سلام بچه ها
این داستان که میخوام بگم اول داستان سکس من با دوست مامانم هست
راستی تا یادم نرفته خودم معرفی کنم
من اسمم احمدرضاست
21 سالمه
تهران زندگی میکنم
هیکل نسبت خوبی دارم (دختر کش نیس ولی خوبه)
بیخیال بریم سر اصل ماجرا
.
.
.
یه روز چهارشنبه من طبق معمول هر هفته رفتم پیش مامانم (آخه مامانم از بابام جدا شدن) اتفاقا وقتی رسیدم اونجا
دوستاش واسش مهمونی گرفته بودن چون تولدش بود من از سر کوچمون کادو واسش گرفتم بردم ولی خبر نداشتم که دوستاش هم اونجان
رفتم تو و دوستاشو دیدم تو این بین یکی از دوستاشو به نام مارال که تازه هم باهاش دوست شده بود رو دیدم
.
نمیدونم چرا از وقتی که مارال من رو دیده بود به من علاقه خاصی پیدا کرده بود خداییش هم خوشگل بود هم هیکل خوبی داشت (البته منظورم از تازه 3 هفته بود که من تقریبا 5 بار دیده بودمش)
هم سن خودمم بود
نمیدونم چرا ولی خیلی منو دوست داشت
.
.
.
شب شد و یکی از دوستای مامانم که خیلی هم خر پول بود همه مارو شام مهمون کرد ما هم واسه اینکه از هم جدا نشیمو همدیگرو گم نکنیمو یکم بخندیم با یه ماشین رفتیم البته مامانم به من گفت تو با ماشین خودت بیا ولی به اصرار مارال من نشستم تو اون ماشین
.
.
.
داشتیم میگفتیم کی کجا بشینه کی کجا نشنیه که یهو مارال نه گذاشت نه برداشت گفت : منم پیش احمدرضا میشینم حالا مگه ول میکرد گفتیم باشه
نشستیم تو ماشینو رفتیم خونه یکی از دوستای مامانم به نام یلدا
بعد از کلی حرف و راضی کردن خاله اونم با ما اومد حالا با اومدن اون جا تنگ شد مارال هم سریع نشست رو پای من گفت بریم دوسای مامانم کلی خندیدن حتی خود مامانم داشت میمرد از خنده هی گفتن بیا پایین زشته گوش نکرد نشست همون بالا
باشه ما هم را افتادیم رفتیم ATF شاممون خوردیمو برگشتیم
.
.
دوستای مامانم خداحافظی کردن و رفتن ولی مارال به مامانم گفت که امشب شوهرم خونه نیس منم سریع پریدم وسط حرفش گفتم امشب تو پیش ما بمون
.
مامانم از خدا خواسته حرف منو تایید کرد که با کلی اصرار موند
.
.
.
یکم حرف زدیم و خندیدیم و مشروب خوردیم تا شب شد
رفتیم بخوابیم که هر کی یه جا خوابید مامانم تو اتاقش من تو حال مارال هم تو اتاق من
.
ساعت 3:20 شب خالم به مامانم زنگ زد که پاشو بیا مامان حالش بده ببرش دکتر مامانم سریع لباسشو عوض کرد و دوید البته من بیدار بودم شاهد ماجرا بودم
.
.
تلوزیون رو روشن کردم فیلم سوپر دیدم چند دقیقه گذشت دیدم مارال داره نیگام میکنه
اومد بیرون از اتاق منم حل شدم کنترل تلویزیون رو گم کردم اومد بیرون به دون هیچ حرفی نشست بغلم
منم کنترل رو پیدا کردم زدم خواستم بزنم یه شبکه دیگه که دستشو گذاشت رو کیرم گفت : نه بزار همینجا بمونه منم گفتم : زشته آخه گفت : زشت اینه که تو اون وروجکو (کیرم) از من قایم میکنی
دیگه رومون تو روی همدیگه باز شد
.
.
در گوشم گفت : احمدرضا دوستت دارم
منم گفتم : من عاشقتم
گفت :ثابت کن
حرفش تموم نشده بود که سریع لبم رو گذاشتم رو لبای داغش اونم شروع کرد با کیر من بازی کردن . منم دستم گذاشتم رو کسش و شروع کردم به مالیدن بعد یه ربع لب گرفتن لبای دوتامون کبود شد
لبم گذاشتم رو گردنش که اونو حشری کنم و در همون حال لباسشو در اوردم
وای نمیدونید اون سوتین سفید توری چقدر بهش میومد یکم سینه هاشو از رو سوتین مالوندم
اونم شلوار منو در آورد من چون شبا نا لباس میپوشم نه شرت درجا لخت شدم
نشستیم رو زمین و من بند سوتینشو باز کردم و …
بگذریم مهم نیس چی دیدم
شوخی کردم بابا میگم وقتی بند رو باز کردم سینه هاشو دیدم که مقل مروارید سفید بود
سریع کردمشون تو دهنم تا یه ربع داشتم میخوردمشون
دراز کشید و من شلوارشو دراوردم که اونم مثل من شرت نمیپوشید
یه کس بدون مو ، سفید ، خوشگل دیدم . منم حشری تر از همیشه سریع شروع کردم به خوردن مارال دادش رفت اسمون هفتم که باز منو حشری تر میکرد
بهم گفت : کسم منتظره ها نمیکنی توش ؟
منم گفتم : ای به چشم و خیلی سریع کیر شق شدمو گذاشتم توش و شروع کردم تلمبه زدن
آخ چه کیفی داشت انگار اولین سکسم بود بعد از چند دقیقه تلمبه زدن گفتم : آبم داره میاد چیکارش کنم ؟ گفت : هر کاری دوست داری بکن منم دراوردم گذاشتم لای سینه هاش سه چهار بار عقب جلو کردم که آبم با فشار ریخت رو صورتش هر تو حس بودیم که مامانم زنگ زد
.
.
مارال تلفن رو برداشت و مامانم بهش گفت : من امشب خونه نمیام شاید فردا ظهر اومدم خونه فعلا خداحافظ
منم که تا این حرفو زد دوباره شق کردم مارال هم که از من بد تر بود افتاد روم و شروع کرد به ساک زدن منم تو همون حس کسشو لیس میزدم که دوباره آبم اومد ریخت تو صورتش
پاشد رفت حموم که منم باهاش رفتم و یه بار هم اونجا کردمش
امیدوارم لذت برده باشین
اگه بشه سکس های بدیم رو با مارال واستون تعریف میکنم
نظر یادتون نره
پایان
نوشته: AHMADREZA
اونجا که قرار شد مارال خونتون بمونه و کی کجا بخوابه منتظر بودم بگی مارال گفت من میرم تو اتاق احمد رضا… مامانتم بخنده بگه باشه برو ولی اذیتش نکنیااااا.بعد بیاد تو اتاقتو و نصف شب ننتو و خالتم بیان و …:-))))
کونیه جقی…
خیلی بچگانه خالی بستی هرکاری کردم نتونستم بیشتر از چند خطش رو بخونم
ديگه چه کاری بلدی؟عمو جون پاستيل دوس داری؟ بيا بخورش
از حرف "مارال همسن خودم بود " فهمیدم دروغه پس زحمت بکش بیا بخورش جاکش کس کش و این که با گام به گام ننتو می گام
هیچی دیگه مام که اوشکول هر چی بگی باور میکنیم
برو عمو ریدی ابم قطه برو جقتو بزن
اون شكلكهاتو كه كذاشتي يعني جي ؟ادم موقع لذت كه صورتش بي تفاوت نيست؟ واضح كه داستانو در حال جق زدن نوشتي و جون دستت به مارال نميرسه قيافت شبيه اون شكلكاست
چون قدت بالای180وزنتم75نبود نخوندم داستانتو هالا بماند که شربتم درکار نبود و بارها نگفتی داستانم واقعیه کیرم تو توهماتت
چون نگفتی کیر دراز و طویلی داری نخوندم !
کس کش کمتر کس ببند !
توازکجامیدونستی مارال دوست داره؟
توازجق زدن خودتم خبرنداری چه برسه به…
کسکش جلقی ریدم تو دهنت با این دروغات ننتو گاییدم
پینوکیو را روسفید کردی
خالی بندرضا(احمدرضا) من کلا بافحش دادن و توهین کردن به کسانی که اینجا داستان و خاطرات سکسی می نویسن موافق نیستم ولی بعضی ازشماها واقعا لایق فحش هستید، میگی چرا؟
اولا که خاطره با داستان فرق میکنه خاطره اتفاقی است که رخ داده و عینا نقل میشه ولی داستان تراوشات ذهنی و تخیل نویسنده است البته نباید یادمون بره که نباید خیلی دور از ذهن و غیرواقعی باشه که خواننده احساس کنه داره به شعورش توهین میشه توی این داستان :
1- مامان حدودا 40ساله تو چه رابطه دوستی با مارال حدودا بقول خودت بیست و یک ساله داره؟ نکنه مامانت خانم رئیسه و مارال یکی از…
2- معمولا دروغگوها برای راست جلوه دادن خزعبلاتی که میگن یا مینویسند سعی میکنن تمام کارهاشون را با ذکر زمان و مدت انجام توضیح بدهند آخه من نمیدونم توی اون شرایط که آدم متوجه گذر زمان نمیشه حالا چطور تو فهمیدی چند دقیقه لب گرفتی و چند دقیقه ساک زدی و چند دقیقه کردی خدا میدونه؟شاید کورنومتر داشتی آره؟ کم خالی ببند بچه!!!
BACHE KUNI YE CHIZI BEGOO KE KHODET BETUNI BAVAR KONI
کیرم دهنت نه نه تو سوراخای بینیت کس مغز کونپاره مغز پریدت رو یه شست و شو بده کونی تو تقه ام نزدی تا حاله چه برسه سکس بچه سوسوله لاپا خور ساکر برید خودتو ننت کس بدین دو جنسه تو اصن میدونی مشروب چیه کس مششنگ با این داستان تخمی تخیلیت انتیکه ی بی شرف ننه جنده ی بی خوارو مادر زنا کار کونییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
آقا ما میگیم واقعیه بزار خوش باشه واقعیه بهله واقعیه
معلومه یه چیزایی شنیدی ولی تابحال عشق بازی نداشتی کوچولووووووو .
آخه کی از رو ساعت تایم میگیره سینه میخوره یه ربع 15 دقیقه… !!!
قبل از داستان نوشتنت یه جق بزن شاید منصرف شدی کس شعر بنویسی.جقیوس
بچه چون نگفته بودی داستان واقعیه کاریت ندارم اما یکم از تخماتیک بودندرش بیار
خداشاهده تو چن ساله اخیر یه داستات واقعی خوندید؟؟؟؟
اسم و لینک داستان اجبارررررررررری