خودم را در جنگلی تیره و تار که حتی کورسویی از امید در آن احساس نمی شد یافتم پیش از آن را به یاد ندارم ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود ناخودآگاه شروع به دویدن کردم اما به نظر این جنگل سراسر وحشت انتهایی نداشت. در این فضای عجیب و ناگهانی به یکباره ماده گرگی را دیدم کیری بریده و خون آلود گرفته بر دندان و با نگاه رعب آور و وحشیش به سوی من بهت زده می آمد صدای ضربان قلبم با صدای نفس هایی که می خواستم هر چه سریع تر قطع شوند ادغام شده بود هرچه این موجود اهریمنی و وحشتناک به من نزدیک می شد بیشتر به نیستی مطلق علاقه مند میشدم در این وضعیت کیرآلود بیمارگونه ناگهان ص
دای مهیبی از آسمانی که قادر به دیدنش نبودم فراگیر شد :
-هووووووهاااااهااااا «براى آنان از جهنم بسترى و از بالايشان پوششهاست و اين گونه بيدادگران را سزا مىدهيم»
پس از آن ماده گرگ کیر را تف کرد و با لبخندی ملیح گفت:
-به جهنم خوش اومدی!
سپس زوزه ای تمسخر آمیز سر داد و در یک چشم به هم زدن محو شد!
مردی فاقد مو در چند متری ام نمایان شد که پی بردم کیر بریده متعلق به وی بوده است بله او جانی سینز بود…
در این هنگام که مرد به سوی کیرش روانه میشد در نزدیکی آن ناگهان فریادی بلند سر داد! بیشتر که توجه کردم متوجه 12 کیر 30 سانتی عرب شدم که وارد جانی شد! پس از 7000 فاکعت عذاب و تلمبه ی وحشیانه ی خونین سرانجام توسط ذوالفقار به دو نیم شد و تکه هایش توسط کفتار های سرگردان این جنگل خورده شد در این بحبوحه متوجه 72 کیر جنگجو در مقابل خود شدم و همانجا در شلوارم احساس گرما کردم ناگهان لوکیشن عوض شد و من در رخت خوابم بودم و خودم را خیس کرده بودم و از آن پس نتیجه گرفتم جق نزنم زیرا عذابی سهمگین در انتظار من است …
نوشته: پانته
عذابِ نوشتنت سهمگین تره به جانِ اون مردِ بی مو!
:-|
جنازه عبيد زاكاني و ملانصرالدين و … تو گور لرزيد. جان مادرت بهتر بنويس…
افرین من فهمیدم منظورت رو میتونستی بیشترش کنی لایک بر تو
آلت جانی که نه الت منم نه آلت شاه ایکس فرق سرت ننویس دگ
عمامه ام در واژنت خاندانت آل جق خانواده ایست که در آن رشد. نمو کردی ای واژن مغز آلت سر
یه لطفی به عالم نویسندگی بکن و دیگه سمت قلم و کاغذ نرو!به شیدت!کوتاه و بیمزه…البته نه اینکه استاد طنزنویسی باشما!نه!ولی حداقل وقتی نمیتونم بنویسم،نمینویسم!شمام برو توبه کن!
ایت الله ایندفعه باحال نگفت من جاش میگم ?
فرزندم ارمانم تو کونت کسکش درست بنویس تا نزدم خارتو نگاییدم ?
جالب بود ولی کوتاه. کمی هم از خودت ابتکار به خرج بده. بگو چشم استاد!
کیره بریده ی جانی بره توکونت.داستانت خیلی بدمزخرف بود جون هرکی دوست داری دیگه ننویس مارو هم معتل نکن
یه لطفی به عالم طنز بکن دیگه هرگز ننویس…