سکس در خوابگاه دخترانه (۱)

1402/12/16

اسم من پریا است و داستان من مربوط به ۲ سال قبل هست که در اولین سال دانشجویی به شیراز رفتم و وارد خوابگاه شدم
۳ تا هم اتاقی داشتم که ۲ تاشون همشهری بودن و یکی دو تا دیگه از دوستاشون هم تو اتاقای دیگه بودن و زیاد رفت و آمد میکردن
یکی از دوستاشون که چند باری به اتاق ما اومده بود و خیلی دختر قدبلند و درشتی بود اسمش الناز بود و خیلی هم مهربون بود و با من هم گرم می گرفت و با هم دوست شده بودیم
همون اوایل هم عضو تیم بسکتبال شده بود و کلا خیلی تو چشم بود و نکته جالب اینجا بود که خودشم زیاد شوخی های فیزیکی میکرد و مثلا بچه ها رو بلند میکرد و میگفت بیاید مچ بندازیم و این حرفا که البته خوب هیچ کس هم حریفش نمیشد
یه مدتی که گذشت دیگه خیلی با هم صمیمی شدیم و یه آخر هفته ای که هم اتاقی هام همه رفته بودن خونه ولی من تو خوابگاه بودم الناز اومد پیشم و شروع کرد به صحبت کردن :
-پریا جون قدت چنده؟
-۱۵۶ سانت
-عه ریزه میزه ی خودمی وزنت چقدره؟
-۵۲ کیلوام تو چی عزیزم؟
-من قدم ۱۸۱ و وزنم حدود ۸۵ کیلوعه
-وای چقدر زیاد
-من خیلی از دخترای کوچیک و تو بغلی خوشم میاد
تو همین حال اومد سمتم و دستمو گرفت و منو بلند کرد و بعد دو تا دستش رو گذاشت زیر بغلم و منو مثل آب خوردن بلند کرد و همینطور منو بالا و پایین میکرد. از این همه زوری که داشت واقعا متعجب شده بودم
بعد منو گذاشت زمین و خودش نشست رو صندلی و منو روی یکی از پاهاش نشوند در واقع من روی یکی از رونای کلفتش مثل یه بچه نشسته بودم. شروع کرد به نوازش کردنم و همزمان حرفای احساسی میزد مثلا میگفت چقدر دنبال فرصت بودم عزیز دلم یا چقدر نازی قشنگم. تو همین حال اومد لبامو ببوسه که من ناخودآگاه خودمو عقب کشیدم و اومدم بلند شم از روی پاش که منو محکم گرفت و خوب زورم هم طبعا بهش نمیرسید گفت :
-میخواستی فرار کنی؟
-آره آخه این کارا چیه؟
-یعنی میخوای بگی خوشت نمیاد؟
-آخه درست نیست این کار
-کار درست اونیه که من و تو ازش خوشمون بیاد من واقعا تو رو دوست دارم حس میکنم تو هم همچین حسی داری دیگه حرفی نمیمونه
سرمو انداختم پایین و نمیدونستم چی بگم که گفت :
-یه چیزی هم بهت بگم که تو این خوابگاه و بین همه دخترا خیلییییا هستن که دوست دارن با من عشق بازی کنن و یه دقیقه هم که شده تو بغل من باشن همین هم اتاقیات سر من با هم رقابت دارن ولی من از تو خوشم میاد قربونت برم
من هیچی نگفتم و باز ساکت بودم که الناز بلند شد و پیراهنش رو درآورد. وای که چه سینه هایی داشت من سرمو انداختم پایین ولی اون با دستش موهامو از پشت گرفت و صورتمو چسبوند به یکی از سینه هاش. واقعا سایز سینش از صورت من بزرگتر بود و اینقدر فشارم داد تا نفسم بند اومد بعد با دستش سرمو کشید عقب و گفت نفس بکش گوگولی من. بعد سرمو چسبوند به اون یکی سینش و گفت خودت بخور تا دوباره خفت نکردم. منم که واقعا تحت تاثیرش بودم و خوشم اومده بود از اینکه منو کنترل میکنه دیگه شروع کردم به خوردن سینه هاش. خیلی خوشحال شد و این بار یه دستشو گذاشت زیر باسنم و بلندم کرد و با اون یکی دستش چونمو گرفت شروع کرد به لب گرفتن. بعد هم سر و گردنمو وحشیانه میبوسید و من یه حس عالی رو داشتم تجربه میکردم. بعد منو گذاشت زمین و تمام لباسامو درآورد و بعد خودشم کامل لخت شد و این بار منو برعکس کرد و بلند کرد و شروع کرد به خوردن کصم. از پایین هم دستشو گذاشت رو سرم و چسبوندم به کس خودش و گفت بخور. خیلی حس جالبی بود. اینقدر با قدرت کصمو میخورد که بعد از ۳-۴ دقیقه برای اولین بار تو عمرم به اون خوبی ارضا شدم و فقط داد میزدم بعد منو برگردوند و مثل یه بچه با دو تا دست بغلم کرد و سینه هامو میمکید. یکم که آروم تر شدم منو گذاشت زمین و گفت زانو بزن. رفت رو صندلی نشست و گفت همونطوری چهار دست و پا بیا جلو. رفتم سمتش و گفت حالا نوبت توئه بخور ببینم. منم سنگ تمام گذاشتم و جوری براش میخوردم که اونم داشت ارضا میشد. بعد بلند شد و منو برد سمت دیوار و محکم منو چسبوند به دیوار. بعد از پشت دستاشو گذاشت زیر باسنم و بلندم کرد. واقعا باورم نمیشد که حتی یه مرد بتونه با من اینکارو بکنه. از پشت سوراخ کونم رو لیس میزد. واقعا حس خوبی بود. دوباره منو گذاشت زمین و ایندفعه دراز کشید و گفت بیا رو شکمم بشین و بعد خم شو و کصمو بخور. اینکارو کردم. درسته که من داشتم براش میخوردم ولی اون پوزیشنی که گرفته بودیم و من رو شکمش نشسته بودم واقعا واسه خودم لذت بخش بود. وقتی ارضا شد با یه دست منو پرت کرد اونور و چند دقیقه ای دراز کشیده بود که من رفتم سمتش و شروع کردم سینه و شکمشو بوسیدن. بعد بهم گفت که راضی بودم ازت. من بهش گفتم که میشه بازم ازینکارا باهام بکنی؟ الناز گفت که اگه راضی باشم ازت آره بازم باهات بازی میکنم ولی دفعه بعد میخوام خشن تر باشم مشکلی نداری که؟ نه چه مشکلی داشته باشم از خدامه.باشه پس استراحت کن که شب میام سراغت…

نوشته: پریا


👍 33
👎 8
41901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

974060
2024-03-07 02:22:35 +0330 +0330

ابجی ما نوکرتیم بیاییم دس بوسی ادم با سوادی نیسیم ولی اهل فیلمو خوندن هستیم چاکر شما

1 ❤️

974085
2024-03-07 05:30:41 +0330 +0330

دختر باید حشری باشه افرین

2 ❤️

974160
2024-03-07 23:30:05 +0330 +0330

خب بقیشم بنویس

0 ❤️

974208
2024-03-08 03:48:07 +0330 +0330

جالب بود تونستی عکس هم بزار تو بغلی

0 ❤️

974221
2024-03-08 07:29:58 +0330 +0330

سلام مالی ساپورت میکنم

0 ❤️

974239
2024-03-08 11:41:06 +0330 +0330

عالی عالی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها