قایق

1402/10/20

سلام داستانی که براتون تعریف میکنم طرفای بیش از چهار سال پیشه روزایی که هم دلم تنگ میشه براشون هم متنفرم روزایی که تلخی وشیرینیش عجیب بود.
سعی میکنم با جزئیات بگم شما هم اگه دوست داشتین لایک کنید تا بدونم خوشتون اومده و ادامه بدم .
اسم هارو عوض میکنم و اسم مکان ها هم عوض یا نامعلوم میگم چون احتیاجی نیست
و اینکه من نویسنده نیستم پس بهم سخت نگیرین سعی کردم بدون غلط روان بنویسم

تک پسر شهرستانی از شهر بزرگ از ایران بودم که از همون اول عشق کشتی بود ناخدایی و کاپیتانی درسم خیلی خوب نبود ولی تونسته بودم رشته مورد نظرم توی شهر بندری توی جنوب ایران قبول بشم رشته کاپیتان دریایی باعث شد بود پسر ۱۸ ساله شهرستانی کل اون روزی که خبر قبول شدنش اومده بود با تک دوستش توی مرکز شهر بگرده و شادی کنه
من مهراد؛ پسری که تنها بود و با شهرستانی کوچیک که سر تا تهش با اسنپ ۱۵ هزار تومان به زور کرایش میگرفت با خونه کوچکترش که پدر مادرش سر حفظ آبرو فقط باهم زندگی میکنن حتی دیگه دست از دعواهای پر سر صدا شون برداشتن زندگی میکرد و با شهوت و گرایشهای عجیب غریب
از یه طرف به علاقم می رسیدم از یه طرفی هم از این جهنم این شهرستان تنگی که زندگی میکنم دور میشم.

بلیط اتوبوس گرفتم رفتم به سمت بندر میخواستم پروندمو تکمیل کنم کارای جزئی و اگه بتونم با قیمت خوب یه جایی اجاره کنم توی مسیر خوش خورم بودم که رسیدم ترمینال یک تاکسی گرفتم که منو به یک مهمانسرای کم قیمت ببره تا این چند روز بمونم کارامو بکنم و یکی پیدا کنم که بشه باهاش قراردادی بست یک اتاقی اجاره کنم دست خانوادم به دهنشون میرسید ولی وضع مالی خیلی خوبیم نداشتیم برای اجاره جای خیلی خوب .

پامو گذاشتم مهمانسرایی که قدیمی بود یه ساختمان سه طبقه بود رفتم لب میز وایسادم پسری که داشت تلوزیون قدیمی اونجا رو درست میکرد سلام کردم گفت بله اتاق میخوای گفتم آره صدا کرد آقا شهرام مسافر راه میندازی
آقا شهرام اومد یه مرد که بعدا فهمیدن ۳۴ سالشه لاغر اندام قد معمولی طرفای ۱۸۰ اومد سلام کرد با روی خوش و شوخی هاش و کلی سوال ازم پرسید متوجه شد دانشجو ام بهم اتاق داد توضیحاتشم کامل گفت و همکارش مجتبی یه پسر سیاه پوست موهای فر ریز که قدش از شهرام کوتاه تر بود طرفای۱۷۵ و یکمی هم از من کوتاه تر بود راهنماییم کرد تا اتاقم حرفی نمیزد درو باز کرد کلید بهم داد.

رفتم توی تخت دراز کشیدم که چشام گرم شد طرفای شیش عصر با صدای تلفن مامانم بیدار شدم حال احوالم پرسید مامانم خیلی منو دوست داشت انگار تنها دلخوشی زندگی هم بودیم و دل نگرانم میشد بهم گفت پاشم دوشی بگیرم سرحال شم .

رفتم از اتاقم بیرون به اقا شهرام گفتم حمام کجا برم اونم چندتا شوخی بی نمک حرفای بامزه ای زد که با لبخند فقط همراهش میکردم حمام رو نشونم داد محوطه حمام اینجوری بود که سه تا حمام از هم جدا بودن رفتم تو یکشون لباسام دراوردم گذاشتم روی طاقچه با حوله طاقچه با اتاق حموم یکم فاصله داشت رفتم زیر آب تا آب گرم به بدن همیشه شیو سفیدم رسید پوستم شروع کرد قرمز شدن و داشتم انگار شل میشدم .
بدن سفید بی مو ام با یکم تپلیم که پاها باسنم حسابی خوش فرم سکسی کرده بود و رونای تو پرم باعث شده بود حسابی تو شلوار جین هام قشنگ باشه رو خیلی دوست داشتم .
به مامانم رفته بودم هردو چاقیمون توی پاهامون میوفته هر دو سفید خیلی کم موییم ولی با این حال من همیشه شیو میکنم ‌.
تو فکر خیال سکسی خودم رفتم که هیچ موقع جرات ارضا کردن حس هامو نداشتم همیشه دوست داشتم یکبار مفعول بودن تجربه کنم ولی تو شهرستان کوچیک ما کافی بود یک بار انجام بدی که تا ابد آتو دست همه داده باشی دیگه نزارن اونجا راحت زندگی کنی.
دست میکشیدم روی رونام قمبل سکیسم بدنم داغ داغ شده بود جق زدم
خودمو شستم یادم اومد شرتمم با حولم یادم رفت بیارم تو اتاق حموم لای در اروم باز کردم دیدم کسی نیست اروم اومدم بیرون روی پنجه پاهام وایسادم که از پلاستک لباسام شرتمو بردارم که شهرام از یکی از حموما طی بدست اومد بیرون
تا صداش شنیدم کلی هول کردم کونم سمتش بود که پلاستیک از اون طرف طاقچه افتاد لا درز بین طاقچه آهنی دیوار و پشتت گیر کرد شهرام خندید من برگشتم سمتش دستمو گرفتم جلوی کیرم شهرام با وقحات نگاهم میکرد چهره به شرمگین من میخندید رفتم از بغل دیوار برداشت پلاستک داد دستم
گفت اخه هول شدن داره پسرا که اشکال نداره لخت همو ببینن میخوای منم بهت نشون بدم خیالت راحت شه و خندید رفت بیرون .
سریع شرتمو پام کردمو زودی لباس تنم کردم رفتم تو اتاق از خجالت حتی نمیتونستم فکر کنم فقط نشسته بودم روی تخت جرات بیرون رفتن نداشتم که یک شام برای خودم بخرم یا توی اشپزخونش چیزی درست کنم.
همش چشماش که روی پر پاچم بود یادم میومد و اینکه هیزی هم‌میکرد باعث میشد یکمی تحریک بشم و با خجالت قاطی باشه ؛ ساعت طرفای یازده بود گشنم بود خیلی مسافر هم غیر یکی دو نفر فکر نمیکنم اون موقع سال اونجا میبود .
با صدای در اتاق به خودم اومدم درو باز کردم شهرام بود گفت دانشجو مهمون گلمون شام داری من که فقط میخواستم سریع بره گفتم سیرم گفت نه اینطور که نمیشه از من ناراحت شدی؟ گفتم نه اوکیه همه چی گفت پس بیا اتاق ما یه تخم مرغ گوجه ای بخوریم گفتم نه میل ندارم گفت بهم برمیخوره بیا زود
و رفت. به اجبار به خودم فحش میدادم تا اونجا میرفتم ادرس اتاقش داد در زدم خودش بود مجتبی و گفت پس کجایی سرد شد گفتم ببخشید .
نشستم کنارشون روم قرمز شده بود از خجالت داشتم اروم اروم میخوردم که شروع کرد شهرام به حرف زدن که بابا خجالت نداره منو مجتبی باهم میریم حموم تازه کیر خایه همم میشوریم به شوخی گفت ولی بامزه گفت خندم گرفت یخم باز کرد با رفتار شوخیش.

شام خوردیم گفتم خب من برم خیلی زحمت کشیدی گفت چرا چه خبره مگه فوتبالی نیستی امروز دربیه بشین یه کیفی کنیم منم آدم خجالتی توی رودربایستی قبول کردم مجتبی رفت بیرون بعد چهار پنج دقیقه اومد دستش عرق بود یه پفک سه تا لیوان گذاشت پیکا رو ریخت بدون که بپرسن منم میخورم یا نه بعد گفت خب شروع کنیم.
من با اینکه عرق چند بار خورده بودم گفتم نه‌نمیخوام تا حالا نخوردم گفت پفک خریده مجتبی که تو بخوری بخور یاد میگیری با که بدون مزه اصلا میخوریم.
منم پیک خوردم پفک خوردم پشت گفت نه بلدی پس قیافه میگیری گفتم نه چه حرفیه یه هفت هشتا پیک فقط من خوردم تا فوتبال رفت برسه به نیم دوم وسطش رفت تبلیغ مجتبی گفت من میرم خونه دیگه خوابم شهرام گفت باشه منم خیلی سرم گیج میرفت میخواستم برم که شهرام گفت پس میخوای منم تنها بزاری مجتبی که رفت بمون یکم دیگه منم قبول کردم.

مجتبی که رفت یه شلوارک ورزشی کوتاه بهم داد گفت بکن اون شلوار خفه شدی با کلی تعارف انجام دادم رونای سفیدم کامل پیدا بود شلوارک تا نیمه رونم بود وقتی داشتم عوض میکردم کلی با هیزی نگاه میکرد، منم شهوتی میشدم وقتی نشستم روی رون پام که یه زخم از بچگی بود پیدا بود دست کشید روش گفت چی شدی و براش تعریف کردم ولی دستشو برنمیداشت
بغل دستش نشسته بودم هی نوک انگشتاشو میکشید روی رون پام نوک انگشتش داغ بود بهم گفت چقدر توهم داغی دول منم از رو اون شلوارک که فاقش تنگ بود برام کامل شق شد بود.
ولی بازم مقاومت میکردم گفت میخوام بدون شلوار بشینم جلوت که بی حساب شیم تو لخت دیدن هم من کلی گفتم نه نیاز نیست ولی اون شلوارش در اورد کیرش ۱۸ سانتی میشد کلفت کلش از شهوت قرمز بود اومد جلوم من نشسته بودم گفت خوشگله کیرش قشنگ جلو چشم بوود هیچی نمیگفتم تو چشماش نگاه میکردم گفت چته .
گفتم بله گفت توهم خوشگلی مخصوصا لبات گفت دست بزن ببین چه سفته
قلبم تاپ تاپ میزد گفتم به خدا یکی میاد درو باز میکنه گفت نترس الا مسافرا خوابن درم قفله یه دسته دیگه دستمو حلقه کردم دورش گرمای کیرش شهوتیم کرد .
گفت اووف چقدر دستت نرمه بلدی بخوری زبون بزن گفتم نکردم تا الا گفت یادت میدم سرشو گذاشت رو لبام من شروع کردم زبون زدن ولی حالم بد میشد که دیگه خیلی شهوتی شد گفت وایسا وایسادم منو کشید بغلش از روی شلوارکم با باسنم بازی میکرد خیلی خوب میمالیدم.
برم گردوند شلوارکمو با شرتم کشید پایین گفت اوفف تو باید دختر میشدی.
حقم داشت کون خیلی سفید قمبلی داشتم دولم که دید خندید گفت انکار دخترم هستی از تحقیرش خوشم اومد اخه دول من نهایت یازده سانت میشد
اب شهوتمم راه افتاده بود گفت جوون اب کصتم راه افتاده درازم کرد رو تختش شروع کرد کونمو گاز گرفتن خوردن داشتم دیونه میشدم از بس بدنمو خوب میخورد وازلین اورد مالید لای پاهام بلندم کرد دولام کرد کیرش گذاشت لای پام. عقب جلو میکرد گردنمو میخورد من فقط تو ارزوها فتیش های ذهنیم اینو تجربه کرده بودم روی هوا بود از شدت لذت که بدنم شل شد بعد ارضام
بهم گفت دول موشی همین؟ چه اوبی زود ارضایی کارت دارم هنوز…

نشست روی زمین چهار زانو گفت بیا بخواب روی پاهام باسنتو روبه من بکن منم انجام دادم دستش وازلینی کرد انگشت فاکش به سوراخم میمالید فقط میگفت قربونت برم که سوراختم صورتیه اروم سر انگشتش کرد توم دردم گرفت گفت شل کن شل کردم اروم عقب جلو میکرد که شق کردم انگشتشو هی بیشتر عمیق تر فرو میکرد من ناله میکردم بلندم کرد گفت داگ استایل شم اروم سر کیرشو میمالید به سوراخم از شهوت ناخواسته گفتم بکن توم
که گفت چشم اروم سرشو کرد توم دستش رو شونم گرفت که نپرم جلو گفتم اییی گفت یکم صبر کن جا باز میکنی کونی کیرش گذاشته بود توم بمونه اروم هلش داد تو درر باز بیشتر شد .
گریم دراومد گفتم تورو خدا گفت چشم کشیدش بیرون گفت ببخشید اذیتت کردم بزار بمالم به لبات گفتم کیرتو بشور قبول کرد وقتی شست جلوش زانو زدم دستم گرفتمو کیرش بوس میکردم شهوتی شد گفت بکنم دهنت قبول کردم دهنم باز کردم کل دهنم پر شد از کیر کلفتش بعد چند بار عقب جلو کشید بیرون رو تیشرتم اب کیرشو خالی کرد…

نوشته: ملوان


👍 27
👎 4
28801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

966061
2024-01-10 23:36:34 +0330 +0330

به سلامتی ملوان کونی پیدا شد تو ایران مبارک مسوولین مملکت 🤣🤣

3 ❤️

966068
2024-01-10 23:56:18 +0330 +0330

خوووب بود بنویس ادامه شو

0 ❤️

966070
2024-01-11 00:07:50 +0330 +0330

ادامه بده . ممنون.
فقط قبل از ارسال، یکبار بخون و غلط ها رو تا حد امکان بگیر.

0 ❤️

966111
2024-01-11 01:52:16 +0330 +0330

ملوان کونی 🤣🤣🤣🤣

2 ❤️

966113
2024-01-11 02:04:06 +0330 +0330

خیلی خوب بود

0 ❤️

966164
2024-01-11 13:31:39 +0330 +0330

کاش من هم اونجا بودم یکبار هم من می کردم حيف از اون کون خوشگل کاش رفیقم بودی هر روز می کردم

0 ❤️

966174
2024-01-11 15:46:43 +0330 +0330

کونی شب دربی بود ؟؟دربی کجا بود؟نتیجه فوتبال و نگفتی

0 ❤️

966192
2024-01-11 18:57:03 +0330 +0330

شهرام: اخه هول شدن داره لخت پسرارو دیدن؟
شهرام شب: بیا بخورش برام

1 ❤️

966204
2024-01-11 21:37:56 +0330 +0330

😂دوستان موقع داستان نوشتن “تو باید دختر میبودی” رو استفاده نکنید
به استریت جماعت کون دادن افتخار نیست

1 ❤️

966281
2024-01-12 04:04:11 +0330 +0330

نمردیمو ی ملوان کونی هم داستان گذاشت

0 ❤️

966282
2024-01-12 04:05:46 +0330 +0330

روز اول رفته جای غریب همون روزم لخت شده جلو طرف
طرفم همون شب دعوتش کرده و ترتیبشو داده

یکم زیادی عجول و مسخره نیست
یکمم مثلا خجالت میکشیده همش ولی همه کارم کرده پشت هم…
یارو ام پر رو تر از پر رو… از وقاحتم خوشم نمیاد
عشقی توش نبود همینطور…
راستش منکه خوشم نیومد 👎

1 ❤️

966378
2024-01-13 00:15:36 +0330 +0330

خدا شانس بده

0 ❤️

966402
2024-01-13 01:55:10 +0330 +0330

پَ قایق چی شد ؟

0 ❤️

966449
2024-01-13 09:06:49 +0330 +0330

ملوان زبل دربی شب انجام میشه ساعت چند

0 ❤️

966626
2024-01-14 12:01:17 +0330 +0330

عالی بود الان این رشته ادامه میدین؟اگه دوست داشتین یه پیامی بهم بدین تا باهاتون صحبت کنم منم داخل همین رشته هستم

0 ❤️

967415
2024-01-19 16:00:42 +0330 +0330

راستی ملوان زبل از کی تا حالا املت خوراکت شده هنوز اسفناج نخورده کون به باد دادی خخخخ بهداشت هم پشم آی آی اسمی از کاندوم نبردی ایدز نگیری یه وقت کیر کثیف وگهی کردی دهنت.

0 ❤️

972507
2024-02-25 03:29:55 +0330 +0330

خیلی خوب بود ولی بیغیرتیش کجاش بود ؟

0 ❤️