مرد سکسی (طنز)

1391/10/17

سلام
افتخار میکنم سبک تازه ای از داستان نویسی رو تو سایت معرفی سعی میکنم و با کمک شما داستان هایی رو با عنوان "افسانه سکسی "اپلود می کنم همون طور که از اسمش پیداس افسانه هست .خیالی هم مشکلی با کامنت فحش هم ندارم به قول معروف هر چه دل تنگت میخواد بنویس ولی انصاف رو رعایت کنید
این داستان: مرد سکسی
سال 1201 میلادی
من پسری هستم تو یه ده خیلی خیلی دور که نه قیافه دارم و نه ثروت از وقتی دختر کدخدا (گلاب)رو دیدم هرروز به یادش جلغ میزنم با اون خال گوشتی رو دماغ و سیبیلیی که داره دل همه ده گیرشه ولی حتی یه نگاه هم بم نمیکنه کیرم شده مثل سنگپا از بس پوست پوست شده قدش هم به خاطر دستمالی زیاد کوتاه مونده .تو این ده از دار دنیا یه ننه پیر و یه بز دارم که شیر میده با فروختن شیرش یه نون بخور نمیری در میاریم . طبق معمول تو تخت خواب کاهگلم که خیلی نرم بود خوابیده بودم که ننه با گریه و جیغ بیدارم کرد گفت پاشو که بد بخت شدیم رفتم دیدم اشاره به بز میکنه و میگه شیر نمیده من اعصابم کیری شده بود ننه هم جیغ میکشید .بعد از چند روز دیگه هیچ تو خونه پیدا نمیشد حتی من یواشکی سوسک های بین رخت خوابم رو میخوردم تا ضعف نکنم که ننه گفت باید بز رو بفروشی. تو بازار با بز داد میزدم کی بز میخواااااااد؟ که یه پیر زن اومد کنارم گفت اگه میخوای خوشبخت شی این دوتا قرص رو از م بگیر روزی یه دونه بخور که دوای بدبختیه منم قبول کردم بز رو به جای 2 تا قرص بدم به پیرزنه.به خونه که رسیدم قبل ازین که وارد خونه شم یکی از قرصا رو بالا انداختم . ننه وقتی قضیه رو فهمید که چه گهی خوردم با چوب معروفش سیاهم کرد طوری که استخونام نرم شدن خلاصه فرداش هم قرص دوم رو انداختم بالا که شاید فرجی شه خوابیدم .صبح دوباره با صدای جیغ ننه بیدار شدم حیف که ننم بود والا… . دیدم عین جنده ای که کیر 35 سانتی میبینه بم زل زده رفتم دم رودخونه دیدم بله قرصا اثر کرده قیافم یه چیز تو مایه های جاستین بیبر زمان شماست کیر 6 سانتی م هم شده حدود23 سانت رفتم تو محل یه کسچرخی بزنم که دیدم مردم شدن مثل چوب خشک زن ها هم زیرچشی دید میزنن سمت مکتب خونه رفتم دختر کدخدا گلاب داشت گاوشون رو علف میداد که یهو احساس کردم رعد و برق گرفتش (تو زمان شما همون برق معمولی هم معنا داره) داشت بم زل میزد خلاصه هر روز همین طور بود که یه روز گلاب اومد دم خونمون گفت لطفا بیاید خونه ما پدرم با شما کار داره .من که رفتم خونشون دیدم یه خونه سوت و کوره بعد گفت ننه بابام رفتن ده بعدی کار دارن که دیدم پرید تو بقلم داشت چنگ میزد لباسام رو میکند منم لباسای اونو کندم خلاصه لخت شدیم تو بقل هم .همیشه دوست داشتم لباشو ببوسم اون خال گوشتی دماغش و اون جوش های صورتش با سیبیل های کم پشت خیلی جذابش کرده بود منم شروع کردم لیسیدن تمام بدنش و کس پشمی ش رو. کیر کلفتم رو در اوردم دم سوراخ کسش که خیس آب بود فرو کردم که دیدم جاکش پرده داشت و وقتی پردشو زدم گفت یا میای خواستگاریم یا میرم به بابا میگم تخماتو بزاره تو دستات .خلاصه ننه رفت خواستگاریو بعد اوکی دادن و الان که داستان رو میخونید سوار بهترین قاطر منطقه داریم میریم ماه عسل

نویسنده:انگشت وسط


👍 1
👎 0
33281 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

351163
2013-01-06 21:43:35 +0330 +0330

سبک باحال و با مزه ای داشت داستانت ایول

0 ❤️

351164
2013-01-06 21:43:39 +0330 +0330
NA

داستانش اشنا بود انگار قبلا يه جايي شنيده بودم !:/ :-/ ::/ :-/ :ا:/ :-/ ::/ :-/ :
به نظرم خيلي شباهت عجيبي داشت به داستان سيندرلا وهفت كوتوله اين طور نيست:D :-D:D :-D:D :-D:D :-D:D :-D:D :-D

0 ❤️

351165
2013-01-06 23:03:56 +0330 +0330
NA

یعنی شعر و ور نوشتی. خودتم نفمیدی چی نوشتی . ولی واسه همین چرت و پرتت خندیدم.

طنزتو با دقت کار کنی و نخوای از لوبیای سحر امیز تقلید کنی می تونی طنز نویس خوبی

باشی تو سایت.روش کار کن.

مرسی .موفق باشی.

0 ❤️

351166
2013-01-07 00:16:31 +0330 +0330
NA

با پروازی صد در صد موافقم
موافقم
تا کور شود هر آن کسخلی که نتواند دید

0 ❤️

351167
2013-01-07 04:43:32 +0330 +0330
NA

آقا جاستین بیبر رو با لباس های روستایی تصور کنید
خخخخخخخخخخخخ

0 ❤️

351168
2013-01-07 05:22:10 +0330 +0330
NA

خیلی باحال بود انگشت وسط
ممنون
وافعا حال کردم و خندیدم جدید بود
موثره می تونه کمی ماها رو از این
غمی که توشیم بکشه بیرون
موفق باشی

0 ❤️

351169
2013-01-07 05:50:03 +0330 +0330

همین الان بم خبر دادن که جاستین بیبر بعد خوندن این داستان رفت کما و دیگه امیدی بش نیست.
این سبک جدید بود یا شر و ور گویی؟ اگه قرار بود هر ننه قمری پاشه بیاد اینجا و یه سبکه تخمی از خودش دراره که نشد. میگن یارو از شیرینی زیاد دیگه زده به تلخی. شده حکایت داستان تو از بی مزگی بش خندیدم.

0 ❤️

351170
2013-01-07 06:09:29 +0330 +0330
NA

تنها نکته ي جذاب داستانت، متبرک شدن اون با نام مقدس جاستين بيبر بود…

0 ❤️

351171
2013-01-07 09:29:39 +0330 +0330
NA

بچه ها من یه سوال دارم که ربطی به داستان نداره
من چند وقتی میشه که تو سایت نمیام مهندس گل پسر هنوز تو سایت فعالیت میکنه؟؟؟؟

0 ❤️

351172
2013-01-07 10:06:02 +0330 +0330
NA

مرسی خوب بید

0 ❤️

351173
2013-01-07 10:26:53 +0330 +0330

این طنز بود
:?
یعنی من الان باید بخندم
:?
سبکت ادامه دهنده چرت و پرتای دیگران بود،چیزی تاپی نبود!فقط به جای گلاب اگه بزه طرف حسابت بود،سوژه نابی میشد!
:-D

0 ❤️

351174
2013-01-07 13:31:36 +0330 +0330
NA

من 24 بار عمل کنم از جاستین بیبر که هیچ از برد پیت هم قشنگ تر میشم

0 ❤️

351175
2013-01-07 15:21:07 +0330 +0330
NA

حیف پس فردا پایان ترم زبان دارم. ولی اگه شد داستان از<< ماست که بر ماست>> (داستان تقلیدی از نوشته ی جمال زاده) رو آپ میکردم بهت حالی میکردم طنز تقلیدی چیه.
فقط خدا خدا کن دست نوشتشو پیدا نکنم.

0 ❤️

351176
2013-01-07 17:07:56 +0330 +0330
NA

داستانت بر گرفته از جک و لوبیای سحرآمیز و ماه میخونی بود.
درواقع کس شعر نوشته بودی.
میخوای داستان تخیلی بنویسی از خودت بنویس و از داستان های دیگه دزدی نکن

0 ❤️

351177
2013-01-07 19:37:10 +0330 +0330
NA

این دیگه چه داستانی بود نزدیک بود بالا بیارم

0 ❤️

351178
2013-01-07 22:10:34 +0330 +0330
NA

حالا جالب اولش زود اعتراف میکنه که تخیلیه که کمتر فوهش بخره
هرچی فوهش حقته س حقته س هی…
آخه جانور بلد نیستی ننویس…
خوب منم میتونم کس و شعر بنویسم اسمشو بزارم داستان و سبک ولی میدونم چون کاره من نیست نه شخصییت خودم و نه دیگران رو پاین نمیارم…

0 ❤️

351179
2013-01-10 10:44:48 +0330 +0330
NA

خوب بچه ها سبک داستان تقلید از داستان های مشهور هست ولی بازم ممنون از نظراتتون

0 ❤️

351180
2013-01-11 00:27:54 +0330 +0330
NA

داش امير اتفاقا اون رفيقتى كه گفتى من هم ميشناسمش =))

0 ❤️

351182
2013-01-19 10:56:30 +0330 +0330
NA

فشنگ بود.دستو پنجت درد نکنه.

0 ❤️

351184
2013-01-23 12:36:44 +0330 +0330
NA

کیرم تو حلقت با این داستان تخیلیت
خودت قاطری سوار قاطر شدی

0 ❤️

351185
2013-01-26 15:17:57 +0330 +0330
NA

همون اول نوشتم داستان تخیلیه خوب همین طنزش میکنه ولی ممنون از توجهت

0 ❤️

351186
2013-03-07 05:37:37 +0330 +0330
NA

یادش به خیر قدیمیا بهتر طنز مینوشتن
مثل آخوند خطرناک و آموزش کس کردن درک میرزا و نحوه نوشتن داستان سکسی دکتر ارنست
بیشتر تمرین کن که کسنوشت تحویل ملت ندی

0 ❤️

555725
2016-09-10 09:34:00 +0430 +0430

چندسال پیش این داستان و خونده بودم
بدون هیچ تغییر و بدون هیچ کم و کاستی
و اگه اشتباه نکرده باشم همینجا توی هوین سایت خوندمش…

0 ❤️

555733
2016-09-10 09:55:42 +0430 +0430

Afatzadeeh :
اینهمه فکر کردی به مغزت فشار نیومد ؟ خب تاریخ داستانو نگا کن مال سال نود و یکه … خب شاسکول همین داستانو جند سال پیش خوندی !!! عجباااا

0 ❤️