاروان گفتم به رئیس کاروان بگه وایسن تا من برم دستشویی. اونم گفت باشه ولی چیزی نگفت بخاطر همین کاروان بدون من حرکت کردن و من از دستشویی اومدم بیرون بین اون جمعیت گم بودم واقعا.برا همین به رئیس کاروان پیام دادم که نزدیک ترین خیمه ای منتظر من وایسن تا منم خودمو برسونم بهشون. اونم قرار گذاشت که فلان موکب بیا منتظریم. منم بهترین موقعیت رو میدونستم گفتم چکار کنم چکار نکنم بزار یه تست کنم ببینم از شرطه های اینجا میشه به چیزی رسید یا نه… ( شنیده بودم نظامی های عراقی زن میبرن صیغه میکنن و ساعتی پول میدن) یه ، یه ربع راه رفتم که جلو حمام صحرایی یه نظامی عراقی دیدم همچون هیز وارانه نگاه زنا می‌کنه … با گوگل ترنسلیت رفتم پیشش گفتم شرطه می‌خوام دوش بگیرم اونم به عربی گفت که حمام پره باید صبر کنم منم هی اصرار کردم که حالم نا میزون پاهام سوخته نمیشه فلان بیا کمکم کن بریم اطراف که کسی نیست برام آب بگیر من خودمو بشورم. فک کنم دوزاریش افتاد. یه سرباز آورد جای خودش گذاشت منو سوار موتور کرد رفت سمت بیابونی. رفتیم که رسیدیم به یه خونه کاهگلی مانند. کسی دورمون نبود. اشاره کرد لباستو در بیار لباسمو درآوردم و با شورت هفتی جلوش وایسادم. سینه هامو که دید ازم پرسید واقعا پسرم یا زن ( هی میگفت نسا یا غلام بعدا فهمیدم منظورش غلمان بوده) منم نشستم که شامپو زدم سرم اشاره کردم آب بریزه سرم.اونم با گالن آب می‌ریخت رو سرم. تن بدنمو جلوش که میشستم دیدم زیر شلوارش داره بلند میشه دیدم بهترین وقته. شورتمو که خیس شده بود در آوردم کردم تو کیسه جلوش قمبل کردم اشاره کردم به سوراخم. اونم دید راضیم منو برگردوند رو خاک خوابوند شروع کرد خوردن لبام. سینه هامو میخورد هی چنگ مینداخت. از اون مردای عربی بود که هیکل گنده اما ورزیده داشت ( فک کنم ۴۰ ۴۱ بود) بعد اینکه کارش با سینه لبام تموم شد کیرشو کرد تو دهنم براش دارکوبی می‌خوردم. کی فکرشو میکرد وسط بیابون به یه نظامی عراقی داشتم سرویس میدادم. کیرشو تا ته میکردم تو دهنم تخماشو ماساژ میدادم. وضعیت همینطور پیش می‌رفت که خواست همینطور که از دهنم کیرشو در بیاره آروم بکنه تو سوراخم. اشاره کردم به وازلین تو کیفم که مامانم برام گذاشته بود تویه راه که پاهامو دستمو وازلین بزنم و ماساژ بدم. اونم یه ممتاز چیزی گفت سر کیرشو وازلین زد افتاد روم همینطور داشته میکرد تو سوراخم. سایز کیرش از مال دیلدوم یه خورده جمو جور تر بود ولی اون دیلدو بود اینم کیر واقعی. خلاصه پامو داده بود بالا و رو شکمم افتاده بود اونم داشت با لبام بازی میکرد و میخوردشون کیرشو تو سوراخم جا داده بود… شروع کرد نرم نرم کردنم‌ . هی تلمبه هاش تند تر تند میشد صدای شلپ شلوپ تو سکوت بیابون پیچیده بود… تو حال خودم نبودم یه مزه دیگه ای داشت سکس با کیر واقعی. اما حیف که به هموطن خودم نمیتونستم بدم و داشتم برای یه عراقی جندگی میکردم… خلاصه که تو حالت داگ استایلی که بودم کیرشو زود بیرون کشید آبشو ریخت رو خاک… شلوارمو پوشیدم دستمو گرفت یه لب ازم گرفت تو گوگل ترنسلیت نوشت برام که بیا بریم باید غسل کنی و بری حموم نمیتونی اینطوری بری منم رفتم باهاش تا حمام کاروان برام یه جا گرفت و ازش نحوه غسل کردن رو پرسیدم و غسل کردم راه افتادم سمت موکبی که قرار بود برم… مرد عراقی شمارشم داد هر زمان اومد زیارت مشهد یا قم بیاد به منم سری بزنه و سوراخمو نوازش کنه. بهش گفتم تو معتقدی به نظرت سکس با پسر جوون درسته ؟ اونم گفت ما به پسرایی مثل تو به عنوان مرد نگاه نمی‌کنیم شما ها حوری بهشتین برای مردا و… معنی غلمان هم همینه که به غلامای جنسی گفته می‌شده که پسرای زیبا رو و زنانه اندام رو شامل می شده… بعدش منم با کاروان حرکت کردم ولی برای زیارت وارد حرم هیچکدوم نشدم. چون هم احترام به اونا گذاشتم و هم برای خودم این طور راحت تر بود… ولی به رئیس کاروان گفتم که رفتم زیارت بعد از اون سفر کار منم ردیف شد چون با یه سفر آدم موجه و مثبتی شده بودم!! ( خاک تو سرشون ادمو وادار ب چه کارایی میکنن!) امیدوارم که لذت برده باشید دوستان نازنین ❤️

نوشته: امیرعلی


👍 9
👎 15
22501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

971371
2024-02-16 23:36:31 +0330 +0330

یک مشت هجویات و چرندیات که فقط نشانه مالیخولیایی بودن راویست…(خود نویسنده هم باورش نمیکنه).واقعابعضی نه برای خودارضایی که برای رفع خارش کرم درون مینویسنداونهم سبک انشای دبستانی همین…

1 ❤️

971387
2024-02-17 00:17:04 +0330 +0330

تنها شغلی که نیاز به همچین ریا کاری هایی داره مزدوری سپاه و سرکوب گریه ،پس کص ننه تک تکتون یه مشت باجناق باز نون به نرخ خون خور پست

2 ❤️

971395
2024-02-17 00:36:32 +0330 +0330

کی فکرشو میکرد وسط بیابون به یه نظامی عراقی داشتم سرویس میدادم.
والا که هیچکس!! حتی خودتم باور نمیکنی که این چرندیات و فانتزیهای ذهنیتو نوشتی.
مامانتن وازلین واست گذاسته بود که وقتی میخوای کون بدی پاده نشی.

2 ❤️

971468
2024-02-17 07:29:04 +0330 +0330

نگران نباش اخوی منم توی سفر به عراق دو بار یه خوشگل عراقی رو به جای تو کردم عالی بود ولی پولی

0 ❤️

971473
2024-02-17 08:29:10 +0330 +0330

قشنگ کس نوشتیا

0 ❤️

971483
2024-02-17 09:30:33 +0330 +0330

همون موتور شرطهه تو کونت پدرسگ

0 ❤️

971506
2024-02-17 14:07:53 +0330 +0330

اینجاس که میگن خایه مالو سگ گایید
سر ی موقعیت شغلی به سگ عراقی دادی
کیرم تو کار و پولی که با کس کشی و خایه مالی به دست بیاد
دیوث

0 ❤️

971536
2024-02-17 21:47:15 +0330 +0330

وات

0 ❤️

971612
2024-02-18 08:26:26 +0330 +0330

ای بابا ایرانی نبود رفتی به اجنبی دادی؟ پلشت 😭😭😭😭😭

0 ❤️

972083
2024-02-22 06:01:33 +0330 +0330

من که دوست داشتم همینجوری ادامه بده

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها