این تاپیک صرفا جهت نوشتن تخیلات مغز ناکامل این اینجانب است!!
ممکن است از هر 100 درصد ان تنها 29 درصد واقعیت باشد!!
سپاس از خواندننگان و نقد متن ها!!
توجه!! این تاپیک در هر وقت ممکن است بروز رسانی شود :)
از راه می امدم
خسته از درد هایم !! از احساسات
در بیابانی از سبزه ، پر از گل های مغیلان
افتادم در گوشه و بیهوش در زیر افتاب
ناگه
سایه ای حس نمودم !!
اری سایه ای زیبا اما لاغر !!
چشم گشودم و درخت را دیدم!!
در زیر سایه اش نشستم و به گفتگو پرداختم
ارام بود و ارامم کرد!!
شاخه هایش خشکیده و در طلب دوست
گفتم دوستت خواهم شد!!
ومرا پذیرفت
هر روز به دیدارش میرفتم
اب برایش میبردم و کود هایش
حرف های دلم را با او میزدم
اما…
میوه هایش شکوفا شد
گفت ایا با من می مانی؟
گفتم اری اما میوه هایت را زیاد دست نخواهم زد
چیزی نگفت
بعد از مدتی میوه هایش را کمی چیدم
پر بار بود
بعد از چند روزی کوتاه
حس هایش پنهان شد
ان شادی هایش
و حس های ناخوشایند برایم پیش می امد
خود را قانع کردم که هنوز دوست دار من است
یار من و همراه من و من نیز همچون او
ولی…
از دور دیدم با کسان دیگر شاد است
حرفایش را ازدور میشنیدم
اما باز به خود میگفتم هنوز دوستم دارد
دوباره میوه هایش تمام شد و شاخه هایش لاغر
ومن باز به او رسیدم
و دوباره میوه هایش شکوفا شد و همان…
ترکش نکردم تا خشک نشود!!
بی شادی از محبت نباشد
و میوه هایش برای خوشحالی دیگران باشد که خودش خوشحال شود
خودم را قانع کردم هنوز دوست هستیم
محبتش را هنوز میخواستم هر چند ناچیز
با او هستم و میمانم اگر کمکی خواست در توانم
او دوست من است، درخت مهربان!!
می تونم منم بنویسم ولی من تخیلاتی هست که توی واقعیت دوست دارم انجامشون بدم
آرام به عریانی میرسیدم!!
چشمانم بسته شد!!
و دهانم.
به حرف هایش گوش میکردم
رکیک و بی حیا
اما دلم آنجا نبود
در عمق وجودم
با زیر دریایی دلم
هنوز دنبالش بودم
ناگهان، آه ، و ضربه اش سوزناک بود!!
وجودم را سوزش فرا گرفت و برق هایم را سوزاند
اما…
شمع افکارم هنوز روشن بود!!
تند باد های آتشین
تازیانه هایش بر عمق زخم های میرفت
تا عفونت هایش را بخشکاند
ولی
خشک شدنی نبود!!
بدنم روسپی
روحم عاشق
و آنگه در سیره رویاها
هنوز نور شمع رقصان بود
بی آنکه خاموش شود
ضربه های شلاق ، گرچه کمی آرامش میداد
اما نه!!!
به طرف نور کشیده میشدم!!
شاید
با خون آمیخته شدن
آرامشی پیدا کنم
تمام شد
اما خون به پا شدن را برایش تعریف کنم؟
آرام می آمدم
پسرک کنار خیابان نشسته بود
صدا کرد : عمو وزن نمکینی؟
نمیدانم چرا به طرفش رفتم
وزن کردم و ادامه راه …
افکارم ، باز در ژرفای وجود گیر کرد!!
اما اینبار لولیتای زمانه هم پیوسته بود!!
بر گوشه صندلی نشستم
ساعت را نگاه کردم
چند دقیقه مانده به دیدار ، پیدایش شد
موهایش به رنگ ابر و چشمانش مشکی
کنارم نسشت
سیگارش را درآورد
و کام هایش را به موسیقی زدن شروع کرد
در راه ، هر لحظه اعماق وجودم صدا میزد
ندایش مرا آزار میداد
و الهه درون ، با لفظ های خشم آلود
گوشم را با این صدا پر کردم
موسیقی ، محبوب ها
Hurricane 30second to mars
به آنجا رسیدیم
چشمانم را بستم، و افکار را پشت سرم پنهان کردم
کاغذ را از او گرفتم و بر قرمزی زبانم گذاشتم
موسیقی را گذاشت
My My My! Troye Sivan
وگرمای وجودش
Shine on, diamond
Don't make me wait another day
'Cause passion is passion
You know it just as well as me
لبان داغش بر گردنم
عطش را فراوان میکرد
برایش زانو زدم
و تسلیمش
Now, let's stop running from love
Running from love
Let's stop, my baby
Let's stop running from us
Running from us
Let's stop, my baby
طوفان وجودم را شروع کرد
و رقصان شدم
Go slow, no, no, go fast
You like it just as much as me
و سمفونی برادرانه!!
عرق های نا شرم آورانه
مالش های تن
و غرق در رویا شدن
احساس جنس دیگری نمودم!!
بر زیر دستانش!!
آرامش کمی آمدم
Oh my, my, my
(Oh my, my)
I die every night with you
(I die, I die, I die, I die, yeah, yeah)
Oh my, my, my
(Oh my, my, my
Oh my, my, my)
Living for your every move
(Living for, living for, yeah)
Oh my, my, my
I die every night with you
(Oh my, my, my
Oh my, my, my, oh)
Oh my, my, my
Living for your every move
(Living for your every move)
Oh my, my, my
ودر آغوش هم بیدار شدیم
اما…
باز ندای الهه درون
اینبار برای چه چیزی؟
ندا آمد
بخوان برای دگر گون شدن!!