مدرسه عشایری (۱)

1400/11/01

زمستان سردی بود به تیر چوبی مدرسه قدیمی عشایری تکیه زده بودم، زنگ خورد بچه ها تعطیل شدن، دانش آموزان راهنمایی دختر با یه نگاه خاصی میدیدنم، از این نگاه ها بدم میومد و رنجم میداد منم سال اول تدریسم بود بچه بودم ۲۰ سالم بود و حتی یکی از دانش آموزان که چندسالی مردود شده بود همسن من بود، دانش آموزان روستایی اونم دورترین روستا که تا قبل ماموریتم به اون مدرسه حتی نمیدونستم داخل ایران همچون مناطقی وجود داره، فاطمه با چشای عسلی و نگاه دلبرانش همیشه میخواست چیزی بهم برسونه، ولی من گاهی برخلاف عقایدم تنبیه بدنیشون هم میکردم که ازم زده بشن و از اون نگاه ها خلاص بشم ولی رو این یکی اثر نداشت. هرجوری بود اون سال گذشت و تابستون بود توی عالم دلتنگی خودم سیر میکردم که پیامک اومد رو گوشیم
سلام خوبید
شما؟؟؟
یه دخترم که خیلی وقته عاشقته
خوب دختر عاشق بگو ببینم کی هستی؟
تو منو نمیشناسی از دور میشناسمت خواهرم همکارته چندباری دیدمت

با این پیام ها شروع شد، منم که کسی تو زندگیم نبود بدم نمیومد سرگرم بشم اون موقع هم واتس اپ و اینا نبود، کم کم به این رابطه پیامکی عادت کرده بودم ولی محلش نمیزاشتم این رابطه دو ماهی طول کشید تا اینکه از پیامکی خارج شد مکالمه تلفنی شده بود، ولی من نشناختمش یه جورای از تنهایی وابسته اش شده بودم، تا اینکه سال تحصیلی شروع شد و من دوباره رفتم همون مدرسه، یه روز که زنگ زد روی گوشیم خودش رو معرفی کرد، که من فاطمه دانش آموز سال قبلت، جا خوردم رنگم پرید، خدایا چیکار کردم الان با دانش آموز خودم که باید مثل محرمم باشه دوست شدمه، دعواش کردم و گوشی رو قطع کردم، هرچی زنگ و پیام می داد جواب نمیدادم، اواخر رابطه قبل از معرفی به جاهای سکسی رسیده بودیم و من همیشه با این صحبت ها سیخ میکردم ولی به سکس تل نرسیده بود.
بعد از چندروز به نیت اینکه حالیش کنم جوابشو دادم ولی یه جورای کار از کار گذشته بود و من توی صحبت های که قبلا رد و بدل شده بود پرده حیا رو زده بودم الان دیگه نمیتونستم ژست معلم دینی ها رو بگیرم
بهش گفتم چی ازم می خوای
گفت عاشقتم
خوب که چی فکر کردی الان منم میام خواستگاریت؟!؟!
نه این انتظارو ندارم ولی دوست دارم باهات باشم
فاطمه خجالت بکش منم معلمتم!
معلمم بودی
من نمیخوام با تو باشم
پ نمیخوای از پشت بغلم کنی و جرم بدی

اینو که گفت بی اختیار سیخ کردم و منطقم دیگه آنتن نمیداد فقط قطع کردم روش که نفهمه کم آوردم، شب توی تنهای خودم شهوت منو قفل کرده بود اصلا ذهنم کار نمی کرد من خیلی هاتم و شش ماهی سکس نداشتم و با خودم گفتم بدم نیست تا اینجام سکسم جوره، توی فکرم رفتم خونشون که بغل مدرسه بود و بغلش کردم و لختش کردم، حس عحیبی بود شهوت همراه شرم، بیشتر داغ میکردم، که دیدم صدای پیام گوشیم اومد، برداشتم دیدم فاطمه است، نوشته په نمیای جرم بدی، داشتم از شیطونیای این دختر دیونه میشدم، جواب ندادم، پیام دوم رو داد، توی اتاق سمت درخت بلوط تنهام، شهوت همه وجودم رو گرفت بی اختیار راه افتادم و بهش پیام دادم که دارم میام
با ترس از وسط جنگل بلوط توی دل تاریکی رد می شدم و بهش پیام دادم پ بابا مامانت کجان، گفت اونا روی تخت خوابن داخل حیاط آروم بیا بیدار نمیشن، با اینکه میدونستم این خریت تمام ولی شهوت کور کرم کرده بود، رفتم داخل حیاط، دقیقا تخت والدینش جایی بود که من بایستی کنارش رد میشدم، بدون مکث زدم بالای سرشون و وارد اتاقش شدم
توی اتاق تاریک چشمای عسلی فاطمه کل فضا رو گرفته بود بغلش کردم و چسبوندمش به دیوار، بدجور ترسیده بود و آروم میگفت میخوای چیکار کنی، گفتم فقط پشت تلفن شیطونی میخوام جرت بدم
چسبوندمش به خودم و داشتیم همدیگه رو نگاه میکردیم وقتی کیر کلفتمو زیر شلوار حس کرد به خودش لرزید و دیگه هچی نگفت
من با یکم مالش ارضا شدم ولی به روی خودم نیاوردم
حالا که خالی شدم تازه فهمیدم چه گوهی خوردم، حالا چطور برگردم از ترس پاهام شروع به لرزش کرد، فاطمه لال شده بود هچی نمیگفت ترس اینو داشت که پردشو بزنم، بار اولش بود و فقط تو حرف زدن خودنمایی میکرد،
کفشامو گرفتم دستم وخیلی آروم از بالای تخت خانوادش رد شدم وقتی از خونه دور شدم پوشیدمشون و با سرعت تمام به مدرسه رسیدم، عذاب وجدان شدیدی گرفته بودم که چرا با دانش آموزم رابطه برقرار کردم اون شب اصلا خبری از فاطمه نبود تا دو هفته بعد که من هم با خودم کنار اومده بودم که دیگه این کارو نمیکنم، گوشیم صدا کرد فاطمه بود
سلام چرا خبری ازت نیست
سلام از شوک در اومدی
خیلی ترسیدم فکر کردم الان که به بخوابونیم و پردمو بزنی(این جمله کافی بود که من سیخ بکنم)
اره په چی فکر کردی امکانش بود
تو که اصلا لختمم نکردی، ولی حسش کردم🙈
چی رو حس کردی؟!؟
اونی که بالا اومد بود و چسبیده بود به شکمم🙈
ای کثافت بی شعور
په چرا هیچ کاری نکردی؟!؟
همینطوری
امشب نمیای؟
بعد دو هفته یادت اومد؟!
بابا و مامان رفتن داخل اون اتاق هوا سرد شده

با این پیامش شهوتم چسبید و دوباره داغ کردم، بهش پیام دادم که دارم میام، در اتاق رو بزار باز، خونشون دیوار حیاط نداشت، دلو به دریا زدم و رفتم ولی قبلش با یه کف دستی خودمو خالی کردم که با زرتی ارضا نشم.
وارد اتاق که شدم لامپ اتاق روشن بود، سلام کردم و رفتم زیر پتوش کنارش تکیه زدم، گفت نور بیرون نمیره و میدونن که من شبا با لامپ روشن میخوابم
شروع کردیم به صحبت فاطمه یخش باز شد، از دور زبون داشت سه متر ولی وقتی پیشش بودم زبونش بند میومد، همینطور که داشتیم صحبت میکردیم دست بردم و دکمه های پیرهنش رو باز کردم، بهش گفتم پاشو وایسا، آروم آروم پیرهنش رو در آوردم، دستام از شهوت داشتن میلرزیدن، حس اونو تشخیص نمیدادم یه جیزی بین ترس و خجالت و شهوت بود
پیرهنش رو که کامل در آوردم دوتا ممه برنزه خوش فرم چشام گرفت، خیلی بدن تمیزی داشت، یه دامن سبز پوشیده بود که اونم با شلوار همزمان خیلی آروم پایین کشیدم و خودمم همراهش پایین اومدم تا زانو زدم، دستاشو آورد جلوی کسش، یه هیکل با قد یکو شصت با بدنی مادرزاد برنزه باسن خوش فرم و متوسط بدون شکم، چشای عسلی لب و دماغ بسیار زیبا جلوم بود،
لباسهای خودمم در آوردم و همنطوری بغلش کردم، سرمو آوردم پایین که ازش لب بگیرم به زحمت به لباش رسیدم، اصلا بلد نبود لب بگیره فقط بی حرکت موند، دیگه شهوت نفسمو بریده بود، بردشم زیر پتو و درازش کردم، چرخوندمش و کونشو دادم داخل بغلم و شروع کردم با ممه هاش بازی کردن، ساعت یک شب بود و هوا هم خیلی سرد بود، اتاق فاطمه هم بخاری نداشت، کلا بخاری اونجا کسی نداشت، با هیزم خونه رو گرم میکردن، بعد یه ربع ور رفتن باهاش زبونش باز شد و شروع کرد به صحبت کردن، اولین حرفش این بود که ماله همه انقدر بزرگه، با خنده گفتم تستشون نکردم،
کیرمو آروم دادم لای پاش دم کسش، خیس و داغ بود و شروع کردم عقب جلو کردن بعد از چند بار مالوندن کسش با کیرم تازه اولین عکس العمل از روی شهوت فاطمه رو دیدم و چهرش از حالت تعجب در اومد و شروع کردم آه کشیدن آروم، ریشه کیرم رو گرفتم و سر کیرم که حسابی باد کرده بود رو آروم کردم داخل کسش، یه جوری گرفته بودمش که فقط سرش بره تو و کار خرابی نشه، شروع کردم به بازی کردن، ولی شهوتم هی بیشتر میشد و من حشری تر ولی حس خوبی نبود دوست داشتم تا ته بکنمش داخل بهش گفتم بیا برام ساک بزن، با اکراه رفت بیت دوتا پاهام و دور کیرم رو با دوتا دستای تپلش حلقه کرد و شروع کرد خوردن، که کیرم داشت از دندوناش زخم میشد گفتم نکن بیا بالا
درازش کردم و خودم نشستم روی شکمش و کیرم رو دادم لای ممه هاش و چند دقیقه ای تلنبه زدم اما من که قبلش خود ارضایی کرده بودم اینا برام ارضا کننده نبود، دیگه خوابوندمش به پشت و سر کیرمو از وازلینی که بالای سر فاطمه بود آماده کردم و آروم آروم هلش دادم داخل کونش، فاطمه از درد بالش رو گاز گرفته بود آروم هی هلش میدادم توش، با چندین تقه آروم تا ته کردمش داخل و چند دقیقه ای افتادم روش تا از درد فاطمه کمتر شد و اون که میخواست هرجور شده منو راضی نگه داره اعتراضی نکرد ولی دردش از حالتش معلوم بود، موهای سرشو چنگ زدن و کشیدم بالا پاهامو انداختم دور رونهای نرم نازش و و شروع کردم محکم کردنش شش ماه سکس نکرده رو یه جا روش پیاده کردم گردنشو بو میکشیدم و کیرمو با اینکه تا آخر داخل کونش بود فشار میدادم تلنبه های محکمی میزدم محکم میکردمش و تخمام میزد دم کسش ترکیب صدای کیرم و آه ناله دوتامون شهوتم رو به اوج رسوند و بعد از ده دقیقه وحشیانه گاییدن فاطمه آبمو کامل داخل کونش خالی کردم، و اونم میگفت داره میسوزه
بعد چند دقیقه کیرمو نصفشو نکشیده بودم بیرون که فشار کونش دادش بیرون
تمیزش کردم و شروع کردم مالوندن کسش که فاطمه هم ارضا شد و تا صبح ساعت پنج دوبار دیگه کردمش
سکس با ترس و شرم یکی از بهترین خاطراتم شد اون شب و بعد از اون شب به مدت سه سال داشتم فاطمه رو میکردم
اگر داستان پسندیده شد ادامشو میزارم

ادامه...

نوشته: sajad


👍 23
👎 3
49201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

854496
2022-01-21 01:42:20 +0330 +0330

آره ارواح کونت اق معلم

0 ❤️

854603
2022-01-21 17:16:26 +0330 +0330

خوشگلخانم جان یه نگاهی به تاریخچه گذشته خانوادگیت بندازی می۴همی که خودت هم از همون دسته دهاتی ها هستی ،چرا ما عادت کردیم همه رو قضاوت کنیمو یه متلک بارشون کنیم .ولی در کل بخوای حساب کنی امار دخترای بدون پرده بکارت و سکس تو شهر هزار برابر دخترای روستاییه.از حجب و حیا که دیگه نگیم بهتره چون امثال ما بیش از حد دریده شدن

1 ❤️

854866
2022-01-23 06:50:47 +0330 +0330

داستان کاملا واقعی هست و بعد از دقیقا ۱۰ سال هنوز جرقه های ازش هست

0 ❤️