عاشق پسر خاله شدم

1393/08/20

اين ماجرايي كه مي خوام براتون تعريف كنم مربوط به 7 سال پيش مي شه. اون موقع من 18 سال داشتم. ايام عيد بود. عيد همه خونه ي مادربزرگم دعوت داشتيم. من شب قبلش رفتم اونجا كه بمونم تا فردا كه همه ميان. اتفاقاً پسرخالم هم اون شب اومد اونجا. نمي دونم چرا، اما به شدت نسبت به اين پسر خالم، فريد، احساس علاقه و عشق مي كردم، اما هيچوقت جرأت نداشتم كه بهش بروز بدم، آخه مي ترسيدم. ما اون شب توي يك اتاق خواب با هم خوابيديم. اون رو تخت و من روي زمين. همين جوري سرحرف رو باز كردم راجع به عشق. ازش پرسيدم اگه آدم كسي رو دوست داشته باشه ولي نتونه بهش بگه بايد چيكار كنه؟ اونم گفت كه بايد حتما بهش بگي تنها راهش اينه. منم دلم رو به دريا زدم و بهش گفتم كه دوستش دارم و عاشقشم. عكس العملش هموني بود كه حدس مي زدم.عصباني شد و كلي نصيحتم كرد و آخر سر هم گفت كه در مورد اين موضوع با هيچ كس و هيچ جا صحبت نكنم و خودم هم آن را فراموش كنم. از اين موضوع 2 ماهي گذشت. من خودم رو جايي كه فريد بود آفتابي نمي كردم. خالم، مادرفريدبه شدت منو دوست داشت و من هم اونو خيلي دوست داشتم. واسه همين تمام سه ماه تابستون رو اكثراً مي رفتم خونه شون. ضمناً من هميشه پيش خالم و شوهرش و دخترخاله مي خوابيدم. اون شب خالم گفت كه ديگه بايد برم اتاق خواب پسرخالم بخوابم. منم كه از خدا خواسته، رفتم. شب را من روي تخت و فريد روي زمين خوابيد. براي من بودن با عشقم توي يك اتاق و تنفس با اون هم ارزش داشت. از ترس اينكه نكنه بازم از دستم ناراحت بشه رو تخت خوابيدم طاق باز و بيصدا. زيرچشمي نيگاش كردم ديدم پشتش به منه و انگار كه خوابه. منم بر حسب عادتي كه داشتم دمر شدم و با دست و پاي باز خوابيدم. هنوز چند دقيقه اي نگذشته بود كه احساس كردم داره جابجا مي شه. از ترس جرأت نكردم تكون بخورم كه يهو ديدم اومد بالاي تخت و با لباس روي من خوابيد. واي خداي من آرزوم داشت رنگ واقعيت به خودش مي گرفت. تكون نمي خوردم و فقط داشتم از وجودش روي خودم نهايت لذت رو مي بردم. خوابيد روم، به خودم جرأت دادم و كونم رو تكون دادم. كيرشو احساس كردم كه سفت و بزرگ و بزرگتر مي شد. بعد چند دقيقه رفت پايين و منم با خيال راحت و در اوج لذت خوابيدم. بعد از اين ماجرا 2 بار ديگه به همين صورت باهام حال كرد. اما در تير ماه همون سال بود كه تير خلاص رو شليك كرد. شب باهم تو اتاق تنها كه شديم به من گفت: منو مشت و مال ميدي؟ منم گفتم آره. دمرو خوابيد، منم رو پشتش نشستم و ماساژش مي دادم. كم كم برگشت و منو بغل كرد و كلي ازم لب گرفت. بعد منو ليس زد. بهم گفت دهنتو باز كن و چشماتو ببند و كيرشو كرد تو دهنم. منم كه بلد نبودم چيكار كنم و هي گازش مي گرفتم اونم هي آه و ناله مي كرد. بعدش منو دمرو خوابوند و با سوراخم بازي كرد. نمي دونم چرا ولي خيلي تحريك شده بودم و هيجان شهوت داشت منو مي كشت. منو چرب كرد و به كيرش كاندوم زد و يواش گذاشتش دم سوراخ من. نمي دونم براي اولين بار چه حسي داشتم فقط خيلي اذيت شدم. ولي اون خيلي با مهارت كيرشو يواش يواش تا دسته فرو كرد تو. يادش به خير، من داشتم مي مردم ولي اون كيف مي كرد تا اينكه كم كم دردش كم شد و منم لذت بردم. هردو در اوج لذت بوديم كه يهو حركاتش رو ديوانه وار تند كرد و با يه ضربه ي محكم و يه ناله ي محكمتر بي حركت خوابيد رو من و من احساس كردم كه آبش اومد و ريخت تو كاندوم. منم از زور ضربات آخرش كه خيلي محكم بود يهو آبم فوران كرد و ريخت رو تشك. فردا صبح خيلي مهربون و بهتر از قبل با من برخورد كرد و خيلي هم به من ابراز عشق و علاقه كرد. همون روز هم منو برد بيرون و برام كلي هديه وكادو خريد و برام خرج كرد. منم بهش گفتم كه دوستش دارم و هر وقت كه بخواد مي تونه از من لذت ببره. تقريباً يك ماه بعد يعني تو مرداد ماه باز ما با هم تو اتاقش تنها شديم. در مرداد ماه بود كه من و فريد بازم در يك شب زيباي تابستاني با هم تنها شديم. البته من اون روز رو خيلي خوب سپري كرده بودم و فقط هم آغوشي با اون رو كم داشتم. شب همه براي خواب به بستر پناه بردن من هم به اتاق فريد رفتم. اينبار رفتم پيشش و منهم روي زمين خوابيدم. خودم رو سفت و محكم به آغوشش چسبوندم و از گرماي نفسش نهايت لذت رو مي بردم. اونم منو بو مي كرد و بوس مي كرد و زير گوشم زمزمه مي كرد: من تو را آسان نياوردم به دست… بعد يه مدت كه ديگه همه خواب بودن كارو شروع كرد. اول كلي از رو لباس با هم حال كرديم. بعدش بلند شد و گفت كه لباسشو دربيارم خودشم لباس منو در آورد و هردو لخت لخت در بغل هم آرام گرفتيم. شروع كرد به خوردن من از بالا تا پايين. همه جام رو خورد و تمومم كرد. از شدت هيجان داشتم مي مردم يهو بلند شد. من جاخوردم، ديدم رفت از تو يخچال يه بستني كيم آورد گذاشت رو تنم و شروع كرد به خوردن. يه كمش رو هم ريخت رو كير كلفتش و به من گفت كه بخورمش.اين خوشمزه ترين بستني كيري بود كه تو عمرم مي خوردم. اون شب بهترين شب تو تمام زندگي من بود،چون فريد بلايي سرم آورد كه لذتش هميشه زير زبونمه و برام قابل احساس. اول گفت كه بشينم رو كيرش و كلي تلنبه زد. بعد به پهلو خوابوندم و منو وحشيانه كرد. بعدش دمر خوابوندم و افتاد روم و بيرحمانه منو گاييد. آخر سر هم منو فرقوني خوابوند و پاهام رو گذاشت رو شونش و با تمام وجودش منو گاييد. چه گاييدني از زور شهوت و لذت حتي نمي تونستم داد بزنم فقط يواش ناله مي كردم كه گويا بيشتر تحريك مي شد. وقتي با شدت زياد بهم ضربه ميزد احساس مي كردم كه كيرش داره از چشمم مياد بيرون. واي خداي من چه لحظات شيرين و فراموش نشدني. دو سه باري آبش اومد و منم فكر كنم همين طور. نميدونم اون شب كي خوابم برد فقط مي دونم فردا نزديك ظهر از خواب بيدار شدم در حالي كه از زور دادن ديشبش اصلا توان راه رفتن هم نداشتم. بعد از ظهر كه فريد اومد خونه بازم براي من كادو خريده بود كه مايه تعجب همه شده بود. البته همه اين رو به پاي صميميت پسرخاله ها مي ذاشتن. ما تا شش هفت سال بعد هم همين برنامه رو داشتيم. حتي بعضي مواقع اون منو خبر مي كرد كه پاشو بيا دلم برات تنگ شده منهم مي فهميدم كه دولش برام تنگ شده و مي رفتم خونشون. ما هر جا كه به هم مي رسيديم بايد شيطونيمون رو مي كرديم. خونه ي هركدوم از فاميل كه مي رفتيم هم برنامه مون به راه بود. بعضي وقت ها كه همه ي فاميل دسته جمعي مي خوابيدن، هم ما پيش هم مي خوابيديم و من يواشي بهش پشت مي كردم و مي خوابيدم، اونم بي سر و صدا كارش رو انجام مي داد. اين جريان ادامه داشت تا وقتيكه من كم كم احساس كردم كه به سكس دوطرفه نياز دارم، يعني هم بدم و هم بكنم. اما وقتي كه بهش اينو گفتم كلي باهام دعوا كرد و فقط برام ساك زد و گذاشت لاپايي باهاش حال كنم. منم خيلي بهم برخورد و يهو باهاش قهر كردم و همين آغازي بود بر پايان چندين سال عشق و زندگي من و فريد همه متوجه اختلافات ما شده بودند ولي من جوري برخورد كردم كه فكر كردند ما مشكل مالي با هم داريم. جوري شد كه مدتها خونه ي خاله م كه خيلي دوستش داشتم نرفتم، و يا مواقعي مي رفتم كه اون نباشه. فكر مي كنم تو عروسي داداشش بود كه با هم آشتي كرديم. البته دروغ چرا، اگه الان هم بهم پيشنهادي بده من قبول مي كنم چون كير كلفت و رديفي داره. بعد از اون ماجرا منم خيلي تغيير كردم. شايد به تلافي فريد بود كه بيشتر مي خواستم بكنم. دو يا سه مورد پيش اومد كه فقط دادم، اونم واقعاً خيلي عالي بودن و نمي شد ازشون …

نوشته: ؟


👍 0
👎 0
63110 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

443753
2014-11-11 13:58:31 +0330 +0330

داستانه خودت نبود چون قبلا یجا دیگه خوندمش.
کونیه کون گشاد تقلید و کپی برداری بدون گفتن منبع از کسشعر نوشتن بدتره

0 ❤️

443754
2014-11-11 14:18:25 +0330 +0330
NA

کثافت کون گلابی تا تموم نشد نفهمیدم دختری یا پسر کونی عن بچه
کمتر جق بزن چشات سیاهی میره

0 ❤️

443755
2014-11-11 14:24:13 +0330 +0330

کونده ی عزیز خوب تشیف میبردی خدمت خاله جان میگفتی منو بغلامی یعنی بکنیزی قبول کن و تاآخرعمرکیربستنی میل میکردی و لذت میبردی گلم

0 ❤️

443756
2014-11-11 16:18:14 +0330 +0330
NA

کله کیری

0 ❤️

443757
2014-11-11 17:00:08 +0330 +0330
NA

کیرم تو داستان نوشتنت کیری

0 ❤️

443758
2014-11-11 17:01:53 +0330 +0330
NA

خیلی قشنگ بود.دوطرفه برای دوستی پایدار اگه هستی پی ام بده ولی بدون دخول از پشت

0 ❤️

443759
2014-11-11 17:10:11 +0330 +0330
NA

کسکش عجب حرومزاده ای هستی همه اخر داستان فهمیدن پسری مردم ازخنده خخخخخخخخخ ننتو کلی خندیدم ابجیتو گاییدم خندم بند نمیاد

0 ❤️

443760
2014-11-11 17:22:01 +0330 +0330
NA

دیونه ؛ این چه مدل داستان نوشتنه ؟
بیشتر سرکاری بود تا داستان

0 ❤️

443761
2014-11-12 02:00:26 +0330 +0330
NA

عکسای پسر خاله biggrin

0 ❤️

443762
2014-11-12 06:26:23 +0330 +0330
NA

نخوووووووووووووووونيد اين ديوث ركب زد بهمون من تو خط آخر فهميدم گي هست اين قرمساق … خب لاشي از اولش بگو پسرم من همش فك ميكردم دختري

0 ❤️

443763
2014-11-12 07:53:16 +0330 +0330
NA

کیرم تو اون مغزت با این داستان نوشتنت که همه رو 2 ساعت الاف کردی گاییدمت با اون پسر خاله کوسخولت

0 ❤️

443764
2014-11-12 08:05:51 +0330 +0330
K.K

کس کش همون اول بگو گی هست دیوث

0 ❤️

443765
2014-11-12 10:24:47 +0330 +0330
NA

چون دوستان اشاره کردن گی هست نخوندم biggrin

0 ❤️

443766
2014-11-12 11:05:32 +0330 +0330

کیر تو کووووووونت بچه تو چقد جاکشی . حداقل همون اخرش هم نمیگفتی ما با همون حسی که داشتیم میموندیم . dash1
diablo

0 ❤️

443767
2014-11-13 07:51:03 +0330 +0330

دوستان ازاین به بعد اول ی نگاهی به نظرات بندازید مخصوصا (دو سه تانظر اول)بعد …
درضمن کونی جقول بقول داستانت کس شعری بیش نبود. bad

0 ❤️

443769
2014-11-13 10:07:12 +0330 +0330
NA

کونی بیشعور…کیرم تو سوراختو اون پسر خاله کوندهت

0 ❤️

443770
2014-11-29 08:38:18 +0330 +0330
NA

کسکش از اول میگفتی گیه
کیر بو دله

0 ❤️

443772
2015-03-01 15:21:02 +0330 +0330
NA

كس كش من تا اخراش خيال ميكردم دختري ريدم تو كس مادرت با اين داستان نوشتن ات

0 ❤️