دوست داشتم البته نه از اون لحاظ که فکر می کنین ولی کلا با وجود دعوا و کل کل های شدید که می کردیم همیشه اون هوامو داشت و وقتی بهش نیاز داشتم کنارم بود. نمی دونم چرا اخیرا اکثر دختر و پسرها فکر می کنن عشق یعنی فقط سکس! البته منکر این نمیشم که من هم خیلی خیلی شیطون بودم و هستم ولی کلا به نظرم سکس با کسی خوبه که بدونی بهش تعلق داری و بهت تعلق داره. ببخشید اگه خیلی وِر وِر کردم ولی خواستم از اولش بگم که از داستان من فقط انتظار این جور مسائل رو نداشته باشین.
امیر دانشگاه سراسری تهران پزشکی خوند و بعد برای تخصص قلب رفت آلمان. فاصله ی سنیمون 2 سال بود و من اون زمان دانشجوی فوق لیسانس معماری بودم. از وقتی که رفت یادمه که دلم براش تنگ شد. به تنها کسی که راجع به علاقم به امیر گفته بودم پریا صمیمی ترین دوستم و خواهر امیر بود که دو ماه از من بزرگتره. پریا هم می گفت که امیر منو دوست داره و حتما بعد از این که برگرده میاد خواستگاریم.
راست هم می گفت چون دقیقا 1ماه بعد از اومدن امیر از آلمان عمم منو برای امیر خواستگاری کرد. یه جورایی کاملا سنتی بود ولی هیچ کدوممون کلا مذهبی نبودیم . در نتیجه اصلا ازش خجالت نمی کشیدم. اولین باری که قشنگ زل زدم تو چشماش شبی بود که اومده بود خواستگاریم و اومدیم اتاق من که حرف بزنیم.
به نظرم صورت جذاب و بی عیبی داشت به خصوص چشمای مشکی و شیطونش که همیشه وقتی منو حرص می داد برق میزد. هیکلش هم عالی بود و با وجودی که قد خودم170 بود فکر می کنم امیر به راحتی 185 رو داشت.
در حالی که با یه لبخند شیطون نگاهم می کرد گفت: خودم می دونم خوشگلم کاری نداری؟ و از جاش بلند شد. قبل از این که جوابشو بدم گفتم: کجا؟
الان حدود دو سال از ازدواج من و امیر می گذره و ما هنوز مثل روزهای اول هم دیگه رو دوست داریم. نافته نماند که هنوز هم مثل تام و جری تو جون همیم و فقط موقع سکس یه آتش بس موقت اعلام می کنیم!یه دختر هم تو راه داریم که قراره اسمشو بذاریم آیسان این هارو براتون گفتم بلکه بدونین تجربه کردن عشق و تصاحب قلب از تصاحب جسم مهم تره و امیدوارم همتون خوش بختی واقعی رو کنار عشقتون تجربه کنین و بتونین عشق واقعی رو قبل از سکس تجربه کنید دوستون دارم!
نوشته: jigar777
یعنی طوری نوشتی که دیگه همین تعداد اندک دختر تو سایت هم از فکر ازدواج بیرون بیان… ~X( ~X(
گزینه نوشتاری خوب بود =D>
گزینه نا امیدی بالا [(
گزینه راستگوی ای بدک نبود :^o
گزینه ژل لوبریکنت مثل بقیه داستان ها حاضر و اماده البته اون کرم بود این ژل پس صفر :? :D
نکن اینکار و با خودت عزیزم دیگه کسی خواستگاریت نمیاد هااااااااا
خوب بود.ولی شوهر به این پاستوریزگی و هموژنیزگی نوبره.
یعنی سه هفته بعد از شب زفاف ،زفاف کردین ؟
داستانت بجاي سكسي عاشقانه بود ولي قشنگ بود من كه گريم گرفت چون هيچ وقت نه تونستم ازدواج كنم ونه باهيچ دختري دوست باشم براتون آرزوي بهترينا رو دارم
به این میگن عشق نه عشقایی که مابرای خودمون میبافیم,خوشبخت بشی عزیزم منم باتوهم عقیده ام یه دختربایدخودشوبراکسی ازادبذاره که بدونه به اون تعلق داره ولی متاسفانه تواین زمونه هیچکس این موضوع روقبول نمیکنه…
قشنگ بود . اصلن کاری به موضوعش ندارم (چون معمولن روابط زناشوئی جزء خط قرمزائی هست که آدما برای دیگران تعریفش نمی کنند , البته من شنیدم خانم ها در بازگو کردن مسائل رختخوابشون برای دیگران راحت تر از مردها هستند) ولی از نقطه نظر داستان نویسی روان و بی غلط املائی و نگارشی بود و رگه های به جا از طنز هم درش دیده می شد و در کل قابل قبول بود . که در این وانفسای داستان خوب , این رتبه خودش خیلی خوبه. پیروز باشید
قشنگ بود عزیزم ایشالا که یه عمر کنار هم با بچه هاتون تو شادیو خوشبختی زندگی کنین.
▂╱▔▔▔▔▔▔▔▔▔▔▔▔╲
╲┏━━╮┏┓┏┓╭━┓┏━┓▏
▕┃┏╮┃┃┃┃┃┃╭┛┃┗┓▏
▕┃┃┃╰┛┃┃┃┃╰┓┃┗┓▏
▕┗┛╰━━┛┗┛╰━┛┗━┛▏
┈╲▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂╱
:‘’( سلام نگار جان من الان یکسال و 2 ماه ازدواج کردم و مشکل شمارو دارم و من هم مساله ام حل نشده اینها به خاطر اموزش بد دختر و پسر ها در ایرانه .جالب اینکه شوهر من هم الان با این مساله مشکل پیدا کرده من عضو این سایت شدم تا بتونم از تجربه و نظرات دوستان استفاده کنم . این مشکل ما خیلی حاد شده به انواع دکترها هم مراجعه کردم فایده ای نداشته …
کاش داستانسکست راننوشته بودی
عشق درش موج میزنه
اما نطرها به این دستهها تقسیم میشن
با سکس تو حشری میشن
حسادت میکنن
باور نمیکنن
رمنس میشن
…
اتفاقا من متخصص در حل همچین مشکلاتی هستم
ولی در حال حاضر دیگه ویزیت نمی کنم خواهشا اسرار نکنید که شرمنده هستم.
ميترسيدم نه اينكه نخوام! فقط ميترسيدم. نميدونم چرا همه فكر ميكنن عشق همون سكسه . در صورتيكه سكس فقط ٩٩/٧٥ درصد عشقه!
رت باتلر، ببخشيد محمد رضا هميشه وقتى بهش نياز داشتم كنارم بود. محمد رضا فوق دكترا شو از سوربن گرفته بود و منم فوق ليسانسمو از شريف.
از پاريس كه اومد ارواح عمه م، ببخشيد همراه عمه م اومد خواستگاريم، من خيلى ترسيدم. رفتيم تو اتاق و از اونجايى كه تو فيلماى سطح پايين امروزى هميشه عشاق در حال كل كل هستن ما هم بجاى حرفاى پيش پا افتاده در مورد زندگى و آينده، چند تا تيكه بار هم كرديم، آخه ما خيلى خوشبختيم!
عروسيمون كمترين نقصى نداشت از همه كاملتر قيافه و تيپ خودم بود! محمد رضا هم با ١٩٠ قد حرف نداشت، حيف كه من از كيك عروسيم هم ميترسيدم بس كه من نجيبم.
شب با بنزمون رفتيم سمت كاخمون تو شهرك غرب، من مثل بيد ميلرزيدم طورى كه محمد رضا فكر كرد ماشين داره ريپ ميزنه و زد بغل و منو بغل كرد و تا خونه رو دست برد.
به خونه كه رسيديم رفتم تو كمد قايم شدم . بعد يه مدتى پيدام كرد و گفت عزيزم اينجا خونه ى خودمونه و منم شوووووررررررتم مأمورا هم نريختن تو خونه!
يادمه وقتى براى درد پريود رفته بودم دكتر، پزشكه بهم گفت كه پردت از جنس آبشش سفره ماهى سواحل ماداگاسكاره! ميدونين كه براى درد پريود اصولاً پرده آدمو معاينه ميكنن! خلاصه مدت سه ماه مثل هر دختر لوس و نازپرورده و سوپر نجيبى! نذاشتم بهم نزديك بشه. تو اين مدت محمد رضا جلق ميزد و من هى ميترسيدم.
تا اينكه ديدم ازش بخارى بلند نميشه و ناز خركى هاى منو جدى گرفته! لباس كاراى قديممو پوشيدم تا از در اومد پريدم روش و لخت شديم. سر كيرشو گذاشت، نرفت تو. دريل آورد مته ش شكست، با قلم چكش افتاد به جونش، فايده نكرد. لجش گرفت رفت چند تا ديناميت آورد باز هم بى فايده بود يه دفعه گفت تو كه ملاط و سيمان توت ريختى چرا نگفتى ژل لوبريكانت كه هم حلال پرده ست! هم اثر ضد درد! داره بگيرم؟! قربونش برم بس كه طبيب حاذقيه!!
منم يهو ياد جعبه ابزار قديمم كه پريا تو عالم همكارى بهم كادو داده بود افتادم و دادم دست محمد كه ريخت توم و عينهو چانته كه تو فاضلاب ميريزن يه صداى هورت اومد و با دردى شديد منم زن شدم و سكس كرديم و باز هم براى اولين بار ارضاء شدم!
فردا صبحش با درد(كه اونم از نشونه هاى نجابته) از خواب بيدار شدم. ديدم شوهر پيشبند پوشم با سينى قهوه و پنكيك و بيكن اومد تو اتاق…و يه سرى حرفاى لوسِ يخ و شوخياى آبكيه ديگه بينمون رد و بدل شد…آخ كه مُرديم از خوشگلى و ناز پروردگى و ثروت و تحصيلات و نجابت و خوشبختى…
الآن يه دختر تو راه داريم كه اسمشو قراره بذاريم آيسان يا همون يخسان خودمون كه زندگى و داستان يخمون تكميل بشه…
اميدوارم از داستان من (با نامِ “آرزو بر جوانان عيب نيست!” ) كه الهام گرفته از لوس ترين و مزخرف ترين فيلم تاريخ سينماى جهان (آتش بس) بود ، خوشتون اومده باشه. دوستدار شما - مهناز افشار،
اِ ببخشيد، دختر رويايى!
بابا جذاب …خوش قیافه…170متری…بدونه آرایش…گریم حرفه ای…فوق لیسانس …معمار… آتش بس…خود مهناز افشار…کوس نده…ترسو …کیر ندیده…عروسی تو باغ بگیر …شهرک غرب…کمپانی لباس خواب…تام وجری …اصلا خود والت دیسنی…
.
.
.عقده ای کمتر خالی ببند !!! تو که اینقدر عاشقی اینجا چه غلطی میکنی؟
امیدوارم یه روزی که ازدواج کردی شووووووووورت تا 1 سال کست نزاره و از کون بکنتت تا آدم شی !
به جان خودم من نظر شما رو نخوندمو نظر دادم. ول حرفای دل من بود که حال نداشتم تایپ کنم … کلی خندیدم وقتی نظرتو خوندم…دمتون گرم…
باز هم یک کامنت زیبا از shemaless.
من که اولین بار بود میشنیدم پرده
کسی ضخیمه…پس اون دیگه پرده نبوده لوردراپه بوده…
تو اون یکماه جق میزده؟