امشب از قصّه پرم ؛ حوصله داری یا نه ؟
می توانی به دلم دل بسپاری یا نه ؟
اگر از غصّه بگویم ، گِله را می فهمی ؟
می توانی به لبم خنده بباری یا نه ؟
روز و شب پشت همین پنجره ها خوابم برد
آمدی ؟ کردی از این کوچه گذاری یا نه ؟
هر شب از درد غمت ، بد به خودم می پیچم
در خیالات منی گاه و گداری یا نه ؟
بین پاییز و زمستان، دل من یخ بسته
گو در اندیشه ی آغاز بهاری یا نه ؟
خسته از زندگی ام ؛ میل قیامت دارم !
عاقبت مال منی ؟ با توام ! آری یا نه ؟
مریم_صفری
↩ کیر تیز بوشهری
ڪَفتی ڪه جبران میڪنی،
ڪَویم ڪدامین درد را ؟
این بیڪسیها ، این جفا ،
یا آن نڪَاه سرد را ؟
دیـر آمدے عمـر مـرا ،
غمها به غارت بردهاند
بـرعمر ِ رفته میتوان ،
زد دڪمهے برڪَرد را… ؟
جوادالماسی
↩ Hornywomenlover
زن ها،
گاهی اوقات حرفی نمی زنند
چون به نظرشان لازم نیست که
چیزی گفته شود!
تنها با نگاهشان حرف می زنند…
به اندازه ی یک دنیا
با نگاهشان حرف می زنند.
اگر زنی برایتان اهمیت دارد، هرگز
از چشمانش به سادگی نگذرید!
سوزاندن است تا سوختن
پایانشان اما یکی ست
نفتی بر آتش ریختن
یا آتشی روی نفت
#افشین_یداللهی
↩ X.Leo.X
این شعر رو از دست ندید حیفه…😂😂😂
رفته بودم سرِ کوچه دو عدد نان بخرم
و کمی جنس بفرموده ی مامان بخرم
از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه
قصد کردم قدحی " ناز "از ایشان بخرم
ناز از دلبر طنّاز ،خریدن دارد
بس که ابروی"تتو" با مژه اش سِت شده بود
مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم
که به خود آمده،دیدم به سرش شالی نیست!
به کجا میروم اینگونه شتابان! بخرم!
نکند دوره چهل سال عقب برگشت
یا که من آمدم از عهد رضاخان بخرم!
باتعجّب و کمی دلهره گفتم ؛بانو!
بهرتان روسری اندازه ی " روبان"! بخرم؟
گفت؛ با لحن زنانه " برو گم شو عوضی"!
پسر “مش صفرم”!، آمده ام نان بخرم!!
«محمدحسین بهدانی»
😂
↩ Poya17000
با غزلهایت مرا تا عرش اعلے مے بری
با نفس هایت دلم را تا ثریا مے برے
شور شیرینم ، تو را ڪم دارم اے فرهاد من
خود نمے دانے مرا تا بیستون ها مے بری
آرام_اسحاقی
❥ஜ ⱢorƁƟy❤007ஜ❥:
🍃…
امشب
سخت دلتنگم
سختتر ازهمیشه
دلتنگ تر از هر شب…!!
امشب
میخواهم
دلم ببارد و
ببارد و ببارد
بارانیتر ازهمیشه…!!
🍃🌹…A-H
هر شب از درد غمت ، بد به خودم می پیچم
بیشتر بهش میخوره دستشویی داره تا غم
↩ Ara kermanshahi
چه کند با تقویم ؟
آنکه از دوری ِتو ،
همه زندگیاش ، پاییز است …!
رحمان_نقیزاده
↩ Mahdie.mohoom
.
دانه های پاییز را سر انداختم!
نود دانه
یک عشق از زیر
یک خوشی از رو،
تا گره بخورند در هم
شالی شود روی دوش تو،
تا از سردی روزگار نرنجی …
عرفان_یزدانی
.
↩ salome27
زنها را از رقصیدن منع کردند،
از اوازخواندن،
ازعاشقی کردن،
بوسیدن،
خندیدن؛
زنهادرپیله های خودفرورفتندوازتنهایی بسیارشاعرشدندودرشعرهایشان وحشیانه رقصیدند،اواز خواندند،عشق ورزیدند،بوسیدند،
اماخنده نه ، فقط گریستند…!
↩ Mahdie.mohoom
دلم از نام خزان میلرزد
زانکه من زادهی تابستانم!
شعر من آتش ِ پنهان ِمن است
روز و شب شعله کشد در جانم.
میرسد سردی ِ پاییز ِ حیات،
تاب ِ این سیل ِ بلاخیزم نیست
غنچهام غنچهی نشکفته به کام،
طاقت سیلی پاییزم نیست!
فریدون_مشیری
↩ saeid2048
سپاس از دلنوشته زیبای شما 🙏🌺🥰
متن زیر تقدیم به شما و همه مردانی که وجودشان باعث احساس امنیت و دلگرمیست . انانی که بجای سلب آرامش، معنای کامل آرامشند 🙏🌺🥰
گاهی مردها هم نیاز دارند به یک آغوش،
به یک “دوستتدارم” ساده
فقط مردها نمیتوانند برای شنیدن این حرف
لباس گلگلی بپوشند،
موهایشان را ببافند
یا اینکه میز آنچنانی بچینند
و دستپختشان را به رُخ بکشند
یا سُرخاب سفیداب کنند…
راستش مردها اصلا نمیتوانند آنچه میخواهند را به زبان بیاورند
گاهی برای فهمیدن یک مرد ، باید زن باشی!
رضا_کریمپور
ما انسانها نمیدانیم چقدر بهم شبیه هستیم! سفیدها، سیاهها، کاتولیکها، پروتستانها، زنها، مردها…
اگر این تشابه زیاد را در خودمان میدیدیم، خیلی مشتاق بودیم که دراین جهان به خانواده بزرگ انسانی ملحق شویم و به اعضای این خانواده هم مثل اعضای خانواده خود اهمیت بدهیم!
ما همگی یک آغاز داریم ، تولد و همگی یک پایان داریم، مرگ! پس چطور میتوانیم با هم فرق داشته باشیم؟!
↩ Mahdie.mohoom
نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را میشود از حافظه آب گرفت؟
فاضل_نظری
علامت سوال بدید 🙏🌺🥰
↩ saeid2048
به هرکه عشق به من میدهد
سلام میکنم
به باد، به بادبادک و بوسه،
به سکوت و سوال
و به گلدانی که خواب گل همیشه بهار میبیند!
سلام میکنم به چراغ،
به «چرا»های کودکی،
به چالهای مهربان گونه تو!
سلام میکنم به کوچه،
به کلمه، به چلچلههای بی چهچه،
به همین سر به هوایی ِساده!
سلام میکنم
به بیصبری، به بغض، به باران،
به بیم باز نیامدن نگاه ِتو…
باورکن من به یک پاسخ کوتاه،
به یک سلام سرسری راضیام!
یغما_گلرویی
↩ rvb
چقدر باید بگذرد
تا آدمی
بوی تن کسی
را که دوست داشته از یاد ببرد؟
و چقدر باید بگذرد
تا بتوان
دیگر او را دوست نداشت؟
آنا_گاوالدا
↩ Mahdie.mohoom
اون علامت سوال به درد همسر پیشنماز مسجد محلتون میخوره 😅😅
↩ salome27
عشق من در تنپوشی سپید
میان درختان سیب،
آنجا که بادهای مسرور
بزرگترین آرزویشان
در هم پیچیدن است.
آنجا که بادهای مسرور عشقبازی میکنند
با برگهای شادابِ افتان،
عشق من آرام
سایهاش را رو به چمنزار میگسترد؛
و آنجا که آسمانش
چون جام آبی کمنور است
بر فراز سرزمین خرّم
عشق من با جامهای
که در دستان ظریف و زیبایش گرفته
آرام، رهسپار میشود.
↩ saeid2048
🙏🥰🌺
حواست نبود
ڪه چه سخت عاشقانه می خواستمت
حواست نبود
ڪه تيغ سرد بی مهرے
چطور شاهرگ احساسم را بريد
حواست نيست
ڪه چه ساده از دنياے تو رفتم
و از جاے خالی ام
در جان لحظه هايت خون می چڪد
حواست نيست …!!
سارا قبادی