لذت واقعی

1392/12/11

سلام بچه های شهوانی.من چند وقتی میشه که دراین سایت داستان هارو میخونم چون به داستان سکسی علاقه دارم واسم خاطرات واقعیه سکس های لذت بخش قشنگ هستن اما مدتی هست که داستان های جالبی اینجا نخوندم و بیشترشون خالی بندی بوده…
اما چون خاطره ی سکس من خیلی جذاب بود میخواستم یه جا ثبتش کنم …
اسم ها و مکان ها مستعار هستن .من عسل هستم و22سالم هست.پوست روشن و قد متوسط و کمی تپل…دوست پسرم البته نامزد درحال حاضرم حمید با قد متوسط و گندمی و هیکل متوسط هردوتامون چهرمون جذابه…بگذریم این خاطره مربوط به دوسال پیش هستش من 20ساله بودم و دوست پسرم 25سال داشت …ما 4سال بود که باهم دوست بودیم تواین 4سال اتفاق های زیادی برای ما افتاده بود.اتفاق هایی که هرکدومشون یک خاطرس.شاید یک زمانی اونها روهم توی این سایت ثبت کردم چون من تا الان محل مناسبی برای نوشتن خاطرات مخصوصا سکسی پیدا نکردم…بگذریم…ما عاشق هم بودیم اما دور از هم زندگی میکردیم من بچه شمال بودم و حمید بچه جنوب که تو شهر ما دانشجو بود و برحسب اتفاق باهم اشنا شدیم و دوست شدیم البته خیلی منتمو کشید تا باهاش دوست شدم ولی خب انگاری قسمت بود…منو اون باهم بودیم تا اینکه بعد دوسال اون باید برمیگشت شهر خودشون البته توی این 2سال جز قدم زدن هیچ کاری نمیکردیم حتی لب هم نگرفته بودیم.بعد اینک حمیدم رفت شهرشون ارتباطمون فقط از طریق چت و تل واس بود و اون هر 3یا 4ماه به دیدن من میومد ولی جز اینکه تو ماشینش کنارش بشینم و فقط دستامو رو دستاش بزارم و از دلتنگیامون بگیم و ساعتها فقط نگاه کنیم به هم کاری نمیکردیم …یک شب پای تلفن به من گف من شبهامو فقط رویایه تو پرش میکنه دیشب تا صبخ خواب دیدم دارم میبوسمت بعدش بهم گفت اگه اینبار اومدم پیشت بهم لب میدی گفتم نه گفت چرا مگه منو دوست نداری گفتم چرا دارم ولی تو اگه منو واسه خودت بخوای حاضری به خاطرم صبر کنی بعدش قطع کردم و جواب تلش رو ندادم تو دلم از حرفش ناراحت بودم از طرفی هم عاشقش بودم و خودم هم دلم میخاست ببوسمش.اون فردا صبحش اس داد و گفت اخر هفته میخواد بیاد پیشم و اگه من نخوام حتی دستش رو هم رو دستم نمیزاره بعدش من اس دادم گفتم باشه بیا عزیزم اخر هفته داشتم ثانیه به ثانیشو میشمردم و خیلی استرس داشتم دلم بدجوری تنگ بود…
اندازه ی یک عمر بم گذشت و زمان رسیدن حمید عزیزم رسید.رفتم سوار ماشینش شدم اول سکوت بینمون بود تا اینک دستش رو گذاشت روی دستم وگفت دلم برات تنگه حتی الان که پیشم نشستی باهم رفتیم تو یک جاده ی خلوت تا راحت تر صحبت کنیم همیشه همونجاها میرفتیم واسه دیدن هم …اونجا دیدم تو چشماش بغض هس دستشو گرفتم و فشار دادم و لبامو بردم نزدیک لباش و اروم و به طور ناشیانه از هم اولین لب عمرمون رو گرفتیم باورم نمیشه الان که فکر میکنم دندونامون بهم میخورد.بعد دیدم یک هو کیرش گنده شد.گفتم حمید اونجات باد کرد!!!گفت ناراحت نشی اما من هرشب با یاد تو اینطوری به خواب میرم و از خواب بیدار میشم بعد دوباره یک حسی توم بوجود اومد که دوباره بوسیدمش و بهم گف دستتو میزاری روش گفتم اره بعدش گفتم میخوام بببنمش این ک واسم 3سال شق کرده چجوریه درش اورد یهو ترسیدم گفت چت شد گفتم نمیدونم تو فیلم دیدم ولی از نزدیک یک جوریه گف دستتو بزار اروم گذاشتم دستام میلرزید بعدش گفت میخوابی یکم بچسبم بت گفتم اره.صندلی ماشینو خوابوند و دراز کشیدم و روم خوابید و بهم مالوند بعدش پاشد ویکم حرف زدیم گف با این کار اگه برم دیگه دووم نمیارم تو خونه تنهایی بوسیدمش و گفتم اینجوری نگو که دلم میگیره دلت میخواد دلم بگیره گف نه و رف.بعد 3ماه دوباره اومد ورفتیم جای همیشگی گفت میخوامعشقمو ببینم شلوارمو دراوردم تا زیر باسنم و اون هم فقط کیرشو دراورد روم خوابید و کیرشو لای پاهام زد بعد2.3دقیقه ابش اومد و ریخت تو دسمال ازون روز به بعد ما هرشب باهم سکس تل میکردیم از همه چی میگفتیم تا اب هردومون می اومد وبعد میخوابیدیم اون از کسم و کونم و سینه هام تعریف میکرد و میگفت که عاشق خوردن کسم و و ابم و چوچولم و سوراخ کونمه.اما من حسی به خوردن کیرش نداشتم و اون دوس داشت بخورم حتی میگف باید ابم رو هم بخوری و من ناراحت میشدم.اون میگفت حتی اگه بمیره هم حاضر نیس قبل ازدواج من رو بکنه اما من یکم دوس داشتم.بعد 1سال ونیم باهم نامزد کردیم و اون شب سوم پردمو برداشت البته من میگفتم نه بزار واسه عروسیمون اما میگفت تو مال منی من تشخیص میدم زمانشو و اون تا الان کسمو زیاد میکنه و 3بار هم منو از کون کرد که البته بم گف دیگه از کون نمیکنه و فقط واسه اینکه همه جای تنم رو تجربه کرده باشه و به قول خودش شوهر همه جام باشه کونمو کرده .بعد این ماجرا من با قطعیت میگم سکس باشوهر لذت بخش ترین تجربه دنیاس و خیلی خوشحالم که این حسو فقط باشوهرم تجربه کردم .البته قبلا هم بهم حال میداد حال کردن های سطحیمون چون واقعا عاشقش بودم اما همراه با دلهره بود ولی الان جز لذت و ارامش چیز دیگه نیس که جزو ناب ترین لحظات زندگیمه.ممنون از اینکه وقت گذاشتید.اگه نظراتون این بود که داستانم خوب بود سکسهای بعدیمو مفصل میگم واستون.اما شوهرم خبر نداره اینجا نوشتم داستانو.راستی نظرای پای داستانهارو خیلی دوس دارم از داستانهای ابکیه شهوانی خیلی بهتره کلی باشون میخندم. بابای

نوشته: عسل


👍 0
👎 0
31669 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

413826
2014-03-03 03:47:11 +0330 +0330
NA

چون خودم عاشق دوس پسرمم كاملادركت ميكنم
عالى بود

0 ❤️

413820
2014-03-03 05:07:34 +0330 +0330
NA

یه جور ایراد گرفتی که گفتم حتما از نوادگان ژول ورن هستی !
نوشته خودت هم که بدتر از بقیه داستانها بود .

0 ❤️

413821
2014-03-03 06:41:30 +0330 +0330
NA

شاشیدم توی کست

0 ❤️

413822
2014-03-03 09:15:36 +0330 +0330
NA

قشنگ بود من خوشم اومد…لذت واقعی دقیقن همینه

0 ❤️

413823
2014-03-03 12:01:21 +0330 +0330
NA

الان این سکس شما جذاب بود؟!

خواست که شوهر همه جات باشه؟! :D

به پای هم پیر شین…!

0 ❤️

413824
2014-03-03 16:54:21 +0330 +0330
NA

اصلا قشنگ نبود. داستان خودت آبکی تر از خیلی خالی بندیا بود. لطفا ننویس.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها