سلام دوستان
یه بیو بدم اولش :
اسمم بهنام هست و اهل ارومیه ، ۲۸ سالمه ، میخوام یه داستان بکنی براتون بگم ؛
مختصر و کوتاه و مفید کنیم ، بریم سر اصل داستان ، من حدود ۳ سالی تو فروشگاه کار کردم ، موقعی که تو یکی از شعب فروشگاه زنجیره ای بودم ، یه پسری بود ب اسم شایان ، میومد دائم از فروشگاه خرید میکرد و جونم بگه براتون که این شایان جون چه فیسی داشت ، موها لخت و خرمایی ، چشا درشت و دندون خرگوشی و بدن میزااان ، خلاصه کنم جیرانی بود برا خودش و وقتایی که میومد فروشگاه منو از هوش میبرد ، همیشه موقعی که میومد فروشگاه ناخود آگاه نگاه هام روش سنگین میشد ، خودشم نگاه میکرد و سنگینی نگاهمو میفهمید و چشم دنباله دارمو متوجه میشد ، ولی نمیشد حرکت زد ؛ تا اینکه مرغ و بعضی جنس ها قحطی شد و ملت برا مرغ و … صف میکشیدن ، تو یکی از همین روزی های قحطی که تو فروشگاه بودم ، دیدم شایان جونم اومد و ازم جنس های نایاب رو خواست ، همونجا شاخک هام تیز شد و بهش گفتم الان موجود نیست ولی میتونم اگه اومد برات نگه دارم ، گفت آخه از کجا بفهمم که اومده ، گفتم کاری نداره که ، شماره تو میدی و من بهت زنگ میزنم ، خلاصه شماره رد بدل شد و چند باری هم تو واتس پیم داد که جنس اومده یا نه که متاسفانه نیومده بود ! غافل از اینکه من مشتاق تر از اون بودم برا اومدن جنس !
خلاصه کنیم ، یه ماهی گذشت و بالاخره برای ما جنس هایی اومد که زمینه ی گایش شد ؛ پیام دادم که شایان جون جنس ها اومده برات نگه میدارم بیا ببر ولیییی ب کسی نگو ، که جواب داد ، چشم ، الان میام ! تو فروشگاه بودم که دیدم با ۳ ، ۴ تا زن وارد شد ! گفتم اینا کین ، گفت بخدا من تقصیری ندارم ، مامانم بهشون گفت جنس اومده و شایان میره جنس بگیره از فروشگاه ، اون لحظه انگار منو داشتن کتک میزدن ، آخه جنس کم بود و اینم با خودش ۴ نفر دیگه رو آورده بود ! خلاصه مجبود شدیم ب اون ۴ نفر دیگه هم بدیم ، جنس های شایان رو که دادم رفت خونه و دیدم ۱ ساعت بعد پیام داد که معذرت میخوام و تقصیر من نبود و … منم دیگه نمیتونستم خودمو نگه دارم و حشریتم زده بود ب بشریتم ، گفتم اون لحظه که با اینا اومدی دوس داشتم …
گفت آقا بهنام منظورت از … ( سه نقطه ) چیه ؟
گفتم هیچی بیخیال ، سنت پایین هست ، خواهش کرد که بگم ، اما چند باری نگفتم و این مشتاق تر شد و هی خواهش میکرد ، و آخرش گفتم دوس داشتم اون لحظه بدم دهنت که این استیکر ادمکی که چشمش قلب هستش رو فرستاد ، و خودمم خدایش جا خوردم یه لحظه ، نوشتم شایان جون دوس داشتی بذارم دهنت که این استیکر رو میفرستی ، دوباره همون استیکر رو فرستاد و منم دوباره ازش سوال کردم که گفت آره تو چی !
ب شدت سیخ کرده بودم و جا خورده بودم ، گفتم خب پس بیا بذارم دهنت ، گفت باشه ، فردا بیام فروشگاه ؟
گفتم نه ، فروشگاه نمیشه ، در حالی که ب شدت جا خورده بودم و باور نداشتم ، ازش ویس خواستم تا مطمئن بشم خودشه و ویس داد و دیدم بعلههه خودشه ، برا فردا قرار گذاشتم که با ماشین برم دنبالش و بیارمش خونه تا برام ساک بزنه و بکنمش ، تا فردا دل تو دلم نبود که شایان عزیزم قراره کیرمو بخوره ، خلاصه لحظه ی موعود رسید و رفتم دنبالش ، اولش که دید گفت خجالت میکشم ، گفتم خجالت نداره که این چیز عادی هست ، شروع کردم لبشو خوردن , جوری میخوردم که کیف میکرد و صدای نفس زدن صدای تالاپ تلوپ قلبشو میشنیدم ، دستش که رفت ب کیرم ، کیرم داشت منفجر میشد ، یهو هلم داد و گفت بکش پایین میخوام بخورم ، کلا غیر منتظره میکرد همه کاراشو ، من که دل تو دلم نبود ، کشیدم پایین و جوری میخورد برام که انگاری این پسر ۱۵ ساله یه عمر فقط ساک زده ! خودش میگفت عاشق ساک زدن هستش ، بعد یک ربع خوردن ، اومد دم رو ب شکم خوابید و گفت بکن ، از روز قبل که ژل گرفته بودم ، کمی با دستم بازی دادم ولی راضی ب دست نبود ، خواستم بازش کنم اذیت نشه ولی نخواست ، ژل رو زدم سر کیرم و ب صورت خیلیی لایت کیرمو اروم کردم تو کونش ، اولش نفسش یه لحظه وایساد ، آخه خیلی تنگ بود و گفت بار اولشه ، خیلی ریز داشت تقلا ب داد زدن میکرد که دستمو گرفتم جلو دهنش و گفت بکن تو بکن تو ، تو اوج حشریت بودم و صدای ناله ها و جیغ های ریزش داشت رو اعصاب حشریتم راه میرفت و داغ و حشریترم میکرد ، همینطوری که داشتم میکردم تو داشت دستی که تو دهنش بود رو گاز میگرفت و انگار دیگه نفسش بالا نمیومد ، و التماس میکرد در بیارم ، اما در عین حال وقتی گردنشو میخوردم ، همش میگفت بکن توووو ، وقتی جا باز کرد کون خوشگلش ، حالت داگی کردم و شروع کردم ب تلمبه های ریز و درشتی که صدای شالاپ شلوپ و صدای ناله های شایان و بوی تنمون کل اتاق رو برداشته بود ، تا اینکه طلب ابم رو کرد و همش میگفت ابتووو میخوام ، ابتووو بیار ، کیر منم نامردی نکرد ، تا اینارو شنید ، حشریت ب اوج رسید و موقعی که خواست ابم بیاد ، موهاشو گرفتم و دهنشو باز کردم و جوری پاشیدم دهن و صورت و گلوش که اگه تو حالت عادی بود ، ابم تا ۲ متر جهش پرتابی میداد ، خلاصه بعد اون داستان شایان شد برا من و خودش وقتی دلش میخواست پیام میداد که کی بیام خونتون و چند باری داستان شد ولی الان رفته تبریز و ازش خبری ندارم .
نوشته: بهنام
معمولا نظر منفی نمیدم ولی جذاب نبود اصلا ، تقریبا کیری بود
شمارشو بهم بده میخوام باهاش آشنا بشم
منم تبریزم به خدا بکن نیستم
شک نکن باور کردیم این توهوماتتو همون مرغا تو کون ادم دروغگوی متوهم 😊👍👍👍
شخمی بودن داستان به کنار …
فقط اینایی که نوشتن:
" من تبریزم شماره شایانو بهم بده "
همین الان هیچکاری نکنن و شماره ساقی شونو بدون فوت وقت برام بفرستن چون اونو زنده میخوام!!!
شمارشو بده با ماشین برم دنبالش و بیارم تو ارومیه با هم بکنم
همه تو ایران حداقل یه یه ساعت می تونن بکنن. همه دیر انزال. همه کیر 20 سانت. شاشیدم ته حلق آدم دروغگو
جااااااننننن منده ایستیرم منه ده ور شمارسین یریمده وار
اووف کون پسر کم سن و سال عالیه.کاش جزئیاتش رو بیشتر و بهتر مینوشتی