پسر ریقو

1392/11/18

خسته وبی حوصله داشتم از دانشگاه بر می گشتم . البته نه خسته کلاس و درس چون یه کلاس بیشتر نرفته بودم از صب که دانشگاه بودم . خسته سفره خونه و مث دودکش تا آخرین کام قلیونو گرفتن . ولی حوصله خونه رو نداشتم . دوس داشتم تو اون حال و هوای آخربهمن که هوا نه روش میشد گرمتر بشه که ابهت زمستونیشو از دست بده نه دلش میخاست نزدیک شدنه بهارو خبر نده قدم بزنم . بیچاره گیر کرده بود یه نم بارون زده بود و بعدش آفتاب شده بود عاشق این هوا بودم . واسه همین تصمیم گرفتم تا خونه پیاده برم . ولی مگه میذاشتن تنها باشه آدم. یه پسر با قد متوسط و قیافه ای که درست و حسابی نگا نکردم دنبالم را افتاده بود از قیافش خنده م گرفت . تو اون آفتاب زیپ کاپشنو تاته داده بود بالا و کلاهشم سرش گذاشته بود . ول کن نبود . منم بی خیال به راهم ادامه میدادم . پیش خودم گفتم همینم دیگه کم بود با یه آویزون دوس شدن . ولی پسره همین جوری دنبالم میومد . حرفی نمیزد زیاد . میومد فقط . یه نیم ساعتی پا به پام پام اومد . منم که اصن حال پسر بازی نداشتم اونروز گفتم بذا شمارشو بگیرم شرشو کم کنه . شمارشو داد زدم تو گوشیم . ولی میس ننداختم . یهو گوشیو از دستم گرفت و پرید اونور یه میس برا خودش انداخت و گوشیو با لبخند مسخره بم داد. لجمو در آورده بود پسره آویزون . با حرص نگاش کردم و رفتم . پسره پررو ولی گفتم بی خیال بلک لیستو واسه چی گذاشتن !! رسیدم خونه و لباسامو درنیاورده خودمو پرت کردم رو تخت . اونروز اصن نمی دونم چم بود . که صدای مامانم درومد . اه ول نمی کنه آدمو . پاشدم به زور یه چیزی خوردم و باز دراز کشیدم تازه داشت خابم میبرد که یه خروس بی محل اس داد . اه درد حتما باز ایرانسله ولی نه اون پسره بود . زده بود رسیدی ؟؟ واااا دهنم باز مونده بود آخه پررو بذا بات دوس بشم بعد سوال و جواب کن ولی یجورایی خوشم اومد . آخه من تا حالا اونقد با کسی فاب نبودم که ازم اینجوری سوال کنه ولی پسره یه جوری بود لحنش صمیمی بود به دل آدم میشست . اون شب یکم باهم اس بازی کردیم ولی من به چشم یه پسر ریقو می دیدمش و اصن آدم حسابش نمیکردم . فرداش یونی بودم که اس داد میخام ببینمت براش بهانه آوردم ولی راضیم کرد که برم سر قرار. رفتم چی می دیدم !!! یه ماشین شاسی بلند مدل بالا . داشتم غش میکردم دیگه . گل از گلم باز شد . ولی زیاد تابلو نکردم و با اخم سوار ماشین شدم . با هم رفتیم یه سفره خونه معمولی واون از خودش گفت . توقع داشتم واسم خالی ببنده و بگه ماشین مال خودشه ولی راستشو گفت که مال داییشه و قرض گرفته . منم زود باش خودمونی شدم نمی دونم چرا . بعدم منو تا یه جایی رسوند و رفت بازم همونجوری گرم اس میداد . ولی من نه . با دوس پسرای دیگه م بودم . ولی دوس نداشتم هیچ کدومشونو . بود ونبودشون برام فرقی نداشت . ولی این پسره انگار داشت جاشو باز میکرد تو دلم . همش بیرون میبردم خارج از شهر باهم می گشتیم و کم کم داشتم بهش وابسته میشدم . دستمو که میگرفت داغ میشدم . دلم لباشو میخاست . مسخره بود من دلم خابیدن با اون پسررو میخاست . نه هیکلش تو چشم میزد نه چیز دیگه ای که بخاد آمپرمو اینجوری بالا ببره . ولی اون به جز گرفتن دستم تو این چند هفته کار دیگه ای نمیکرد اصلا . شبا خودمو تو بغلش تصور میکردم . کم کم رابطه م با بقیه دوس پسرام قط شد . نه بخاطر این که اون چیزی بگه . جای همه چیزو برام پر کرده بود . تو دامش افتاده بودم . اگه یه روز نمی دیدمش پکر بودم تقریبا 2 ماه از رابطمون می گذشت و من به همین راحتی بش وابسته شده بودم . ولی هنوز خبری از حتی یه آغوش خشک و خالیم نبود. انگار سنگ بود. بعضی وقتا عمدی خودمو تو بغلش مینداختم . ولی اون یه جوری نگام میکرد که زود خودمو جم وجور کنم . مال اون شده بودم . با رفتار مردونه ش بدجوری دیوونه م کرده بود با مهربونیاش . با اس دادنای بی موقعش . با کادوای یهوییش . هرچی بیشتر می گذشت آتیشم تندتر میشد . می گفتم نکنه من عیبی دارم که نمیخاد بام کاری کنه . از یه طرفم دلم واقعا سکس باهاشو میخاست .
اون موقع ها اصلا به ازدواج فک نمیکردم . دوس داشتم حال کنم و از زندگیم لذت ببرم . فقط این برام یه معما شده بود که چرا نمیخادم . یه لحظه فک کردم شاید منو واسه ازدواج میخاد که بام کاری نمی کنه ولی نه گفته بود که حالا حالاها قصد ازدواج نداره . پس چی بود ؟؟؟ حتی به فکرم رسید شاید مرد نیست اصلا ولی مگه میشد . حرارت دستاش نگاهش پر از یه خواستن بود که سرکوبش میکرد .
اینا همه احساس من بود وشاید همش غلط شاید یه دام برام پهن شده بود . روزی نیود که به این چیزا فک نکنم . زندگی منو حسابی عوض کرده بود و اون هنوزم مثل اولاش بود آروم . مهربون .
تصمیم خودمو گرفته بودمم اینجوری نمی تونستم ادامه بدم . حس میکردم خودش نیست و یه نقابه . واسه این که تو دام نیفتم . با این که خیلی میخاستمش و تو این 3 4 ماه عاشقش شده بودم . از یه روز صب دیگه جوابشو ندادم . وااای داشتم جون میدادم . وقتی زنگ میزد قلبم از جا کنده میشد . گوشیمو خاموش کردم و با قرص خودمو خواب میکردم.

نوشته: نفس


👍 0
👎 0
32902 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

411983
2014-02-07 06:41:06 +0330 +0330
NA

اگه واقعا دختری و این مطلب کپی نیس از خودته با استفاده از کلمه ی شنیع "ر ی ق و " شخصیت منحط و منحرف و سرکوب شده ی فکری و جنسی و عقده ای بودن و بی ادب و نزاکت بودن و بیسواط(!) بودن و … و درآخر پسر بودن خودتو نشون دادی !!!

0 ❤️

411987
2014-02-08 06:02:31 +0330 +0330
NA

طرف ميره دانشگاه تهران نميگه ميرم يوني بعد يه عده ميرن دانشگاه دارغوز آباد به دانشگاشون ميگن يوني!!!

0 ❤️

411988
2014-02-21 08:55:22 +0330 +0330
NA

ای بميری مشنگ میرزا كی گفته دوست داشتن به كردنه اگه به اون فندقی که به جای مغذ تو كلته يكم فشار بياری ميفهمی كه چون تو عادت داری از روز دوم به همه بدی دليل نميشه همه مثل تو باشن تو مشکل فنی داری

0 ❤️