من و سارا در روز عروسی

1390/08/27

من ارش هستم 19 سالمه از… بمونه . اولین باره دارم داستان خودمو مینویسم قبلا فقط میخوندم همین .داستن من از اینجا شروع میشه که بعد از مدتی با دوست دخترم بهم زده بودم خلاصه تو فکر یکی دیگه بودم یک شب که توی عروسی بودم با یه دختر خوشکل امار بازی و بلاخره از طریق بلوتوس بهش شماره دادم.
بار اول که با سارا قرار گداشتم توی یک کوچه باقی بود با هم کمی حرف زدیم بعد دیدم سردشه دستاشو گرفتم یه نگاه به لباش کردم که خیلی جالب پف کرده بود که هر پسری ارزو این لب ها رو داشت به طور ناگهانی ازش لب گرفتم اون اونجور که لبامومیخورد رفتم تو فضا بعد یه نگاهی به هم دیگه کردیم که اون خجالتی میکشید دوباره شروع کردیم به لب گرفتن خلاصه اون روز تموم شد بعد از اون روز خیلی هم دیگه رو می دیدیم بعد از مدتی که با هم بودیم تلفنی با هم سکس داشتیم من که تلفنی هیچ ارزشی برام نداشت یه طورای مسخره بود بلاخره به فکر خونه خالی افتادم اقا مگه خونه خالی میشد اخه ما خوانواده پر جمعیتی هستم همشم برادر حدود 4 ماه گذشت خونمون خالی شد بهش زنگ زدم گفتم خونمون خالیه گفت اگه بیام حق نداری بهم دست بزنی منم مثل همه پسرهای دیگه گفتم باشه تا فقط بیاد خونمون خلاصه اومد اومد در خونمون زنگ زد در رو باز کردم تا در رو باز کردم یک لب درست حسابی ازم گرفت معلوم بود که خیلی حشریه
میخواستم بهش بگم پس اون حرفت چی شد اما بیخیالش شدم گفتم شاید امروز نزاره یک حال درست حسابی بکنیم خوب اومدیم تو لبتابم روشن بود زودی رفت سراغ اون میخواست فضولی کنه چی توش دارم منم رفتم برای خودمون دو لیوان شربت ریختم شربت رو که خوردیم در لب تاب رو بستم نمیذاشت اگه میزاشتم نگاه کنه چیزای میدی که نباید هر کسی اونو ببینه خدا رو شکر اون موقع باتریش تموم شد خاموش کرد بهش گفتم بیا بریم خونه رو بگردیم گشتیم گشتیم به اتاق خواب خودم رسیدیم زود خودشو انداخت روی تختم
بهم یه اشاره داد که بیا منم رفتم روش خوابیدم شروع به لب گرفتن کردیم دستمو گذاشتم روی شکمش اونقدر از هم دیگه لب گرفتیم خسته شدیم لباسشو بالا زدم چیزیو که نباید میدیدم دیدم دو تا سینه خوشکل که هر کسی اونو میدید میخواست غش کنه خودمو نتونستم جمع جور کنم باورم نمیشد ایینجور سینه های داره شروع کردم به خوردنشون حالا نخور پس کی بخور لباسشو به طور کامل در اوردم یه جوری نگام میکرد که انگار هنوز سینه یه دختر رو ندیدم لباس منو در اورد اونم بهم حمله کرد لب گرفتن فکر کنم اونم از بدن خوشش اومده حالا من داشتم به او توجه میکردم وقتش بود بریم فسمت پایین دستمو بردم پاین که دکمه شلوارشو باز کنم دستمو گرفت نگام کردو خنندید بهم گفت حواست باشه دوباره لبو گرفت خودش کمکم کرد تا شلوار در اورد
اینجا هم اقا دیدم که دیدم دو پای قشنگ که همه هوس این دو پا رو دارن شورتشو کشیدم پایین کسوشو دیدم ای کس نگو جیگر بگو انگار همبرگر بود میخواستم پارش کنم اینقدر جو گیر شده بودم شلوار منو پایین اورد کیرمو دید گذاشت تو دهنش من خودم از این کار زیاد خوشم نیومد اما اون چرا بعد از چند دقیقه پشتشو کرد به من و گفت حالا نوبت توه که کیرتو بزاری توی کونم اما یواش دردم نیاد از پشت کسشو دیدم که ای چه بود
تو این مدت من همش هنگ کرده بودم اخه بدن فوق العاده قشنگ و سکسی داشت توی هیچ فیلم سوپری ندیده بودم اقا رفتم کرم اوردم کمی به کیر من کمی به کون اون سرشو گذاشتم در کونش یه خوره فشار زدم که میخواست همه همسایه ها رو بکشونه خونه ما اینقدر بلند داد زد دهنشو گرفتم یواش یواش تا ته بردم توش بیچاره قرمز شده بود جلوی دهنشو باز کردم که هی میگفت درش بیار
بواش یواش تلمبه بهش زدم دردش میومد اما کیرم جا افتاد به جای داد زدن اه میکشید دیگه
اینقدر کردمش که ابم اومد بهش گفتم گفت بریزش تو کونم منم با علامت ؟ گفتم چی گفت بریزش تو کونم
تعجب کردم اخه قبلا پشت تلفن گفت خوشم نمیاد
با فشار تمام همشو ریختم تو کونش بیحال افتادم روش بعد از 5 دقیقه گفت دوباره بزار تو کونم فکر کنم خیلی خوشش اومده بود چند بار ابمو اورد خودش نگو اینقدر ابش اومد که میشد باهاش سیل درست کنی دیگه لباساشو پوشید یه بار دیگه لب گرفتیم و رفت الان مدتی هست باهاش به هم زدم همش به خاطر خودش بود
دلایل شخصی داشتم که مجبور بودم بهم بزنیم هزار بار با هم قهر کردیم اما او دوبار برگشت
خدای دختر خوبی بود براش ارزوی موفقیت میکنم لطفا نظرتون رو در مورد داستانم بگین هر چند میدونم خوب ننوشتم چون بار اولمه اینو جور داستان ها رو مینویسم شما ببخشید
پایان

نوشته:‌ آرش


👍 0
👎 0
59414 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

305048
2011-11-18 02:34:04 +0330 +0330
NA

خوب هل دادی؟ نوش جونت
معلومه بچه خوش مرامی هستی
اما از نعمت لیسیدن سارا چرا محروم شدی خدا داند…
آخه گل پسر دختر ایرونی رو باید اول سیر لیسید بعد لاسیو و در آخر بذاری اندرونش که لذت ببره!

کارت خوب بود دوباره قلم دست بگیر
اینم جایزه ت:
4_664-00.jpg

0 ❤️

305049
2011-11-18 05:25:09 +0330 +0330
NA

مزخرف بوذ. تا اومدم ببینم چی شد تموم شد.

0 ❤️

305050
2011-11-18 06:44:31 +0330 +0330

تخمی تخیلی بود. خیلی جلق می‌زنی آخرش می‌شه چنین داستانی. کسی مجبورت نکرده که این مزخرفات رو به خورد ما بدی. توهم زدی در حد تیم ملی برزیل

0 ❤️

305051
2011-11-18 12:17:40 +0330 +0330
NA

x-( bad nabod

0 ❤️

305052
2011-11-18 15:28:48 +0330 +0330

چقدر شما ناشکریت بابا
بعد مدتها یک داستان خوندیم به واقعیت نزدیک بود
خوب بود پسر خوب بود
من بهت نمره خوب میدم

0 ❤️

305053
2011-11-18 15:30:40 +0330 +0330
NA

خیلی چرند بود >:) >:) >:) >:) >:) >:) >:)

0 ❤️

305054
2011-11-18 17:43:03 +0330 +0330
NA

غلط املایی و تایپی داشتی ، باشه بخشیدیم
هنوز داستان ننوشته تو هم یاد گرفتی ، بازم شربت ؟
اون حق نداری بهم دست بزنی رو خیلی با جدیت گفته تو متوجه نشدی خب نمی خواسته دست بزنی حالا هر چی =))
اینم شد اسم واسه داستان؟ 4 ماه از عروسی گذشته بودا ، گفتی عروسی هم شب بوده :D
واسه اولین بار نوشتنت بد نبود ادامه بده !

0 ❤️

305055
2011-11-18 19:39:15 +0330 +0330
NA

kososher bood

0 ❤️

305056
2011-11-18 21:30:43 +0330 +0330
NA

tokhmitarin dastani bod ke khonde bodam…

0 ❤️

305057
2011-11-19 00:06:43 +0330 +0330
NA

نمیدونم دخترا چرا اینجوری شدن تو همون دفعه اول از هم لب می گیرن و …
بعدم که به پسره میگه نباید بهم دست بزنی بعد خودش میره رو تخت و به پسره چراغ میده.
یا اینا زیادی جنده هستن یا ما اوملیم یا شما کس شعر مینویسید

0 ❤️

305058
2011-11-19 00:09:00 +0330 +0330
NA

نمیدونم دخترا چرا اینجوری شدن تو همون دفعه اول از هم لب می گیرن و …
بعدم که به پسره میگه نباید بهم دست بزنی بعد خودش میره رو تخت و به پسره چراغ میده.
یا اینا زیادی جنده هستن یا ما اوملیم یا شما کس شعر مینویسید

0 ❤️

305059
2011-11-19 06:59:39 +0330 +0330
NA

جون عزیزت این عکس و بردار
حالم بهم خورد

0 ❤️

305062
2011-11-24 04:09:34 +0330 +0330
NA

کیرییییییییییییییییییییی

0 ❤️