سکس خواهر برادر دوقلو (۲)

1401/10/10

...قسمت قبل

قسمت دوم
این داستان بسیار طولانی است

با دردی که داشتم و شرایطم هنگ کردم
مریم خانم گفت رفتیم بیمارستان …گفتن هم پردتو پاره کرده هم لبه کست و هم دیواره داخلی
دکتر باور نمیکرد که یه کیر اینکارو کرده واسه همین به احمد آقا گفت اگه ایراد نداره میشه شما رو هم معاینه کنم… احمد اقا هم با خانم دکتر رفت تو اتاق و کیرشو گذاشته رو میز خانم دکتر …میگفت بیچاره دکتره گفته بود این خیلی خیلی بزرگه و شما باید مراعات خانمتو بکنی …الان چند تا بخیه زدیم اما با سایزی که شما دارید بازم پاره میشه
خلاصه مریم خانم گفت من روزگارها داشتم با این کیر…اما الان میتونم بدون آمادگی بپرم روش و همهشو توکس و کونم غیب کنم
دلم میخواست حواسمو پرت کنم تا دردم یادم بره واسه همین پرسیدم عاطفه چی؟
یه لبخندی زد وگفت عااااطفه
عاطفه رو دو ماه پیش تو سوپرمارکت دیدم که بعد از خریدش یه شکلات خارجی رو قیمت کرد اما چون گرون بود نخریدش ورفت…دلم واسش سوخت واسه همین خریدم و رفتم دنبالش توکوچه بهش رسیدم و بهش دادم اون قبول نمیکرد و من گفتم این جایزه خوشگلیته که من دوس دارم به تو بدم
گفت خب ما عادت نداریم چیزی از کسی بگیریم.گفت اولا من همسایتونم دوما قرار نیست که چیزی به کسی بگی همینجا خورده میشه میره
ازم قبول کرد و تا در خونه ما با هم همصحبت شدیم
بهش گفتم من دختر دوس دارم بیا بهم سر بزن…شاید تونستیم دوستای خوبی واسه هم باشیم…
چند بار دیگه تو سوپرمارکت بازم دیدمش و واسش چیزایی که دوس داشت میخریدم…بعد چند بار اومد خونم …ویبار کمد لباسامو دید و دلش یه لباس راحت وآزاد میخواست …اما میگفت بخاطر توواخلاق بابات نمیتونه بپوشه…واسه همین من خودم رفتم یه لباس آزاد سکسی واسش خریدم و بهش گفتم هر موقع دوست داشتی وقتی احمد آقا نبود بیا اینجا و واسه خودت بپوشش…
چند باری واسش لباسای سکسی گرفتم که خیلی خوشش اومده بود و معلوم بود دختر هات و حشرییه
یبار واسش شرت و سوتین توری گرفتم ولی روش نمیشد جلوم بپوشه…واسه همین بهش گفتم خجالت رو بزار کنار و ما باهم دوستیم و راحت باشه جلوی من و خودم حتی لباسمو جلوش عوض کردم…
به عاطفه گفتم دوس دارم چیزایی که واست میخرمو تو تنت ببینم …اونم عوض کرد و اومد جلوم
مث یه تیکه جواهر شده بود …رفتم و از پشت بند سوتینشو یکم سفت کردم و جلوی آینه از پشت آروم بقلش کردم و سینشو گرفتم …
ویواش تو گوشش گفتم اینا رو ماساژ بده تا بزرگ بشن حیفه توکه سینت کوچولو باشه…بزار یه روغن مخصوص دارم که سینه رو حجم میده …و خودمم باید واست بزنم چون اگه اشتباه ماساژبدی افتادگی سینه پیدا میکنی…فقط باید خجالت رو بزاری کنار
چیزی نگفت و منم سوتینشو باز کردم و دوتا لیمو کوچولو افتاد بیرون .با روغن واسش شروع کردم ماساژ دادن جوری که چشماشو بسته بود … واسه همین از پشت بهش چسبیدم و سرمو یواش بردم پشت گردنش و بهش گفتم خوبه ؟چیزی نگفت و فقط لبشو با دندونش فشار میداد
شروع کردم گردنشو بوس کردن و گفتم تو ریلکس کن و بقیشو بسپار به من
بعد از چند دقیقه ماساژ سینه و خوردن گردن تو آینه میدیدم چشماش خمار شده و حرارتش رفته بالا واسه همین یکی از دستامو یواش بردم سمت شکمش و دستمو گذاشتم رو کسش
انقدر حشری شده بود که هیچی نمیگفت و فقط چشمشو بسته بود و لبشو فشار میداد…دستمو از بقل شرت رد کردم و کسشو گرفتم که یباره از ته گلوش آه عمیقی کشید … یکم واسش کسشو مالیدم و تو گوشش گفتم بریم روتخت؟
گفت میترسم … کسی نیاد یهو؟
گفتم نترس تو فقط ریلکس کن خودتو… من میبرمت تو آسمونا
رفتیم تو اتاق و شروع کردم لخت شدن که اونم راحت باشه …بهم گفت شما خیلی هیکلتون خوبه و همه زنای محله بهتون حسادت میکنن… گفتم میدونم عزیزم و با شرت و سوتین رفتم تو تخت و سینشو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم به مکیدن …انگشتمم گذاشتم رو کسش و از زیر شرت واسش میمالیدم… جالب بود با اینکه دختر کم سنی بود ولی لای کسش انگار شیر آب باز کرده بودن …بهش گفتم عاطفه تو خیلی حشری هستی ولبشو بوسیدم … تو گوشش گفتم شرتتو در بیارم که راحت بشی
گفت خجالت میکشم … منم گفتم قرار شد خجالتو بزاریم کنار.واسه همین اول خودم کامل لخت میشم و شرت و سوتینمو در آوردم … روش نمیشد با دقت نگام کنه واسه همین رفتم پایین پاش و شرتشو از پاش در آوردم…
باشنیدن حرفای مریم خانم حشرم رفته بود رو هزار و تو یه دنیای دیگه بودم اما یه فشار از طرف احمد آقا ، منو برگردوند روتخت
یه آیییی بلند گفتم و خودمو جمع کردم …گفتم احمد آقا تکونش نده …مردم از درد … گفت خوشگلم تحمل کن تا یکم بیشتر بکنم توش الان فقط سرش رفته تو شروع کرد به فشار دادن
دوباره درد کل بدنمو گرفت و دادم رفت هوا تا جایی که دوباره نفسم بند اومدو دیگه نمیتونستم تحمل کنم…دوباره همونجا نگه داشت وگفت تمومه تمومه دیگه هل نمیدم…
از کونم عکس گرفت و نشونم داد…چیزی که میدیدم انگار عکس ساختگی بود یه کیری اندازه مچ پای خودم وسط کونم بود و اصلا سوراخم دیگه معلوم نبود
با دقت نگاش کردم تازه تا سر ختنه گاه رفته بودتو و من داشتم از درد میمردم که احمدآقا به مریم گفت خب ادامشو بگو تا حواس عروسم پرت بشه
گفت خب خلاصه شرتشو در آوردم و با اولین زبونی که رو کسش کشیدم یه آه بلندی کشید و من شروع کردم لیس زدن
عاطفه مث شیر آب از کسش آب میومد و من داشتم همشو می لیسیدم که یکباره جیغش رفت بالا و شروع کرد به لرزیدن
اومدم بالا و شروع کردم ازش لب گرفتن ورابطه ما از اینجا شروع شد
گفتم خب چجوری احمد آقا عاطفه رو داره میکنه؟
گفت احمد آقا تو جریان عاطفه از اول بود …و اون بود که هزینه ها رو میداد که واسه عاطفه خرج کنم
گفتمخب چجوری مخشو زد؟
گفت عاطفه بادیدن کس من گفت چرا انقدر گشاد شده؟
گفتم کیر احمد آقا خیلی بزرگه …دوس داری ببینیش؟
اولش قبول نکرد اما بهش گفتم بهتره یه مرد مورد اطمینان بین ما باشه که بتونیم لذتمونو کامل کنیم
بعد از چند بار لز کردن منو عاطفه قرار شد احمد خودش بیاد و با عاطفه حرف بزنه
اولش که کم کم میومد فقط خونه میوند که عاطفه به بودن عادت کنه بعد بهمون میگفت پاشید واسم برقصید تا بهتون پول بدم…بعدم با لباسای سکسی واسش رقصیدیم… بعدم عاطفه با احمد تو بقل هم رقصیدنو همو مالوندن حسابی … بعدم احمد آقا با عاطفه یه چند باری کس لیسی کردنو عاطفه هم واسه احمد ساک زد
الانم که داره بازش میکنه که کونشو فتح کنه
جالبه که خود عاطفه بیشتر از احمد سکس میخواد
گفتم یعنی احمد آقا میخواد کس عاطفه رو هم بکنه؟
مریم خانم گفت فعلا که نه ولی در آینده اگه خودش دوست داشت شاید …اینجا هیشکی زورکی سکس نمیکنه
گفتم ولی منو زورکی دارید میکنید …
احمد آقا گفت بیشرف ما با هم رفیقیم دیگه بعدم تو بودی که داشتی تو کس زن من تلمبه میزدی
مریم خانمم خندید گفت آره دزد کوچولوی من …چه زوری هم میزد که تا ته بکنه و شروع کرد لب گرفتن …
احمد آقا فشارو بیشتر کرده بود و درد تنها چیز بدی بود که این وسط برای من مونده بود
انقدر آخ واوخ کردم که مث یه بچه دوساله همینطور که کیرش تو کونم بود بلندم کرد و نشوندم رو پاش …وبه مریم خانم گفت واسش ساک بزن تا شل کنه
باورم نمیشد انکار روی یه بطری نوشابه نشسته بودم و با فشار وزن خودم داشتم خودمو جر میدادم
با کلی درد و ناله مریم خانم کیر 14 سانتی من رو کرد تو دهنش و شروع به ساک زدن کرد
از بس درد داشتم هیچ لذتی رو نمیفهمیدم اما کم کم با دیدن این وضعیت رفتم تو حس و شهوتم دوباره رفت بالا
احمد آقا راست میگفت
بدنم شل شده بود و حس میکردم کیر به اون بزرگی داره وارد شکمم میشه
مریم خانمم سرعتشو بیشتر کرده بود و با ولع هرچه تمام تر مک میزدکه ناگهان به طرز عجیبی و شکلی که تا به حال ندیده بودم ارضا شدم
چند وقتی بود که تازه بعد از ور رفتن با خودم وجغ زدن تو حموم آب ازم بیرون میومد ومتاسفانه یا خوشبختانه این آب بدون اینکه هشدار بدهد تو دهن مریم خانم ریخته شد
مریم خانم با عصبانیتی که زیاد ناراحت نبود گفت ای بیشرف آبشتو دهنم اومد و احمد آقا بلند خندید و گفت ای عروس دیوث … مریم خانم بلند شد و لبشو گذاشت رو لبم و تمام آبی که در دهانش جمع کرده بود رو ریخت تو دهن خودم و گفت اگه قورتش ندی فشارت میدم روکیر احمد اقا تا از وسط دوتا بشی
منم از ترس همه اونچه تو دهنم بود رو قورت دادم …
احمد آقا گفت خب بیا الان چند تا از من جلو هستی ؟به خندهگفت هم کس زنم گذاشتی هم آبتو ریختی تو حلقش
گفتم اخه دست خودم نبود
بهم گفت خودتو بکش بالا تا کیرم از تو کونت در بیاد…منم یواش بلند شدم … از درد بدنم عرق کرده بود و با آبی که ازم رفته بود پاهام میلرزید…یواش بلند شدم تا بالاخره اون سر مار از کونم بیرون پرید
با ترس نگاه به کیر آحمد آقا کردم و گفتم چقدرش رفته بود
گفت اندازه چهار انگشت …تا اینجا…
باورم نمیشد این تنه درخت تو کون من رفته بود …با اینکه در اومده بودهنوز درد داشت و سوزش شدیدی داشت …
احمد آقا گفت تا کونت بازه بخواب تا زود تموم شه…
خوابیدم و یه بالشت زیر شکمم گذاشت به مریم گفت یه دونه قند بیار که تف کنم تو سوراخ عروسم
گفتم قند واسه چی ؟
گفت آب قند باعث میشه وقتی رفتی خونه دلت واسم تنگ بشه وزود بیای پیشم
فکر میکردم شوخیش گرفته و گفتم برم خونه دیگه نمیام بیرون
گفت من فقط یه تف با انگشت کوچیکم تو کون عاطفه فرو کردم …ببین خودش چجوری میاد بده… تو هم میای عروس خوشگلم … … اصلا با هم میاین…و زد زیر خنده …مریم خانم یه قند تو دهن احمد آقا گذاشت و اون بعد از حل شدن تودهنش یه تف گنده انداخت تو سوراخم …منم تو دلم میگفتم شاید بیام مریم خانمو بکنم ولی واسه کون دادن هیچوقت نمیام
سر کیرشو رو کونم گذاشت وبا فشار و درد زیاد دوباره اون کله اژدهای بزرگ رو تو سوراخ کونم کرد
آخ بلندی گفتم و سرمو توبالشتی که جلوم بود کرد و مدام میگفتم آی آی آی
احمد آقا شروع کرد به عقب و جلو کردن وبا هر بار عقب و جلو کردند دنیا رو رو سرم خراب میکرد
بعضی وقتا فشار بیشتری میاورد که داد میزدم وگاهی هم سرشو میکشید بیرون و دوباره فرو میکرد …احساس کردم از درد کشیدنم لذت میبره …واسه اینکه هر بار آییی یاآخ میگفتم.اونم میگفت جووون خانمم …درد داره؟ دوس داری ؟و وحشی تر میشد
سرعت تلمبه زدنش بیشتر شده بودو کونم دیگه داشت به این درد عادت میکرد …مریم خانم رو صدا زد و گفت بیا تا عروسم به توهم حال بده
مریم خانم اومد و نشست بالای سرم و شرتشو داد پایین گفت بخور
سرمو توکس مریم خانم کردمو با دردی که میکشیدم زبون تو کس مریم خانم کردم
حس خوبی بود خوردن کس یه زن چهل و دو ساله البته بجز قسمتی که یه کیر کلفت تو کونم بود
سرعت احمد آقا بیشتر شده بود و کامل روم دراز کشیده بود …داشتم زیرش له میشدم …گردنمو میخورد وتلمبه میزد …کل تخت با تلمبه زدن احمد آقا به لرزه افتاده بود که بعد گفت قمبل کن … وقتی قمبل کردم احساس کردم دردم بیشتر شده…بعد از چند دقیقه تلمبه زدن احمد آقا درد وحشتناکی سراغم اومده بودو ناله و در نهایت گریم گرفت…احمد آقا کلا بیخیال بودو میگفت الان تموم میشه الان تموم میشه و سرعتش به هزار رسیده بود…یباره احساس کردم احمد آقاکیرشو بیشتر از حد معمول کرد تو کونم که باعث شد یهو بخوابم و اونم روم خوابید و همونجا کیرشو فشار داد ونگه داشتو داخل کونم و داغ شد ونبض میزدم…منم از درد فقط زور میزدمو اشک از چشمم میومد…احمد آقا مث یه شیر ناله میکرد و روم افتاده بود مریم خانمم اومد خوابید پیشم و گفت مبارک باشه عشقم…و با خنده گفت شوهرم حاملت کرد …چند وقت دیگه شکمت میاد بالا…
به احمد آقا گفتم میشه از روم بلند شید؟…خندید و گفت حالا حالاها باید به اینجورخوابیدنا عادت کنی عروسم…گفتم آخه دارم له میشم…بلند شد ولی کیرشو در نیاورد …گفت اینو باید بزاری خودش بخوابه و دربیاد اگه بخوام یهو بکشمش بیرون درد شدیدی میگیری …بعد از چند دقیقه کیرش شل ترشده بود وآروم کشیدش بیرون…انگار یه چیزی از تو شکمم و رودم کم شده …وقتی سرش اومد بیرون پوقی صدا داد که مثل در نوشابه بود …گفت ای جون …این صدا یعنی پلمپ کونت دیگه بازه …مریم خانمم پوزخندی زدوگفت با سایز کیر احمد آقا همیشه این صدا میده کونت
احمد آقا بلند شد که بره دستشویی به مریم خانم گفت کون عروسمو یه ماساژ بده تا جمع بشه اینجوری درست نیست بره خونه…
مریم خانم یه نگاهی به کونم انداخت و گفت اوه چه غاری درست کرده واسه خودش
بهش گفتم کونم درست میشه؟گفت کون من مگه باز مونده…یه عمره از کون منو میکنه…فقط باید حواست باشه چون یهو بی اختیار جلوی دیگران میگوزی و خندید
تقریبا هیچ درکی از حرفایی که میزد نداشتم و فرق بین شوخی وجدی بودنشو نمیفهمیدم
مریم خانم باروغن کلی کونمو ماساژ داد…که گفتم باید برم الان بابام میاد خونه
گفت خب یه دوش بگیر… گفتم نه باید برم.وبلند شدم…از درد وفشار پاهام میلرزید …فکرشو نمیکردم یه روزی به این حال بیفتم…به زور و با کمک مریم خانم لباسمو پوشیدم وکه احمد اقا اومد جلوم و گفت یه دست دیگه بریم؟
مریم خانم خندید وگفت ولش کن عشقمو انقدر سر به سرش نزار… اگه تو هم بخوای دیگه من نمیزارم
گفت شوخی کردم و الان میخوایم بریم به قسمت خوب ماجرا
از تو کیف دستیش یه دسته پول در آورد و گذاشت تو دستم و گفت این بخاطر پلمپ کونت که باز کردم …هنگ کرده بودم و گفتم اینکه خیلی زیاه و من نمیتونم اینو با خودخونه ببرم
باور کردنش سخت بود …پولی که بهم داده بود اندازه یک ماه حقوق بابام بود و من سه ساعته این پولو در آورده بودم…
گفت اشکال نداره میتونی اگه به مریم اعتماد داری بزاریش پیش مریم و هر موقع دلت خواست ازش بگیری و خرجش کنی … عاطفه هم اینجاکلی پول و لباس داره
مخم داشت سوت میکشید و انگار با کون پریده بودم تو ظرف عسل …
حرفش تموم نشده بود که دسته پول دیگه هم در آورد و گفت اینم بخاطر دردی که کشیدی
خشکم زده بود …اون همه پول …یجا تودستم…هزار تا فکر که میتونستم با اون پول بخرم
گفتم مرسی و چند تا اسکناس از توش در آوردم و گفتم فعلا همینا بسه… و بقیشو دادم به مریم خانم و گفتم هرموقع خواستم میتونم بیام پولمو ببرم… گفت هرموقع خواستی
بعد بقلم کرد گفت امین تو مال خودمی …اگه بخدا ولم کنی هم اول تو رو میکشم بعد خودمو
حس قدرت بهم دست داده بود …پول و زنی که حاضر بود خودشو بخاطر من بکشه
گفتم من تا آخرش هستم خانمم…احمد آقا گفت اوهوع چه صاحب خانم منم شد…و زدن زیر خنده… مریم خانمم در جوابش گفت همونطور که تو همه عروستن منم امین رو شوهر خودم میکنم
خلاصه باید میرفتم …لنگان لنگان رفتم تا در خونه … یه نگاهی به اطراف انداختمو رفتم بیرون و به سمت خونه با هزار تا فکر و درد کون
کلید انداختم و رفتم تو خونه … انقدر تابلو راه میرفتم که مامانم با دیدن من گفت بازچت شده
گفتم هیچی خوردم زمین…
گفت خواهر برادری مثل همین…عاطفه هم خورده زمین …یه لحظه جا خوردم …و با اسم عاطفه هزاران فکر خام و پخته به سراغم اومدن
رفتم توی اتاقم و روی تختم دراز کشیدم…انقدر کونم درد داشت که حتی نمیتونستم روش بشینم
به خودم گفتم دیگه نمیدم…و دیگه هر چه بادا باد…
عاطفه رودیدم که لنگان لنگان رفت سمت دستشویی …بهش گفتم تو کجا خوردی زمین …گفت جلوی در خونه خاله اینا پام پیچ خورد و افتادم …گفتم خب روغن بیارم چربش کنم…گفت نه خودم چربش کردم… خودش خوب میشه
تو ذهنم گفتم اره جون خودت…احمدآقا واست چربش کرده … بیچاره خبر نداشت چه مار گنده ای منتظرش بود
و مطمعن بودم بعد از دادن به احمد آقا حتی دیگه از جلوی در خونشونم رد نمیشه…موقع برگشتن داشتم بدنشو برانداز میکردم …اون دستا اون پاها و لباس گشادی که تو خونه پوشیده بود…کون کوچولو و خوش فرمش …کلا نظرم تغییر کرده بود ودیگه نمیتونستم مث قبل نگاش کنم…
دو روزی از این جریان گذشته بود …درد کونم بهتر شده بود…امانمیدونم چرااین حس لعنتی به سراغم اومده بود…مدام تصویر کس و کون عاطفه جلوی چشمم میومد…دلم میخواست برم در خونه احمد آقا وگوشیشو بگیرمو دوباره با دقت نگاه به کس و کون خواهرم بکنم…رنگ صورتیش واقعا دهنمو آب انداخته بود…سایز کوچیکش و سوراخ کوچولوش …نا خودآگاه دستمو بردم تو شلوارم و شروع کردم کیرمو مالوندن…صحنه های سکس احمد آقا مریم خانم وعاطفه رومث فیلم توذهنم مرور میکردم که با صدای عاطفه به خودم اومدم …شانس آوردم فوری فهمیدم …دستمو ار تو شلوارم در آوردم و زل زدم بهش …به خنده گفت چه خرابکاریی میکردی؟ گفتم هیچی…تو هپروت بودم با صدای تو برگشتم…گفت تا مامان نیست بریم دم سوپر مارکت وبیایم…قبول کردم و لباس پوشیدمورفتیم…اونجا دیدم یه عالمه خریدای گرون قیمت میکرد بهش گفتم مگه گنج پیدا کردی …پولشو چجوری میدی…گفت تو فک کن پول پیدا کردم…حساب کردواومدیم بیرون…پیش خودم گفتم بیچاره خواهرم نمیدونه که من کل داستانشو میدونم …تو کوچه بودیم که یهو در خونه احمد آقا باز شدو مریم خانم اومد بیرون …با عاطفه چشم توچشم شد و سلامو احوال پرسی کرد …دستشو دراز کرد وبه منم دست داد…منم انگار اتفاقی نیفتاده بود رفتار کردم یکمی خوش وبش کرد وخداحافظی کردیمو رفتیم
پشت سرمونگاه کردم که دیدم مریم خانم داره نگامون میکنه ویه چشمک ویه بوس واسم فرستاد… …تابلو نکردمو به راهم ادامه دادم…بهش گفتم مریم خانم واسه اولین باره که میبینم انقدر با من گرم رفتار کرد …تا حالا نشده بود به من دست بده…گفت بخاطر منه…هنگ کردم…گفت من از تو مغازه کمکش کردم وسایلاشو تا خونشون آوردم…از اون روز دیگه باهام خوبه…گفتم یعنی خونشون رفتی؟
گفت آره وسایلاشو تا تو خونه بردم…خیلی خونه بزرگی دارن…گفتم عه کاشکی منم میتونستم خونشونو ببینم… عاطفه گفت تازه بهم گفته هر وقت دوستداشتی بهم سر بزن…گفتم ترو خدا یبار که خواستی بری بگو داداشمم دوس داره بیاد خونتونو ببینه…گفت باشه ولی بزار اول خودم برم … فردای اون روز تا مامانم از خونه رفت بیرون …چند دقیقه بعدش یکی درخونه رو زد …باز کردم دیدم مریم خانمه…بعد از سلام کردن و احوالپرسی یواش گفت عشقم چطوره؟
گفتم خوبم مرسی …گفت کی میای دوباره پیشم…به خنده گفتم فعلا هنوز جای دیدار قبلیمون درد میکنه…یواش خندیدو گفت تا احمد آقا نیستش بیا الان…گفتم جدی احمد آقا نیستش یهو صدای عاطفه اومد که کیه امین …گفتم مریم خانمه…فوری خودشو انداخت دم در و سلام احوالپرسی کرد …مریم خانم مشغول سوال پرسیدنای الکی از عاطفه شد که من رفتم لباسمو پوشیدمو گفتم عاطفه من میرم تا بیرون و تا ظهر میام…
رفتم وسرکوچه منتظر شدم تا مریم خانم بره خونشون …همین که رفت پشت سرش منم با احتیاط کامل رفتم تو خونه…ورفتم تا به خود خونه رسیدم…صدای مریم خانم میومد که گفت الان میام عشقم
رو کاناپه نشسته بودم و نگاه به درو دیوار و لوازمای گرون قیمت خونه میکردم که مریم خانم با یه لباس سورمه ای حریر و آرایش خوشگل اومدکنارم نشست
گفت عشقم منو یادت رفته انگار …دیگه نمیبینم حتی توکوچه بیای رد بشی … گفتم از درد نمیتونستم تا دوروز دستشویی برم الانم یکم درد دارم هنوز … گفت خب میومدی خودم خوبت میکردم
دستشو یه راست برد گذاشت رو کیرم و پاشو انداخت رو پامو گفت امین کوچولو چطوره؟
گفتم اونم همش تو خماریه…گفت خمار من دیگه؟
گفتم حالااااا…خنده بلندی کرد گفت ای دیوث نگو که رفتی تو فکر خواهرت عاطفه
گفتم نههههههه اون که نمیشه اصن
گفت ببین من خودم این دوران ها رو پشت سرگذاشتم …دوتا داداش داشتم که از سن11 سالگی تا سن 16 سالگی کسوکونمو جر داده بودن
گفتم مگه چند سالشون بوده…گفت یکی 16 و یکی 19 سال
گفت حتی مامانمم میدونست اما کاری نمیکرد…خیلی پسر دوست بود و کلا عاشق پسراش بود… گفت حتی بعضی موقعها خونه رو از عمد خالی میزاشت که اونا منو بکنن و خودش قایمکی نگامون میکرد
گفتم پس حسابی بهت خوش میگذشته گفت آره البته تا موقعی که پردموبزنن
دهنم باز مونده بودوحشری شده بودم …گفت سکس خواهر برادری خیلی باحاله فقط کافیه دستتو دراز کنی و سکس کنی…موقعیتشم همیشه جوره
گفتم چجوری مختو زدن ؟
خندید وگفت میدونم چرا این سوالا رومیپرسی عوضیییی…میخوای یاد بگیری چجوری مخ عاطفه رو بزنی؟…من من کردموگفتم نههه…گفت عاطفه رو اگه بخوای من میتونم جورش کنم واست
هیچی نگفتم …گفت برادر بزرگم که 19 سالش بود منو بقل میکرد و میزاشت رو پاش و مثلا بقلم میکرد…یادمه یبارجلو تلویزیون دستشو کرد زیر دامنم و یواش کسمو مالوند… و گردنمواز پشت میخوردبعدم زیر پام سفت شد اونموقع زیاد حالیم نبود … کم کم لبموخورد وحشریم کرد…بعدم خوابوندمو از رو شرت خودشو میمالوند بهم …وآبشو توشلوارش ریخت …چند بار کارش همین بود وتا کسی خونه نبود یا تنها بودیم روپاش مینشستم…تا یبار مامان بابام منو گذاشتن پیش دوتا داداشام ورفتن مشهد…اونم داداش وسطیمو پیچوند که بره خونه عمم تاشب و منو لخت کرد …کسمو خورد و کیرشو کرد تو دهنم…بعدم خوابوندم و کیرشو به زورکرد تو کونم…کلی گریه کردمو جیغ زدم اماکسی نبودکه به دادم برسه …اونم بیرحم تا آبش نیومد تلمبه زد ودر نهایت کونمو پر از آب کرد… بعد واسم کلی چیز میز خرید که دهنم بسته بمونه…با شنیدن این حرفا کیرم داشت منفجر میشد مخصوصا وقتی مریم خانم دستش رو کیرم بود و کیرمو میمالید…گفتم خب داداش وسطیت چجوری کردتون…گفت اونم یبار که داداش بزرگم داشت میکرد یهو اومد بالا سرمون…گفت من چند وقته میدونم و منم باید بکنم…همیشه هم میگفت داداش بزرگم کونتو باز کرده من کستو باز میکنم…و توسن پونزده سالگی وقتی با دوستش داشتن منو میکردن به زورگرفتنم وپردمو زد …مامانمم فهمیده بود که از جلو میکنن گفت تا حاملم نکردن شوهرم داد به احمد آقا که نه سال ازم بزرگتر بود
گفت پردمم دادن دوختن و احمد آقا اینو نفهمید تا موقعی که شب عروسی کلا کسمو پاره کرده بود و دکتر گفته بود پرده نداره ولی اصلا واسش مهم نبودچون اون کلا کیرش همه چیز رو جر میده
یکساعتی گذشته بود ولب گرفتنو سینه خوردنم رو شروع کرده بودم که زنگ درخورد …گفتم کیه ؟ احمد آقاست؟…گفت فک نکنم احمد آقا یکساعت دیگه میادورفت درو بازکنه منم خودمو جمع وجور کردم که دیدم مریم خانم اومد تو و یه نفر پشت سرش بود…از ترسم کفشامو برداشتم و رفتم تو اتاق آخری ودرو رو هم گذاشتم…در باز شد ومریم خانم گفت بیا تو عزیزم کسی نیست…صدای عاطفه بود …از نبود من و مامان استفاده کرده بود و اومده بود اینجا…نشست و گفت احمد آقا کی میاد ؟…مریم خانم گفت یکساعت دیگه …گفت پس وقت دارم خودمو آماده کنم… خدای من چی میشنیدم …خواهرم اومده بود واسه کیر احمد آقا…مریم خانم گفت به مامانت گفتی میری کجا؟…گفت هرموقع نیستم میدونه رفتم خونه خالم …تا شبم نیام سراغمو نمیگیره… از زرنگی عاطفه تعجب کرده بودم… موقعیتش نبوده وگرنه خوب بلد بود فرصتهاش استفاده کنه…گفت من مبرم لباسمو عوض منم واومدسمت اتاق …فرار کردم و رفتم پشت پرده …قلبم داشت میومد تو دهنم …مریم خانم با عجله اومد گفت وایسا تا در اتاقو باز کنم در یکم گیر داره و درو باز کرد…داخلو نگاه کرد …حتی اونم منو ندید…عاطفه گفت امروزچی بپوشم واسه احمد آقا…مریم خانم گفت احمد آقا که عشق قرمزه ولی تو اون مشکیه که اون هفته خریدیم رو بپوش و رفت …
عاطفه لخت شد و من از لای پرده با دقت نگاه به بدنش میکردم… کی یه روزفکرشو میکرد که خواهرم واسه کون دادن داشت خودشو آماده میکرد و من لخت شدنشو تماشا میکردم…وقتی شرتشو در آورد کیرم شروع به بلند شدن کرد …دلم میخواست بپرم بقلش کنم وهمینجا تو اتاق یه دل سیر از کون بکنمش …اماترس از همه چیز مخصوصا مامان وبابام جلوی راهمو میگرفت
یه ست شرتو سوتین صورتی و یه تاپ سفید ویه دامن کوتاه مشکی پوشید … موهای طلایشو دم اسبی بست و رفت بیرون …دامنش به حدی کوتاه بود که تو راه رفتن میشد کونشو دید …
از دیدن لباس سکسیش واقعا حشری شده بودم مخصوصا وقتی وسط حال کردنه منو مریم خانم رسیده بود
رفت تو پذیرایی و رو کاناپه لم داد تا مریم خانم اومد… مریم خانم گفت یه چند لحظه صبرکن تا برگردم دونه دونه اتاقا رو گشت تا به اتاقی که من درش بودم رسید…از پشت پرده بیرون اومدم و گفت تو اینجایی …گفتم کجا رفتی …کل خونه رو گشتم ندیدمت …بهش گفتم هر کاری میکنید تو یه زاویه ای باشه که منم ببینم
در رو روی هم گذاشت تا بتونم از لای در ببینم و رفت تو پذیرایی دست عاطفه رو گرفت و بلندش کرد و گفت با تا برقصیم …یه موزیک گذاشت ودوتایی شروع کردن رقصیدن…مریم خانم تو رقص مدام به عاطفه میچسبید و لبشو میچسبوند به لب عاطفه… چنذتا لب گرفتن که یباره به هم قفل شدنو یواش با هم میرقصیدن …مریم خانم دستشو برده بود پشت عاطفه و جوری که من کونشوببینم چنگ میزد و به من نگاه میکردوگاهی ضربه یواشی به کون عاطفه میزد …داشتم دیوونه میشدم…واسه همین کیرمو درآوردمو شروع کردم به مالیدن… همونطور که ایستاده بودند مریم خانم شرت عاطفه رو کنار زد و سوراخ کون عاطفه رو یواش میمالید…و همزمان لب میگرفت …انگشتشو خیس کرد و با یه فشار انگشتشو کرد تو کون عاطفه …عاطفه یه آخخخ گفت و بیحرکت ایستاد …عاطفه گفت بریم تو اتاق رو تخت اینجوری دردم میاد…
رفتن تو اتاق رو تخت و من دیگه چیزی نمیدیدم …تا خود مریم خانم اومد و گفت در اتاق خودمونو میبندم تو میتونی از پشت شیشه درراحت داخلو ببینی شیشه ها به صورت آینه یکطرفست واحمد آقا اینا روگذاشته واسه موقعی که کسی رو میکنه من راحت ببینم و رفت
خونه چون قدیمی بود درهاش به صورت پنجره های کوچک ساخته شده بود …فوری بعداز مریم خانم رفتم و راحت دیگه داخل اتاق رو از پشت پنجرهای کوچک میدیدم
دوتاشون خوابیده بودن و داشتن به صورت شصت ونه کس همدیگه رو میخوردن… مریم خانم انگشتشم کرده بود تو کون عاطفه و بنظرم داشت آمادش میکرد برای یه اتفاق بزرگ …
ناله عاطفه دراومده بود که مریم خانم بلند شد و کیر مصنوعی سیاه و وحشتناک رو آورد …من بجای عاطفه استرس گرفتم و منتظر بودم ببینم عاطفه چطور از پسکیر مصنوعی مریم خانم بر میاد …یه ربع ساعتی طول کشید که با خوردنو فشار آوردن کیر مصنوعی به سوراخ کون عاطفه سر کیر مصنوعی وارد کون عاطفه شد که جیغ بلندی زد واز درد به خودش پیچید اما مریم خانم میگفت تحمل کن عزیزم تا بتونی شوهرتو راضی کنی …احمد تو کون کردن خیلی ماهره ولی سایزش بزرگه پس این مرحله رو باید بگذرونی تا بتونی کیر احمد رو تحمل کنی …
شروع کرد کس عاطفه رو خوردن وکیرو یواش یواش فرو کرد …جیغ عاطفه هر چند دقیقه بالا میرفت و ساکت میشد …گاهی به غلط کردن می افتاد …گاهی میچرخید تا مریم خانم دست نگه داره …بین ناله هاش مدام مامااااااان میگفت…که مریم خانم یبارهدر جواب گفت…جووون مامانتو احمد کی بکنه؟ مامانتو احمد گایید؟
دردش به حدی رسیده بود که دیگه التماس میکرد که مریم خانم ادامه نده…
مریم خانم همونجا نگه داشت وکنارش دراز کشید و شروع کرد نوازش کردن عاطفه و تو چشم عاطفه نگاه کرد …چند دقیقه ای گذشت که مریم خانم به عاطفه گفت تا حالا حتی دوس پسرم نداشتی؟
گفت نه … میترسم
همه پسرا دوستای امین هستن اگه امین بفهمه منو میکشه …خبر نداشت که امین پشت درمنتظره که گاییده شدن خواهرشو ببینه…مریم خانم با خنده ادامه داد خب با خود امین بریز رو هم …عاطفه گفت یعنی باهاش دوست بشم؟
مریم خانم گفت یعنی باهاش سکس کنی …گفت وااای نه عمرا بشه…امین دیونه س حتی من تو خونه نمیتونم جلوش راحت بگردم…مریم خانم گفت تو اگه بخوای من میتونم کمکت کنم…عاطفه ساکت شد…مریم خانم بازشروع کردو گفت من امینو دیدم خیلی خوشگله مثل خودت …من که تو این سنم دوست دارم بخورمش…عاطفه به حرف اومدو گفت آره خدایی … چند بارم دیدم فیلم سوپر تو کمدش قایم میکنه… چندین بارم یواشکی نگاش کردم داشت جق میزد … حتی دیروزم تو اتاق دستش توشلوارش بود بود و داشت کیرشو میمالید … با این حرفای عاطفه واقعا فهمیدم چقدر ساده هستم…عاطفه همیشه زرنگ تراز من بود…گفت خیلی جاها من میبینمش که داره خودشو میماله ولی به روی خودم نمیارم…مریم خانم داستان برادراشو واسه عاطفه گفته بود …واسه همین گفت آره …منم زیاد میدیدم که داداشام جق بزنن امانمیفهمیدم چکار میکنن ولی بعدش که منو کردن فهمیدن داستان چیه… عاطفه گفت حستون چی بود…گفت اولش زیاد نمیفهمیدم چون سنم کم بود اما خوشم میومد ولی با بالا رفتن سنم کلا حال میکردم مخصوصا موقعی که پردمو زدن…یا دو نفری میکردن همزمان…وادامه داد تو هم میتونی اینحسو تجربه کنی اگه بخوای و من کمکت میکنم… عاطفه گفت مثلا امینو چکار میشه کرد که راه بیاد … مریم خانم گفت تو فقط سعی کن بکشونیش سمت خونه ما …عاطفه گفت اون خودش دوس داره بیاد اینجا و خونتونو ببینه …مریم خانم گفت خب پس تو نصف راهو رفتی …بیارشو بقیشو بسپار به من…
تو حین حرف زدن سعی میکرد کون عاطفه رو بیشتر با کیر مصنوعی باز کنه و انگار عاطفه بخاطر حشری شدنشو کلا درد رو یادش رفته بود …صدای در خونه اومد …بیرون رو نگاه کردم …احمد آقاداشت ماشینشو میاورد تو خونه … یه ماشین شاسی بلند خفن که همه محل آرزو داشتن فقط باهاش یه بوق بزنن
…از ترس کون دادن به احمد آقا رفتم دوباره تو اتاق و قایم شدم …احمد آقا اومد و با دیدن کفش عاطفه خوشحال شد … گفت به به خانمم اومده… عزیزم کجایی …مریم خانم صداش کردتو اتاق خوابیم و رفت تو اتاق خواب صدای ماچو موچو میومد ولی من چیزی نمیدیدم فقط صداشونو میشنیدم …احمد آقا گفت عاطفه جون بریم حموم که منم یه دوش بگیرم ؟ عاطفه گفت نه موهام خیس میشه و تابلومیشم تو خونه …مامانم خیلی تیزه وشک میکنه …احمد آقا گفت جوووون مامانتو بخورم خانومی و اومد تو اتاقی که من بودم …از ترس پشت پرده قلبم داشت میومد تو دهنم …احتمالا اگه منو میدید میبردم کنار عاطفه و کونم میزاشت دوباره … واسه همین حتی آب دهنمم قورت نمیدادم که صدا نده…لخت شد ویه حوله برداشت و با خودش آهنگ میخوند…البته اگه منم بودم میخوندم.کس و کون به این تمیزی و تنگی اونم با این سن کجا گیر میاد…اونم با پای خودش بیاد بخوابه زیرت …احمد آقا با خودش حرف زد و گفت آخخخخ چه کونی بکنم امروزو کیرشو مالید و رفت که بره دوش بگیره…
دلم واسه عاطفه میسوخت … بیچاره نمیدونست قراره چجوری گاییده بشه…از ترسم از اتاق درنیومدم …فقط صدای آخو اوخ عاطفه رومیشنیدم و ناله هاش که حشرمو میبرد رو بالا
احمد آقا از حموم دراومد و اومد تواتاق یه شرت اسلیپ پوشید و به خودش ادکلن زد ورفت…
چون در باز بودجرات نمیکردم برم دم در …اما چند دقیقه بعد مریم خانم اومد بیرون و درو بست …اومد تو اتاق وگفت به احمد گفتم اینجایی جوری که عاطفه نفهمه واومدم بیرون
با هم رفتیم پشت درو نگاه به عاطفه میکردیم
احمد آقا کیرشو درآورده بود و داده بود عاطفه واسش ساک بزنه و از اونور هم خودش داشت با کیر مصنوعی واسه عاطفه تلمبه میزد
به نظرمیومد عاطفه به سایز کیر مصنوعی عادت کرده بود …واسه همین بعد از چند دقیقه ساک زدنو کس لیسی احمد آقا رفت که شروع کنه…به همون روش عاطفه رو برد تو سه کنج دیوار و تخت یه متکا گذاشت زیر شکمش…کونشو حسابی چرب کرد و بعد از چند بار فشار ضربه ای به سوراخ کون عاطفه یه ضرب کیرشوکرد تو کون عاطفه و عاطفه رو نگه داشت که از زیرش در نره …عاطفه مثل یه اسب زخمی شروع کرد تکون خوردن و بالا کشیدن خودش و در نهایت جیغ زد و زد زیر گریه …باور کردنش سخت بوددیدن اون کیر که اندازه یه بطری نوشابه خانواده بود تو کون لاغر عاطفه … احساس کردم از وسط دوتا شده بود وهر چه تقلا کرد و التماس کرد فایده ای نداشت…بخاطر تکون هایی که عاطفه میخورد احمد آقا تصمیم گرفت رو عاطفه بخوابه تا کمتر تکون بخوره … پسروش خوابید و شروع کرد خوردن گردنش… مریم خانم رفت تو اتاق و کنار عاطفه دراز کشید … وگفت بالاخره شوهرمو مال خودت کردی …احمد آقا گفت مبارکه خانم کوچولوم …از امروز تو همه چیز منی و شروع کرد لب عاطفه رو خوردن …عاطفه که صورتش از گریه خیس بود گفت نمیخوااام …خیلی درد داره … ترو خدا بزار یکم استراحت کنم …ولی احمد آقا میدونست اگه بلند میشد دیگه عاطفه نمیزاشت ادامه بده پس گفت تحمل کن عشقم تا تموم شه…مریم خانم گفت من میرم که شما زنو شوهر باهم راحت باشید…یه لب از عاطفه گرفت و گفت بهت خوش بگذره عروس خانم و اومد بیرون
دست منو گرفت و گفت ما هم بریم سراغ کار زناشویی خودمون ورفتیم تو یکی از اتاقایی که آخر خونه بود ویه مبل تخت شو داشت
مبل رو بازکردیم و لخت شدیم رفتیم رو تخت …مشغول لب گرفتن بودیم که گفت دیدی نظر عاطفه چیه نسبت بهت …گفتم آره …واقعا وسوسه انگیزبود
هر چند دقیقه صدای جیغ عاطفه بلند میشد و التماس میکرد که بسه بسه ترو خداااااااا احمد بسه … مریم خانم گفت اوه چه باحال تا قبل اینکه کیر بره تو کونش میگفت احمد آقا حالا شد احمد و زد زیر خنده …گفت تو هم از این به بعد بهم بگو مریم …مگه من زنت نیستم…گفتم چرااا هستی گفت خب پس شروع کن…لب مریمو خوردم وبهش گفتم مریم واقعا دوستم داری ؟
گفت واست میمیرم…گفتم الکی میگی…گفت هیچوقت اینو سعی نکن امتحان کنی چون بخاطرت خودمومیکشم اونوقت پشیمون میشی…پشمام ریخته بود از حرفش و احساس میکردم واقعا مال خودمه…گفتم پس هر جوردوس دارم میکنمت …گفت هرجور دوس داری بکن
بدون مقدمه کیرمو با تف خودم خیس کردموگذاشتم دم سوراخ کسش و یه ضرب تا ته کردمش تو کسش… یه آخه بلندی گفت وگفت یواش دردم اومد …قبلش باید منو آماده کنی
گفتم خب من دوس دارم اینجوری بکنم … شروع کردم سینشو تو دهنم کردمو تلمبه زدم …چند دقیقه ای گذشت و کسش باز شده بود و دیگه انگارتو هوا میکردم …گفتم مریم دلم از کون میخواد …گفت نه اونجا فعلا ممنوعه واست …گفتم وااا برای چی…گفت خب اون فقط واسه احمده و اجازشو اون باید بده…گفتم من شوهرتم و میخوام بکنم تو کونت …اگه ندی هم به زور میکنمت…گفت جوووون چجوری به زور میکنی؟
احساس کردم خوشش اومده از حرفم و داشت منوتحریک میکرد که به زور و با خشونت بکنمش…فیلم سوپر خشن دیده بودم …دیده بودم چجوری خشن سکس میکنن…سینشو مشت کردم و فشار دادم گفتم از کون میدی یا نه؟گفت آخخخ دردم میاد امین …یه جور با عشوه گفت که بیشتر تحریک شدم اذیتش کنم …بیشترفشار دادمو گفتم جواب منو بده…با لحن حشری گفت نکن خب …دستمو بردم زیر کونش و چنگ زدمو گفت یالا قمبل کن میخوام کونتو پاره کنم و سعی کردم بچرخونمش …خودشو سفت گرفت و گفت با این کیر کوچیک میخوای کونمو پاره کنی …یجورایی ضایع شدم اما خودمو از تاب ننداختم و یه فکر تو ذهنم اومد … گفتم آره با همین کیر یکاری میکنم زیرم التماس بکنی …بین حرفهامون صدای جیغ عاطفه میومد والتماس میکرد …گفتم خوب یاد بگیر که همینجوری باید التماس کنی
خندید و گفت من فقط به احمد التماس کردم …گفتم میبینیم …دستمو دوباره بردم سمت کونشو گفتم بچرخ… دستمو کشید گفت کستو بکن من از کون به تو نمیدم…گفتم من شوهرتم و باید از کون جرت بدم…اینکارهاش حشری ودیونم کرده بود …واسه همین دستمو انداختم لای چاک کونش و انگشتمو به زورفشار دادم به سوراخش … دستمو کشید و گفت میگم نکنا…بلافاصله دستمو آوردم بیرون وزدم تو صورت مریم و گفتم بچرخ بهت گفتم … دستشو گذاشت رو صورتش …بیچاره یه لحظه جاخورد توچشام زل زد و با لحنی آروم گفت امییین …لحنم روجدی تر کردم ودستمو بردمو و پهلوشو گرفتم گفتم یالااااا … هنوز مات و مبهوت بود و آروم گفت خب نمیخوام …نزاشتم حرفش تموم بشه یه دونه دیگه با پشت دست زدم تو دهنش… گفت امین نزن خب … گفتم مریم حرفمو گوش کن تا نزنم … گفت خب نمیخوااااام …اومدم یکی دیگه بزنم …که صورتشو قایم کرد گفت صبر کن خب …چرا میزنی ؟ احمدتا الان دستشوبه من نزده … گفتم من شوهر جدیدتم و فرق میکنم …الانم زود بچرخ …کارهاش ولحن حرف زدنش حشریم میکرد …بهش گفتم یا میچرخی یا بازم و دستمو نشونش دادم و خیز برداشتم که بازم بزنم …که یه تکونی خورد که بچرخه …از روش کنار رفتم و چرخوندمش … عجب کون بزرگو خوش فرمی داشت … یه بوس به لپ کونش زدم و گفتم کاریکه باید اول بکنی رو همون اول بکن تا کتک نخوری …از احمد آقا یاد گرفته بودم …بالشت مبل رو گذاشتم زیرشکمش و کونش بالا اومد …نشستم رو کون مریم … یه تف غلیظ انداختم رو سوراخ کونش و بدون هیچ آماده سازیی کیرمو گذاشتم روی سوراخشو تا ته هل دادم داخل و خوابیدم روش … یه تکون شدیدی خورد و گفت آخخخخخ دردم اومد امین …چرا اینجوری میکنی تو …لذت برده بودم از اینکه هم قدرتمو به مریم فهمونده بودم هم تسلیمش کرده بودم و هم خشک خشک کردمش… شروع کردم تلمبه زدن و جالب بود با اینکه احمد آقا کونشو جر داده بود اما هنوز تنگ بود ومثل کسش گشاد نبود…بهش گفتم خوبه …دوس داری خانمم… گفت آره ولی دردم گرفت… گفتم خب منم میخواستم دردت بگیره … شوهر کردی عزیزم که جرت بده نیومدی که خونه خاله…گفت توچرا انقدر دوس داری خشن باشی تو سکس …بهش گفتم مگه بدت میاد ؟ گفت نه ولی …نزاشتم حرفشو تموکنه با دستم موهاشو گرفتمو سرشو چرخوندم ولبشو خوردم…یه لیس به لپش کشیدمو نشستم رو کونشو موهاشو از پشت کشیدم و تلمبه زدنو شروع کردم . موهاشو انقدری کشیدم عقب که کمرش از پشت درد گرفته بود و گفت امین دردم میاد یواش … همینطور که موهاشو گرفته بودم یه سیلی زدم تو صورتشوگفتم تو فکر این باش چجوری آب منو بیاری … گلوشو گرفتم و خوابیدم روش …احساس قدرت میکردم …واقعا داشت زیرم درد میکشید…نالش در اومده بود و گفت امین یواشتر …با اینکه هیکلش ازم بزرگتر بود اما با سیلی هایی که میزدم ترس برداشته بود … بهش گفتم بچرخ باید واسم بخوریش…گفت نه کثیفه …بدم میاد…گفتم بچرخ…گفت امین میگم بدم میاد …گفتم پس خودت خواستی … کیرموکشیدم بیرون و نشستم بقلش دستمو کردم لا پاش وچهارتا انگشتمو یه ضرب کردم تو کسشو شصتمم کردم تو کونش و نگه داشتم…تقریبا قفل شده بود و گفت چکار میکنی درد میاد…بهش گفتم میخوری یا بکشمش… یکم کشیدم …از درد خودشو جمع کرد و گفت میگم نکن …خب نمیخوام بخورم…برو بشورش بیا بعد … گفتم تو بچرخ فعلا…مریم چرخید و من رفتم رو سینش نشستم و کیرمو گذاشتم جلوش … گفت نمیخوام …بینیشو گرفتم و گفتم دهنتو باز کن …یکم سرشو چپ و راست کرد و منم کیرمو به لبش مالوندم …گفتم یالاااااا باز کن جنده و یه دونه زدم تو صورتش…دهنشو باز کرد و با ناراحتی گفت امینننن…کیرمو کردم تو دهنش اول با بی میلی خوردش ولی بعدش سرشو تو بقلم گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن…انگار یه نفر دیگه شده بودم …سرشو محکم گرفته بودم که در نره و باچندتا تلمبه محکم کیرمو تا ته تو دهنش کردمو آبمو تو دهنش و ته حلقش ریختم …دیدم چشاش باز شد وبه حالت اینکه بدش اومده بودچشماشو رو هم فشار داد… کیرمو همونطوری یه دقیقه ای نگه داشتم که بدونم قورتش میده بعد سرشو ول کردم و کیرمو کشیدم بیرون … تا کیرم دراومد مریم گفت خیلی عوضیی … یه چند ثانیه ای نشست و بعد گفت نمیخوای منو ارضا کنی… گفتم نمیتونم … بزاریم برای بعد …صدای جیغو داد عاطفه کمتر شده بود ومدام با صدای ناله و تکراری میگفت آی آی آی ومعلوم بود احمد آقا داشت تلمبه میزد …لباسمو پوشیدم ورفتیم پشت در …احمد آقا ایستاده بود وعاطفه رو مث یه بچه بغل کرده بودو عاطفه هم دستشو دور گردن احمد آقا انداخته بود و کیر احمد آقا تو کونش بود … باورم نمیشد نصف کیر احمد آقا میرفت تو کون عاطفه و در میومد…اگه عاطفه دستشو از دور گردن احمد آقا در میاورد ومیرفت پایین از وسط نصف میشد…چند دقیقه ای محکم تلمبه زد تا جیغ عاطفه رفت هوا ومحکم احمد آقا رو بقل کرد …معلوم بود آب احمد آقا اومده بود…عاطفه گفت چقدر داغه و سرشو گذاشت رو سینه احمد آقا…احمد آقا عاطفه رو همونجوری خوابوند وخودشم خوابید روش و گفت چطور بود خانمی… عاطفه گفت جر خوردم …خیلی درد دارم … آب کسش تمام پای احمد آقا رو شسته بود مریم درو باز کرد ورفت تو …گفت مبارکه عروس خانم مبارکه وبقلش کرد …احمد اقا کیرشو یواش یواش درآورد و صذای پوق معروف خودشو داد … بعد کون عاطفه رو خودش ماساژدادو گفت اگه میتونستی الان میرفتیم حموم…من از ترس اینکه گیرنیفتم تو خونه …کفشامو پوشیدمو یواشکی رفتم از خونه بیرون
رفتم خونه وهنوز کسی خونه نبود…بیست دقیقه ای طول کشید تا عاطفه اومد خونه… یه راست رفت تو اتاقش …معلوم بود که درد داره …رفتم در اتاقش و بهش گفتم خوبی…گفت نه یکم دل درد دارم… و درو بست گفت میخوام لباس عوض کنم…بعد از عوض کردن لباسش رفت حموم … منم رفتم تو اتاقش و داشتم لباساشونگاه میکردم بعد از یکم گشتن تو اتاقش دیدم شرتشو زیر تخت قایم کرده بود … با اینکه شرتشوعوض کرده بود ولی از کونش هنوزآب کیر احمد آقا اومده بود بیرون و یکمی هم لخته خون رو شرتش بود…
قشنگ معلوم بود احمد آقا کون عاطفه رو بدجوری پاره کرده بود…شرتشو بو کردم …بوی عطر احمد آقا ،بوی آب منی که مثل وایتکس بودو بوی کون عاطفه که همه با هم بوی خوبی رو درست کرده بود با اینکه یکساعت پیش سکس داشتم اما عجیب دوباره حشری شده بودم …کاشکی میتونستم برم تو حموم و با عاطفه سکس کنم … توی توهم سکس با عاطفه بودم که مامانم درو باز کرد و اومد تو خونه …فوری شرت رو سرجاش گذاشتم ورفتم تو اتاقم… جالبیش این بود حتی مامانم نفهمیده بود که ما چند ساعت خونه نبودیم… عاطفه بهداز نیم ساعتی از حموم در اومد و رفت تو اتاقش …به نظر بهتر میومد …فک کنم دوش آب گرم حالشو بهتر کرده بود…مامانم تادیدش گفت دوباره چت شده عزیزم …گفت هیچی دلم درد میکنه … مامانم گفت از بس همه چیز رو با هم میخورین اسهال شدی…گفت آره فک کنم…البته اگه چیزی تو خونه پیدا بشه… مامانم معمولا صبح های زودناهار رو بار میزاشت و زیرشو کم میکرد میرفت خونه همسایه ها …به این کار واقعا عادت کرده بود واگه یه روز تو خونه میموند قاطی میکرد و به ما غر میزد…یکی دوروزیگذشت که عاطفه یباره اومدتو اتاقمو گفت مریم خانمو دیدم گفته یه سر بیا پیشم …نزاشتم حرفش تموم شه گفتم منم میام …عاطفه گفت نه بابا کجا بیای فقط به من گفته بیا…گفتم خب منم باهات میام بگو ما دوقلو هستیم همه جا با هم میریم…گفت حالا بزار ببینم چی میشه
تودلم گفتم ای زرنگ چجوری داره نقشه میکشه که من بکنمش…اونم با چه سیاستی…
فردا صبحش بعد از اینکه مامانم از خونه رفت بیرون عاطفه اومد تو اتاقمو گفت من میخوام برم خونه مریم خانم …گفتم خب منم میام دیگه …گفت به یه شرط که به مامان نگی میریم اونجا…گفتم مگه به مامان نگفتی …گفت نه نمیخوام مامان حساس بشه که من خونه کسی میرم …چشمامو گرد کردموگفتم مگه خونه کسی میری؟
گفت نه احمق…اصن نمیخوام تو بیای…گفتم اگه منو نبری به مامان میگم…یه ایششش گفت و رفت دم دربلند گفت زود باش خب

رفتیم درخونه مریم زنگ زدیم و رفتیم تو … مریم با یه تاپ دوبندی و دامن تابالای زانو اومد دم در …عاطفه انگارواسش عادی بود رفتار کرد و انگاربار اول بود همو میدیدن دست دراز کرد وسلام کرد …بعد نگاه به من کرد و که ببینه چطور نگاه به مریم میکنم … با مریم دست دادم ورفتیم تو …مث مهمانا رفتیم تو و روی مبل نشستیم…شیرینی و میوه آورد منم جوری رفتار میکردم انگارخجالتی هستم…مریم جلوی مانشسته بود و پاشو جوری روی پاش انداخته بود که رون پاش رو میشد راحت دید…عاطفه مدام زیر چشمی نگام میکرد که ببینه چجوری نگاه مریم میکنم …منم از عمد یجوری نگاه میکردم که عاطفه فقط بفهمه که چجوری دارم مریمو دید میزنم … مریم شروع کرد به حرف زدنو و تعریف دادن و کم کم از من چندتا سوال کرد و حرفو بردبه سمتی که یه سری لباس هست که اندازه عاطفه س…بیا تو اتاق امتحانشون کن…اگه دوس داشتی مال خودت …رفتن تو اتاق و چند دقیقه بعد صداشون میومد که میگفت نه من روم نمیشه ویواش میخندیدن…بعد مریم صدام کردکه امین آقا بیا تو اتاق ببین این لباس به خواهرت میاد یا نه ؟ …رفتم تو اتاق وعاطفه رو دیدم که یه لباس مجلسی که پایینش تنگ بود وچسبیده بود به رونش پوشیده بود…خیلی وسوسه انگیزبود …عاطفه معلوم بود خجالت زده شده و مدام نگاهشو از من میدزدید… مریم گفت چطوره ؟میپسندی؟
گفتم من ؟ من چرا بپسندم ؟
مریم گفت خب همیشه بهترین رفیق هر دختری برادرشه وتو که بپسندی همه میپسندن
گفتم خب آخه عاطفه اینو جایی نمیتونه بپوشه حتی تو خونه …مریم گفت اینو باید تو مهمونی بپوشه…گفتم خب ما مهمونی هم زیاد نمیریم که از این لباسا بپوشیم…مریم گفت خب من مهمونی میگیرم بیاد اینجا بپوشه… خندیدمو گفتم مهمونی شما کیا میان؟ گفت هیشکی شماها خودتون و من …الانم آهنگ میزارم که بترکونیم…بریم تو پذیرایی اونجا سیستم هست … آهنگ گذاشت وخودش شروع کرد رقصیدن بعد دست عاطفه رو گرفت و دوتایی میرقصیدن …عاطفه خجالتو کنار گذاشته بود و جلوی من حسابی قر میداد …مریمم بعضی وقتا از عمد جلو عاطفه کونشو سمت من میچرخوند وتکون میداد…عاطفه هم زیر زیرکی لبخند میزد …سعی داشتن با اینکارشون منو حشری کنن…مریم به عاطفه اشاره کرد که بیاد ومنو بلند کنه برقصیم…اما روش نمیشد…واسه همین خودش اومد دستمو گرفت وبلندم کرد… شروع کرد رقصیدن بامن و مدام خودشو به من میمالیدو بقلم میکرد کیرم شق شده بود اما جلوی عاطفه خجالت میکشیدم…
از شانس بدم آهنگ تموم شد و عاطفه رفت نشست که ما رو خوب ببینه ومن از خجالت نمیتونستم جلوی اون با کیر شق شده برقصم واسه همینم منم رفتم ونشستم…حال مریم گرفته شد و گفت چرا انرژیتون افتاد ونشستید گفتم والا من زیاد رقص بلد نیستم…مریم گفت اشکال نداره بعضی وقتا بیاخودم رقص یادت میدم عزیزم… باخنده گفتم خب جلو عاطفه هم روم نمیشه زیاد …گفت وااا خواهرته… من خواهر برادری رو میشناسم که حتی شبم یواشکی پیش هم میخوابن… حالا بمونه که چه کارایی میکنن؟
با تعجب گفتم چکارایی …گفت اومدی باهام رقصیدی تو گوشت میگم و زدزیر خنده…بلندشدمو با مریم شروع کردم به رقصیدن… چند دقیقه ای رقصیدیم…تو گوشم گفت…با من بیا تو اتاق کارت دارم…بعد از تموم شدن آهنگ رفت تواتاق …رفتم دنبالش…تواتاق بهم گفت میخوای شروع کنم تا روتون تو روی هم باز شه…گفتم نه کم کم پیش بریم هم من خجالت میکشم هم عاطفه…احتمال داره یکیمون یهو قاطی کنه…گفت خب پس فردا بیا اینجا تا باهم سکس کنیم …به عاطفه هم میگم بیاد ازپشت درنگامون کنه تا کمتر ازتوخجالت بکشه…قبول کردمو رفتیم بیرون…عاطفه گفت بدون من چخبره تو اتاق…مریم گفت هیچی تواتاق یه چیزی رو نشون امین دادم که خیلی خوشش اومد و زد زیر خنده…کمی نشستیم و مریم خانم شروع کرد حرفها و شوخی های سکسی میکرد که در باز شد واحمد آقا اومد تو خونه…یه نگاهی به مریم خانم کردم که یه چشمک بهم زد ،که احمد آقا تو جریانه …احمد آقا اومد توسلام کرد…منم بلند شدموسلام کردم و دست دادم …با عاطفه هم دست دادو گفت خوش اومدین …یه نگاهی به پرو پای عاطفه کرد و گفت به به خانمای خوشگل…فک کنم دیر رسیدم به مهمونی…کمی نشستو احوالپرسی کرد و حرف زد که به عاطفه گفتم : بریم عاطفه؟
احمد آقا گفت کجا ؟ناهار بمونین…سفارش میدم بیاد…گفتم نه ممنون …کسی نمیدونه ما اینجا اومدیم باید زود برگردیم …گفت پس یه بار بیایدکه منم باشم و بیشترحرف بزنیم…گفتم چشم…عاطفه رفت لباسشو عوض کنه که مریم خانمم رفت دنبالش…منو احمد آقا تنها موندیم…گفت در آینده اتفاقای خوبی بین ما میفته …سعی کن هیچوقت مریمو از دستندی …عاطفه اومد و خداحافظی کردیمو رفتیم …مریم عاطفه روبقل کرد و گفت به مامان سلام برسون و بوسش کرد و تو گوشش یه چیزی گفت و خداحافظی کرد… از در خونه بیرون رفتیم و تو کوچه بهش گفتم مریم خانم چی تو گوشت گفت؟…با لبخندی ملیح گفت همونی که تو اتاق به تو گفت …یه لحظه هنگ کردم…عاطفه چقدر پررو شده بود…
گفتم مریم خانم بهم گفت عاطفه دختر خوبیه و هواشو بیشتر داشته باش …گفت عه چه جالب به منم گفت هوای امینو بیشتر داشته باش …
عجب دهن سرویسی شده بود…چند لحظه ساکت بود ویهو گفت لباسی که پوشیدم چطور بود …گفتم خوب بود …گفت یعنی مشکلی نداشتی جلوی احمد آقا ؟
گفتم نه چه مشکلی …من که با زنش رقصیدم…اگه مشکل باشه اونم مشکله …تازه مریم خانمم خوب پرو پاچه رو انداخته بود بیرون …عاطفه گفت ای هیز بیشعور…همش داشتم نگات میکردم …چشم از مریم خانم بر نداشتی…
ادامه دادو گفت یعنی اگه احمد آقا هم مثلا با من میرقصید تو بازم همینجوری بودی؟…گفتم فعلا که باهات نرقصیده…ولی اگه هم میرقصید من مشکلی نداشتم…لباسه هم اتفاقا خیلی بهت میومد … رفتیم تو خونه ودم در اتاقش گفتم تو خودت دوس نداری تو خونه راحت بگردی ؟ گفت چرا ولی با بابا و مامانی که داریم فکر نکنم بشه…گفتم میتونی وقتی نیستن بپوشی و راحت بگردی …منم که داداشتم…
رفتم تو اتاقم و از موقعی که نشستم رو تختم هزار تا فکر اومد تو سرم از سکس با عاطفه تا سکس فردا با مریم که جوری باشه که عاطفه خوشش بیاد
دیونه کنده بود انتظارش اما بالاخره صبح شد …مامانم رفت خونه همسایه ها…منم یه دوش گرفتم و تیپ زدم و از خونه زدم بیرون …به عاطفه هم گفتم من میرم بیرون تاظهر برنمیگردم …شیطونی نکنیااااا…لبخندی زد و به طورمعنی دار خاصی گفت خوش بگذره داداشی…طبق معمول رفتم تا سرکوچه تا یه سرو گوشی آب بدم و برگشتم در خونه مریم خانم و زنگ زدم …عاطفه لای درو باز کرده بود و چقدر تابلو بود که داشت یواشکی نگام میکرد …به روی خودم نیاوردم ورفتم تو … وقتی رسیدم به خود خونه دوباره درو زده شد…مریم گفت آقایی بیا تو اتاق که عاطفه هم بیادتو …رفتم تو اتاق و درو بستم …واقعا هیچی از توشیشه معلوم نبود و کاملا آینه ای بود … مریم بایه لباس مجلسی مشکی خفن و تنگ اومد پیشوازم بوسم کرد و بقلم کرد و گفت عاطفه داره میاد تو جوری رفتار کن که حشرش بره بالا… یه باشه گفتمو شروع کردم نقش بازی کردن…مریمو بقل کردم بعدم نشستم کنارش و مثلا شروع به حرف زدن کردیم که من از تو خوشم میاد و اصلا بهت نمیخوره که سنت چهل و دو باشه …به خنده گفت امییییین …سن منو نگو…من هیجده سالمه…گفتم بلللللله بله …شروعکردیم به شوخیو خنده و همینطور که حرف میزدیم دستشو گذاشت رو پام و شروع کرد تو چشمام نگاه کردن و لبشو کم کم رسوند به لبم…لبمو خورد و دستشو گذاشت رو کیرم …منو به عقب خوابوند و شروع کرد لب گرفتنو خودشو مالوندن … بعد از کلی خوردنو مالیدن …شلوارمو در آورد و خواست یه راست شرتمو بکشه پایین که بهش گفتم صبرکن…اول بهم بگو سکس خشن دوس داری یا رمانتیک …یه خنده ای کرد وگفت خشن… ته خشنیت اینه که کیرت بلند شده و دوباره خندید… گفتم باشه پس خشن دوس داری …میشه چهارتا شال بیارید …از رو چوب لباسی چهار تا شال درآورد و بهم داد … با خنده گفت خب آقای خشن حالا چی گفتم میخوام دست و پاتونو ببندم به تخت …باز با خنده گفت فقط یجوری ببند که باز بشه…شروع کردم لخت کردن مریم وخودمم لخت شدم…حس خوبی داشتم که عاطفه داشت نگام میکرد واسه همین تو یه زاویه ای کیرموگرفتم تو دستم و به مریم گفتم دوسش داری ؟…گفت آره عشقم…گفتم باید اول دستتو ببندم …شروع کردم دستشو بستن دوتا دست رو اول بهم وبعد به بالای سرش و پاهاشم باز کردم و هرکدومو به یه طرف تخت بستم…مریم مدام سر به سرم میزاشت ومیگفت نکشیمون خشن… میدونستم دوباره داره چکار میکنه…داشت تحریکم میکرد که حشریم کنه …این برنامه رو خوب بلد بودیم …سینشو مالیدمو یه چندتا ضربه آروم به سینش زدم و رفتم رو سینش نشستم گفتم خب دهنتو باز کن میخوام تف کنم تودهنت میخوام اول دهنتو بگام …مقاومت کردن رو شروع کرد گفت نه دوس ندارم…چونشو گرفتم و بلند گفتم ولی من دوس دارم …یالااااااا… با عشوه گفت امییییین بدم میاد خب … دوباره گفتم یالااااا. بازم گفت امینننن…بهش اخطار دادم و گفتم مریم من سه بار اخطار میدم بار چهارم روشموعوض میکنم …گفت هر کاری میخوای بکن من نمیزارم تو دهنم تف کنی… نزاشتم حرفش تموم شه و یه سیلی آب دار خوابوندم تو صورتشو گفتم: باز کن میگم…از شدت ضربه و جوری که بسته شده بودو کاری ازش برنمیومد هنگ کردو گفت آخ امین خیلی دردم اومد…گفتم باز کن اون دهن گشادتو تا بزور نکردم تو دهنت …گفت اگه یبار دیگه بزنی …نزاشتم حرفشو کامل کنه یکی دیگه زدم دوباره همونجای قبلی …یباره گفت امین قرارمون خشن بود ولی توداری منو میزنی… گفتم خب دهنتو باز کن تا نزنم…نمیدونستم داره نقش بازی میکنه یا واقعا راست میگه ولی داشتم سعی میکردم عاطفه رو حشری کنم و یجورایی تلافی دردی که دوتایی کشیدیمو سر مریم خالی کنم… گفت خب کیرتو بکن تو دهنم ولی تف نکن…گفتم :باااااز کن … دهنشوبا بی میلی بازکرد اما کم بودواسه همین گفتم قشنگ باز کن …گفت امین تروووخدا من اینجوری دوس ندارم …دستمو بردم عقب و گفتم بازم بزنم …چشمشو بست و دهنشو باز کرد …بهش گفتم قشنگ نگام کن… چشماشو باز کرد…یه تف گنده کش دار جمع کردم و خم شدم بالای صورتش جوری که عاطفه ببینه
تفموانداختم تو دهنش و پشتش گفتم وای بحالت اگه بدیش بیرون…قورتش بده… مریم زل زده بود توچشمام … میتونستم التماسو توچشماش بخونم …بینیشو گرفتمو گفتم قورت بده …اومدم یکی دیگه بزنم گفت قورت دادم بخدا…گفتم بازم دهنتو باز کن…این بار دهنشو قشنگ باز کرد بازم تف کردم و رفتم رو صورتش و کیرمو کردم تو دهنش… تا ته میکردم توحلقشونگه میداشتم …خودشو بالا پایین میکرد که بکشم بیرون …کیرمو در آوردم و خوابیدم روش و ازش شروع کردم لب گرفتن… توگوشش بهش گفتم اگه بهت فشار اومد بهم بگوامین گوه خوردم تا شدتشو کمتر کنم…وبلند شدمو رفتم پایین لای پاش که از هم باز بود… پنج تا انگشتموجمع کردم و خشک خشک فرو کردم توکسش…چشماش از درد داشت میزد بیرون… گفت ترو خدا دستت چرب کن …گفتم تو گوشم گفتی کیرت کوچیکه ولی فکر اینجاشو نمیکردی نه…گفت ترو خدا بزار باز شه بعد دستتو بکن …اهمیتی ندادم بهش و فشارو ادامه دادم…از درد سعی میکرد خودشو جمع بکنه اما نمیتونست واسه همین شروع کرد به التماس که ادامه ندم…نمیدونم چرا هر چی بیشتر التماس میکرد بیشتر حشری تر میشدم…دستمو به هر زوری بود کردم تو کسش…جیغش رفت هوا وگفت ترو خدا خیس کن دستتو…جر خوردم…دستمو کشیدم بیرون گذاشتم جلو دهنش گفتم خب خیسش کن… شروع کرد دستموتف مالی کردوووووای وقتی زبون داغش به دستم میخورد دیوونه کننده بود… دستمو بردم دوباره جلوی کسش و یه ضرب تا مچ دستمو کردم داخل … شروع کردم عقبو جلو کردن …گفت ترو خدا ناخنات تیزه اذیتم میکنه … زیر تخت یه کیر مصنوعی هست با اون بکن… دست کردم زیر تخت و کیر مصنوعی معروف رو آوردم… یه فکری به سرم زد … دستمو دوباره تا مچ تو کس مریم کردم و موقعی که میخواستم دستم بکشم بیرون دستم مشت کردم و سعی کردم به زور دستمو در بیارم …مریم جیغ بلندی زد و گفت امین نکن نکن ترو خدا امین گه خوردم ترو خدا …ولی من انگار اصلا واسم مهم نبود دستموبه زور کشیدم بیرون …قشنگ معلوم بود کسش جر خورد…زور میزد که دستشو باز کنه … گفت امین ترو خدا گه خوردم … جون عاطفه نمیتونم … دستمودوباره کردم تو کسش و با یه پوز خندی گفتم یکاری میکنم زیرم بخوابی و التماس کنی …دستمو دوباره مشت کردم و شروع کردم زور زدن که بکشمش بیرون که مریم زد زیر گریه … با گریه گفت گوه خوردم … نمیتونم … دلم واسش سوخت دستمونگه داشتم یه چند ثانیه و محکم کشیدم بیرون … دوباره جیغش رفت هوا …رفتمو خوابیدم روش و مشتمو نشونش دادم گفتم ببین این از کست میاد بیرون … اگه حرف اضاف بزنی دست میندازم و هرچی تو دستم اومد میکشم بیرون از کست …رفتمو یواش تو گوشش گفتم دوس داری خشن ؟
گفت امین جدی میگم دارم میمیرم…دارم راستکی گریه میکنم …بس کن …بخدا اگه یبار دیگه بکنی میزنم زیر همه چی… بلند شدم ویه سیلی محکم زدم بهشو گفتم باشه دیگه ادامه نمیدم ولی پاتو باز میکنم که بچرخی اگه حرکت اضافه کردی کسو کونتو یکی میکنم …پاشو باز کردم … بیچاره از ترس و درد پاش میلرزید …یاد خودم افتادم که چجوری کون میادمو از درد عرق میکردم.
مریموچرخوندمو دوباره پاشوبستم … شرتشو آوردم کردم تو دهنش و یه متکا گذاشتم زیر شکمش …کونش قشنگ اومد بالا…بدون اینکه کیر مصنوعی رو چرب کنم گذاشتم دم سوراخ مریم و شروع کردم فشار دادن… دیدم کونشو سفت گرفته که نره و خودشو تکون میداد با دست محکم زدم رو کونش و گفتم شل کن جنده… چندتا محکم زدم رو کونش که مریم باز شروع کرد گریه کردن … امادیگه فایده نداشت …کیر مصنوعی رو گذاشتم دم کونشو محکم فشار دادم داخل کونش…کیر مصنوعی به زور و با سرعت کمی وارد کونش میشد اما جیغ خفه مریم معلوم بود چه اتفاقی رو داره رقم میزنه…بدون توقف تا ته کیر مصنوعی رو داخل کون مریم کردم و خوابیدم روش …چند دقیقه ای موندم وبعد اینکه ناله هاش کمتر شد بهش گفتم دهنتو باز میکنم به شرط اینکه کیرمو بخوری …با چشماش تایید کرد .من شرتشو از دهنش کشیدم بیرون…تا دهنش بازشد گفت بخدا به احمد میگم…گفتم فعلا من شوهرتم …و کاری که میگمو بکن…گفت امین تو داری به من صدمه میزنی …این سکس خشن نیست… تو کسو کونمو پاره کردی
تو گوشش گفتم تو که گفتی من همین الان میتونم خشک خشک بپرم رو کیر احمد و تو کونم غیبش کنم…بخدا من فک کردم میتونی…
مریم گفت زود باش تمومش کن دست منم باز کن تا جرت ندادم
گفتم ترو خدا دیگه اذیتت نمیکنم بزار تا آخر همینجوری پیش بریم
گفت پس این لعنتی رو از کونم بکش بیرون…
کیر مصنوعی رو در آوردم …کثیف شده بود و اسه همین گذاشتمش کنار و رفتم جلوی مریم نشستم و گفتم بخور… کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد خوردن و ساک زدن…سرشو گرفتم و شروع کردم با تلمبه زدن با اینکه حالت سرش بد بود اما من حس خوبی داشتم … به حدی سرعتم رفته بود بالا که مدام تخمم میخورد تو چونه مریم…با چندتا فشار کیرموتا ته حلق مریم کردم و آبمو تو حلق مریم ریختم …مریم شروع کرد به عق زدن …حالش که بهتر شد گفت …منو که ارضا نکردی دیوث خان؟ توگوشش گفتم چشم الان درستت میکنم … مریم گفت اگه خوب ارضام نکنی میدمت دست احمد آقا تمام کیرشو بکنه توکونت …از ترس احمد آقا هم که شده بود رفتم لای پای مریم با کیر مصنوعی رو کسش میکشیدم و انگشتمو تند تند داخلش میکردم …چند دقیقه ای طول کشید که سرعت لیس زدنمو به بالاترین حدم رسوندم که صدای جیغ مریم بلند شد و بدنش به طرز فجیعی شروع کرد به لرزیدن …ولی هنوز دست بردار نبودم و داشتم ادامه میدادم …کیر مصنوعی روکنار گذاشتم و با انگشت توکس و کونش همزمان میکردم و کسشو میخوردم … بعد از چند دقیقه برای بار دوم هم دوباره لرزید جیغ زد و ارضا شد … رفتم رو کمرش کیرمو گذاشتم لای چاک کونش و شروع کردم آروم تلمبه زدن و گفت راضی شدی یا ادامه بدم … گفت نه فقط دستو پامو باز کن …دست وپاشو باز کردم …انتظلر داشتم کتکم بزنه …یکم مکث کرد و محککککم بغلم کرد و گریه کرد گفت خیلی درد داشت ولی دوستت دارم امین…فضا کاملا احساسی شده بود بوی عرق ادکلن … بوی بدن مریم…بوی مدفوع … و در نهایت عاطفه ای که پشت در داشت از برادر دو قلوش تست میگرفت …مریم خوابید کنارم و بهم گفت اگه عاطفه هم بود اینجوری میکردیش نامرد …گفتم عه او که خواهرمه… گفت من دیروز دیدم چجوری نگاه پرو پاچه خواهرت میکردی دیوث خان… گفتم خب تازگی واسم داشت…ولی از روی هوس نبود…گفت واسه همین تا بر میگشت کونشو دید میزدی … من تو آینه حواسم بهت بود… یکم من من کردم…مریم گفت دوس داری باهاش سکس کنی …گفتم اخه …گفت یک کلام دوس داری یا نه؟گفتم خب نمیشه…اون سفته …اون یهو قاطی میکنه …نمیشه ازش بخوای بیاد سکس کنه…اون حتی تو خونه جلوی من لباس بسته وگشاد میپوشه …معلومه که نمیشه…
گفت اگه من جورش کردم چی؟شیرینی من چیه ؟
گفتم هر چی خودت بگی… گفت تومیشی مال من …یعنی شوهرم… گفتم پس احمد اقا چی ؟ خندیدو گفت اونم عاطفه رو بهش میدیم …اگه هم راضی نشد مامانتو میدیم…خندیدمو گفتم هیشکیم نه و مامانم…عاطفه شاید یه درصد راضی بشه یه لبی به احمد آقا بده ولی مامانم خیلی سفته
گفت احمد کسایی رو کرده که حتی فکرشم نمیتونی بکنی
گفت خب پس دوس داری عاطفه رو جور کنم واست؟ گفتم بعید میدونم …گفت باشه فقط سر حرفت بمون وشیرینی منو بده
لباساموپوشیدمو کم کم بعد از ملی لب بازی و مالوندن بلند شدم که برم خونه…
یکی دو روزیاز قضیه منو مریم میگذشت …عاطفه بهم نزدیکتر شده بود… بعضی وقتاسوالای مشکوک وتابلو میپرسیدکه تو تاحالا کسی رو کتک زدی؟ … دوس دختر داری؟… کی میخوای ازدواج کنی و سوال هایی که واقعا برای اون سن و سال واقعاخنده دار بود…حتی طرز نگاهش …بارها متوجه میشدم میره تواتاقم و دنبال چیزی میگرده…به کیرم از روی شلوار یواشکی نگاه میکرد و حتی بعضی وقتا به خودشو تو موقعیتی قرار میداد که من برای عبور باید بهش میمالیدم تا ردبشم
چند روزی گذشته بود اما شرایط یکمی تغییر کرده بود …مامانم بخاطر شکم درکه بعدامتوجه شدم پریوده چند روزی رو تو خونه مونده بود…هم من تو کف بودم هم عاطفه …به عاطفه گفتم مامانم دلش خوب نمیشه ما بریم یه دور پیش احمد آقا اینا…خندیدو گفت پیش احمدآقا یا مریم خانم؟
نمیتونستم بیشتر ادامه بدم قراربود مریم همه چیزو دردست کنه احتمال داشت اگه من دست به کار میشدم عاطفه رو میپروندم و دیگه کلا همه چی بهم میریخت واسه همین در جواب حرفها و سوالای این چنینی فقط میخندیدم
از شانس بدما مادر بزرگمم تو شهرستان سکته کرد و مجبور شدیم بریم دیدنش …چند روزی هم اونجا تو خماری مریم بودم اما با برگشتن از شهرستان موقعیت و شرایط به طرز عجیبی برگشت …
هنوز نرسیده به بابام زنگ زدن که برگردین احتمالا مادرت دیگه آخراشه وتو بیمارستان بستریه و چون مادر بزرگم فقط تنها یه پسر داشتن و اونم بابام بود باید خودشو میرسوند اما قسمت خوبش اینجا بودکه ما گفتیم دیگه نمیتونیم و خسته شدیم از راه واسه همین مامانم مارو سپرد به خالم که هر موقع دلمون خواست بریم اونجا …البته عاطفه دیگه آشپزی بلد بود و تقریبا نیازی به خالم نداشتیم…پس با عجله دوباره برگشتن شهرستان و تو خونه من موندمو عاطفه که باید به هدفمون میرسیدیم…یکی دو ساعتی بعد رفتن مامان بابام رفتم در خونه مریم خو کل داستانو واسش گفتم …مریم از خوشحالی چشماش برق میزد و گفت پس شب بیاید اینجا منم به احمد میگم که مهمون داریم…رفتم خونه وبه عاطفه گفتم بیرون که رفتم مریم خانمو دیدم …گفت خبری ازتون نیست…بهش داستانو گفتم…اونم اصرار کرد که شب حتما بیاید اونجادور هم باشیم
تا شب دل تودلم نبود تا بالاخره ساعت هشت شد و ما شروع کردیم آماده شدن… رفتیم تو کوچه دم در خونه احمد آقا ایستادیم در زدیم

ادامه...

نوشته: امین


👍 40
👎 3
122901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

908826
2022-12-31 01:51:24 +0330 +0330

تایپ این باید از قسمت یک تا الان طول کشیده باشه .
تکرار ماجرا زیاد داری و این تکرار طولانیش کرده .
ولی با این توهمی که داری نمیتونم ارتباط بگیرم .
در کل مالی نبود . ادامشم بی خی

1 ❤️

908900
2022-12-31 12:40:34 +0330 +0330

یکمشو خوندم خسته شدم ولی بابت زحمت تایپ کردنت لایک میدم بهت

2 ❤️

908902
2022-12-31 13:18:33 +0330 +0330

بسيار عالي و قشنگ بود منتظر قسمت بعدي 🌺

1 ❤️

908911
2022-12-31 15:04:09 +0330 +0330

من فقط اونجاشو که ابجی تو راضی میکنی دوس دارم. منم بچه ک بودم باهاش سکس کردم یمی اون باعث شد باهاش سکس کنم ولی دیگه نشد و همیشه تو کفشم. از نیتم خبر داره ولی پا نمیده.

3 ❤️

908938
2022-12-31 20:51:11 +0330 +0330

نسبت به قسمت قبل خیلی بهتره.

1 ❤️

909370
2023-01-04 08:40:38 +0330 +0330

جووووونننن چه بچه هایی

1 ❤️

911570
2023-01-20 23:07:33 +0330 +0330

بعنوان قدیمی ترین نویسنده این سایت، باید بگم واقعا محشر بود
بقدری این داستان اروتیک نوشته شده بود که چون سر کار در دفترم بودم‌، ، هر چند دقیقه، باید خوندن رو متوقف می کردم‌

اگه خودت نوشتی ، عالی بود ، واقعا منتظر دیدن داستانهای بیشتر ازت هستم

0 ❤️