کس کردن در آمریکا (۲)

1402/02/18

...قسمت قبل

دوستان اول اینو بگم من قسمت اول داستان رو فرستادم برای سایت بعد دیدم چه کاریه خودم یک پروفایل بسازم و به ترتیب همه رو اینجا بذارم. خلاصه ببشخید که قسمت اول هم تو اکانت خودم هست هم تو داستان‌های ارسالی.

رابطه من و میترا خیلی خوب پیش میرفت. اینجا بزرگ شده بود و به هر مشکلی بر می‌خوردم می‌دونستم یکی هست که کمکم کنه. هم زبانش از من بهتر بود، هم اینجا درس خونده بود و سیستم آموزشی اینجا رو می‌شناخت و هم کلا همه چیز رو اینجا با فاصله زیاد از من بهتر می‌شناخت و یک‌جورایی تو همه چیز راهنمام بود.

من یک‌سال اول تو شیکاگو ماشین نداشتم و نیاز هم نداشتم. با مترو راحت می‌رفتم دانشگاه و برمی‌گشتم و یک کار نیمه وقت هم تو یک شرکت معماری گرفته بودم و با کمک خرجی که هر ماه از ایران می‌رسید زندگیم می‌گذشت. خرج زندگی مخصوصا اجاره خونه خیلی نسبت به لس‌آنجلس کمتر بود و این تنها حسن شیکاگو نسبت به لس‌آنجلس بود. برنامه‌ام این بود دو سه سالی که شیکاگو بودم رو با زندگی دانشجویی بگذرونم تا ببینم بعد از فوق‌لیسانس می‌خوام چی‌کار کنم.

میترا ماشین داشت و از خونه‌اش یکربع بیشتر تا خونه من طول نمی‌کشید ولی چون روزهای هفته هر دو گرفتار بودیم یکی دو ماه اول ارتباطمون فقط آخر هفته‌ها یا خونه من یا خونه اون قرار می‌ذاشتیم و حسابی خوش می‌گذشت. تا اینکه ارتباطمون بیشتر شد و معمولا شب‌ها یا خونه من بودیم یا خونه میترا. اوایل آشنایی هر وقت به هم می‌رسیدیم همدیگه رو جر می‌دادیم از دفعه دوم بهم اجازه می‌داد گاهی هم از کون بکنمش که محشر بود.

این وسط وقت‌هایی که میترا خونه من بود پیمان هم بعضی وقت‌ها به جمعمون اضافه می‌شد و چند ساعتی رو با هم می‌گذروندیم. میترا و پیمان کلا از همون شب اول که تو کوچه کنار هتل دیدیم همدیگر رو طوری وانمود کردن که از قبل همدیگه رو تو جمع‌های ایرانی دیدن ولی هیچ وقت باب دوستی بینشون باز نشده.

اوضاع همینطورداشت می‌گذشت و دلم خیلی برای ایران تنگ شده بود و قرار بود تابستون قبل از شروع دوباره کلاس‌هام یک ماه برم ایران. پیمان هم تو همون زمان قرار بود بره ایران برای برگزاری مراسم ازدواجش با رها. خیلی خوب بود هم می‌تونستم خانواده‌ام رو ببینم هم تو عروسی پیمان و رها شرکت کنم. یک شب میترا و پیمان خونه من بودن حرف از ایران رفتنمون شد و هم من هم پیمان به میترا گفتیم که اون هم بیاد ایران و قرار شد تا هفته دیگه بگه که میاد یا نه. میترا از دوازده سالگی که اومده بود آمریکا دیگه ایران برنگشته بود و خیلی هم علاقه‌ای نداشت برگرده. همه فک و فامیلش آمریکا بودن و خلاصه بعد از یک هفته گفت ترجیح می‌ده اگر روزی بعد از این همه سال رفت ایران با خانواده‌اش بره.

من و پیمان بلیط‌هامون رو گرفتیم و قرار شد من یک ماهه برگردم ولی پیمان می‌خواست دو ماه بمونه. یک ماه قبل از برگشتمون به ایران من دیگه دل تو دلم نبود و خیلی هیجان داشتم. روزها کندتر می‌گذشت. قبل از رفتن من قرار بود میترا یک هفته بره پیش خانواده‌اش نیویورک و من هم می‌خواستم تو این فرصت برم برای خانواده‌ام و کسایی که می‌خواستم سوغاتی بگیرم. دوست داشتم تو اون یک ماه کلی اینطرف و اونطرف برم، برای یکی دو تا از دوست دخترهای قدیمیم هم تیز کرده بودم که تو ایران بی کص نمونم.

تو یک هفته‌ای که میترا نیویورک بود پیمان هم دو رو غیبش زد ولی کلا اینجا آدم‌ها زیاد مزاحم پرایوسی هم نمی‌شن و منم گفتم لابد سرش شلوغه ولی بعدها فهمیدم که پیمان هم رفته بوده نیویورک داشته دوست دختره ما رو می‌کرده.

این ماجرا گذشت و منم روحم بی‌خبر بود تا یکروز قبل از برگشتن میترا به شیکاگو نزدیک‌های عصر پیمان تکست داد که شب اگر بی‌کاری بیا خونه من. ساعت حدود هشت بود که رسیدم خونه پیمان و دیدم یک دختر آمریکایی بلوند اونجاست و به هم معرفی شدیم. اسمش لیزا بود و حدودا سی ساله. دختر خون گرمی بود و زود کنارش احساس راحتی کردم. قدش حدود ۱۷۰ و چشم‌های سبز و سینه‌های بزرگش که کمی از تاپش زده بود بیرون حسابی قلقلکم می‌داد. لیزا یک شلوار استرچ طوسی یوگا پوشیده بود که هر وقت راه می‌رفت من یک نگاهی به کونش می‌کردم. هم لیزا متوجه شده بود که داغ کردم هم پیمان ولی اصلا برام مهم نبود. بعد از چند دقیقه لیزا رفت دستشویی و پیمان بهم گفت جزو آخرین کص‌هایی هست که می‌تونم بکنم رها بیاد کص بازی تعطیله. اون شب سه‌تایی یک کم شراب خوردیم و علف و سیگار کشیدیم و یک ساعتی گپ زدیم که لیزا ماشین گرفت رفت سمت خونه‌اش.

بعد از رفتن لیزا به پیمان گفتم حاجی دمت گرم خیلی کص حقیه. پیمان بهم گفت دوست داری بکنیش؟ گفتم آره ولی اگر میترا بفهمه کونم می‌ذاره گفت کصخل شدی من می‌خوام بهش بگم یا خودت؟ لیزا هم که آمریکائیه تازه شوهر هم داره و دنبال داستان نیست. گفتم بی‌خیال شوهر داره؟ گفت آره. شوهرش هم می‌دونه زنش اینطرف اونطرف کص میده ولی قرار گذاشتن که نه حامله بشه نه بدون کاندوم سکس بکنه. حسابی شق کرده بودم و به پیمان گفتم اگر راه داره من از خدامه بکنمش. پیمان گفت راستش من قبلا درباره تو با لیزا حرف زده بودم و اون گفت بهت بگم امشب بیای. می‌خواست ببینه خوشش میاد ازت یا نه. گفتم خوب چی شد خوشش اومد یا نه؟ گفت نمی‌دونم تا وقتی اینجا بود چیزی نگفت. دل تو دلم نبود. تو حدود دو سالی که آمریکا بودم به جز مرجان و میترا قسمت نشده بود کص دیگه‌ای بکنم اون هم کص بلوند که همیشه تو کفِش بودم.

رفتیم کنار پنجره و پیمان یک جوینت دیگه روشن کرد و بعد از دو تا پُک دادش به من. کام اول رو که گرفتم پیمان برگشت گفت یاشار تا حالا تر‌یسام کردی؟ دود موند تو گلوم و کپ کردم و از سرفه‌های من پیمان زد زیر خنده.

باورم نمی‌شد تریسام با یک کص بلوند زیبا و خوش‌تراش. پیمان گفت لیزا دلش تریسام می‌خواد قبلا تجربه کرده و باز هم دلش می‌خواد اگر پایه باشی قبل از رفتن به ایران می‌تونیم چند بار باهاش برنامه بذاریم. تو همین حرف‌ها بودیم که لیزا تکست داد و گفت «هی لوکس کیوت، لِتز هَو فان آن فرایدی نایت» لیزا از من خوشش اومده بود و می‌خواست جمعه شب قرار بذاریم.

طبق قرار قبلی ساعت هفت خودم رو با یک بطری ویسکی و دو تا جوینت رسوندم خونه پیمان. پیمان با تی‌شرت و شلوارک بود و لیزا کاملا سیاه پوشیده بود. وقتی وارد شدم با پیمان دست دادم و لیزا اومد جلو بقلش کردم و خودش رو چسبوند بهم. من فقط یک تی‌شرت و شلوار جین تنم بود و از فشار سینه‌های لیزا به خودم سفتی سینه‌هاش رو حس کردم.

ست لیزا سیاه بود، یک تاپ که هم از بالاش هم از کنارش سینه‌هاش پیدا بود و سوتین نبسته بود با یک دامن کوتاه تنگ و یک کفش پاشنه بند. به ناخون‌های دست و پاش لاک قرمز زده بود و آرایش نداشت.

من و پیمان هم قد و قواره بودیم و نه بگم خیلی قد بلند یا فلان و بهمان. من یک و هفتاد و نه هستم و پیمان یک و هشتاد، کلا هم قیافه و تیپ و هیکلمون بد نیست ولی تو جامعه‌ای که خوشتیپ‌هایی از هر رنگ و نژاد توش هست ما کاملا معمولی حساب می‌شیم.

مجبور بودیم کل مکالمه رو به انگلیسی پیش ببریم. من و لیزا رو دو تا صندلی جلوی بار نشسته بودیم و پیمان روبروی ما از سمت آشپزخونه نشسته بود رو صندلیش. شات اول ویسکی رو زدیم و حرف‌های کص‌شعر از اینکه چقدر هوا خوب شده و اینطور چیزها میزدیم که لیزا دستش رو گذاشت رو پام و گفت خوب شنیدم دوست دخترت نیویورک بوده. گفتم آره رفته بود به خانواده‌اش سر بزنه. لیزا دوباره لبخند زد و گفت می‌دونی که دخترهای نیویورکی خیلی شیطونن و خندید من و پیمان هم زدیم زیر خنده. برگشتم گفتم ولی به‌نظر میاد دخترهای شیکاگو باحالن و لیزا با ناخونهاش رون پام رو کوچولو فشار داد و گفت، من اهل میشیگان هستم. دستم رو از کنار به کمرش رسوندم یه کوچولو فشار دادم و گفتم چه بهتر.

پیمان جوینت اول رو روشن کرد، تاثیر الکل و علف داشت هر سه‌تامون رو بیشتر حشری می‌کرد. پیمان رو سقف آپارتمان، پشت تلویزیون و زیر مبل‌ها لایت ال ای دی گذاشته بود و خونه رو کم نور کرده بود. لایت‌های ال ای دی و موسیقی جَز که از تلویزیون پخش می‌شد همه چیز رو خیلی سکسی کرده بود.

قبل از اینکه برم پیش پیمان بهم تکست داد که قبل از سکس نه زیاد مست کنیم نه زیاد علف بکشیم که حسابی بکنیمش. شات دوم ویسکی رو هم زدیم و اینبار من یه آتیش به جوینت که خاموش شده بود زدم و یک دور دیگه چرخوندیم.

لیزا دستم رو گرفت و به سمت سالن کشید و گفت بیا برقصیم. گفتم بلد نیستم گفت بیا راحته بهت یاد می‌دم. علکی مثلا داشتیم می‌رقصیدیم که خودش رو بهم نزدیک‌تر کرد و اولین لب رو ازش گرفتم. پیمان رو صندلیش نشسته بود و داشت تماشا می‌کرد. لیزا چرخید به پشت و حالا من کیرم چسبیده بود به کونش و حسابی راست کرده بودم. کیرم رو می‌مالیدم به کون لیزا و با دستهام سینه‌هاش رو می‌مالیدم و گردن و گوشش رو میبوسیدم که پیمان به فارسی داد زد کصکشا صبر کنید منم بیام. پیمان از قبل چند تا کلمه سکسی و فحش به لیزا یاد داده بود و با گفتن کصکشا هر دو یک لبخندی زدیم و لیزا به فارسی گفت کیر می‌خوام و هر سه زدیم زیر خنده. لیزا دوباره برگشت سمت من و شروع کردیم به لب گرفتن. پیمان هم اومد از پشت لیزا رو بقل کرد و سه تایی همونطور با ریتم موسیقی مثلا داشتیم آروم می‌رقصیدیم و عشق بازی می‌کردیم.

لب‌هام رو لب‌های لیزا قفل بود و برخورد گاه به گاه دست‌های پیمان به من وقتی لیزا رو می‌مالید یک کم حس خوبی بهم نمی‌داد ولی از وقتی فهمیده بودم حتما سکس نباید دو نفره باشه آرزو داشتم که حدالاقل تری‌سام رو اگر یک‌بار هم شده تو عمرم امتحان کنم. سعی میکردم چند دقیقه اول با پیمان چشم تو چشم نشم و همه تمرکزم رو بذارم رو کوص و کونی که قراره امشب بکنیم. دلم می‌خواست دوباره کونش رو بمالم ولی پیمان که از عقب چسبونده بود بهش مانع بود.

بعد از چند دقیقه رقص و مالوندن من از جلو و پیمان از عقب تاپ لیزا رو از رو سرش کشیدم بیرون و حالا وقتش بود اون سینه‌های سفتش رو ببینم. نوک سینه‌های خوش فرم هشتادش حالا تو دستهام بودن و لب‌هام رو لب‌هاش. از لب‌های لیزا جدا شدم رفتم سرغ سینه‌هاش حالا سینه‌هاش رو می‌خوردم و با دست‌هام کونش رو میمالیدم و دیگه برخورد کیر پیمان که از عقب چسبیده بود به لیزا داشت برام عادی می‌شد.

لیزا تسلیم بود و خودش رو کاملا رها کرده بود تو دست‌های ما. پیمان دامن لیزا رو تا زانو پایین کشید و مشغول بوسیدن کونش بود و من از جلو مشغول خوردن سینه‌هاش که دست انداخت تی‌شرت منو از تنم در آورد. اومدم بالا و دوباره لب تو لب شدیم. خیلی حس خوبی بود وقتی فشارش می‌دادم به سمت خودم و سینه‌هامون لخت به هم فشرده می‌شدن. بی‌نظیر بود. فکر می‌کردم بدنش سردتر از بدن من باشه ولی بر خلاف تصورم دمای بدنش بیشتر از من بود و هر چی بیشتر پوستم با پوست بدنش تماس پیدا می‌کرد از جنس پوستش بیشترخوشم میومد.

پیمان دامن لیزا رو کامل از پاهاش در آورد و فقط شرت سیاهش تنش مونده بود. بلافاصله بعدش تی‌شرت و شلوارک خودش رو هم در آورد و منم شلوارم رو در آوردم حالا دیگه هر سه فقط شورت پامون بود و لیزا با کیر هر دومون از رو شورت بازی می‌کرد تا اینکه رفت به سمت پایین. اول کیر من رو در آورد و یه بوسش کرد بعد کیر پیمان رو. به انگلیسی گفت هوم امشب دو تا کیر پرشین نصیبم شده.

بر خلاف تصورم کیر من هم یک کم از کیر پیمان بزرگتر بود و هم کلفت‌تر. لیزا کیر پیمان رو کرد تو دهنش و یکی دو دقیقه‌ای براش ساک زد و کیرش رو در آورد و شروع کرد به خوردن کیر من. یکی دو دقیقه هم برای من ساک زد و در حالی که تو یک دستش کیر من بود و تو دست دیگه‌اش کیر پیمان سر هر دو رو مالید به هم و گفت ببینم این دو تا امشب باهام چی کار می‌کنن.

از مالیده شدن کیرم به کیر یک مرد دیگه حس دوگانه‌ای داشتم هم خوشم اومد هم یک کم معذب شدم ولی کار دیگه از این حرف‌ها گذشته بود. لیزا کیر هردومون رو کرد تو دهنش و یکی دو دقیقه‌ای به ساک زدن همزمان هر دو کیر ادامه داد.

لیزا بلند شد. آب از لب و لوچه‌اش آویزون بود. اول یک لب از پیمان گرفت و بعد یک لب از من. یک کم چندشم شد ولی دیدم پیمان چیزی نگفت و ضایع بود که من بخوام چیزی بگم. لبش مزه کیر می‌داد، این جنده بلوند امشب تصمیم گرفته بود مزه کیر من و پیمان رو به هر جفتمون بچشونه.

لیزا به سمت مبل راه افتاد، کیر من رو تو دست چپش گرفته بود و کیر پیمان رو تو دست راستش و ما رو دنبال خودش می‌کشید. دلم می‌خواست قبل از کردن کصش رو بخورم ببینم مزه کصش چطوریه. پیمان گوشه سمت راست مبل سه نفره پذیراییش نشست و لیزا طوری که کونش به سمت دیگه مبل بود به حالت داگی شروع کرد به خوردن کیر پیمان، منم دیدم بهترین موقعیت برای خوردن کص و کونشه و رفتم پشتش. شورت سیاه نخ در بهشت رو از اون کون قشنگش تا زانوهاش کشیدم پایین. موهای ریز و نازک طلایی کم پشت کمرش و سوراخ کونش داشت دیونه‌ام می‌کرد.

اولین لیس رو روی سوراخ کون لیزا کشیدم، کیر پیمان رو از تو دهنش در آورد یک آه کشید و سرش رو چرخوند سمت من و با اون چشم‌های سبزش که تو نور ال ای دی خماریش سکسی‌تر شده بود نگاهم کرد و گفت «آی لایک دَت- این کارت رو دوست دارم» لبخند زدم و ادامه دادم.

به خوردن کون لیزا ادامه دادم و چند باری هم کصش رو زیون کشیدم که حشری‌تر بشه ولی دلم می‌خواست وقتی کصش رو می‌خورم جلو چشمام باشه و ببینمش. بعد از دو سه دقیقه لیزا رو کمر رو مبل خوابید و پاش رو باز کرد حالا نوبت کصش بود که بخورم. پیمان هم بنلد شد و جاش رو عوض کرد اومد کنارش. سرش رو چرخوند سمت پیمان و با دستش کیر پیمان رو گرفت و کشید سمت خودش و دوباره شروع کرد به خوردن.

رفتم سراغ کص صورتیش. شیو نکرده بود و پشم‌های طلایی که به بلندی یک سانت بود دیوانه‌ام می‌کرد. همیشه عاشق پشم کص کوتاه ولی تمیز بودم. بعدها که با دخترهای آمریکایی بیشتری سکس کردم متوجه شدم بر عکس دخترهای ایرانی که مدام شیو می‌کنن یا میرن لیزر می‌کنن دخترهای بلوند کصشون رو شیو نمی‌کنن البته مثل ما هم پشمالو نیستن و موهای بدنشون ظریف‌تر و کم‌پشت‌تره.

زبونم رو که کشیدم رو کص لیزا، داغی و خیسی و مزه دلپذیرش باعث شد تو دلم بگم خدایا دمت گرم که کص رو آفریدی 😊

من به خوردن کس لیزا با ولع تموم ادامه می‌دادم و لیزا به خوردن کیر پیمان. با مهارت کامل کص لیزا رو می‌خوردم و همونطور که کیر پیمان تو دهنش بود آه و ناله‌اش در اومده بود و خودش هم همزمان کص و چوچولش رو میمالید. دست‌های پیمان داشتن با سینه‌های عروس فرنگیمون بازی می‌کردن دیگه داشت موقعش می‌شد ببینم می‌تونم آبش رو بیارم یا نه.

هر دو انگشت وسط و کناری رو به شیوه‌ای که بلد بودم کردم تو کص لیزا و با انگشتهام شروع کردم براش عقب جلو کردن و همزمان انگشتها رو هم به سمت بالا قلاب کرده بودم که لیزا بلندترین آهش رو کشید و با شدت فراون آبش پاشید بیرون و پاهاش شروع کردن به لرزیدن. انگشت‌هام رو به آرومی از کصش در آوردم و شورع کردم با کصش از بیرون بازی کردن، همزمان با زبون و لب‌هام داشتم چوچولش رو می‌خوردم که شکم و لگنش رو یک کم داد بالا که فهمیدم دوباره قراره از کص لیزا جون سیل بباره. صورتم رو همونجا نگه داشتم، دوست داشتم ببینم آب لیزا چه مزه‌ای میده. مزه یک کم شیرینی داشت که دو چندان حشریم کرد. حس می‌کردم کیرم بزرگتر از همیشه شده، نمیدونم توهم بود یا نه ولی اینو به جرات می‌گم که تا اونروز اینطوری شق نکرده بودم.

لیزا کیر پیمان رو ول کرده بود، سر منو کشید به سمت صورتش و کص‌کش دوباره با اون لب‌هاش که خیس ساک زدن برای پیمان بود ازم لب گرفت. اینبار فهمید خیلی راحت نیستم سریع بی‌خیال لب شد. هر دو بلند شدیم و من نشستم روی مبل و لیزا شروع کرد به ساک زدن.

پیمان رفت سمت اتاق خوابش و با یک بسته کاندوم و کرم لوبریکانت برگشت. دو تا از کاندوم‌ها رو کشید بیرون و داد دست لیزا و خودش هم اومد کنار من رو مبل نشست. لیزا در گوشم گفت منو پیمان تازگی‌ها بدون کاندوم سکس می‌کنیم تو وضعیتت چطوریه؟ گفتم من قبل از اینکه بیام شیکاگو دوست دخترم پرستار بود و بهم گفته بود اگر می‌خوای بدون کاندوم سکس کنیم مجبوری بری تست ایدز و بیماری‌های دیگه بدی که منم دادم و تمیز بودم. الان هم که چند ماهه با میترا هستم و فکر کنم میترا هم تمیزه. لیزا گفت چه بهتر منم تازگی‌ها تست دادم و تمیزم و به پیمان هم اعتماد دارم. تو دلم گفتم خبر نداری که این کصکش زمین و زمان رو میکنه به چی اعتماد داری؟

لیزا بلند شد نشست رو کیرم. تلسم شکسته شد بالاخره کیرم داشت خیسی و گرمای کص صورتیه یک زن بلوند رو برای اولین‌بار تجربه می‌کرد. هیجانم مثل دفعه اولی بود که داشتم سکس رو تجربه می‌کردم. لیزا داشت رو کیر من بالا پاین می‌رفت و با دستش کیر پیمان رو که کنار ما ایستاده بود می‌مالید و گاهی می‌خورد ولی حواسش بیشتر به کص خودش و کیر من که توش بود متمرکز بود.

پیمان بلند رفت پشت سر لیزا. لیزا سرش رو بیشتر آورد سمت من و به کمرش قوص داد و کونش رو آماده کیر پیمان کرد. حرکت رو چند ثانیه متوقف کردیم پیمان رو سوراخ کون لیزا لوبریکانت ریخت و کیرش رو فرستاد تو کونش.

عملیات راحت انجام شد. یکی از فانتزی‌های جنسیم به حقیقت پیوسته بود. کیر من تا ته تو کس لیزا بود و کیر رفیقم تو کونش. من از پایین تلمبه می‌زدم و پیمان از پشت. ریتم اینطوری بود که باید پینگ پنگی کار می‌کردیم. وقتی کیر من می‌رفت تو کصش پیمان می‌کشید به سمت بیرون و وقتی پیمان حجوم میاورد من در حال عقب گرد بودم. ریتم مناسبی بود و همه تو اوج شهوت بودیم.

هیچکدوم تو حال خودمون نبودیم. پیمان هر از گاهی اسپنک‌های محکمی در کون سفید لیزا می‌زد که دیوونه‌ترش می‌کرد.

بعد از حدود ده دقیقه که تو این حالت از کص و کون لیزا رو کردیم پیمان گفت بسه دیگه من کص می‌خوام و کیرش رو از تو کون لیزا کشید بیرون. لیزا از رو کیر من بلند شد و منم پشت سرش بلند شدم. پیمان رو مبل نشست و لیزا نشست رو کیر پیمان و من هم از پشت سر کیرم رو فرستادم تو کونش و با همون ریتم قبلی شروع کردیم به تلمبه زدن.

حس خیلی خوبی بود، نه تعهدی به هم داشتیم، نه از هم دیگه چیزی می‌خواستیم نه قرار بود برای هم کاری کنیم یا انتظاری داشته باشیم. هر کدوم زندگی‌های خودمون رو داشتیم و همه چیز فقط سکس بود و سکس. به همین منوال تو کص و کون عروس فرنگیمون تلمبه زدیم که پیمان گفت بچه ها اگر موافقید بریم تو اتاق خواب.

کیرم رو از تو کون لیزا کشیدم بیرون و هر سه بلند شدیم. قبل از رفتن به سمت اتاق لیزا پیمان رو بقل کرد و ازش لب گرفت، منم از پشت خودم رو چسبوندم به لیزا. لیزا با دستهاش گردن پیمان رو گرفت و همونطوری که لب می‌گرفتن پرید بالا و پاهاش رو دور کمر پیمان قلاب کرد. پیمان دست‌هاش روانداخت زیر کون لیزا و در حالی که داشت اون رو تو بقلش جابجا می‌کرد کصش رو به سمت کیرش هدایت کرد و در حالی که پیمان ایستاده بود لیزا نشست رو کیرش. من هم از عقب دستم رو اندختم زیرکون لیزا و خودم رو یک کم جابجا کردم و کیرم رو کردم تو کونش. وزن لیزا بین من پیمان تقسیم شده بود و هیچ فشاری حس نمی‌کردیم. لیزا دیوونه شده بود و بالا پایین می‌پرید. پیمان یک چشمک بهم زد و به فارسی گفت چطوره؟ گفتم حاجی آخرشه کاش راه داشت هر روز اینو دوتایی می‌کردیم. پیمان در حالی که نفس‌نفس می‌زد گفت پسر خوبی باشی بهتر از این رو میارم دوتایی می‌کنیم.

چند دقیقه بعد از ایستاده تلمبه زدن لیزا از کیرهامون اومد پایین و رفتیم سمت اتاق خواب. من ولو شدم رو تخت و لیزا بعد از یک کم ساک زدن نشست رو کیرم. پیمان یک کم دیگه لوبریکانت به کیرش زد و اومد پشت لیزا و با خنده گفت اجازه هست؟ لیزا خندید و گفت نمی‌تونی تصور کنی چقد دلم هر دوتاش رو با هم می‌خواد. تازه دوزاریم داشت میفتاد. قرار بود کیرهای دو حشری ایرانی همزمان کص لیزا خانوم رو مورد عنایت قرار بدن.

لیزا تا جایی که می‌تونست به سمت من خم شد و در حالی که کیرم تو کصش بود اجازه داد پیمان هم آروم کیرش رو بفرسته داخل. باورکردنی نبود. لیزا تو اوج بود. تازه احساس می‌کردم کصش تنگ شده و این که کیرم تو کص یک زن مالیده می‌شد به یک کیر دیگه بهترین تجربه‌ای بود که تا حالا حس کرد بودم.

پنچ شش دقیقه دو تایی تو کس عروس چشم سبز مو طلاییمون تلمبه زدیم که پیمان گفتم «آی اَم کامینگ-دارم میام» منم نزدیک اومدن بودم که لیزا گفت بیاید تو کصم. باورم نمی‌شد. یک بار تو یک پورن دیده بودم که دو تا مرد همزمان اومدن تو کص یک زن و به‌نظرم هیجان انگیز‌ترین صحنه پورنی بود که تو فیلم‌ها دیده بودم.

غرق لذت بودم و دو تایی از کص می‌کردیمش که پیمان آه بلندی کشید و اومد تو کص لیزا. گرما و آب پیمان رو تو کص لیزا رو کیرم حس می‌کردم. در حالی که تا حالا هیچوقت اینطوری ارضا نشده بودم منم فریادی کشیدم و آبم رو خالی کردم تو کص لیزا. تو اون لحظه دلم می‌خواست منو پیمان هر دو شوهر لیزا بودیم و هر روز این سکس و اورگاسم همزمان تو کصش رو تکرار می‌کردیم.

هر سه ولو شدیم رو تخت و چند دقیقه‌ای من و پیمان مشغول ناز و نوازش لیزا بودیم. بعد از سه چهار دقیقه لیزا گفت «آی هَو تو پی- باید بشاشم» و بلند شد رفت سمت دستشویی. برگشتم سمت پیمان و گفتم داداش دمت گرم خیلی حال داد همیشه دلم می‌خواست تری‌سام رو تجربه کنم.

لیزا از دستشویی سرش رو کرد بیرون و به پیمان گفت حوله تمیز داری من خودم رو بشورم و پیمان هم گفت آره. من و پیمان لباسمون رو پوشیدیم و رفتیم سمت آشپزخونه.

قبل از رفتن به ایران یکبار دیگه با لیزا قرار گذاشتیم و حسابی حال کردیم ولی اینبار خونه من.

یک‌روز مونده به پروازم چمدونهام رو بسته بودم و آماده بودم. تنها نگرانیم تو این یک ماه که قرار بود ایران باشم علف بود. به پیمان گفتم حاجی علف رو چی‌کار کنیم؟ گفت نگران نباش به اندازه نیازت «گامی بار-آب‌نبات‌ژله‌ای-ترجمه بهتری براش پیدا نکردم» ماریجوانا بگیر و با خودت ببر. تو فرودگاه اینجا که کاری ندارن تو ایران هم که اصلا نمی‌دونن چی هست فقط تو یک جایی تو وسایل شخصیت بذار که فک و فامیلت تو ایران اشتباهی بر ندارن بخورن گوز بشن. زنگ زدم به ساقیمون که رفیق پیمان بود بهش گفتم پنچ تا بسته گامی بار می‌خوام و قرار شد تا دوساعت دیگه بیاره. پیمان گفت چه خبره این همه گفتم حاجی دو تاش سوغاتیه و ماجرای کص‌هایی رو که تیز کرده بودم تو ایران بکنم براش گفتم.

میترا من و پیمان رو رسوند فرودگاه اوهِر. استرس داشتم، هم به‌خاطر گامی‌بارها هم کلا به خاطر برگشتن به ایران بعد از دو سال. تو راه متوجه شدم میترا خوشحال نیست و یک حس غمی تو ماشین بود. پیمان برای اینکه فضا عوض بشه گفت میترا کاش تو هم میومدی. میترا گفت حالا اینبار شما دو تا برید ولی قول بدید زیاد شیطونی نکنید و از این حرف‌ها تا رسیدیم فرودگاه.

جلوی فرودگاه شلوغ بود و نمی‌شد درست خداحافظی کرد. پلیس هم ایستاده بود و مدام برای ماشین‌هایی که توقف‌شون طولانی می‌شد صوت می‌زد که زود حرکت کنن. ماشین میترا اس‌یو‌وی بود. سریع از ماشین جلوی ورودی ایرلاین ما پیاده شدیم و چمدون‌ها رو خالی کردیم. دو تا چمدون بزرگ من داشتم و دو تا پیمان نفری هم یک چمدون کوچیک داشتیم که اونها رو می‌تونستیم ببریم داخل کابین. قبل از خداحافظی از میترا یک سلفی سه‌تایی قبل از اینکه پلیس صوت بزنه گرفتیم و میترا پرید لب‌هام رو بوسید و دوباره گفت ایران شیطونی نکنیا! تو گوشش گفتم کاش میومدی، نمیدونی چقدر دلم می‌خواد تو ایران بکنمت و دوباره لب گرفتیم و از هم خداحافظی کردیم.

وارد فرودگاه شدیم چمدون بزرگ‌ها رو تحویل بار دادیم و کارت پروازمون رو گرفتیم. فرودگاه شلوغ بود ولی هنوز دو ساعت به پروازمون مونده بود. تصمیم گرفتیم بریم آخرین سیگار قبل از پرواز رو بکشیم، رفتیم بیرون قسمت سیگاری‌ها. پیمان یک جوینت با خودش داشت قبل از سیگار روشنش کرد و گفت بیا بکشیمش که تا چند وقت به جز گامی بار خبری از ماری‌جوانا نیست. دو تایی جوینت رو تمومش کردیم. من که گوز شده بودم و حس می‌کردم چشم‌هام باید کاسه خون شده باشه. از تو چمدون کوچیکم که همراهم بود قطره چشم در آوردم ریختم تو چشمم و سیگار روشن کردیم.

پروازمون از شیکاگو به استانبول ده ساعت و نیم طول کشید. هر دو کل سفر رو نشئه و کره بودیم و هر بار که غذا یا هر خوردنی دیگه‌ای میاوردن با ولع تموم می‌خوردیم. چند ساعت تو استانبول توقف داشتیم و پرواز کردیم به سمت ایران. ساعت دو و نیم نصف شب رسیدیم ایران. از خانواده ما به جز پدر و مادرم و برادرم، مادربزرگم و پسر عمه‌ام اومده بودن استقبال و از طرف پیمان هم به جز خانواده خودش و خانواده رها و خود رها چند تایی دیگه از فامیلهاشون بودن که من نمی‌شناختم.

رها از نزدیک چیز دیگه‌ای بود. از زیبایی، قد و بالا و هیکل هیچ کم نداشت و اون سینه‌هاش که معلوم بود عمل کرده بدجور می‌خورد تو چشم.

از حرف‌های پیمان اینو خوب فهمیده بودم که رو رها خیلی غیرتیه و همیشه خیلی با افتخار و اطمینان می‌گفت رها تا حالا به جز خودم با کسی نبوده و تمام این سال‌ها به پام مونده و از این حرف‌ها.

شیوا خواهر پیمان هم تو فرودگاه بود که از قبل عکس اون رو هم دیده بودم. شیوا هم عکس منو دیده بود و خیلی گرم سلام و علیک کردیم و قشنگ تو چشمهاش دیدم که یک کم می‌خواره ولی گفتم بی‌خیال بابا خواهر رفیقمه بکنمش گندش در بیاد اوضاع دراماتیک می‍شه و همون لحظه تصمیم گرفتم تو لیست نذارمش.

موقع سلام و علیک با شیوا دستم رو بردم جلو و گفتم شیوا خانم از آشناییتون خیلی خوشحالم و با هم دست دادیم. دستش گرم بود و چشم‌های عسلی زیبایی داشت که با موهای قهوه‌ای روشنش مچ شده بود. وقتی با شیوا دست دادم و چشم تو چشم شدیم یک لحظه دلم ریخت و تو دلم گفتم کاش خواهر این رفیق گرگم نبودی آب کص تو رو هم میاوردم ببینم چه مزه‌ایه.

از پیمان و خانواده‌اش خداحافظی کردیم و همه راه افتادیم به سمت خونه خودمون. تا برسیم خونه شده بود ساعت چهار صبح. خونه پدری من سعادت‌آباد نزدیک میدون کاجه رفتیم اونجا و تا شش صبح همه دور هم نشستیم به حرف زدن که ساعت شش دیگه بنزین همه تموم شد و خوابشون گرفت. منم که جت‌لگ بودم و خواب از کله‌ام پریده بود. از بعد از خداحافظی با پیمان و خانواده‌اش تو فرودگاه همه‌اش حس می‌کردم پسر عمه‌ام بابک هی می‌خواد یک‌جا فرصت پیدا کنه خصوصی حرف بزنیم ولی نمیشه تا اینکه دید من خوابم نمیبره گفت حاجی پایه‌ای بریم کله پاچه بزنیم؟

راه افتادیم به سمت طباخی کاج سفارشمون رو هم دادیم و مشغول خوردن بودیم که دیدم بابک خیلی درباره پیمان و رها کنجکاوه برگشتم گفتی لاشی تیز کردی برای دختره؟ اینها یک سه هفته دیگه عروسیشونه و دختره تا حالا با کسی جز پیمان نبوده و از این حرف‌ها و بابک هم همینطوری با تعجب نگاهم می‌کرد وقتی حرفم تموم شد گفت چی می‌گی بابا این دختره دو سال با یکی از دوستای من بود همین سه ماه پیش سر اینکه رفیقم فهمید دختره یک شوگرددی تو دبی داشه باهاش کات کرد. حالا من با تعجب بابک رو نگاه می‌کردم. یادم اومد پیمان قبلا یکی دو بار تو حرف‌هاش گفته بود که تا حالا چند بار پول فرستاده ایران و رها میرفته دبی خرید و سفر ولی هنوز تو دلم نمی‌خواستم باور کنم به بابک گفتم بابا شاید اشتباه گرفتی. بابک برگشت گفت خودم پارسال یک پارتی باهاشون بودم و گوشیش رو در آورد و یک ویدیو بهم نشون داد. تاریک بود و خیلی معلوم نبود ولی کاملا می‌شد رها رو وسط جمعیت که داشت با یک پسره خیلی چیک تو چیک میرقصید دید و وسط رقصیدن پسره لب رها رو بوسید. برگشتم به بابک گفتم حاجی بی‌خیال شو پیمان هم تو این چند سال کم کون زمین و زمان نگذاشته دیگه قراره ازدواج کنن بیا بی‌خیالشو. بابک برگشت گفت داداش ما که بخیل نیستیم فقط اینم بگم که سه چهار ماه قبل از اینکه رفیقم رضا با رها کات کنه رها حامله شده بود و فقط شانس آوردن که زود فهمیدن و یک دکتر پیدا کردن رفتن سقط کردن. پشمام ریخته بود ولی کلا تصمیم گرفته بودم دخالتی نکنم.

ادامه...

نوشته: یاشار


👍 20
👎 2
47601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

926875
2023-05-08 00:25:12 +0330 +0330

کص گفتن در آمریکا اسمش بزار

0 ❤️

926880
2023-05-08 00:53:08 +0330 +0330

من از کرمانشاه تو از آمریکا جفتنون داریم میجقیم فرق منوتو چیه 😂 😂 😂

3 ❤️

926899
2023-05-08 02:04:42 +0330 +0330

کاری به راست و دروغ داستان ندارم.
خوب مینویسی . افرین

1 ❤️

926900
2023-05-08 02:13:43 +0330 +0330

دمت گرم! میدونی چرا؟ چون بعداز ظهر یکشنبه آپ میشه داستانهات و حسابی سرگرم میشم، درست وقتی که دارم به صبح دوشنبه و پروژه ی لعنتی فکر میکنم و فقط میتونم تخم هام رو بخارونم !

یه چیزی بگم؟ چه جوری دلت میاد سوراخ کون این آمریکاییها رو بلیسی؟ اینا کونشون رو نمیشورن و همش احتمالش هست که یک خورده عن لای چین و چوروک هاش خشکه بزنه… یعنی واسه من اینطور بود که اولین دفعه ای که کص آمریکایی رو خواستم از کون بکنم، چشمم خورد به این خشکه ریزها! در جا کیرم خوابید!
بدجور تو ذهنم مونده!

و اینکه، خیلی خوب و دوستانه تعریف میکنی. بازم دمت گرم!

2 ❤️

926923
2023-05-08 05:09:59 +0330 +0330

بسیار قشنگ تعریف میکنی دمت گرم ادامه بده

1 ❤️

926947
2023-05-08 08:56:00 +0330 +0330

لطف میکنی بگی چجوری آب طرف رو میاری؟؟؟
فکر کنم منظورت همون انزال(squirt)باشه.

1 ❤️

927002
2023-05-08 17:19:48 +0330 +0330

تو سر کوچتونم نرفتی چه برسه به آمریکا

0 ❤️

927011
2023-05-08 17:52:01 +0330 +0330

عه یاشارمون بازم نوشت الان احمد ۹۱۳ میاد 😂😂😂

1 ❤️

927046
2023-05-08 22:49:06 +0330 +0330

نمیدونم چرا بین اینهمه داستان حس میکنم این واقعیه و خیلی مشتاق شنیدن ادامه شم❤️

1 ❤️

927117
2023-05-09 01:34:38 +0330 +0330

سیاوش؛ مگه قراری فرقی داشته باشیم مشتی؟ کاش من الان کرمانشاه بودم تو آمریکا.
کسری؛ داداش اونی که کردی هوملس بود؟ من تا حالا عن در کون کسی ندیدم، شده بکنم توش بینم بعد از کردن عنی شده باشه ولی خداییش اون هم دختر ایرانی بود نه آمریکایی 😂
شارک‌ایکس‌ایکس‌ایکس، داداش من اینو فهمیدم که تو زن‌های مختلف فرق داره، بعضی‌ها با تحریک زیاد چوچولشون میان، بعضی‌ها هم با تحریک جی اسپات. من معمولا در حالی که چوچول رو می‌خورم انگست وسطش و کناریش «بغل انگشت کوچیکه» رو می‌فرستم داخل و انگشت‌ها رو تا می‌کنم رو به بالا و عقب جلو می‌کنم. بیشتر زن‌ها اینطوری میان ولی تجربه اینو بهم ثابت کرده که زن‌های خاورمیانه‌ای به خاطر فرهنگ کیریمون نه بدنشون رو میشناسن و نه حتی اگر بشناسن شرم خودشون و بی‌سوادی و بی‌شعوری مردها درباره سکس بهشون اجازه نمی‌ده از سکس لذت کامل ببرن.
سکسیروس؛ کصکش میشینه همه داستان‌ها رو هم می‌خونه، برای همه هم اون کامنت تکراریش رو میذاره. فراستی شهوانیه

0 ❤️