من و عمه سمانه

1402/05/16

وحید هستم ۳۱ ساله . اهل شهرستان هستم . ماجرای خودم که چی شد با عمه سمانه م رابطه پیدا کردم را عینا" بازنویسی میکنم . ۱۳ بدر یکسال پیش بعد از کم رنگ شدن ترس مردم از کرونا قرار گذاشتیم و فامیلی رفتیم باغ قدیمی و سنتی و کم امکانات یکی از آشناها حاشیه شهر محل زندگی مون و از صبح تا عصر اونجا با چند تا خانواده فامیل دور هم بودیم . بعد از ناهار همه دراز کشیدن و من دستشویی داشتم و رفتم ته باغ قدیمی که اونجا دور هم بودیم .( عمه سمانه من هم با دختر ۱۱ ساله ش بدون شوهرش اومده بود و چون شرایط شغل شوهرش بد بود و شیفت بندی داشت کارشوهرش با دخترش به خاطر اصرار دخترش اومدن اونجا پیش ما و تا عصر موندن و بعد رفتن ). وقتی رسیدم آخر باغ که برم داخل دستشویی ناخودآگاه عمه سمانه را دیدم که سر سنگ دستشویی نشسته بود و این باغ بی در پیکر ناحسابی که ما رفتیم هم دستشویی درستی و داشت و اصلا یه چهار دیواری بلوکی بود که یه سنگ داشت و باید آب هم همراه خودت میبردی . عمه سمانه کمی تپلی و سبزه است و قد و هیکل و بدن روی فرمی داره . من کوسش را دیدم که در حال ادرار بود و حسابی پشمالو بود . یهویی دوتامون خنده مون گرفت و وقتی عمه سمانه جا خورد و خواست بلند بشه من حسابی دیدم کوس بزرگ و پشمالوش را و گفت پس چرا هیچی نمیگی یهویی میای و… خندیدیم و گفتم ادامه کارتو بکنن ببخشین و من مراقبم کسی نیاد و باز وقتی مشغول شد یواشکی سرک کشیدم و‌ دیدم کوسش را و از دیدن اون صحنه یه جورایی بهش حس پیدا کردم . بازدید منو که نگاه میکنم و گفت بی ادب زشته و نمیتونم ادامه بدم نگاهم کنی و شوخی شوخی چند بار حسابی وقتی نشسته بود نگاه کردم و گفتم هم خوش بحال شوهرت هم بدبخت شوهرت و سر حرف باز شد . گفتم همچین کلوچه قلمبه ای را چطوری با اون ریش بلند میزاری دهن شوهرت و حرفای سکسی زناشویی طعنه آمیز زدم و عمه سمانه هم میخندید و میگفت بی حیایی و بی مزه و بی شرف و از اون روز با من شوخی هام همیشه به عمه سمانه یه جورایی میگفتم که عجب کوس نازی داری ولی غیر مستقیم و با اشاره به اتفاق دیدن کوسش و همش میگفتم حال پشمالو چطوره؟‌ گوشت حسابی خورده ؟ و اونم اوایل جواب سر بالا میداد یا نصیحت میکرد یا فحش مثلا پسره هیز پسر بی حیا و… میداد ولی یواش یواش با شوخی های من نرم شد و اونم جواب میداد که نه خیلی وقته گوشت نخورده و صاحبش بی هنره و سال و ماه تا من نگم ازش بخاری بلند نمیشه و … عمه سمانه ۴۰ سالش بود و قدرت جنسی بالایی داشت ولی شوهرش علی یه جورایی باهاش دیگه حال نمی کرد و واسه هم تکراری بودن . یه روز صبح رفتم خرید خونه و دیدم فروشگاه جنس دولتی آورده واسه همین عمه سمانه را یه پیامش دادم فلان فروشگاه برنج و مرغ منجمد دولتی میدن
ولی با کد ملی و شما میخواین؟ گفت بگیر برام بیار خونه مون و بعد حساب میکنیم و کد ملی شوهرش را هم فرستاد و براش مرغ منجمد و برنج گرفتم به قیمت دولتی و بردم خونشون . از توی آیفون گفت بیار بالا از پله ها و بچه مدرسه است و علی هم سر کاره. وقتی رسیدم طبقه دوم درب آپارتمان را باز کرد و گفت بیا داخل وقتی رفتم داخل بوی حمام میومد و مشخص بود که عمه سمانه حمام بوده . گفتم پشمالو را حسابی گوشت دادی دیشب بخوره یا امشب قراره گوشت بخوره؟ خندید و گفت گیر دادی ها مگه نگفتم گوشت گیرش نمیاد سال و ماه؟‌ گفتم غیر ممکنه اونکه من دیدم را شوهرت هر شب نزنه توش . گفت اگه میکرد توش اینقدر پشم داشت که تو اسم واسش بذاری و بگی پشمالو بهش که من خجالت بکشم؟ گفتم واقعی نمیکنین؟‌ گفت نه اون علاقه بهم نداره و یه جورایی سرد هست نسبت به من و منم بس گفتم و خودم را تحقیر کردم دیگه واقعی بهم لذتی نمیده . گفتم‌ واقعا؟‌ گفت آره؟ گفتم پس پشمالو را چیکارش میکنی اگه دلش بخواد؟ گفت غلط کرده دلش بخواد . گفتم حالا یهو دلش خواست چی؟ گفت فوقش یه دست نوازش میکشم به سر بدبخت یتیم ش و خندید . بهش گفتم عمه واقعی میگی؟ گفت آره . گفتم‌باور نمیکنم . گفت خب باور نکن و خندید و گفت حالا گیر دادی باز به من؟ بکش بیرون از ما و خندید . گفتم من باور نمیکنم شوهرت از سر تو بگذره گفت بخدا قسم عین واقعیت را گفتم . یه لحظه حسابی دلم خواست عمه سمانه را بغل کنم . هر دوتایی کنار اوپن آشپزخونه وایساده بودیم و ایستاده حرف میزدیم و وسایل که خریده بودم روی اوپن آشپزخونه بود . یه شلوار راحتی مشکی و یه پیراهن زنونه آبی روشن تنش بود و موهای سرش تازه خشک شده بودن . بهش گفتم یعنی پشمالو همش پشمالو هست بخاطر اینکه شوهرت بهت حس نداره؟ گفت اره من دیر به دیر شیو میکنم چون کسی نیست ذوق منو بکنه و خندید . گفتم یعنی الانم پشمالو هستش؟ گفت سوال انحرافی نپرس و من اصرار کردم بهش و بدون اجازه گرفتن یه لحظه بغلش کردم و دستمو کردم توی شلوار عمه سمانه و حس کردم که مثل اون روز خیلی پشمالو نیست ولی موهاش به دست میخورن و حالت زبری داره . بهم گفت دیوونه چیکار میکنی؟ گفتم دلتنگش شدم باز دوست دارم ببینمش . گفت کافیه همون یه بار . گفتم بزار ببینمش گفت نه تمیز نکردم و باز مو داره . گفتم بزار ببینمش گفت یه روز که شیو و صاف بود و کچلش کردم میگم بیا ببینش و با هر زبونی بود خواست منو متقاعد کنه که بیخیالش بشم . عمه سمانه خودش متزلزل بود و یه حرف نه میزد و بعدش یه حرف سکسی و منو حسابی حشری کرد تا جایی که گفتم باید بذاری ببینمش . گفت زشته من خجالت میکشم و نه و … بدون گوش کردن به حرفاش شلوارش را دادم پایین تا حد زانو هاش و هیچ مقاومتی نکرد . شورت نپوشیده بود . بهم گفت حسابی شق کردی میدونم ؟ چشمت هم گرفته ؟ نگی نفهمید . از همون روز ۱۳ به در فهمیدم . گفتم خیلی کوس نازی داری گفت چه فایده که اونی که باید قدر بدونه نمیدونه . گفت دیدی حسابی ؟‌ بزار بپوشم‌ اگه که دلت خنک شد . زانو زدم جلوی عمه و لبه پیراهن و لباسش را دادم بالا و سرم را بردم جلو و بوسیدم کوسش را و بوی کوسش را از نزدیک استشمام کردم . گفت بهم دیونه چیکار میخوای بکنی؟‌ گفتم بزار بخورمش . گفت بخوری که کارمون بالا میگیره و بعدش حتما میخوای بکنی توش . گفتم بزار فعلا بخورم که خیلی نازه و باز زبون میزدم به همه جای رون و اطراف کوسش که مو داشت . گفتم کی مالوندیش شیطون؟‌ گفت چند روز قبل . وقتی اینو گفت فهمیدم خودش هم دلش خواسته کیر بکنن کوسش و شلوارش را کامل در آوردم از پاش و چرخوندمش به سمت اوپن آشپزخانه و گفتم خم شو و پاهاتو باز کن و اون با چه دقتی دقیق همون کار را کرد و گفت کاندوم نداری ؟ نریزی توش دردسر بشه دیوونه ؟ لای کون بزرگ و ناز عمه سمانه را از پشت باز کردم و شروع کردم به لیس زدن کوسش از پشت سر و اونم پاهاش را و کمرش را خم می کرد تا بیشتر باز بشه و لیس بهتر بتونم بزنم . گفت حالا میگی خودش بیشتر من حشری بود و دوس داشت ولی بخدا حس کردم بد جور دلت رفته و گناه داری و من خیلی وقته عادت کردم که دیر به دیر حال کنم و مرتب سعی میکرد جوری باز تر کنه خودش را که من اونجایی که دوست داره را بیشتر لیسش بزنم . بهم گفت تو کوس کیا را کردی تا الان؟ بهترین کوس که کردی کی بوده و من دیگه فهمیدم اونم توی هواست مثل خودم و پا شدم شلوارم را در آوردم و کیرم را که شق شده بود گرفتم تا بکنمش توی کوس لیز عمه سمانه که آب از کوسش راه افتاده بود . گفتم ساک میزنی؟ گفت واسه تو آره و همونجا روی فرش زانو زد جلو من و کیر منو مکیدش و گفت از کیر شوهرم بزرگتره و گفتم نوش جونت . عالی ساک زد حتی تخمام و زیرش را لیس زد و مشخص بود خیلی وقته توی کف بوده و سعی میکرد خودشو تخلیه کنه و کیر را با حرص و ولع میخورد و حتی آب شهوتم را دو بار مکید و گفت چقدر کیرت آبش راه افتاده . لبهای پهنش را حسابی دور کیرم کشید و منم حال میکردم . پا شدیم رفتیم با هم اتاق خوابشون و روی تخت پاهاش را بالا گرفتم و باز کوسش را خوردم در حدی که کمر میزد و می چرخوند و میگفت دیوونه الان ارضا میشم و باز قطع میکردم لیس زدن کوسش را و سوراخ کونشو زبون میزدم . بهم گفت بکن توم تا وقت هست و فرصت داریم و دیدم دلش مثل خودم حسابی رفته و برای اولین بار پاهاش را بالا گرفتم و کیرم را گذاشتم توی سوراخ گشاد عمه سمانه و راحت تا تهش رفت و صدای آب کوس و تلمبه خوردنش در اومد و لباس زنونه ش را زدم بالا و سینه راستش را شروع کردم مکیدن . واقعا سینه های درشت و نرم و قشنگی داره عمه سمانه . شروع کرد با دست راستش موهای منو که ممه هاشو میخوردم نوازش کردن و سعی میکرد رون ها و پاهای تپلش را بیشتر بالا بیاره که کیر من راحتر تا تهش بره و صدای نفس هاش بلند شد و گفت کار منو ساختی آخرش و کار خودتو کردی و وای چه کیفی میده و دیونه جر دادی من را و یهو آبت را توی کوس من نیاریش و ‌‌…‌ منم اینقدر ادامه دادم تا افتاد به کمر چرخوندن و لرزیدن و پاهاش را پشت کمرم قلاب کرد که نتونم دیگه تلمبه بزنم و اه و‌وای اویی و آخ گفت و آی آی آی کرد آخرش و حتی منم حس کردم توی کوسش نبض زد میزنه بخاطر شدت ارضا شدنش . گفت بچه پررو دیدی آخرش منم از راه به در کردی و کردیم . گفتم لازم بود . گفت برای تو یا من؟ گفتم هر دو و خواهش کردم ازش حالت داگی بشه و فرو کردم توی کوس گنده ش . خیلی کوسش داغ و لیز و خیس بود ولی خیلی هم جا باز کرده بود . گفتم کون میدی بهم؟‌ گفت درد داره نه ‌‌ . شست دستم را همون حالت داگی کردم کونش و گفتم تو که راحت میتونی جا بدی . گفت آماده نیستم و قبلش تخلیه لازمه و کثیف کاری داره . گفتم من میخوام و خواهش،میکنم بزار بکنمش توی کونت . با کمک یه توف و خواهش کردم توی کون عمه سمانه و اونم راحت رفت توش و گفت فقط زود بیار آبت را و بریز داخل کون و دیگه از کون درش نیار و دوباره بکن و کارتو همون توی کون تمومش کن . منم عین کاری که گفت را کردم و آبم را ریختم تو کون گشاد عمه سمانه و پاک کردیم و رفتیم دسشویی هر دو تایی و فامیلی و دوستی ما سکسی شد و از فردای اون روز هر موقع بخوایم با هم قرار میزاریم و حال میکنیم . فرصتی بشه از کارای دیگه هم مینویسم

نوشته: وحید


👍 35
👎 8
72901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

941202
2023-08-07 23:36:52 +0330 +0330

سکس تون برقرار

0 ❤️

941207
2023-08-08 00:02:00 +0330 +0330

اصل داستان:
شوهرعمه که از سردی عمه شکایت داشت، قهرمان داستان رو برای درددل کردن به خونه‌ش می‌کشونه و گشادش کرده، انتقام عمه رو ازش می‌گیره و همزمان در گوشش می‌گفته: هم خودت رو گاییدم، هم عمه‌ت رو.
تمام کمدهای خونه‌ها و ادارات حواله‌ت بادا ابله متوهّم الدنگ گشاد!!

2 ❤️

941220
2023-08-08 01:09:51 +0330 +0330

خوب بود ولی شوهرش نمیکنه لون چطور گشاد کرده می گفتی تنگ بهتر بود

0 ❤️

941231
2023-08-08 02:42:09 +0330 +0330

صفا باشه

0 ❤️

941254
2023-08-08 06:25:40 +0330 +0330

عمه ات جنده هست و تو بی خبری، این حرفهایی که بین تو کسخل با عمه ات یر مستراح رد و بدل شد و بعدش هم ادامه دادی فقط از جنده جماعت بر میاد و بس.

0 ❤️

941452
2023-08-09 16:48:15 +0330 +0330

از زنجان خانم برای دوستی هست نفر سوم هم میشم

0 ❤️