همچون مردی که میخندید

1394/01/18
  • اصلا ولش کن بزار بگم کی هستم
  • بگو
  • من حتی یک ساعت و چهل و پنج دقیقه هم توی خونتون بودم
  • پیش من بودی ؟!
  • من دختر دوست مامنتم
  • کدوم ؟
  • زینب
  • نمیشناسم
  • نمیشناسی؟ واقعا؟!
  • شاید دیده باشمت . ولی به اسم که نمیشناسم
  • خوب باشه منم دروغ گفتم
  • چرا ؟!
  • نمیخواستم زودی بفهمی کی ام… چمیدونم . ترسیدم
  • از چی؟
  • که بری حرف بزنی!
  • برم حرف بزنم ؟! یعنی برم به مامانم بگم که هی مامان دختر دوستت –زینب رو میگم
  • به من زنگ زده ؟!
  • نه … منظورم اینه که … بیخیال اصلا ساکت شد. من به پشت قاب پنجره خیره شدم . خورشید داشت پایین تر می آمد و به درخت های توی خیابان شکلی رویایی داده بود . ماشینی در خیابان با سرعت رد شد و گردوخاک بلند کرد . نور خورشید به آن ها میتابید . همچون گرده های طلا به چشم میرسیدند که باد به حرکت در می آوردشان . سکوتمان داشت طولانی می شد . سعی کردم من چیزی بگویم :
  • خوب نگفتی . کدوم یکی از دخترهای دوست مامانمی؟
  • نیلوفر ام
  • یادم نمیاد
  • یادت نمیاد ؟! یه تیشرت مشکی تنت بود . نه اشتباه می کنم . بنفش بود . و یه پلاستیک پر از خرچنگ و از در خونتون اومدی داخل و من داشتم برای مامانت از آرایشگاه و این چیزا می گفتم. کمی ساکت شد . بعد دوباره گفت :" بعدش وقتی میخواستم برم توی سرویس بهداشتیتون تا یک آینه ی کوچیک بیارم پشت سرم رد شدی و دستت رو … یادت نمیاد ؟!
  • کردم لای پات ؟!
  • نه . منحرف
  • پس چی ؟!
  • کشیدی روی سینه هام
  • یعنی سینه قبوله لای پا نه ؟!
  • هاهاهاها . هنوزم شیطونی !
  • مگه چند وقت گذشته ؟! من داره یادم میاد ولی یادم نمیاد چقدر گذشته ؟!
  • واقعا یادت نمیاد ؟! منو بردی لب دریا . با اون ماشین بزرگه که یه صندوق پشتش بود. گفتی توی این صندوق بار قاچاق میزنند .
  • هاهاها یادم اومد
  • کیرت بزرگ بود
  • کون توهم پهن
  • نگو
  • چرا ؟! صدایش عادی نبود . کمی لرزیده بود . من هم پایین را نگاه کردم . کیرم سفت و راست شده بود.
  • نمیدونم یادآوریش … میدونی الان توی خونه تنها بودم . یکهو یه پرنده ی دریایی رد شد . باورت میشه اینجا اونم با این فاصله از دریا یه پرنده ی دریایی رد شد و سروصدا کرد . تنها توی اتاقم نشسته ام و کسی هم خونه نیست . یاد اونروز عصر خودمون افتادم . میدونی . تمام مدت صدای این پرنده های دریایی میومد.
  • بعدش چیکار کردیم ؟! منظورم اینه که … کردیم ؟! اونم توی اون قسمت بار ماشین !؟ گفتی یه صندوق داشت.آره ؟!
  • آره یه صندوق که توش بوی علف میومد . ولی خوب بود . کیرت خیلی بزرگ بود . میدونی الان که یادم می افته … فروش کردی توی دهانم و کل دهانم رو پر کرد . سینه هام سفت شده بود و داشتم میمردم که توی کونم فروش کنی . یا هرجاییم که خواستی . اصلن برام مهم نبود . ولی از ساک زدن برات سیر نمیشدم . کیرت توی دهنم سفت بود ونرم . آه ه ه ه
  • داری کیر… کیرمو راست میکنی لعنتی . گفتی اسمت چی بود ؟!
  • نیلوفر . همونموقع هم کم هوش و هواس بودی . خیلی سال گذشته . تو هنوز تو این سنت کیرت بلند میشه ؟! من که هروقت میخوام با شوهرم بخوابم حسی پیدا نمیکنم .
  • ولی الان که شهوتی شدی .
  • آره نمیدونم . شماره ات رو به سختی پیدا کردم . از توی دفترچه یادداشت خونه ی مامانم اینا . گفتم میخوام راجع به ماهی بپرسم ازت . مامانم شک کرد. جالبه که هنوز شماره ی تو و کل خونوادت رو داره . نمیدونم چرا این خاطره اینقدر شهوتیم کرده . با شوهرم اصلن اینطوری نمیشم . برای روزی که میخواست حامله ام کنه نصف لیوان عرق سر کشیدم تا یه تکونی خوردم . کیرم نخوابیده بود . میتونستم مطمعن باشم که میون پاهای اونهم خیس خیس شده بود . بیرون خورشید نشسته بود.و روی شهر گردی خاکستری پاشیده شده بود . ماشین دیگری رد شد . ایندفعه ذره های غبار در هوای خاکستری به چشم نیامدند .
  • من هم ازدواج کردم . یکبار . دیگه هم همچین اشتباهی رو تکرار نکردم .
  • جدی ؟! چرا هیچوقت ما نفهمیدیم!؟
  • هیچکی نفهمید .
  • چرا آخه !؟ یچیزی بگم !؟
  • بگو
  • یکمی حسودیم شد . با کی ازدواج کرده بودی؟!
  • با یه زنی که یه من پول داشت . تنها خصوصیتی که میتونم بهش اشاره کنم همینه.
  • خوشگل نبود ؟!
  • چرا بود . ولی نمیتونستم باهاش بخوابم . مشکل از اون بود . بعضی وقت ها ادا در می آورد . چمیدونم . نمیچسبیدم بهم . نمیدونم چرا باهاش ازدواج کردم . میشه راجع بهش حرف نزنیم ؟!
  • باشه کمی گذشت و هیچکداممان چیزی نگفتیم و به صدای نفس های یکدیگر گوش دادیم . در خیالم یک ماشین باری که روی قسمت بارش صندوقی بزرگ و الومینیومی دارد را دیدم که پرنده های سفید دریایی دوروبرش سروصدا میکنند . روی دسته ی مبل توی سالن خانه ام نشسته بودم . بعد از اینهمه سال این عادتم را ترک نکرده بودم . خانه تاریک شده بود و نور ماشین هایی که از پنجره ها روی سقف می افتاد در برخورد با قاب پنجره و درخت های خیابان شبح هایی بی مایه می ساختند .
  • میدونی دوست دارم یبار دیگه من رو ببری اونجا . میدونی . هنوز وقتی یاد اون لحظه ای میافتم که اونطوری من رو میکردی میخوام لخت بشم . از هرچی لباس متنفر میشم . یادت میاد؟ کونم رو از هم باز کردی . اون پشت کیرتو یکارایی می کردی که من نمیدیدم . بعد کونم رو چنگ زدی . بعد سیلی زدی . نه یک بار چندبار . اونقدر که وقتی خونه توی آینه نگاهش کردم سرخ شده … بود .
  • کیرم داره میترکه . . … یادمه کونتو از هم باز کردم . وای چقدر هوسناک بود . سوراخت صورتی بود و بنظر نرم میومد . انگشتت کردم و آخ و اوخت بلند شده بود . ولی کونت رو بیشتر عقب میدادی . هرچی کونت رو سیلی میزدم سیر نمیشدم . اخخ چقدر کون تنگی داشتی . یادمه کستو اینقدر مالیدم که داد زدی کوسم رو جر بده
  • آره یادمه . وای کاش جر داده بودی . میدونی الان لباس تنم نیست . سردم شده کونش رو عقب داده بود و من بی صبرانه کیرم رو با تمام فشار توش فرو میکردم . اون آخ های بلندی میگفت ولی راضی بود . سینه هاش رو چنگ زدم و تلمبه هام شروع شد .
  • داری توهم به گاییدنم فکر میکنی!؟
  • آره
  • کاش الان اینجا بودی. میگاییدیم . همه ی زن ها دلشون یه گاییدن سیر و حسابی میخواد . تنها تجربه ی گاییده شدنم تو بودی . بقیه اش هرچی بوده ، مثل یه شوخی حوصله سر بر بوده .
  • یادته پاهات رو روی شونه هام گذاشتم و توی کونت تلمبه زدم ؟! دیگه باز شده بودی . کیرم راحت میرفت و میومد
  • نامرد خیلی دردم میکرد
  • میدونی اونروز یه اسپری زده بودم . دوستم بهم داده بود . خیلی طول کشید . یادته ؟!
  • آره . در خیالم نور آفتابی کم رمق روی ماشین می افتد و باد سنگ ریزه های اطرافش را تکان می دهد . کمی آنطرف تر قایقی بالا کشیده شده و روی موج شکن سنگی گذاشته شده است و به جایی قفل شده . صدای پرنده های دریایی در هم می آمیزد و هی بلندتر میشود . ماشین روی دماغه ی موج شکن ایستاده . از جاده فاصله اش زیاد است . محال است کسی نظرش جلب شود .
  • کونم رو گاییدی . هنوز یادمه . کیرت توی کونم فرو می رفت و من از شهوت پر می شدم . داشتم لبریز می شدم . کمرم داغ شده بود. مثل الان . کیرت کیپ کونم بود
  • کونت خیلی تنگ بود .داغ و تنگ . محکم تلمبه می زدم . چه کیفی می داد .
  • آه ه ه ه ه ه . من رو بکن . کاش یکبار دیگه من رو میگاییدی
  • میتونی چندروز بیای اینجا . تا بخوای فرصت برای کردن داریم
  • یادته به پهلو خوابیدم ؟! خیال میکردم هرچی استایل های مختلفی رو امتحان کنی بالاخره آبت میاد .نمیدونستم چیزی زدی به کیرت .
  • سینه هات رو چنگ زدم و نوکشو با انگشت هام فشار دادم . کیرم سفت توی کونت بود . چالاپ چولوپ .صدا بلند کرده بودیم .
  • وای . دارم سینه هام رو میمالم . دیوونه ی این چالاپ چولوپم . آبت رو تو کونم خالی کردی . نفهمیدم . ولی خیلی خوب بود که سنگینیت رو روم انداختی زانوهایم شل شده بود . خسته شده بودم . ولی هیپنوتیزم شده ، در خاطرات فرو رفته بودم . یکسال بود که با کسی نخوابیده بودم و دیگر برایم مهم هم نبود . خانه ام از سایه ها و اشباح خیالی پر شده بود . یک آن خیال کردم یکی از سایه ها به مرغ دریایی تبدیل شد . ولی زود حرکت نور خیالاتم را از هم گسیخت . بعد از اینهمه سال بوی شور آب دریا را زیر بینی ام حس می کردم . انگار خانه ام جایی نوک آن دماغه قرار گرفته باشد . مرغ های دریایی در اطرافش مشغول پرواز باشند و صداهایشان درهم آمیخته شود و به اشتباه بیاندازم . در صندوق بزرگ را با احتیاط باز کردم .آفتاب داشت روی دریا پایین می رفت . سمت راستمان مرغ هایی دریایی قیل و قال می کردند . پاهایم را روی زمین گذاشتم و کش و قوسی آمدم " بیا پایین . قشنگه . باید ببینی اینو . خورشید داره میره پایین . " لباس هایش را پوشیده بود . کفش هایش را در تاریکی پوشید و بیرون آمد ." آره اینجا رویاییه . " قیل و قال مرغ های دریایی تمامی نداشت . در لحظه هایی صداهایشان آنچنان در هم می آمیخت که یک صدای واحد را می ساختند . صدایی که بلند میشد شبیه همه چیز بود . گاهی اوقات شبیه صدای قهقه ای از دور بود . قهقه ای بلند، همچون مردی که میخندید .
  • من شدم
  • من هم
  • فک میکنی باید یروز یک سری بهت بزنم ؟!
  • خوشحالم می کنی . میتونی با اون پرنده ی دریایی برگردی. شاید اونم برای چیزی اومده !

نوشته: هومورو


👍 0
👎 0
22117 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

458036
2015-04-07 16:13:01 +0430 +0430
NA

__از داستانت خوشم نیومد، اما صرف اینکه کس شعر ننوشته بودی و سعی داشتی تخیلات ذهن خودت و منتشر کنی به نوشتت احترام می ذارم، موفق باشی.

0 ❤️

458038
2015-04-07 16:57:42 +0430 +0430
NA

جالب بود.مرسی.بازم بنویس

0 ❤️

458039
2015-04-08 01:15:14 +0430 +0430
NA

man aslan az in sabk dastan khosham nemiad

0 ❤️

458040
2015-04-08 01:59:56 +0430 +0430
NA

به اين ميگن داستان .آفرين .ايول.

0 ❤️

458041
2015-04-08 03:12:48 +0430 +0430

خوب بود مرسی give_rose

1 ❤️

458042
2015-04-08 07:19:45 +0430 +0430
NA

داستان خیلی خوب بود ولی بعضی جاها کمی گنگ بود! بازم بنویس!

0 ❤️

458044
2015-04-08 10:16:11 +0430 +0430
NA

كيرم تو داستانت
اولشو خوندم ديگه نخوندم
نمايشنانه نوشتى كسخل؟؟

0 ❤️

458045
2015-04-08 11:08:43 +0430 +0430

خوب بود سبك جالبيه شروع و پايان فقط در يك مكالمه تلفني!!هوووم جالبه

0 ❤️

458046
2015-04-08 16:29:47 +0430 +0430
NA

عوضی این کجاش خوب بود خاک بر سرت
اینجا چه غلطی میکنی؟؟؟؟؟؟؟ هان؟؟؟؟اونم یه دختر!!!

0 ❤️

458048
2015-04-23 06:42:55 +0430 +0430

سلام
سبک داستان کوتاه بود و عالی اما
کاش برای قسمتهای سکسیش بیشتر کار میکردی.
خسته نباشی

0 ❤️