گی با چاشنی سکس با مامان ها (۱)

1401/12/19

سلام بیداری؟!چرا باید بیدار باشه؟ساعت ۴ونیم صبحه!شاید چون هروقت بهش فکر میکنم توقع دارم
اونم مغزش پر بشه از من باید بیدار باشه و آماده برای جواب دادن به من،اما نه اینجوری نیست من دلم میخواد ها اما نیست.
شاید بهتر باشه یکم بیاییم عقب تر…شنیده بودم قبلا داخل این مجموعه عکاسی می‌کرد داخل یه عکس دسته جمعی گوشه تصویر ایستاده بود،قشنگ معلوم بود یه نفر از داخل جمع صداش کرده که مهناز! دوربینو بده به فلانی و خودتم بیا داخل عکس و مهناز هم به زور وایساده و یه عکس گرفته.از داخل اون عکس اونقدرا پیدا نبود و اون موقع هم زوم کردن چشمام روی صورتش اصلا اهمیتی نداشت فقط در همین حد که قبل از من این اینجا عکاسی میکرده باعث شد چند ثانیه بهش نگاه کنم.
داخل وجودم یه چیزی بود که بعضی وقتا به بعضی از پسرا جذب میشد اما قطعا باید بگم صرفا این اتفاق برای پسرا نمی افتاد و سکس کردن با هردختری به مراتب لذت بیشتری برام داشت مخصوصا اگر یه سن بالای جا افتاده باشه اما خب این میل هرچند خفیف به یک پسر گاهی داخلم فوران می‌کرد و باید اعتراف کنم تا اون دقیقه هیچ خبری از احساس عشق نسبت به پسری در وجودم نبود و هرچی که بود نگاه خیره و حق به جانب کیر سیخ شدم به من بود که با تهدیدی عجیب و غریب بهم میفهموند که باید این پسر یا اون پسرو بکنی.
اولین بار معمولا مهم نیست چون اکثرا خوب پیش نمیره پس از دومین بار شروع میکنم،چند سال قبل وقتی سوم دبیرستان بودم ذهنم پر شده بود از فیلم ها و داستان های سکسی که این بدن جوون و پرحرارت رو داغ تر کرده بود،تو مدرسه ی ۵ ۶ ساعته بعد از بالا اومدن سیستمم و کامل بیدار شدنم طبیعی بود که بخوام همرو بکنم اما شدنی هم نبود.به طور وحشتناکی کلافه و بی برنامه بودم به طوری که تصمیم گرفتم یه بار به حرفای رفیق احمقم گوش بدم و برم ببینم داخل مسجد محل چه خبره که این ازش بیرون نمیاد و بیست چهاری افتاده اون تو.
واووو؛پینگ‌ پنگ،فوتبال دستی،استخر،سالن فوتبال و…
برنامه هاش از هاگوارتز و ماجراهای هری پاتر هم جذاب تر بود بنابراین بدم نیست یه مدت ادای مسجد برو هارو دربیارم و بدون وضو چندباری در صف نماز دیده بشم با اینکه حال نمیکنم(احترام میزارم)اما به اون لیست بلند بالا میرزه…
خب مثل اینکه خوب پیش رفته بودم بعد از چند وقت خیلی سریع تبدیل شدم به جانشین اون طرح نوجوان ها و صاحب کلید اتاق و قدرتمند در عرصه های برگزاری
بازی،کم کم داشتم حال می‌کردم اما باید بگم چقدر پسر کردنی وجود داشت داخل اون مجموعه و اکثرا هم بچه های ۱۶ ۱۷ ساله ای که انقدر شر بودن که خانواده هاشون از خداشون بود که اینارو چند روز نبینن چه برسه به اینکه بخوان بعد از یک ساعت دیر کردن یه عالمه سوال بپرسن.
اسم یکیشون ماهان بود ۱۶سالش بود،کاملا سفید با موهای مشکی که یکم شکم داشت و گودی کمرش باعث شده بود برآمدگی لپ های کونش حتی از زیر شلوارهای سه خط مشکی که مخصوص ولگردی هاش بود به خوبی دیده بشه.از اونجایی که به جز تعداد خاصی همه داخل یک محل زندگی می‌کردیم داخل خیابون هم دیده بودمش اما توجهی نکرده بودم بهش،باید بگم فوق العاده تخس و بی ادب بود و به جز آدمای سن بالایی که ممکن بود بزنن تو گوشش زیاد اهل رسمی حرف زدن و احترام گذاشتن نبود.
من:ماهان بیا داخل اتاق کامپیوتر کارت دارم
ماهان:چیه امیرعلی؟!
خب قطعا توقع نداشتم بهم بگه آقا ولی حداقل فکر میکردم فامیلیم رو صدا میکنه!
من:مادرت اومده بود و شکایتت رو کرد
ماهان:الکی گیر میده به خدا
من:واسه چی دیر میری خونه خب؟ظهرها بعد مسجد کجا میری؟
ماهان:بابا میرم پیش بابام به مامانم بگم خوشش نمیاد جدا شدن اخه میگه نرو پیشش میرم اونجا دم سوپر مارکتش یکم کار میکنم یه پولی ازش میگیرم
من:حالا کل زندگیتو نریز رو دایره برا من،برا پول دوچرخه که میخواستی بخری؟
ماهان:آره دیگه مامانم نداره که باید برم از بابائه بکنم.
درکش میکردم دوچرخه واقعا حال میداد حتی برای منی که کنار گذاشته بودمش بازم باحال بود،چی؟کنار گذاشتمش!خب بدمش به این بچه دیگه!!!ولی خب دیگه اون دوچرخه ترکیده اما بازم شاید بتونه کاریش کنه…همه چیز داشت تو ذهن من خوب پیش می‌رفت و قرار بود یه کمک انسان دوستانه انجام بدم اما این چیزی بود که من فکر میکردم و انگار تصمیم کیرم چیز دیگه ای بود.
سریع ازم پرسید خب اگه دوچرخه بدی باید چی بگیری؟!منطقی بود سوالش اما به این فکر نکرده بود که اگه بگه نه و بره به همه بگه بگا میرم بنابراین کیرم به کیرش هم نبود بگا رفتنم.به ماهان گفتم برگرده داخل کلاس و یکم فکر کردم و دیدم نمیشه و بیخیال شدم اما درست فردای همون روز کائنات یه سوپرایز جدید رو کردن و متوجه شدم شب بابام اینا عروسی دعوتن حالا چرا نمیگم ما و میگم بابام اینا؟چون خداروشکر خیلی وقت بود از دوره رفتن به مهمونی های خانوادگی و عروسی گذر کرده بودم.
اوه شت!!!پس یعنی یه مکان خالی هم در اختیارمون قرار گرفت و بین دوراهی سخت جق زدن و تلاش برای کردن ماهان گیر افتاده بودم.نزدیک مسجد بودم و کم کم هوا داشت تاریک میشد اون شب مثل هرشب جزیره اومد به خوابم(اشتباه شد)اون شب مثل هر شب کلی نوجوون و جوون ریخته بود تو مسجد برای پینگ پونگ.
ماهانو دیدم صداش کردم و گفتم بیاد اتاقم
من:چقدر پول جور کردی؟
ماهان:هیچی بابا جمع نمیشه لعنتی
من:ببین من یه دوچرخه دارم تو انباری سالم اما شاید یکم تعمیر بخواد ولی خب خودم نیاز ندارم بهش دیگه میخوای بدم به تو؟
ماهان:نه خودم میخرم یه جوری
من:خب من نمیخوام که بیا مال تو باشه
ماهان:زشته خب اینجوری
من:حالا بیا بریم ببینیمش ببین چجوریه اصلا
بلند شدم و راه افتادم دیدم وایساده هنوز گفتم بیا دیگه منتظر چی ای بیا بریم برگردیم سریع،دم در که رسیدیم گفت خجالت میکشم گفتم نکش کسی خونه نیست و یه ضرب رفتیم دم انباری و درشو باز کردم و دوچرخه رو بیرون اوردم.
یکم اینور اونورش کرد و گفت لاستیکش پنچره ولی دوچرخه بدی نیست و اوکیه باهاش گفتم باشه بریم پایین موقع رفتن می‌بریم گفت پایین کجاست؟گفتم خونه دیگه گفت خب من دم در منتظر میمونم گفتم نه بیا تو گفتم که کسی نیست بیا بشین یه چیزی بخورم خیلی گشنمه میریم.روی مبل نشسته بود و منم از یخچال دوتا موز برداشتم و یکیش رو بهش دادم و همزمان با گاز زدن موز خودم گفتم ماهان؟!
من:ببین راستش گفتم بیارمت اینجا که حرف بزنم باهات اونجا نمیشد
ماهان:چی؟
من:ببین من دوچرخه رو بهت میدم و یکمم پول برای تعمیرش اما یه چیزی میخوام!
ماهان:چی؟
من:میخوام باهم باشیم،یعنی یکم حال کنیم!!
ماهان:نه نمیخواد
من:اذیت نمیشی که!!!هم دوچرخه داری هم پول هم حواسم بهت هست همه جا و دیگه هم نمیخواد کار کنی
یکم فکر کرد اما جوابش بازم نه بود و ادامه دادنش بیشتر از اون با توجه به بلند شدنش و قصد جدیش برای رفتن از خونه میتونست باعث بگا رفتنم بشه برای همین بحث رو تموم کردم و فرستادمش بره و یه جق بین مریض زدم،چند روزی گذشته بود و سعی میکردم زیاد برخورد نکنیم باهم تا حرفی پیش نیاد اما یه شب موقع برگشتن به سمت خونه دم یه مغازه دیدمش صداش کردم گفتم اینجا وایسادی چرا؟!
گفت هیچی بابا خرید کردم کارت مامانم رو اشتباه برداشتم موجودی نداره زنگ زدم بیاد یه دقیقه حساب کنیم گفتم بیا بریم من حساب میکنم با این حرف انگار دوباره یاد روز های نچندان دورش در خانه ما افتاد و با توجه به این که حس کرد بعد حساب کردن لابود باید بهم بده گفت نه اما من رفتم داخل و حساب کردم.
باهم حرکت کردیم سمت خونه و بهش گفتم ماهان…
من:ببین من هم پول هم دوچرخه و هم خیلی چیزای دیگه برات اوکی میکنم چیز زیادی هم ازت نمیخوام که هرچی هست بین خودمونه
ماهان:من نمیتونم یه جوریه،خوشم نمیاد اصلا فیلم دیدم قبلا
من:هیچ جوری نیست من که نمیخوام مثل اونا داخل کنم که دردت بگیره فقط چندتا چیز مثل مالیدنو بغل کردن در همین حد…
با دیدن مامانش وسط راه حرفامون همونجا قطع شد و بعد از کلی تشکر توسط مامانش که واقعا هم اون پسر باید از همچین مامان جیگری می‌بود رفتم خونه.
حسم بهم میگفت داره یه اتفاق هایی میفته و اگه یکم دیگه روش کار کنم همه چیز اوکی میشه.بعد از صحبت های اون شب و علی الخصوص دیدن مامانش یه جق حسابی زدم و چند روزی خبری نبود.
یکشنبه بود و سالن داشتیم بعد بازی دیدم چندبار یه شماره بهم زنگ زده معمولا غریب جواب نمیدم اما باز کردن اس مس فهمیدم که ماهانه،سریع بهش زنگ زدم؛
من:جانم،سلام
ماهان:سلام خوبی
من:آره عزیزم خوبم جانم
ماهان:میای شب کلاس؟
من:آره دیگه مثل اینکه یادت رفته برگزار کننده کلاس ها خودمم
ماهان:باشه پس دیدمت میگم
بعد از قطع کردن تلفن یه برق عجیبی تو چشمام افتاد و حس کردم اوکی شده سریع برگشتم خونه و دوش گرفتم و از اونجایی که همیشه موهای بدنمو میزنم نیازی نبود این کارو کنم.به سمت کلاس حرکت کردم و بعد از رسیدنم یکم خودمو با کارایی که داشتم سرگرم کردم.بچه ها رسیده بودن و کلاس داشت شروع می‌شد اما خبری از ماهان نبود منم وایت برد رو برای استاد آماده کردم و اونم شروع کرد به درس دادن اون روز کلاس ریاضی بود.
برگشتم به اتاقم که تا نشستم دیدم ماهان سلام کرد و اومد تو با دیدنش خوشحال شدم و نشوندمش کنارم گفتم جانم بگو کلاس شروع شده،گفت میدونم اما برای کلاس نیومدم.
من:چیزی شده؟!
ماهان:یکم پول قرض میخوام
من:برای چی؟!
ماهان:بابام با مامانم دعواش شده منو سر کار نمی‌بره اعصاب نداره و واقعا بی پول شدم
من:چقدر میخوای؟
ماهان:نمیدونم در حد پول چند روز زندگی خونه خالم اینا که خرج خودمو بدم و اعصابم آروم بمونه از دست خونمون
من:باشه مشکلی نیست اما به حرفام فکر کردی؟
یکم مکث کرد اما انگار تصمیمشو گرفته بود گفت آره قبوله ولی گفتی اذیت نمیشم نمیخوام اتفاقی بیفته
من:نترس چیزی نمیشه،امشب اوکیه؟
ماهان؟امشب!!!باشه
من:بهت زنگ میزنم یک ساعت دیگه
سریع یکی رو گذاشتم جای خودم که بعد تموم شدن کار بچه ها درارو قفل کنه و کلید رو تحویل بده،از اونجا زدم بیرون و رفتم سمت داروخونه یه ضرب و با کلی خجالت کاندوم و تاخیری گرفتم به همراه یدونه ژل روان کننده و اسپری بی حسی…
من:الو دایی سلام خوبی؟
دایی:اره توله تو خوبی؟
من:خداروشکر،دایی!
دایی:باز چی میخوای بچه؟
من:میشه لطفا کلید باغ بهم بدی با بچه ها بریم قلیون بکشیم شب؟
دایی:اگه به مامانت نمیگی که ۴روز دیگه جرم بده آره بیا بگیر
یسسسسسسس اینم شد همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت،کلیدو گرفتم و به ماهان زنگ زدم و گفتم بیاد پیشم تا از اونجا اسنپ بگیریم و بریم باغ داییم اینا
باغ بزرگی نبود ۴تا درخت و یه استخر و ۵۰ ۶۰ متر خونه با وسایل ترکیده که دزد نبره اما هرچقدرم بد تنها گزینه من برای رسیدن به ماهان بود.
ماهان یه شلوار لی مشکی پاش بود که حتی با توجه به تیرگی رنگ شلوارش بازم کونش به خوبی معلوم بود و حد فاصل بین شلوار و جورابش اندازه چند انگشت بیرون بود و همین سفیدی پاهاش در انتهای تیرگی شلوارش ترکیب عجیبی به وجود آورده بود.
وارد خونه شدیم استرس تو چشم هاش موج میزد و قشنگ معلوم بود که نمیدونه باید چیکار کنه،خوبی خرید کردنم قبل اومدن به باغ همین بود که حتی با توجه به یخچال خالی باغ من چندتا خوراکی داشتم که بتونم باهاش یکم آرومش کنم و خودمم وقت کنم قرص بخورم.
براش آب میوه ریختم و باهم خوردیم و بقیه خوراکی ها هم کم کم باز کردم و یکم وقت گذروندیم.گفت خب چیکار کنیم؟!
من:اول برو دستشویی و خودتو تمیز کن بعد بهت میگم
ماهان:حموم بودم قبل اومدن
من:متوجه شدم اما منظور چیز دیگس
بهش توضیح دادم باید چیکار کنه و اونم بعد کلی معطلی رفت و اومد
کنار تخت نشوندمش و خودم هم کنارش نشستم دستمو آروم روی صورتش حرکت میدادم و نوازشش میکردم چشماش واقعا زیبا بود اما حرکت انگشت های من به سمت لب هاش بود که هنوز صورتی بودنشو به طور کامل از دست نداده بود،کم کم پیشونیش داشت عرق می‌کرد آروم صورتمو نزدیک به صورتش کردمو لباشو بوسیدم و عقب اومدم و بازم کارمو تکرار کردم اما طاقتم داشت تموم میشد و لبامو محکم چسبوندم به لباش و همراه با بوسه های ریز زبونمو روی زبونش میکشیدم دستم محکم دور گردنش حلقه شده بود تا حتی سانتی متری نتونه از لبام دور تر بشه،لباشو محکم به هم چسبونده بود صورتمو یکم فاصله دادم و گفتم،لباتو باز کن از هم و زبونتو دور زبونم بچرخون.
دوباره به حالت قبلی برگشتم و گردنشو محکم تر به نگه داشتم،لحظه ورود زبونم به داخل لباش هنوزم خوب یادمه.
زبونم آروم آروم روی لباش کشیده میشد و هربار بیشتر از قبل وارد دهنش میشد تا بلاخره برخورد زبونش به زبونمو حس کردم تو اولین لمس زبون هامون سریع زبونشو عقب کشید جوری که انگار شوکه شد اما با فشار بیشتر سرش و کشیدنش به سمت خودم حالا داشت به سرعت همون کاریو می‌کرد که ازش خواسته بودم،زبونشو تند تند دور زبونم میکشید و منم همونقدر محکم زبونشو لمس میکردم و لباشو میخوردم.دستمو بردم به سمت پایین تیشرتش و از زیر وارد بدنش کردم حالا دستامو بدون هیچ مانعی روی پهلوهای ماهان کشیده میشد و اونارو فشار میداد و لبام قفل لب های پسری بود که تو اوج سن نوجوانی و جا افتادن بدنش بود.
لباسشو درآوردم از تنش و دیدن ممه های تازه رسیده پسرونش که یکم بیرون زده بود باعث شد بیخیال لب هاش بشم و بعد از کلی کشیدن دست هام روی لختی شکمش و پهلوهاش که یکم بیرون زده بود زبونمو روی نوک سینه هاش بزارم و بازی بدم.دلم میخواست کل بدنشو لیس بزنم و تقریبا هم همینجوری شده بود و روی صورت و گردنش و همینطور سینه هاش جای خشکی پیدا نمیشد و پر شده بود از آب لیس های بلندی که روی بدنش کشیده بودم.تیشرت خودمو هم درآوردم و دوباره مشغول خوردن لباش شدم.
با گرفتن کیرش از روی شلوار داخل دستام یه لحظه انگار بهش برق وارد شد و سریع دستشو روی دستم گذاشت و میگفت نمیخواد.اما مقاومتش اونقدر نتونست طولانی بشه و دستش روی دستم کاملا بدون حرکت شده بود سرشو بالاتر گرفته بود و داشت سقف رو نگاه می‌کرد و منم تند تند لباشو میبوسیدم و زبون میکشیدم.
حالا دیگه همه چیز آماده بود برای منی که داشتم پسر ۱۷ساله ای رو جلوم میدیدم که داخل این سن بدنش تو اوج سکسی بودنشه و فقط چندبار کشیدن دستام اونم از روی شلوار روی کیرش چشمامو به مرز انفجارخماری رسونده بود.بلندش کردمو خودم دکمه شلوارشو باز کردم و شلوارشو از پاهاش دراوردم،با همون شرت سفیدی هم که پاش کرده بود فهمیدن کوچیک بودن کیرش کار سختی نبود.
دلم‌ نمیخواست حالا حالا ها شرتشو از پاش دربیارم برای همین خوابوندمش روی تخت و رفتم به سمت پاهاش و اونارو بالا آوردم جوراباشو از پاش درآوردم و شروع به بوسیدن انگشت های خوشگل و صافش کردم که بعد از بوس کردن رو و کف پاهاش حالا وقت این شده بود که انگشت های پاشو بخورم.
هربار دو سه تا از انگشت های پاشو وارد دهنم میکردم و تا جایی که میشد لیسشون میزدم و میخوردم و کم کم از کنار انگشت کوچیک پاش زبونمو به سمت مچ پاهاش کشیدمو و آروم گازشون گرفتم و دوباره حرکت زبونم به سمت بالا و اون رون های قشنگ و نسبتا تپلشو ادامه دادم.بدون هیچ حرکتی روی تخت دراز کشیده بود و حتی بهم نگاه نمی‌کرد،رون پاهاشو اونقدر با دستم فشار دادم که حالا رنگ سفید بدنش داشت به سمت سرخی حرکت می‌کرد و این اتفاق بیشتر حشریم می‌کرد.
شلوارمو از پام درآوردم و روی بدنش ولو شدم،بدنمو جوری تنظیم کردم که کیرم دقیقا روی کیرش قرار بگیره و محکم فشارش میدادم.مالیده شدن کیرم به کیر کوچیکش واقعا لذت بخش بود اما نه اونقدر زیاد که طاقتم برای درآوردن شرتش از پاهاش سر نره،
دستمو از روی پهلو هاش به سمت لبه شرتش حرکت دادمو محکم پایینش کشیدم و بدون اختیار دوست داشتم دوباره نگاهش کنم انگار استرس و کمی خجالتش بیشتر بهم لذت میداد.
همونطور که حدس زده بودم یه دول فندقی زیر اون شرت بود و شاید به زور ۱۲ سانت میشد حالا نه اینکه من خودم خیلی سایز بزرگ باشم اما از ۱۷سانتم راضی بود و کنار کیرش درست روی رون های سفیدش گذاشتم.
پوزیشن جذابی بود روی پاهاش نشسته بودمو دیدن کیرم کنار دول ماهان حس قورت بیشتری بهم می‌داد،
کیرمو روی رون پاهاش میکشیدم و با دستم کله کیرمو به طرف داخل رون پاش فشار میدادم.کیرمو کنار کیرش گذاشتم و بهش میکشیدم و همین باعث سیخ شدنش شد اما برخلاف من به خاطر لذت بردن نبود و واکنش طبیعی بدنش بود،دستشو گرفتمو خودمم بالاتر و کنار سرش نشستم.
دستش تو فاصله رسیدن به کیرم کاملا داخل دستش میلرزید و بلاخره دور کیرم حلقه شد،بدون حرکت کیرمو داخل دستاش گرفته بود و با تکون دادن مچ دستش بهش فهموندم که باید چیکار کنه و ماهان هم خیلی سریع شروع به تکون دادن کیرمو جق زدن برام شد و منم همزمان دستمو روی رون پاهاش گذاشته بودمو فشار میدادم.بعد یکم زمانی که سپری شد کیرمو از دستاش درآوردم دقیقا روی صورتش نگه داشته بودم نگاه کردن به چشماش که زل زده بود به کیرم و چند سانتی لباش بود واقعا لذت بخش بود.
ماهان:این چرا انقدر بزرگه؟
من:اونقدرا هم بزرگ نیست واسه تو هم میشه
ماهان:آبت چرا نمیاد پس،من سریع آبم میاد
من:صبر کن میاد،دهنتو باز کن
ماهان:نه من نمیخورم
کیرمو روی صورتش گذاشتم و روی گونه ها و لبش حرکت میدادم چشماشمو کاملا بسته بود جوری که نفهمید کی وقت کردم کله کیرمو بین لب هاش فشار دادم و فقط منتظر بودم یکم فاصله بین لب هاش به وجود بیاد تا تموم کیرمو وارد دهنش کنم.
من:باز کن دیگه یکم فقط
ماهان:خوشم نمیاد به خدا حالم بد میشع
من:دیوانه شستم کثیف نیست که
ماهان:میدونم اما آبت میرزه داخل دهنم
من:نه نمیریزه اگه ریخت در میارم سریع
یکم مشغول حرف بودیم و زمان گذشت اما بلاخره قبول کرد و یکم لباشو از هم باز کرد ولی همون بس بود تا محکم کیرمو وارد دهنش کنم تو اون حالت خوابیده انقدر دندون زد که به ناچار بلند شدم و لبه تخت نشستم و بهش گفتم بشینه وسط پاهام روی زمین اونم همین کارو کرد و بهش گفتم اصلا نزار دندونت بخوره به کیرم.
اینبار خودش کیرمو با دستاش گرفت و گذاشت داخل دهنش و زبونشو روی کیرم میکشوند و دور کیرم تند تند چرخشش میداد،نصف کیرم داخل دهنش بود که دراوردمو گذاشتم روی لباش و گفتم سر کیرمو و چند بار محکم ببوسه و با هربار بوسیدن یه آخ گفتم و رو ابرا بودم.دوباره کیرمو وارد دهنش کردم،کیرم پر شده بود از آب دهنش و ماهان داشت برام کیرمو میخورد اما این اونی نبود که من میخواستم دستمو روی سرش گذاشتم و محکم فشار دادم به سمت کیرم و کل کیرمو وارد دهنش کردم یه آخ گفتمو بهش گفتم تند تند زبون بزنه بهش رو ابرا بودم که کیرمو به زور از دهنش درآورد و گفت آبم ریخت داخل دهنش اما بعدش متوجه شد که آبم نبود و چند قطره آب بوده که منی حساب نمیشه(نمیدونم اسمش چیه فحش ندید)
خب به اندازه کافی برام خورده بود و تازه یادم اومده بود که کونشو ببینم.سریع خوابوندمش روی تخت و برگردوندمش دوتا لپ کون سفید جلوی چشمام بود و یه گودی کمر نسبتا زیاد که کونشو بزرگتر نشون میداد
شروع به مالیدن کونش کردمو بعد از چندبار گاز گرفتن لیسش زدم،روی پاهاش دقیقا زیر کونش نشسته بودم و چندبار محکم بهش اسپنک زدم که آخ و نالش دراومد و گفت دردم میاد منم دیگه بیخیال شدم و کیرمو انداختم روی لپ های کونش و روی کونش سرش میدادم.روی بدنش دراز کشیدم و کیرمو بین پاهاش گذاشتم و بهترین لاپایی عمرمو بین پاهای پسری زدم که آرزوم بود باهاش به همچین جایی برسم‌،داغی رون پاهاش واقعا وحشتناک بود و کیرمو به شدت گرم تر کرده بود.
کل بدنمو عقب میکشیدم و محکم به سمت بدنش برمیگشتم و کیرم با سرعت بین پاهاش عقب جلو میشد و یه وقتایی هم که نگاهم بهش میفتاد لپشو بوس میکردمو روش زبون میکشیدم دیگه کافی بود و ازش خواستم بلند شه و چهار دست و پا بشه،کشیده شدن کاندوم روی کیرم بس بود که دوباره استرس به بدنش غالب بشه و سریع گفت داخل گفتی نمیکنی که؟
گفتم یه کاری میکنم دردت نگیره نگران نباش مگه تا الان اذیت شدی؟گفت نه اما این فرق داره خب گفتم نترس دیگه هیچی نمیشه اما این بس نبود تا ماهان راضی بشه و یکم مالیدن کیرش بس بود تا دوباره داغ بشه و چشماش به همون حالت خماری برگرده دوباره ساکت شده بود و فقط منتظر بود تا ببینه چی پیش میاد.
یکم اسپری روی سوراخش زدمو یکم منتظر بودم سردی اسپری باعث شد بلافاصله بعد از حس کردنش دستشو از روی لپ های کونش که برای از هم باز کرده بود برداره اما دوباره از هم بازشون کرد بعد از چند دقیقه با انگشتم روی سوراخش ژل زدم برخلاف بدن کاملا سفید و بدون موش که بهم گفت خانوادگی کم مو هستند سوراخش نه صورتی بود و نه البته سیاه سبزه طور بود…بگذریم انگشت اولمو وارد سوراخش کردم اسپری و ژل کار خودشو کرده بود و حتی با وارد شدن انگشت دوم داخل سوراخش و چرخوندن انگشت هام داخل سوراخش بازم چیزی احساس نکرد اما حتی فکر کردن به انگشت سوم هم درد داشت و بلافاصله با ورود انگشت سومم به داخل سوراخش یکم بدنش لرزید و به جلو رفت یه آخ تقریبا بلند کشید اما انگشتامو درنیاوردم و داخل نگه داشتم سریع گفتم الان جا باز میکنه یکم صبر کن گفت تورو خدا دردم گرفت واقعا…انگشتامو داخل بدون حرکت نگه داشتم یکم که آروم شد شروع به چرخوندن انگشت هام کردمو و حالا اونقدری جا باز کرده بود که به نظرم کافی بود تا کیرم بتونه سوراخشو حس کنه.
یه بالش زیر شکمش گذاشتمو روش دراز کشید با دستاش کونشو از هم باز کرد و کیرمو آروم دم سوراخش گذاشتم و کم کم فشار دادم از دستم در رفت و یه لحظه به خاطر ژل بیشتر از حد سر خورد و تقریبا تا وسط های کیرم وارد کونش شد یه داد بلند زد و خواست که بلند شه اما سریع روش دراز کشیدم مواظب بودم کیرم بیشتر وارد نشه،داشت زیر بدنم دست و پا میزد و هرچقدرم که من میخواستم نمیتونستم کاری کنم که کیرم کامل وارد کونش نشه و با یکم ارزشش زیر بدنم کیرم تا آخر وارد شد که دیگه رسما فریاد می‌کشید سعی می‌کردم آرومش کنم و اصلا کیرمو حرکت نمی‌دادم بدنمو محکم روی بدن جذاب و پسرونش انداخته بودم و نمیزاشتم ازم جدا بشه پشت هم میگفت تورو خدا پاشو دارم می میرم
در گوشش می‌گفتم یکم صبر کن الان اوکی میشه مثل وقتی که انگشت کردم دیدی دردش رفت با هر مکافاتی بود چند دقیقه تو اون حالت نگهش داشتم و شدت ناله هاش کم شده بود حالا دیگه وقتش شده بود لذت ببرم و آروم آروم شروع به تلمبه زدن کردم وای که انگار داخل بهشت بودم سوراخش به شدت تنگ و داغ بود و خیلی آروم زیر بدنم ناله می‌کرد.
سرعتمو بیشتر کردمو حالا صدای برخورد پاهامون به وضوح شنیده می‌شد و فضای اتاق رو پر کرده بود کیرمو تا نصفه عقب میکشیدمو با تموم قدرت دوباره فشار میدادم داخل ماهان صدای ناله هاش دوباره شدت گرفته بود و منم کنار لباشو بوس میکردم و از کشیده شدن ساق هام به ساق های گرم و لختش هم لذت دوچندانی می‌بردم.
ویززززززز ویییییززززززز!!!کیر توش چرا باید الان گوشیش زنگ بخوره؟!نگاه کردم به صفحه گوشیش که کنار تخت بود دیدم نوشته مامان انگار دوباره یه حس شهوت عجیبی کل بدنمو گرفت،بدون حرکت کیرمو داخل نگه داشتم اونقدر حشری بودم که نفهمم چیکار میکنم گفتم مامانته الان میزنم رو آیفون جوابشو بده!
گفت نه نه گفتم چرا جوابش رو میدی!گفت میفهمه بدبخت میشم گفتم نترس صدا نمی‌کنیم و بدون اینکه منتظر جمله بعدیش باشم تلفنو جواب دادمو گذاشتم کنار تخت رو آیفون؛
مامانش:ماهان کجایی پس
ماهان:گفتم که اومدم پیش آقا امیرعلی امشب تا آخر شب با بچه ها فوتبال دستی بازی می‌کنیم
با زبونم روی صورتشو لیس میزدمو کیرمو بیشتر فشار میدادم داخل کونش
مامانش:باشه کی میای حالا؟
دستمو روی شونه هاش گذاشتم و با کمک از اونها یه بار کیرمو تا وسط درآوردمو دوباره داخل کردم نزدیک بود آخ بکشه که حواسم بود و دستمو جلو دهنش گذاشتم
ماهان:می میام حالا
مامان:چرا اینجوری حرف میزنی؟گوشیو بده آقا امیرعلی ببینم
قرار بود مشغول حرف زدن با یه زن فوق سکسی بشم که تو همون لحظه کیرم داخل کون پسرش داشت عقب جلو میشد پسری که اونقدر عرق کرده بود از استرس که داشت آب میشد
من:جانم خانوم رضایی؟
مامانش:سلام خوبید ببخشید فکر کردم داره دروغ میگه
من:نه بابا اگه گفته اینجاست راست گفته حالا بقیشو نمیدونم
همزمان با خندیدن مامانش صورت ماهانو سمت خودم گرفتمو لباشو خوردم اما اونقدر کوتاه که بتونم جواب سوال مامانشو درباره اینکه پسرش اذیت میکنه یا نه بدم!
گفتم نه خانوم رضایی خیلی پسره خوبیه…
تماسمون تموم شد و ماهانو به سمت خودم برگردوندم ک پاهاشو بالا دادم و از هم باز کردم و دوباره مشغول کردنش شدم،یهویی گفتم:
جون مامانت هم مثل خودته؟
اونقدر از حرفم جا خورد که صدای ناله هاش قطع شد نمی‌دونست باید چی بگه دوباره گفتم دوس داری مامانتم بکنم؟
گفت نه این حرفو نزن اما من بالاتر از جو زمین بودم و دوباره تلمبه هامو شروع کردم و با هربار عقب و جلو شدن کیرم داخل کونش بیشتر از مامانش میگفتم و به چشم هاش نگاه میکردم تا واکنشش رو ببینم داشتم به مرحله ارضا می‌رسیدم که یه لحظه کیرم بیرون افتاد و دوباره سریع بدون استفاده از دست کیرمو روی سوراخش تنظیم کردمو فشار دادم که کل کیرم یهو وارد کونش شد که چند تا آخ پشت هم گفت و کمرشو بالا داد و با دستش هولم داد منم کیرمو بیرون کشیدم و سریع روی سینش نشستم و کاندوم رو بیرون کشیدم و با شدت آبمو روی صورتش ریختم…چشماشمو محکم بسته بود و میدونست اگه حرف بزنه آبم داخل دهنش هم ریخته میشه برای همین بدون هیچ حرکتی از سمت اون تمام صورتش پر از آب کسی شده بود که حالا به فکر کردن مامانش بود و…
پایان قسمت اول
سلام حالتون چطوره ببخشید که برگشتنم انقدر طولانی شد و کلا با یه داستان دیگه برگشتم و دلیلش هم قوانین سایت که اجازه نمیده یک داستان بیشتر از یک فصل ادامه پیدا کنه و دست من نیست.
داستانی که خوندید یه ترکیب فوق العاده از گی و سکس هست که ادامه یا اتمامش فقط به لایک های شما بستگی داره…ما در داستان سکس با مامان رکورد لایک برای داستانی با موضوع مامان و خاله رو زدیم و اینبار میخوام با این داستان رکورد کل سایت که ۳۵۰تاست زده بشه…
لایک شما نشانه احترام متقابل نویسنده خوانندس و باور کنید دلیل دیگه ای نداره من از ته دلم میخوام شما داستان خوب بخونید نه ۴تا خط درباره اومدن آب یه جقی با مزخرفات خیالیش که داستان هاشون پر شده همه جا…

ادامه...

نوشته: امیرعلی


👍 175
👎 25
231701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

918226
2023-03-10 01:45:13 +0330 +0330

چه عجب👏

2 ❤️

918242
2023-03-10 02:21:31 +0330 +0330

بچه ها طی یک اتفاق عجیب و نادر بعد از گذاشتن کامنت بالا حسابم کلا از دسترس خارج شد😂بنابراین دیگه به اون اکانت دسترسی ندارم و اکانت جدیدم در شهوانی همینه…
برای اطلاع از زمان انتشار داستان ها همین حساب رو دنبال کنید

3 ❤️

918258
2023-03-10 03:46:36 +0330 +0330

مهدیو نیاریا

3 ❤️

918296
2023-03-10 10:24:26 +0330 +0330

تو بگی واقعیه هم فحش میخوری چه برسه بزاری خودمون بگیم🤣🤣🤣

2 ❤️

918318
2023-03-10 14:03:42 +0330 +0330

ماهانو زندگی کردم تجربش کردم

2 ❤️

918330
2023-03-10 14:57:33 +0330 +0330

داستانت قابل قبول بود
فقط آیا این قضیه که ملت میکن سه تا انگشت کردیم داخل کون طرف واقعا شدنی و امکان پذیره؟
برا من که هر کیو کردم کیر امکانپذیرتر بوده ،یعنی حتی یه انگشت هم براشون سخت بوده البته من تاحالا پسر نکردم شاید پسرا تحملشون بیشتر باشه

2 ❤️

918331
2023-03-10 15:05:25 +0330 +0330

من لایک کردم به امید سکس با مامانت که قولشو دادی

2 ❤️

918334
2023-03-10 15:39:19 +0330 +0330

به جرات میتونم بگم یکی از 4 داستانی بود که در سال روبه پایان 1401 که توانسته تمام اپشن های یک داستان سکسی رو رعایت کرده بود دلیلش هم حقیقت ماجرا بود

2 ❤️

918354
2023-03-10 18:29:51 +0330 +0330

خیلی خوب و با احساس نوشتی بشکنه کیر بدخواهت

1 ❤️

918357
2023-03-10 18:59:28 +0330 +0330

داستانت فوق العاده بود …
ازت خواهش میکنم تو داستان های بعدیت ضربدری با مامان هارو حتما داشته باشی

1 ❤️

918359
2023-03-10 19:19:47 +0330 +0330

از گی متنفرم ولی این داستان قشنگ بود
آفرین

2 ❤️

918369
2023-03-10 22:41:07 +0330 +0330

لایک و بسیار هم لایک

چند تا مزیت قوی داستانت داشت. اولین اینکه داستان از طرف دومیننت نوشته شده بود . نود و نه درصد داستانهای گی اینجا رو ، از زبان مفعول می شنویم

دوم من عاشق این داستانهای ترکیبی هستم ، هر چی در هم تر ، بهتر

شاید تو‌این ده یازده سال فقط دو سه تا خوبشو تو این سایت خوندم‌

بنوییس ببینم چی می نویسی ،

1 ❤️

918375
2023-03-10 23:57:52 +0330 +0330

منم زمون بچگی و محردیم شوهر خاله ام کونمو میکرد و همیشه از مامانم میکفت.وقنی کونمو میکرد همش بهم میکفت منیر جون تو خونه چی میپوشه و کجاش دیده میشه و… اخرای کردن هم حشری میشد تند تند میکفت امیر کوس مامان منبرتو بکنم کونی. کیرم تو کوس تپل منیر جون .

2 ❤️

918380
2023-03-11 00:26:17 +0330 +0330

این سند بی خانوادگی و بی ثباتی شخصیت عرزشی هاست با تمام این کستان متوجه ارتباط اعضای سایبری و عنقلابی ها در درون پایگاه های امروزی آنان می شویم از راس ابنه ای این عنقلاب تا طوسی کثافت رانیز طی ۴۰ و اندی سال سیاه شاهد بوده ایم تمام این کستان را به عینه دیده ام حال خود امیرعلی نیز زاییده و گاییده این سیستم هرزه است که باعث سقوط جوانان ایران گشته است.متاسفم و ریدم به تمام تخیلاتت.

2 ❤️

918399
2023-03-11 02:13:11 +0330 +0330

Xfaellx
دوست خوب من … ببین ما سندی نداریم اینطوری در مورد نویسنده داستان بگیم! یه فانتزی داره ایشون و منم بارها گفتم میتونی در بیای و لااقل یه چیز دیگه رو تست کنی!
ولی اینطور کوبیدن جالب نیست!
من فعلن نخوندم بعدا باید وقت بزارم … هرچند انگار خبری از نقطه ویرگول علائم نگارش نیست اقای امیرعلی!

1 ❤️

918423
2023-03-11 04:49:10 +0330 +0330

خب حالا که کامنتها رو می خونی ، یه توصیه دارم ، اونم اینه که تو قسمت های بعد یکم راجبه تیپ و قیافه شخصیتهای داستان بیشتر بگو

الان معلوم نیست راوی چند سالشه ، چه تیپیه ،

1 ❤️

918428
2023-03-11 06:08:37 +0330 +0330

اول اینکه تو یک حروم زاده بیشتر نیستی
که با جر دادن کون نوجوانان معصوم دنبال جمع کردن لایک از ملت هستی بجای لایک باید یک تیر تو سرت خالی کنند
بیچاره اون والدینی که بچه های خود را به مسجد و کلاس های مسجد می فرستند تا با کم ترین هزینه بتوانند به بچه های خود امید بدهند بعد گرگ هایی مثل در کمین این نوجوانان نشسته اید
تا از نوجوانانی که یک خانواده با زحمت بزرگ اش کرده است را راحت جرش بدی و کونی اش کنی بی شعور حروم لقمه نسناس

1 ❤️

918452
2023-03-11 16:33:27 +0330 +0330

این یه داستان جدیره یا ادامه یه داستان قدیمی دیگه هست؟
اگه آره ادامه کدوم داستانه

1 ❤️

918476
2023-03-11 22:02:33 +0330 +0330

سلام چرا اغراق میکنی امیر علی خودت فحشهای منو درست بخون از یکس با محارم فقط با مادر مشکل دارم راضی ام چون دلیلش را هم نوشتم

1 ❤️

918490
2023-03-12 00:20:31 +0330 +0330

داستانتو دوست داشتم
قبلا هم بارها گفتم که سکس با یه پسر و خواهر و مامانش به شدت لذت بخشه، خصوصا وقتی که رابطه به جایی برسه که خواهر و مادرش بدونن اینو، مثل سکس با زن و شوهر، یا حتی دوتا خواهر
یکی از دوست دخترای سابقم برام تعریف میکرد که برادرش روش نظر داره، و چند بار توی حموم دیدش زده، یا اومده توی خواب دستمالیش کرده، اولش ناراحت بود، بعد کلی باهاش حرف زدم که این موضوع میتونه طبیعی باشه، خصوصا با این لباسهایی که توی خونه میپوشی، بعد از ماهها حرف زدن باهاش نظرش عوض شد، و به جایی رسید که بهش میگفتم داداششو با کارهاش تحریک کنه، ولی نه علنی، و اونم این کارو میکرد و از اینکه داداششو تشنه خودش میدید لذت میبرد و میومد واسم تعریف میکرد، به جایی رسید که جلوی داداشش باهام حرف میزد و بعد داداششو باهام آشنا کرد، و بعد که داداشش زن گرفت کلی با هم در مورد زنش و خواهرش که اونموقع مثل نامزدم بود(غیر رسمی) حرف میزدیم و لذت میبردیم، و کلی ماجرای دیگه.
خلاصه اینکه فانتزیهای سکسی در درون هر آدمی وجود داره، و هر قدر که این حقیقتو بیشتر بپذیره و تابوهای الکی براش بشکنن، لذت بیشتر و با کیفیت تری از رابطه‌هاش میبره
زندگیتون پر از چالشها و سوپرایزهای جذاب و قشنگ
انسان رها🌹

2 ❤️

918661
2023-03-13 09:05:10 +0330 +0330

سلام امیرعلی
نگارشت خوب بود نسبتا ولی متاسفانه منو یاد شخصیت‌های کثیفی مثل سعید طوسی و امثالش انداخت یکم توذوقم خورد هرچند ک بنظرم کسایی ک تو این دوره زمونه بچه هاشون به مسجد و کلاسای قرآن میفرستن حقشونه ک این بلاهاسرشون بیاد ولی درحقیقت سواستفاده از بچه ها بنظرم جذاب نیست هرچند ک درادامه وقتی بامادرش وارد رابطه میشی قطعا خیلی جذاب میشه، با احترام دیس میدم ولی منتظر ادامه داستان هستم

1 ❤️

918792
2023-03-14 11:08:15 +0330 +0330

زیبا بود…یکم سریع تر فقط

0 ❤️

918813
2023-03-14 19:16:45 +0330 +0330

سکس با مامان عالیه

1 ❤️

922651
2023-04-10 00:09:31 +0330 +0330

هز مازندران کسی هست سوراخمو وا کنه تا حالا ندادم یه پسر خوشتیپ خوش قیافع کیر کلفت بیاد منو از کون بگاع

0 ❤️

969960
2024-02-07 14:54:53 +0330 +0330

با تمام احترامی که برای “گی” ها و "همجنس گرا"ها قائل هستم،
اما از نظر تعریفی:
این رابطه و تمام روابط اینچنینی که سرشار از فریب،سوء استفاده،کودک آزاری و خشونت یکطرفه با عدم رضایت طرف مقابل هست رو نمیشه در دسته ی همجنس گرایی قرارشون داد و این روابط چیزی بجز تجاوز و لذت یک فرد پدوفیل به یک کودک نیست،که نهایتا میشه اسم همجنس بازی رو روشون گذاشت،چون متاسفانه معمولا هم در شرایط و جوامعی شاهدش هستیم که فرد علی رغم میل زیادش به رابطه با جنس مخالف،امکان این دسترسی رو به هر علتی نداره،و به ناچار به این رفتار برای تخلیه ی خودش روی میاره،
و این برای من هضم نشدنی ست…
(ببخشید که طولانی و خسته کننده شد)

0 ❤️