گوشی مهمون بهانه سکس و لز (۱)

1402/09/14

سلام من سمیرا هستم و این داستان واسه تابستون سال 1400 هست زمانی که دختر عموم و شوهرش واسه چند روز خونه ما بودن
قبلش کمی از خودم بکم من 41 سالمه چند ساله طلاق گرفتم و با پسرم یاشار که هجده سالشه زندگی می کنیم
اون سال تابستون بود و من باشگاه میرفتم و پسرم کلاس شنا و گاهی با دوستاش و مربیش میرفتن اردوی بیرون شهر
اون روزی که شمیم و شوهرش خواستن بیان خونه ما قبلش با من تماس گرفتن من هم گفتم هر وقت خواستید بیایید تا هر چند روز خواستید بمونید به یاشار هم گفتم ممکنه کمی کارهای عاشقانه و حرفای رمانتیک بزنن چون تازه شروع کردن و براشون هیجان داره زیاد جدی نگیر یا بخوای سر به سرشون بزاری اونم گفت من حوصله این چیزا رو ندارم میرم پیش دوستام یا میرم اتاق خودم
من هم دیدم اینجوری بهتره بزار راحت باشه گفتم پس قبل اینکه جایی بری باهام هماهنگ کن نگرانت نشم
وقتی رسیدن تا نصف روز از روزهای عشقیشون می گفتن و من و یاشار هم بزور تایید می کردیم یا می خندیدیم که یه وقت ناراحت نشن ولی یاشار الکی به یه بهانه ایی می رفت اتاقش یا با میلاد حرف میزد که بحث رو عوض کنه حتی دیدم میلاد رو میبره اتاقش که کنار شمیم نباشه بخواد لوس بازی کنن
همه چی خوب بود من هم خوشحال بودم دیدم یاشار هوای میلاد رو داره نمیزاره احساس غریبی کنه تا اینکه روز دوم بهم گفت اگه میشه اجازه بدم با یه گروه از دوستاش برن شهر ساوه واسه تفریح من هم یه مقدار پول براش انتقال دادم و اجازه دادم بره تا راحت باشن
اما اون دو نفر اسم دختر عموم شمیم بود و تازه 20 سالش تموم شده بود توی دوران عقد بودن که یک سال شده بود
تا قبل عروسی من دعوتشون کردم اراک
اسم شوهرش هم میلاد بود که یک سال ازش بزرگتر بود
شغل شمیم پرستار بود و میلاد دکتر اورژانس بود
یاشار که رفت اونا هم از فرصت استفاده کردن و هر جا من نبودم میرفتن تو بغل هم و لب بازی
من هم مجبور میشدم کمی تنهاشون بزارم یا قبلش یه سرفه کنم که بیخیال بشن
یکی دو بار هم جلوی خودم لب گرفتن که گفتم میلاد عجله نکن تموم نمیشه
اونم میگفت اخه نمیدونی چقدر لباش شیرینه هرچی میخورم بیشتر دلم میخواد
خیلی هم عجله داشتن زودتر برن خونه بخت یادمه اون چند روز که یاشار نبود تا نزدیکای سه شب برنامه داشتن نصف شبی که میرفتم دستشویی صداشون رو می شنیدم دارن با هم ور میرن
و میلاد بدجوری گیر داده بود از عقب بزاره ولی شمیم تحمل نداشت و مجور میشد یا بخوره براش یا لای پاهاش انجام بده
رابطه من و میلاد خوب بود نمیدونم ولی یه جورایی حس می کردم باهام راحته و کارهایی که با شمیم میکنه مخصوصا سکس رو وقتی تنها میشدیم برام تعریف می کرد
از رابطه اش می گفت که نمیدونه چطوری شمیم رو ارضا کنه و من بهش نکته هایی می گفتم البته غیر مستقیم میپرسید
تا رسیدیم به اون شب که تا نزدیکای دوازده شب جلوی تلویزیون نشسته بودم از هم سوال می پرسیدن دیدم دارن در گوشی حرف میزنن یه چیزی میلاد میگه شمیم میگه خوبه باشه یه چیزی شمیم میگه تا شمیم گفت هر چی شد با خودت من کاری ندارم
میلاد هم گفت باشه سربسته میپرسم
( میلاد صدام میزد خاله سمیرا) گفت خاله سمیرا یه سوال درباره خانما دارم شمیم بلد نیست شما میتونی کمک کنی؟
دیدم شمیم اولش جا خورد بهش گفت میلاد زشته بزار بعد تنها بودید بپرس شاید دختر دایی راحت نباشه جواب بده
میلاد: نه عشقم از اون سوالا که نیست نشه جواب بده
دیدم شمیم بلند شد گفت من میرم دستشویی
بهش گفتم باشه برو دستشویی پیش اتاق خواب اونم رفت
وقتی رفت بلند شدم رفتم کنار میلاد نشستم با حالت کمی جدی با صدای خیلی آروم گفتم میلاد این حرفا چیه جلو زنت شاید نخواد من بدونم
میلاد خاله من ک نخواستم سوال سکسی بپرسم فقط خواستم بگم واسه شب عروسی اگه میشه من و شمیم کمی قبلش بیاییم پیش شما که واسه کارهای اون شب کمک بهمون کنی آخه شمیم میگه کمی میترسه
اینو که گفت بزور جلو خودمو گرفتم نخندم و بهش گفتم باشه یه روز قبلش تو بیا دو روز قبلش شمیم من هر چی لازمه میگم
من هم شب اول عروسیم استرس زیادی داشتم میترسیدم نتونم با شوهرم بخوابم
میلاد خاله شب عروسیت وقتی رفتی داخل اتاق خیلی طول کشید تا اون کار اصلی رو انجام بدید
من میدونی من که قبلش با داماد یه کارایی کرده بودیم مثل تو و شمیم نبود
چون از قبل همو میشناختیم وقتی تنها می شدیم عشق بازی می کردیم
میلاد منو شمیم هم یه کارایی کردیم ولی اصل کاری واسه من هم کمی سخته
گفتم نترس خودم به وقتش همه چی رو براتون میگم
الان هم اینجا بشین من برم ببینم شمیم تو دستشویی گیر نکرده باشه
موقع بلند شدن اونم بلند شد ناخواسته بغلم کرد گفت مرسی واسه حرفات
من هم گفتم راحت باش عشقم شمیم با من تو فقط بهش بگو که اونم بیاد باهام راحت حرف بزنه
تو بغلم بود خودمو چسبوندم بهش ک ببوسمش جلوی رونم مالید بهش قشنگ حس کردم بدجوری شق شده کمی طولش داد گفتم باشه میلاد بزار برم پیش شمیم با اون هم حرف بزنم
گفت باشه خاله برو
وقتی ازش جدا شدم خم شدم از رو مبل گوشیمو بردارم زیر چشمی دیدم کیرش یه ور شلوارش چقدرهم کلفت و درازه زودی برداشتم رقتم تو اتاق خواب دیدم شمیم دراز کشیده رو تخت در اتاق رو بستم رفتم کنارش دراز کشیدم بهش گفتم چرا نیومدی اونجا
گفت می خواستم میلاد راحت حرفاشو بگه
گفتم وا میلاد ک چیز خاصی نگفت
شمیم اره چون من بهش گفتم همه چیو نگه فقط یه ذره توضیح بده که بی ادبی نکنه
گفتم دختر جون من وتو که غریبه نیستیم من هم شب عروسی وقتی داماد گفت باید بخوریش گفتم نمیتونم
شمیم خنده اش گرفته بود گفت واقعا شب عروسی بهت گفت باید بخوریش
گفتم دیوونه شدی من تا شب عروسی انقدر واسه اش خورده بودم که اون شب فقط منتظر بودم کار اصلی رو بکنیم
شمیم دور زد اومد چسبید بهم گفت راستش من هم خیلی واسه میلاد میخورم ولی اون گیر میده از عقب بکنه
گفتم مگه تا حالا نذاشتی
اروم گفت انقدر دراز و کلفته هر بار فقط نوکش میره داخل بعد هم من مجبورم بزارم لای رونام یا بخورم براش
بهش گفتم میشه با دست نشون بدی درازیش چقدره؟
گفت چرا با دست میخوای عکسشو ببینی؟
گفتم یعنی تو مشکلی نداری مال شوهرتو ببینم؟
گفت نه سمیرا جون بزار گوشیمو بیارم
موقع بلند شدن تا لبه تخت مثل بچه ها چهار دست و پا شد کونش سمت من بود یه دامن تا زانو پاش بود از بزرگ بودن کونش و نرم بودن پارچه دامن نشسته بود لای کونش جوری که شرتش هم دیده میشد تو اون حالت بدجوری جا خوردم گوشی رو از روزی میز برداشت برگشت سر جاش کنارم
گفتم شمیم یه سوال بپرسم راستشو میگی؟
گفت نمیدونم بپرس شاید گفتم
گفتم تا قبل از میلاد که میدونم دوست پسر داشتی
گفت آره ولی فقط یکی اونم کمتر از دو سال باهاش بودم
گفتم راستشو بگو با اون سکس کردی؟
گفت سمیرا واقعا میخوای بدونی؟
گفتم من مجبورت نمی کنم بگی ولی راستشو بخوای الان که خواستی بری پایین تخت از پشت یه چیزی دیدم
گفت میدونم میلاد هم همیشه میگه تو از پشت خیلی جذابی
گفتم میشه دور بزنی ببینمش
خندید گفت یه جوری میگی انگار مال خودت کوچیکه خوب مال تو هم خیلی بزرگه
گفتم من هم باشگاه میرم هم شوهر داشتم الان هم بعضی وقتا دوست پسرم هست
نشست روی زانو و پشت به من کونشو گرفت سمتم
گفتم شمیم میشه دست بزنم
گفت آره
دستمو گذاشتم روی کونش و کمی مالیدم
گفتم واقعا نرم و بزرگه بعد دو دستی گرفتم تکونش دادم کمی خم شد به جلو
گفت راحت باش من هم همه جای کونشو دست کشیدم حتی وسط چاکش
چون دامن پاش بود راحت دستم رفت لای کونش دیدم یه آه آروم کشید من هم دستمو بردم زیرش کشیدم به کسش جا خورد خواست بره پهلوشو گرفتم گفتم صبر کن
گفت نمیتونم بسه بزار بشینم
گفتم شمیم بمون کمی هم بیا عقب من هم دستمو بردم تا جلوی کسش کشیدم سمت عقب
نمیدونست چی کنه خودشو شل کرده بود
با صدایی که میلرزید گفت سمیرا خیلی بی شعوری داری چکارم می کنی
گفتم این کون باید هم نزاری میلاد بکنه
همون موقع تند تند کسشو مالیدم حالش تغییر کرده بود بدجور صداش عوض شده بود
همه اش می گفت چکارم می کنی ولم کن
با اونجام چکار داری اه ه ه ه ه نکن زشته میخوام بشینم
گفتم دختر تو خیلی سکسی و داغی من هیچ وقت اینجوری نشده بودم
شمیم دید دارم ادامه میدم از دستم در رفت به جلو من هم ولش کردم
نشست کنارم گفت خیلی منحرفی این چه کاری بود با من کردی؟
گفتم شمیم خیلی صحنه سکسی بود میلاد حق داره بخواد بزاره اونجات
شمیم گفت سمیرا راستش قبل میلاد چند باری از عقب رابطه داشتم ولی مال دوست پسرم نصف مال میلاد بود
گفتم من هم واسه شوهرم دراز بود و به سختی سکس می کردیم ولی بعد یه مدت بهش عادت کردم
اومد کنارم نشست قبل اینکه گوشی رو بده بهم گفت سمیرا خواهش می کنم به میلاد نگی نشونت دادم
گفتم نترس بین خودمون میمونه
گفت میدونم واسه خودت میگم ممکنه ببینیش هوس کنی از عقب بزاره داخلت
یکی اروم زدم به بازوش گفتم همه اش مال خودت خسیس نخواستم
گوشی رو داد بهم گفت تا تو ببینی من برم ببینم میلاد کجاست

نوشته: سمیرا

ادامه...


👍 22
👎 13
52601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

960870
2023-12-05 23:49:44 +0330 +0330

بابا این دیگه چ داستان کصشعریییی بود
۹۰٪ داستان رو اومدی توضیحات بی مورد و کصشعر گفتی
اون ۱۰٪ آخر هم سریع رفتی سر اصل کار
نه به اون ادا تنگ در اوردنت نه به یهو جنده شدنت
کصشعر بود

5 ❤️

960892
2023-12-06 00:25:03 +0330 +0330

حیفه اینا رو ما بخونیم، بنویس رو کاغذ بنداز تو چاه مستراح

2 ❤️

960906
2023-12-06 01:21:53 +0330 +0330

جنده کجا بود بچه جقی کوس ندیده معلوم نیست رو دختر عمو زنش کراش داره یا دختر عمه زنش خودشم گیجه از بس زده تو هپروته ادامه بده میرسه به اونجا که خودشدکیر دوست پسر زنشو با دست مبارکش میزه کون زنش و بعد خودش فعلا داره امادش می کنه جر نخوره

0 ❤️

961054
2023-12-07 02:48:34 +0330 +0330

از بعضی نکته های نگارشی کن بگذریم ، خوب نوشته بودی. یعنی با کمی دستکاری داستان خوبی میشه ازش درآورد. اگر خواستی من برات ویرایشش میکنم.

0 ❤️

961104
2023-12-07 13:22:21 +0330 +0330

کجای اراک هستی سمیرا جان*

0 ❤️

961172
2023-12-08 01:05:23 +0330 +0330

بقیه شو بزاررر

0 ❤️

961198
2023-12-08 03:18:02 +0330 +0330

مدیونی اگر ادامه ماجرا رو این بار با یکم دقت بیشتر و لحظات ایروتیک بیشتر نذاری. موضوع خوبی انتخاب کردی ولی داری با عجله و شلخته جلو میبری انگار که میخای از سرت بازش کنی. حتما لحظه های صحبت کردن دو خانم رو باز بذار، قبل از سکس از ایروتیک بیشتراستفاده کنی عالی میشه. اینایی که گفتم نظر کارشناسی نیستا، نظر شخصی یه خواننده داستانه فقط

0 ❤️

961264
2023-12-08 14:37:13 +0330 +0330

خوب بود سمیرا جان
لطفا ادامه اش رو هم بنویس برامون

0 ❤️

961266
2023-12-08 14:59:11 +0330 +0330

20ساله بوده پرستاربوده وشوهرش هم 21ساله دکتر بوده آخه داستان مینویسین چرا اصرار دارین که بگین همش ساختگیه؟؟ حداقل زحمت میکشین مینویسین کمی هم برای شعور مخاطبتون احترام قائل بشین

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها