عاشقانه هایم کو؟

1396/08/23

صدای چی بود؟ انگار شبیه سوت بود! صدای غلغل سماور از گوشه اتاق بغلی شبیه شیپور جنگی بیدارم کرد،چشمامو به زحمت باز کردم و طاق باز شدم…وسط کمرم درد خفیفی داشتم که به خط کمرم کشیده میشد،لبمو با زبونم خیس کردم،بدمزه بود!کرختی و سستی بعد یه شب بیداری تا حوالی صبح هنوز رو بدنم بود،کمتر از دو ساعت خوابیده بودم…به بدنم و دستا و پاهام تا جای که توانم بود کش دادم.مرد امشبم کنارم دراز کشیده بود،خواستم بلندشم،که مچ دستمو گرفت،-لیلای من کجا میری؟و کشیده شدم بسمتش…تو آغوشش فرو رفتم،بدنی قوی وکارکرده،و زبری موهای سینه اش اذیتم نمیکرد،سرمو رو سینه اش گذاشتم و کیر مرد راهی که از دیشب تا صبح بارها طی کرده بود رو پیدا کرد.کیرش بدون هیچ گونه تقلای وارد کسم شد و ریتم گرفت و آرام شروع به نواختن کرد،بدنم شروع به کش آمدن کرد،دستای قوی مرد که از زیر بدنم رد شده بود دور کمرم قلاب شد،ومنو به بدنش چسبوند؛مث دوتا تکه سنگ چسبیده.
سرمو رو سینه اش گذاشته بودم و دستمو دور کمرش حلقه کرده بودم و دلپذیرترین عنصر آرامبخش بشری رو بهش هدیه کرده بودم تا نهایت لذتش رو ازم ببره…در کشاکش برخورد پاها به همدیگه و کشیده شدن بدنها به همدیگر، مایع حیات بخش زندگی،تو بدنم ریخته شد…تا دم دمای ظهر در آغوش هم بودیم،که زنگ خونه جدامون کرد،مرد از جاش بلند شد و پیژامه کنار تخت رو پوشید و چفت در اتاق رو باز کرد و باصدای بلند گفت،کیه؟صدای نامفهوم بود اما برای مرد انگار آشنا بود…دیگه جایز نبود بیشتر تو این وضعیت در تخت خواب مرد بمونم،بلند شدم و یه حوله بلند تنم کردم و به حمام رفتم،لذت پاشیدن آب گرم و خنک روی بدنم،و عشقبازی بااون حالمو بهتر کرد.با بدن خیس حوله پیچ،از حمام بیرون اومدم…اتاق خواب مرتب شده بود ولی لباس های من کف اتاق پخش و پلا بود.در اتاق باز بود و صدای نمی اومد،حوله رو از تنم در آوردم و با بدنی نمور شورت و شلوارم رو پوشیدم و جلوی آینه سینه بندمو بستم،و درآخر مانتوم رو پوشیدم،شالمو روی موهای خیسم کشیدم،آماده رفتن شدم.مرد تو اتاق اومد، - لیلا جون آماده شدی؟لبخند زدم-صددفعه گفتم من اسمم لیلا نیست،پریسام!-مرد انگار وارد بازی کودکانه ای شده باشه گفت-واسه ما،لیلای!ماشینیه اومده و بعد انگار یادش اومد توکه صبحانه هم نخوردی!بیا قبل رفتن یه چیزی بخور…-نه ممنون فقط اگه اون … حرفم رو نذاشت قطع کنم،از رو طاقچه کنار اتاق بسته پول رو برداشت و نشمرده داد دستم.-مرررسی پول رو گذاشتم تو جیب شلوارم،و بسمت در رفتم،-لیلا جان به حرفام فکر کن منتظرما،در حال حرکت بسمت در گفتم نمیشه عزیزم،پیشنهاد صیغه شدن از سوی همه مردای که باهاشون میخوابیدم،داده میشد!همشونم حاضر بودن پیشنهادهای وسوسه کننده و اغواکننده بدن،اماچیزی که مشخص بود اکثرشون دارای زن و بچه بودن و این تصور که بخوام مردی هرشب از کنار خانوادش جدا کنم،و به خلوتگاه خودم بیارم،بیزار بودم…پیرزن خدمتکار خانه مرد روی پله ورودی نشسته بود و با نگاه شماتت باری بهم نگاه میکرد.لبخندی بهش زدم و یه چشمک بهش زدم!سوار ماشین شدم و آدرس یه خیابون پایین تر از محل زندگیمو بهش دادم!گاهی این افراد گمارده های بودن که برای کمی پول جای زندگی آدم رو به دیگران می دادن!دیگه بعد وارد شدن به این کار،بلد شده بودم…خونه که رسیدم همه لباسامو در آوردم تو خونه معمولا لخت بودم وچیزی نمی پوشیدم.یه نگاه به گوشیم کردم شارژش رو ۳۳٪ بود،شب و صبح پُرکاری رو گذرونده بود!تمام تماس ها ناشناس رو پاک کردم،به چندتا که میشناختم پیام دادم.و منتظر تماس شدم؛
یکی دونفر تماس گرفتن،پیشنهادهای دردسرساز داشتن یا غیرقابل قبول!اما افتادن تماس حاج مستوفی رو گوشیم باعث شد،بهش جواب بدم.-بله ؟-خودتی سلیطه؟-بله حاجی-تو چرا به تلفون های نیازمند جواب نمیدی،از دیروز دنبالته!-حاجی شمارهشو نداشتم-خوب سلیطه برو پیشش میگم بیان دنبالت-باشه،کجا؟کی؟-همین امروز بعدظهر حدودای ۳، نیمساعت قبلش ،ماشین میفرستم،بروها-باشه!
بعد قطع تماس تازه ماجرای سکس از پشت تو باغ یادم اومد،یه نهار سبک خوردم؛چند وقتی از اون ماجرا گذشته بود و منم سکس از پشت نداشتم،روی لبه تخت دراز کشیدم و انگشت وسطیمو تو دهنم کرد و کاملا خیس کردم و دستمو از زیر به زیر کونم رسوندم و کمی با سوراخم بازی کردم،کمی جا باز شد انگشت اشارمو هم تو کردم،شهوت بصورت زیرپوستی تو سطح بدنم داشت پخش میشد،لذت خودارضاعی در آرامش و به آرامی درجه حرارت بدنمو بالا برده بود.بدم نمی اومد الان سکس میکردم!سکسی رو به یادم نمی آوردم بدون پول انجام داده باشم،اما اینبار واقعا دلم میخواست!همیشه بعد خودارضاعی دوست داشتم کسی کنارم بود و دقایق زیادی رو باهاش به عشقبازی می پراختم!در آغوش یه مرد،مث کودکی تازه بدنیا اومده،شهوت و تخیل و فانتزی یه مرد،باعث شد مایع داخل کُسم از داخل واژنم شروع به ریختن کنه.گوشه ملافه رو تختم خیس شد.علی رغم بی میلی از این حس خوشایند بلند شدم،زیر دوش آب سرد رفتم تا حس شهوت از سرم بپره،سکس برای پول نباید لذت داشته باشه!باید داخل کونمو تمیز میکردم،با دیلدو ۱۰ سانتی که از ژل روان کننده اشباعش کرده بودم جوری که کامل لیز بود.چندبار کامل تو خودم فرو کردم،وکشیدم بیرون.ودر آخر با مایع خوشبو کننده دیلدورو تا حد نهایتش تو خودم فرو کردم!کارم تموم بود از حموم بیرون اومدم،و روی تختم به پهلو دراز کشیدم،ساعتی به زمان مقرر مونده بود،که زنگ خونه ترسوندم.بی هوا،بی اختیار،بدونی اینکه بدونم پشت در کیه،دلم به شور افتاد.معمولا کسی زنگ خونه رو نمیزد،کسی رو تو این شهر نداشتم!بلند شدم و تو آیفون رو نگاه کردم،کسی نبود!لَختی منتظر موندم شاید با زنگ دوم چهره پشت در رو می دیدم،انگشت دراز و بلندی از کنار دوربین ظاهر شد و صدای زنگ برا بار دوم بلند شد!هر کی بود،ناشناس بود،و نمیخواست من اونو ببینم.دل شورم بیشتر شد،ترسیده بودم،سکوت اتاقی که قبلا محفل آرامشم بود دیوانه کننده شده بود؛ساعت دقیقا یک و ربع کمتر بود.به خودم جرات دادم و گوشی آیفون رو برداشتم و با صدای خفه ای گفتم:بله!؟جوابی نیومد غیر قیژ قیژ خود آیفون!گوشی رو سرجاش گذاشتم و دگمه آیفون رو خاموش کردم.اما دلهره و استرس از اینکه چه کسی پشت در بود،تو جونم افتاده بود.دایما تو دلم میگفتم حتما اشتباه اومده،فهمیده،رفته!برای اینکه دلم از این حالت مشوش خارج بشه،سمت در خونه رفتم.خونه تک واحدی بود بدون حیاط ویلایی و در اصلی ساختمون چسبیده به خود ساختمون بود که چندتا پله به بالا،فاصله در اصلی تا در ورودی ساختمون بود.پشت در اصلی کمی گوش کردم،صدای اصلا نمی اومد.آب دهنمو قورت دادم و در اصلی رو کمی باز کردم یه سمت در کسی نبود،درو بیشتر باز کردم و سرمو انداختم بیرون!نه واقعا کسی نبود…
خواستم دربو ببندم که سایه ای رو صورتم افتاد،پسر جوانی روبروم ظاهر شد خواستم درو ببندم که یه لنگه پاشو لای درگذاشت،جیغ خفیفی زدم،در آهنی بافشار بیشتر باز شد و جوانی که قیافش آشنا بنظر می اومد به تندی وارد شد و دربو بست.این فعل و انفعالات در کوتاهترین زمان ممکن رخ داد،تازه یادم افتاد من اصلا لباسی تنم نیست!با فشار در ورودی روی پله نشسته بودم یه دستم روی سینه هام گرفتم و خفه ومعترض گفتم چیه؟چی میخوای؟الان برادرمو صدا میزنم!پسرک انگار فهمیده بود من حسابی شوکه شدم،روبروم نشست وگفت پریسا خانوم من نیمام،نوه حاجی مستوفی!نشناختی؟!اون روز تو باغ …چهرهش با اون نگاه نافذ شهوانی یادم اومد!گفتم خوب کی چی؟اینجا چه غلطی میکنی!؟انگار اون بدتر از من شوکه شده بود،من لُخت با فاصله یه پله روبروش بودم!نگاهش رو سینه هام بود،و خیلی آروم جوری که به زحمت شنیده میشد گفت تعقیبت کردم!با تندی گفتم غلط بیجا کردی!؟به پدربزرگت زنگ میزنم پدرتو درآره!هم ترسیده بودم هم شوک زده شده بودم هم نمی دونستم چه جوری از شر این مزاحم بچه سال!رها بشم،خیلی بچگونه گفت چقدر خوشگلی،من نمیخوام اذیتت کنم پول آوردم …نذاشتم حرفشو تموم کنه!-پاشو برو بیرون،تو بچه ای!-خواهش میکنم و انگار صبرش سر اومده باشه،به سمتم خیز برداشت!و دستشو دور گردنم حلقه کرد،احساس میکردم اگه بیشتر مقاومت کنم لبه پله به کمرم آسیب میزنه!نیما به دور گردنم چسبیده بود و صورتمو پی در پی بوس میکرد،-خیلی خووب ولم کن،بریم تو!انگار دوست نداشت و بامقاومت منو سرجام نشوند با فشار دستمو از رو سینم پایین کشید و صورتشو به لای سینم برد،پی در پی می بوسید،نفس های گرمش که به بدنم میخورد،عطش منو برای یه سکس عاشقانه و بدون پول زیاد میکرد،از نوع بوسیدنش معلوم بود نیما اولین تجربشو میگذرونه!حدفاصل بوسیدن هاش به زیرگردن و روی گردنم رسید،-ببین اینجا نمیشه،بیا بریم بالا!-با تردید بصورتم نگاه کرد و با چشمای که شهوت ازش می بارید گفت:برادرت بالا نیست،مگه!؟-بذار پاشم،الان میگم بره!ازش جدا شدم،تازه فهمیدم چقدر بدن نیما داغ بوده،تو بوسیدنش آب دهنش رو روی بدنم ریخته بود،جلوی چشماش با هردوتا دستام سینه هامو با آب دهنش مالیدم،عطش پسر جوان برای رسیدن به نقطه گرم و لذت بخش یعنی آغوش من،چندماهی چنان شوری در نگاهش شعله ور کرده بود،که غیراز خوابیدن بامن به چیز دیگه ای فکر نمیکرد.از پله ها بالا رفتم نیما بااحتیاط پشت سرم حرکت کرد و با تردید داخل اومد.در رو بستم،با سر اشاره کردم بشین رو تخت.-چیزی میخوری؟هنوز انگار بهت زده بود وبا تردید به اطراف اتاق نگاه میکرد.بلند شدم در اتاق روبروشو باز کردم،-اینجا حمومه این کناری هم در دستشویی!!اون سمتم آشپزخونست،بعدشم من برادر ندارم!حالا چیزی میخوری؟-نه،من نمیخواستم اونجوری وارد بشم،راستش …گفتم ترسوندی منو ولی بگذریم،برا سکس بامن اومدی؟استرسش کمتر شده بود و گفت این مدت همیشه توخیالم بودی،نتونستم فراموشت کنم!هرشب قبل خواب می اومدم تو تختت،با ترس و دلهره که مبادا پسم بزنی،اما وقتی تو خیالم در آغوشم فرو میرفتی و پاهاتو بین پام میذاشتی و به کیرم می مالیدی دلم میخواست کیرمو تا خایه ام تو کس داغت فرو کنم،و ازت لذت ببرم…
برگشتم به شش سال قبل!زمانی که با پسر همسایمون عشقبازی میکردم و پدرم که هنوز اون موقع می فهمید،مفهوم غیرت و خانواده رو.مارو دید،بعدا که غیرت و خانواده براش در منقل و کافورش دود شد،بهم گفت:تو که بلدی!برو هم به دانشگاهت برس و هم پول دربیار.
شدیدا دلم میخواست خودمو به این پسر بسپارم،خاطراتمو گوشه همون تخت گذاشتم و دست پسرک رو گرفتم و گفتم تو چرا لباساتو در نمیاری،خودم کمکش کردم،دگمه شلوارش رو باز کردم کیرش شق شده بود ولی جا برای رشد نداشت چسبیده بود به شلوار!کمی شلوارشو کشیدم پایین،کیرش از قفس شلوار جین در اومد و قد کشید،برای این سن وسال کمی بزرگ بود-بار اولته؟-آره،میشه برام بخوری،من کونم دوست دارم،میشه از جلو …حرفشو قطع کردم،-هم چیز میشه،ولی الان یه فشار به این کیرت بدم،آبت اومده،بذار یکم محکم کاری کنیم!از جام بلند شدم و از کشوی کنار تخت یه اسپری با یه کاندوم برداشتم،پسره با دهن دیگه نفس میکشید!هیجانی برای هم آغوشی داشت،ولی الان زمان مناسبی نبود،باید یکم تحمل میکرد،-بیا تو حموم باید بشورمش!هرچی تنته دربیار،با شتاب و شلخته درآورد،دنبالم اومد تو حمام.با آب ولرم و لیف،کل کیر و تخماشو بدون اینکه زیاد تحریکش کنم،شستم و اولین پاف اسپری رو زیر کلاهک کیرش پاچیدم،کار از محکم کاری عیب نمیکرد،دومین پافم تو همون قسمت زدم و گفتم بریم رو تخت،تا جذب شدن این، کمتراز ربع،زمان میبره!پسره بیقرار سکس بود-تورو خدا بیخیال،بیا دیگه!رفتم رو تخت و بغلش کردم دم گوشش گفتم صبر کن و لبمو گذاشتم رو لبش،مزه آدامس دارچینی میداد،بدمزه نبود قابل تحمل بود،هرجور بود چنددقیقه ای معطلش کردم تا بیحسی اثر کنه،ولی کنترل کردن یه پسر که برا بار اول با یه دختر میخواد سکس کامل کنه از هرچیزی که فکرش بشه،سختره!ازش جدا شدم،-کجا؟مُردم بابا،بیا دیگه،کمرم درد گرفته!و با یه لحن کودکانه گفت بذار بُکنمت دیگه!کاندوم رو آماده کردم کشیدم رو کیرش،به پشت دراز کشیدم و اشاره کردم بیا،خودشو کشید روم و بدون توجه به اینکه ممکنه من دردم بیاد سر کیرشو رو کُسم گذاشت وفرو کرد!فرصت آخ گفتن نذاشت روم خوابید و تا جای کیرش قد کشیده بود و داخل من جا داشت،فرو کرد و با شتاب شروع به تلمبه زدن کرد،اندازه کیرش وقطرش جوری نبود که اذیتم کنه، کیپ کُسم بود و کامل پُرش کرده بود،یه کیر طبیعی که اتفاقا اولین بار داشت این مسیر رو طی میکرد!-یکم آرومتر کن،آبت زود نیاد-نه،کیرم سفته!-میدونم ،عجله نکن فقط!-ای جووون تا غروب مُیکنمت!-دوس داری؟-خوبه،ولی کونم باید بدیا!سرمو به نشانه تائید تکون دادم! رفت و آمد کیرش و کش اومدن داخل کُسم گرم شهوتم کرده بود،دلم میخواست عاشقانه تر بود و نیما آرومتر و با هرفشار و خالی کردن لبمو میبوسید،اما نمیشد تو بار اول به این آتشفشان شهوت چیزی گفت!دستمو رو پشتش گذاشته بودم،ونوازشش میکردم…به صورت نیما که نگاه میکردم انگار شبیه کسی بود بعد یه مبارزه سخت فاتح جنگ شده و حالا سوار بر مَرکب جنگی مشغول یکه تازی در میدان نبرده،حس اینکه بلاخره من دارم میکنمت!اثر بیحسی و کاندوم کاملا معلوم بود،سرعت کمر زدنش گاهی بیشتر میشد و گاهی کمتر!گاهی خودشو می مالید گاهی بدنش فاصله میگرفت و با قدرت به تو فشار می آورد،منم خیلی سعی نمیکردم اوضاع رو پیش ببرم،حالا که خواستم بدون پول زیر یه مرد بخوابم،میذاشتم هرجور اون بخواد ازم لذت ببره،و منم لذت ببرم…ولی عاشقانه نمیشد!لذت نمیبردم،
-گشادت کردم پریسا جوون؟-عالی هستی نیما جان،-میخوام کونت بذارم،باشه؟-خسته شدی بذار جابجا بشیم…
کیرش از بدنم کشید بیرون،یهو احساس کردم یه چیزی از بدنم کم شد!داخل کُسم خیس شده بود،پهلو شدم و گفتم بهم بچسب و از پشت بُکن تو.چسبید بهم پامو بالا بردم که کیرش راحتر تو کُسم بره،انگار تو این وضعیت براش سخت بود کمر بزنه،-سخته،نمیشه!بلند شدم با یه تازه کار مبتدی اون حسی که اگرم بخوای بشه،نمیشه!-بخواب کیرتو صاف نگه دار خودم میشینم روش!خودمو با زاویه کیرش هماهنگ کردم و کیرش رو تو کسم کردم و نشستم!-آخ آخخخ کیرم-چی شد؟سرمو برگردوندم-یه لحظه کیرم …-کاری نکردیم هنوز،باشه آرومتر انجام میدم!ولی حق این بود که میگفتم چنددقیقه قبل با شتاب و هول هولکی کردی تو بدنم!منم دردم اومد!سکس واقعی کلیپ سکسی نیست!کارو ول کردم وبلندشدم کیر نیما قرمز شده بود و هنوز شق بود و کاملا خیس بود.-بخواب از کون!-باشه بذار این وسیله رو بردارم،-اونو میذاری کونت گشاد بمونه!؟-یه جورای،چه جوری راحتری؟-قنبل کن کونتو بده عقب-باشه ولی داری سرشو داخل میکنی یواشتر توکن من بیحسی نزدم،اونجوری که دوست داشت ،رفتم تو سجده،پامو باز کردم و صورتمو چسبوندم به زمین-اوووف سوراخ کونتو بخورم،چه خوشگله!واز پشت چسبید بهم و سر کیرشو اینبار آرام تو کرد و به آرامی تو فرستاد،همیشه تو چنین حالتی یه سوزشی داره و وقتی کیر مسیر جلورو میگیره احساسی مثل،داری کش میای،به تهش که رسید،-کامل بکش بیرون و تو کُن،-اووووف سوراخت شده غار و بعد همون سوزش و کش آمدن ولی اینبار لاقل راحتتر تو رفت،گرمای بدنش از کیرش به بدنم منتقل میشد،اما نمیدونم چرا حس عاشقانه نداشت!فرو کردناش عمیقتر شده بود و باهربار خالی و پُر شدن لرزشی تو خودم حس میکردم،دستمو زیر بدنم رو کُسم کشیدم،خیس بود اما نه ارضا نشده بودم،کمی لبه های بیرونی کُسم رو مالیدم،لایه نازک ای از ارضا به اطراف شکمم،تا نافم ،از روی رانم تا زیرزانو و ازپشت تا سوراخ کونم،کشیده میشد…نیما کیرشو بیرون کشید و پشت به زمین دراز کشید،-خسته شدم تو دردت نمیاد چرا حتی یه آخم نمیگی؟-خوب اینبار برات آخ میگم!از وضعیت سجده خارج شدم بصورتش نگاه کردم کاملا خیس عرق شده بود کیرش دیگه شق نبود ولی هنوز میتونست کاری انجام بده،-برام میخوری بلندتر بشه!؟-نه کثیفه باید اول شستش،پاشو بیا بشورم،-نه نمیتونم پاشم کمرم گرفته درد میکنه،-اگه میخوای آبتو بیارم؟باید پاشی،به زحمت از جاش پاشد،تو حموم کاندوم رو از کیرش در آوردم و با لیف وصابون کیرشو شستم،تخماشو با کف و لیف می مالیدم،نیمام چشماشو بسته بود،و کف حمام دراز کشیده بود وقتی خوب شستشوش دادم،شروع به خوردن تخماش کردم،وبا دست دیگم کیرشو می مالیدم،-خبری نیست؟اصن میخواد بیاد؟؟-نه نمیدونم قشنگ بخورش اینجوری نمیاد،نه کلا انگار عاشقانه نمیشد،از خوردن تخماش منصرف شدم و درحالی که کیرشو می مالیدم سر کیرشو تو دهنم بردم و میک محکمی بهش زدم،-آخخخخخخخ آرومتر دردم اومد،فشار دستمو کمتر نکردم ولی دیگه میک نزدم ،با دست دیگم شروع به مالیدن تخماش کردم،نگاهی بصورت نیما کردم حسابی خسته شده بود،چشماشو بسته بود ،با ریتم کوتاه کیرشو تو دهنم جلو میداد،احساس کردم ولوله ای از زیر تخمش شروع شد،و به بالا کشیده شد،مسیر حرکت مایع رو با دستم می تونستم حس کنم، به جنب و جوش افتاد،نیما به حرف اومد داره میاد،همشو بخور وبا دستش دو سمت سرمو گرفت و گفت بذار بپاشم تو دهنت،کیرش که مجددا قطورتر و شق شده بود ،تا انتهای حلقم فرو برد و مایع گرمی با فشار و دل زدن پی در پی شروع به ریختن کرد،نیمی بیشتر از محتویات کیرش رو خوردم و اون بقیش رو کف حمام ریختم،نیما قشنگ از حال رفته بود و کیرش جمع شده بود،-نیما پاشو یه آبی بزن باید بری!نیما چشماشو باز کرد و گفت نه بازم میخوام،تورو جوون …حرفشو قطع کردم جای باید برم شایدم بابابزرگت اومد،پاشو مهمونی تموم شد!و از حمام خارج شدم،ساعت دیواری نشون میداد دقیقا نیم ساعت سکس با نیما طول کشیده،یه ربعی فرصت داشتم کمی خودم رو مرتب کنم،بدون توجه به نیما مجددا رفتم حموم،یه دوش گرفتم،دیلدو رو دوباره تو کونم فرو کردم،کارم که تموم شد از حمام بیرون اومدم، نیما هم به دنبالم اومد بیرون،-میشه باز بیام پیشت؟-نه!دیگرم نباید اینجا بیای.پشت بهش شورت و شلوارم رو پوشیدم و بعد سوتینمو بستم،مانتومو پوشیدم،کمی رژلبمو پُررنگ تر کردم -نمیخوای بری؟-پریسا،خواهش میکنم من هنوز میتونم بُکنمت.-نیما جان راه نداره،اینبارم خودم خواستم یه تجربه بدون پول داشته باشم،-خوب بهت پول میدم،باشه؟-چقدر داری مگه؟-یه اسکناس پنجاهی دارم،-کمه نیما،من نرخم بالاهه بعدشم تو جوگیر میشی ممکنه کارای بکنی که عقلانی نباشه،دستمو به شونه اش زدم برو،میخوام برم!-یه لب میدی،خوشگل شدی؟-اوهوم و راه افتادم لبشو رو لبم گذاشت و بوسید ولی اصلا عاشقانه نبود!

نوشته: گل ارکیده تنها


👍 24
👎 1
2206 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

661999
2017-11-14 22:37:32 +0330 +0330

خوب نوشته بودی.اما یه تلخی غیر مستقیمی رو بهم منتقل کرد از بعضی از هنجارها.مرسی بازم بنویس

2 ❤️

662008
2017-11-14 23:53:53 +0330 +0330

عشق که یک ساعته و نشناخته نمیاد در خونه آدمو بزنه خانم. چه توقعاتی

2 ❤️

662013
2017-11-15 01:06:36 +0330 +0330

در کل خوب بود

1 ❤️

662018
2017-11-15 04:40:26 +0330 +0330

خوب مینویسی،،، لایک،،، نیاز به عشق رو بدون اشاره مستقیم قشنگ شرح و بسط دادی، بازم بنویس لطفا

1 ❤️

662020
2017-11-15 04:55:55 +0330 +0330

خوندم عقده هایی توی داستانت موج میزد که قشنگ قابل دیدن بود یکیش پرتو عشق واقعی یکیش علاقه به پکزیشنی که دوست داری یکیش تنهایی و بی کسی مراقب خودت باش اینقدر به خودت تلقین نکن خودت باش دختر

1 ❤️

662031
2017-11-15 08:32:23 +0330 +0330

امیدوارم که فقط یه داستان باشه و کسی به این شغل کثیف رو نیاره ، یکم رویایی به نظر میاد حرفم ولی واقعاً از این کار بدم میاد .

1 ❤️

662054
2017-11-15 14:27:56 +0330 +0330

نخوندم ولی عاشقانه هایت تو کونه منه
بتخممون ک کجاس

0 ❤️

669233
2018-01-12 16:01:46 +0330 +0330

قلمت تازه و روون بود دستت درد نکنه (clap)

1 ❤️

669351
2018-01-13 05:23:22 +0330 +0330

خیلی خوبو عالی و روون بود همین که حین خوندن هی با خودم تکرار میکردم تو فقط نویسنده ایی و تجربه بدو نداشتی یه حس خوبی میده بهم افرین به قدرت تخیل و هوشت

1 ❤️

802585
2021-04-08 16:42:52 +0430 +0430

عجب قلمی داری دختر،آدمو مسخ میکنی،لایک🌹

1 ❤️

880608
2022-06-20 16:06:50 +0430 +0430

ماه تابانم
🙏😘😘😘

0 ❤️

976185
2024-03-22 15:28:50 +0330 +0330

عاااااااااااالی بود

1 ❤️

978294
2024-04-04 22:47:57 +0330 +0330

اویل داستان یکم نقص های کوچیکی داشت.اما بعدش روان تر شد‌ و حتی بهتر به تصویر کشیدن این هنجار سخته چون چیزی ازش نمیدونیم.و توی داستان هات هم یه بی اعتماد به مرد ها وجود داره و به خوی شهوت آقایون خیلی مانور میدی که هر چند خیلی هم اشتباه نیست و همه چیز هم نیست.

1 ❤️

978429
2024-04-05 19:22:58 +0330 +0330

به نظرم استعداد نگارش رمان غیر سکسی رو داری

1 ❤️

979085
2024-04-09 20:33:49 +0330 +0330

نویسنده مورد علاقه من

1 ❤️