من و دخترم زنش شدیم (1)

1390/01/08

سلام.من ژاله هستم.40 سالمه. داستان های زیادی اینجا نوشتید و منم بدم نیومد ماجرای زندگیم و اینکه چطور شد که شدم یه زن مردبازو براتون تعریف کنم. 38 سالم بود که از شوهرم طلاق گرفتم. شوهرم یه دکتر بود. دکتر روانپزشکی که اگه بیمارش زن بود محال بود با هاش رابطه برقرار نکنه. یه مرد فوق العاده رفیق باز و زن پرست. بگذریم. به هر حال یه روز گفت که از ایران داره میره و رفت و منو با دخترم تنها گذاشت.البته قبل رفتنش خونه ای که توش بودبم رو به نامم کرد و رفت. تو این 2 سال که با دخترم تنها زندگی میکردم خیلی چیزا تغییر کرد و زندگیم خوب پیش نمیرفت. اوایل مجبور شدم برم سر کار. تو یه شرکت کوچیک شدم یه منشی. چون تیپ و هیکلم خوب بود همون جا دووم آوردم و بیرونم نکردن و با حقوق بخور نمیرش میگذروندم.حتما پیش خودتون میگید با تیپ خوب و هیکل خوب چرا دوباره ازدواج نکردم؟ اونایی که مثل منن درکم میکنن چون تمام پیشنهاد هایی که بهم میشد یا برای صیغه بود یا برای دوستی.یعنی فقط منو برای سکس می خواستن و بس. منم بدم نمیومد سکس داشته باشم، مخصوصا که زنی حشری و داغ بودم اما به خاطر دخترم نمی تونستم هر کاری دلم میخواست بکنم برای همین اصلا تو فکر ازدواج نبودم. یکی دیگه از تغییراتی که خیلی ناراحتم میکرد دخترم بود. دخترم 19 سالشه اسمش میتراست. تقریبا به خودم رفته اما یه کم قدش کوتاه تره و این باعث شده کونش و سینه هاش بیشتر خودنمایی کنه و بزرگتر نشون میده. از روزی که باباش گذاشت رفت رفتارش روز به روز بدتر میشد. هر لباسی که دلش میخواست می خرید و می پوشید،مانتو های کوتاه تا روی باسن و آرایش زیاد و … که من هر کاری میکردم نمی تونستم جلوشو بگیرم. نمیدیدم با پسر بپره برای همین سعی کردم زیاد بهش فشار نیارم.
اوضاع به همین شکل پیش میرفت که زد و شرکت کوچیک ما ورشکست شد و من از کار بیکار شدم. تو این وضع گرونی و بیکاری مملکت این بد ترین اتفاق بود. چند هفته ای دنبال کار گشتم اما پیدا نشد که نشد تا که اون روز تو روزنامه اون آگهی استخدام رو دیدم. به یک خانم جهت کار در عکاسی با حقوق مکفی نیازمندیم. زنگ زدم و حقوقش رو پرسیدم و حقوق خوبی میدادن و آدرسش به خونمون نزدیک هم بود. گفتم خدایا شکر فکر کنم گیرش آوردم. سریع رفتم و خودمو رسوندم که یه وقت دیر نشه. یه عکاسی کوچیک اما شیک و ترو تمیز که یه آقایی 45 ، 46 ساله توش مشغول بود. رفتم داخل و سلام کردم و گفتم برای کار اومدم. با خوش رویی همه چیز رو برام توضیح داد و گفت شما چون خونتون به اینجا نزدیکه برای این کار مناسبید فقط باید یک مقدار بیشتر به خودتون برسید. وای باورم نمیشد از این بهتر هم میشه؟ بعد از یک مقدار شرح وظایف گفت برو خونه و از فردا صبح به صورت امتحانی یک هفته بیا تا ببینیم چی میشه.
خوشحال بودم که کار خوبی گیر آوردم و نزدیک خونمه و خیالم راحت شده بود.فرداش یه مقدار بیشتر آرایش کردم و یه مانتوی تنگ تر تنم کردم و رفتم سر کار. هفته ی اول گذشت و منصور ازم راضی بود و باهام قرار داد بست. آدم خوبی به نظر میرسید و من متوجه شدم از من خوشش اومده. 2 ماه گذشت. منو منصور با هم رابطه خوبی داشتیم و من یه مقدار ازش خوشم اومده بود و نصبت بهش علاقه پیدا کرده بودم و اون هم همین احساس رو به من داشت که یه روز بهم گفت که دوستم داره منم گفتم این حسو منم دارم اما به خاطر دخترم نمیتونم وارد رابطه ای بشم که منصور گفت من میخوام باهات ازدواج کنم. نمیدونستم چی بگم. داشتم بال در میاوردم از خوشحالی. احساس خوشبختی میکردم. خلاصه قرار گذاشتیم که تا یه مدت نامزد شیم و بیشتر همدیگه رو از نزدیک بشناسیم و دخترم هم با منصور آشنا تر بشه.
بعد از نامزدی رفتار منصور هر روز صمیمی تر میشد و سکسی تر. منم بعد از مدت ها داشتم دوباره حضور یه مرد رو در کنارم حس میکردم که همین باعث شد منم بدم نیاد رابطه سکسی باهاش داشته باشم اما از یه طرف دوست نداشتم به این زودی این رابطه بینمون پیش بیاد. سر کار که همش دستش یا تو کون من بود یا تو سینه هام اما سکس نه. یه روز از صبح که اومدیم سر کار شروع کرد به مالوندن خودش به من. از پشت هی کیرشو می چسبوند به کونم.منم برای اینکه نخره تو حالش بهش میگفتم نکن منصور از بیرون می بینن زشته. اما اون به کارش ادامه میداد.بد جور حشری شده بودم و نمی خواستم به این زودی بهش پا بدم.ظهر به بهونه نهار درب مغازه رو بست و رفتیم طبقه بالای مغازه تا نهارو گرم کنیم و بخوریم.من پای گاز بودم که دوباره اومد وکیرشو از پشت چسبوند به کونم و شروع کرد با دستاش سینه هامو مالوندن.منم به روی خودم نیاوردم چون نمیخواستم باهاش سکس کنم اما کیر شق شدش بد جور حشریم میکرد. گفتم منصور جان عزیزم اینجا جاش نیست آخه.گفت من این بدن نازو باید همین امروز یه حالی بهش بدم. حیف نیست این کس و کون ناز کیرنره توش؟ اولین بار بود منصور اینجوری حرف میزد به خاطر همین آب از کسم بود که میریخت بیرون. گفتم عزیزم یه کم صبور باشی بهشون میرسی. گفت نمیتونم امروز بد جور هوس کونتو کردم باید بکنمت. گفتم عزیزم من اینجوری دوست ندارم دوست دارم تو تخت بیام تو بغلت.گفت ژاله اگه امروز نکنمت دیوونه میشم.اینو گفت و مانتومو داد بالا تا بالای کمرم.گفتم منصور نه! دست انداخت دور شلوارم که پارچه ای بود و کمرش هم کشی بود و راحت کشیدش پایین تا زیر باسنم.میخواستم جلوشو بگیرم اما هم میترسیدم بهش بر بخوره هم خودم بیش از اندازه حشری شده بودم. توجه کردم دیدم شرتمم با شلوارم کشیده پایین. راستشو بخواین یکم شیطونی کردم و کونمو براش دادم عقب تا خوشگل به نظرش بیاد. یکم تف کرد تو دستشو مالید به سوراخ کونم.وای که چه حس خوبی بهم میده این کار.شروع کرد سوراخ کونمو با تفش مالش دادن و گه گداری هم انگشتشو میکرد تو تا سوراخم باز بشه. بعد کیرشو تفی کرد و گذاشت رو سوراخ کونم. باورم نمیشد به این راحتی بهش پا دادم و داره منو میکنه اما صدام در نمیومد. یه کم که فشارداد سر کیرش رفت تو.دستمو گذاشتم رو دیوار کنار گاز و تکیه دادم به دیوار و از درد کمی که همیشه اول کون دادن بهم میاد لذت بردم و آروم جیغ میزدم و آه میکشیدم و منصور کم کم کیرشو میکرد تو. کیرش خیلی کلفت بود و دردش خیلی دیر رفت و سوراخم 5 دقیقه ای شد که گشاد شد و منصور تونست شروع کنه به تلمبه زدن. بد جور داشتم لذت میبردم. بعد از دو سال یه کیر کلفت خیلی بهم چسبید.وقتی بدنش محکم با کونم بخورد میکرد شالاپ صدا میکرد و من کمی پرت میشدم به جلو.کون دادنو اینجوری محکم خیلی دوست دارم. منصور بدون کوچکترین مکسی یه یک ربعی کرد و آبشو خالی کرد توم. با اینکه خیلی بهم حال داد اما دوست داشتم حالا که منو کرده از کس هم میکرد تا منم ارضا بشم ولی چیزی نگفتم. همونطور چسبیده بودم به دیوارو و منصور کیرشو آروم تو کونم عقب جلو میکرد. وای چه حالی میداد با اینکه آبش اومده بود و ارضا شده بود کیرش هنوز کلفت بود و سوراخ کونمو میخاروند. دست خودم نبود آروم ناله میکردم و گاهی آروم زیر لب می گفتم جووون که منصور از پشت بقلم کرد و درگوشم گفت خیلی حال کردم با کونت.تا به حال کون به این گندگی و تنگی نکرده بودم! پیش خودم فکر کردم مگه چند نفرو تابه حال کرده؟! همونطور که کیرش تو کونم بود یه کم کونمو دادم عقب و مالوندم بهش و با قر دادن به کمرم بهش گفتم عزیزم نوش جونت کونم مال خودته. آروم کیرشو کشید بیرون و برم گردوند و یه لب ازم گرفت و گفت دوست دارم. منم بهش گفتم منم دوست دارم که چشمم به کیرش افتاد! یه کیر کلفت و سفید و خوشگل! یه لحظه دلم خواست بشینم و یه دل سیر کیرشو بخورم اما جلوی خودمو گرفتم و سعی کردم این بار اولی ندید بدید بازی درنیارم. شرتشو براش کشیدم بالا و شلوارشم همینطور.اونم شرت و شلوار منو کشید بالا و مانتومو درست کرد. اون روز بعد از دو سال یکی از بهترین روزای من بود.دیگه رومون تو روی هم باز شده بودو منصور یا من هر وقت دلمنو میخواست سکس میکردیم. البته منصور علاقه ی شدیدی به کون من داشت. میگفت کونت تو دنیا تکه!

ادامه …

نوشته: ژاله


👍 1
👎 0
179815 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

275140
2011-03-29 00:31:26 +0430 +0430
NA

منم میخوام تو عکاسی کار کنم
تماشای آنلاین شبکه جوانان

0 ❤️

275141
2011-03-29 03:16:33 +0430 +0430
NA

می خوای چنانت کنم که منصور نتونه بکنه
همچین کردنی تو عمرت ندیده باشی؟

0 ❤️

275142
2011-03-29 05:03:05 +0430 +0430
NA

خوب بود ژاله جون، مرسی از اینکه وقت گذاشتی. لطفا ادامه بده .

0 ❤️

275143
2011-03-29 05:05:52 +0430 +0430
NA

اخ كه چي ميشد يك عكاسي هم من پيدا ميكردم .
كسم حسابي خيس ميشه وقتي اين داستان ها رو ميخونم

0 ❤️

275145
2011-03-29 07:28:27 +0430 +0430
NA

منم یه عکاسی نقلی دارم
میترا جونم بیاد پیش من تا مثل مامانش بهش حال بدم

0 ❤️

275147
2011-03-29 15:50:06 +0430 +0430
NA

میشه گفت که یکی از معدود داستان یا خاطرات سکسی بود که باهاش حال کردم ممنون که وقت گذاشتی و ما رو هم تو لذّتت شریک کردی عزیزم بازم ادامه بده…tnx

0 ❤️

275149
2011-03-30 16:06:36 +0430 +0430
NA

من و زنم از خوندن داستانت حال کردیم، ادامه بده قشنگ مینویسی

0 ❤️

275150
2011-04-06 20:46:31 +0430 +0430
NA

توی قسمت دوم مگه دخترت هم میده به منصور ؟ نوشتی من و دخترم زنش شدیم؟!

0 ❤️

275151
2011-04-22 22:58:56 +0430 +0430
NA

خداییش جزء معدود داستانای خوب این سایت بود.

0 ❤️

275152
2011-06-01 05:33:20 +0430 +0430
NA

ژاله جوون عالي بود منم يكي مثل تورو دارم اونم وقتي از كوون ميده كلي لذت ميبره منتظر ادامه داستانتم عزيزم

0 ❤️

275154
2011-10-12 12:38:06 +0330 +0330
NA

با سلام وخسته نباشید.خیلی مطلب زیبایی بود و من بعد از مدتها مطلب جدیدی خوندم.مرسی . خسته نباشید.سعید

0 ❤️

275155
2012-10-15 15:49:25 +0330 +0330
NA

آخ که ما آخر آرزوی داشتن یه بیوه رو با خودمون به گور میبریم :( :|

خدایــــا برسون یه بیوه خوشگل و خوبو …

0 ❤️

275156
2012-11-12 03:59:03 +0330 +0330
NA

خوب بود البته تا اینجاش
از اسم داستانت و آخرش که از اسمش معلومه خوشم نمیاد

0 ❤️

275157
2014-06-26 23:08:26 +0430 +0430
NA

مرسی خوب بود خواندم کسم خیس شد توکه خوردی چی؟

0 ❤️

275158
2014-08-08 07:38:56 +0430 +0430
NA

معلوم شد چرا شوهرت طلاقت داده چون واژه قشنگ و بی همتای جججججججنننننددده هستی

0 ❤️