سلام
نمیدونم چقدر از چیزائی که توی این سایته راسته ولی واسه من عین حقیقت. اسم من مجتباست سرباز که بودم یه هم خدمتی داشتم که کون خیلی بزرگی داشت همه ام عاشق کون اون بودن برای اولین بار که دیدمش کیرم یه جوری راست کرده بود که داشت تابلو بازی میشد هون جا به خودم گفتم من اینو یه روز میکنم. البته اینم بگم من اصلا تو این بادیا نیستم نمیدونم چرا چشم اونو گرفته بود. تو پادگان که بودیم من گروهبان بودم اون سرباز ساده بود و پست میداد منم چیزی نگزشت که پاس بخش اون دوستم که اسمش رامین بود شدم و از همون جا رابطه سمیمی رو شروع کردیم منم رو حساب کونش زیاد بهش حال میدادم و تخلف هاش رو گزارش نمی دادم. رو همین حساب رابطه دوستیمون خیلی محکم شده بود تا جایی که دیگه من سر شوخی دستی رو باهاش باز کردم و همون شد که دیگه با هم راحت شده بودیم. یه روز جمعه که هر دوتامون تعطیل بودم من اونو دعوت کردم به خونمون و بهش گفتم تنهام و حوسلم سر رفته او از این جور حرفا. اونم از همه جا بیخبر که چه نقشه ای براش کشیدم از پادگان اومد خونون. یه چند ساعتی با هم بودیم تا اینکه شب شد و میخواستیم بخوابیم من جای جفتمون رو کنار هم انداختم و برقارو که خاموش کردم هر دوتامون میخواستیم بخوابیم که من موقعیت رو خوب دیدم و شروع کردم به شوخی دستی کردن. اولش زیاد خوشش نیومد ولی با پافشاری من اونم سر ذوق اومد منم که خداخواسته. همین تور که شوخی میکردیم من شلوارم رو اروم درآوردم و از زیر پتو چسبوندم بهش یه لحضه جا خورد ولی با خنده من اونم خندش گرفت بعد من شلوار اونم کشیدم پائین یکم که با هم ور رفتیم نمیدونم چیشد که دیدم جفتمون لخت مادر زادیم و اون رو شکمش خوابیده منم خوابیدم رو اون کون قشنگش. دیگه جفتمون داغ داغ بودیم چند باری خواستم کیرم و تو سوراخش بکنم ولی نزاشت اما همون که کیرم و میمالیدم به کونش کلی لذت برام داشت. بعد بلند شدم از روش و رفتم کلی لب بازی باهاش کردم اونم که شهوتش زده بود بالا مثل چی لب و گردنم رو می خورد بعد من دوباره رفتم دراز کشیدم رو کونش کونش انقد بزرگ بود که از دو طرف بدن من زده بود بیرون وقتی تو اون حالت بودم اوبش زده بود بالا که یک دفعه به من گفت بکن تو سوراخم منم با تعجب یه نگاه بهش کردم و میخواستم کیرم رم بکنم تو سوراخش اما جون کونش بزرگ بود نمی شود من ازش خواستم تا کمی بچرخه تا من راحت تر این کارو بکنم اما اون گفت اگه میتونی همین جوری باید بکنیم. منم یکم تلاش کردم ولی بی فایده بود بعد باز خوابیدم رو کونش و خودمو عقب جلو میکردم نمی دونید چه حالی میداد یکم رو کونش عقب جلو کردم یک دفعه آبم اومد من همون جور بی حال افتاده بودم روش چند دقیقه ای که گذشت از روش بلند شدم و دوتایی رفتیم خودمون رو شستیم. بعد که اومدیم اون گفت نوبت منه منم از این حرفش جاخوردم گفتم بسه دیگه بقیه اش واسه یه وقت دیگه اما اون التماس کرد منم دیدم نامردیو یه پس اونم رو ما خوابید و آبشو ریخت رو ما. بعد از یک سکس به خودمون اومدیم دیدیم ساعت 4.30 صبح خواستیم بخوابیم که من باز باهاش شوخی میکردم. الان حدود یک سالی از اون ماجرا میگذره و ما هردومون منتظر یک موقعیت خوبیم که باز با هم سکس کنیم اخه اون بجه شهرستانه او زیاد تهران نمیاد.
نوشته: مجتبی
ریدم تو داستان تخمیت دیگه ننیویس. کونی مادر صیغه ای دیگه ننیویس. گند زدی با این داستانت…
.
.
.
آخیش خالی شدم حالا برم ببینم عنوان داستان چیه.
تو این بادیا نیستی ؟ !!! سمیمی شودی ؟!!! با این اغلاط املایی واقعا که باید میدادی و آبشم میریخت تو کونت
با این طرز نوشتاری فکر کنم سرباز صفر،یا زیر صفر باشی کسکش کونده ننویس
من به عنوان یه گی از همه ی داستانهای گی استقبال میکنم ولی باید توی نوشتنت بیشتر حوصله به خرج بدی عزیزم…
بد نبود. راستش منم گروهبان وظیفه بودم. کم کون این جماعت نزاشتم. هی میگفتم توبه ولی نمیشد…شروور میگن کافور میریزن تو غذا…ریختن وضع اینه وای اگه نریزن
اول یه کلاس اکابر برو سرگروهبان بعد بیا این خزعبلاتو بنویس کوووووووووونی
بدم میاد از شماهایی که نمیتونین کون بکنین فقط ادعا دارین
یادش بخیر منو بردی دوران سربازی منم عاشق یکی شده بودم خیلی باحال بود هر وقت میدیدمش حالی به حالی میشدم
یعنی ریدی رفت!!!اولین باره زیر یه داستان همچین چیزی نوشتما!!!
با سلام خدمت درگاه ادمین
جناب می شه انقدر گی تاید نکنی
به خدا خسته شدیم
جونه مادرت حذفم نکنا انتقاده معمولی بود