1.عدم وجود مدرک

بیشتر چیز هایی که ما به آن اعتقاد داریم بر پایه وجود مدرک برای آن است. این مدرک همیشه یک مدرک سخت و محکم نیست(مثل اطلاعات دروغین که در رسانه ها پخش میشود)، ولی برای هر چیزی که ما به آن اعتقاد داریم یک حداقل استانداردی وجود دارد، و اگر چیزی با آن استاندارد منطبق نباشد(مثل افسانه پری دندان) برای ما به صورت “غیرممکن” درمی آید.
اما درمورد خدا، بیشتر افراد بدون وجود مدرک به آن اعتقاد دارند. اعتقاد به خدا حاصل تربیت، قرارداد های اجتماعی و فرهنگی و کشش به راحتی و تنبلی فکری است.
هیج مدرکی دال بر وجود خدا نیست. شاید تجربه های شخصی – که آن هارا شواهد حکایتی می نامند – شما را متقاعد کرده باشند که او وجود دارد، ولی بیشتر افراد این تجربه هارا اصلا به عنوان مدرک قبول ندارند، زیرا که نمیتوان همانند مدارک واقعی آن هارا مورد آزمایش و راست آزمایی قرار داد.

یک حقیقت جالب:هیچکس تا بحال نتوانسته برای وجود خدا مدرک منطقی نشان دهد

2.غیر منطقی است

در عدم وجود مدرک، بعضی افراد ادعا می کنند که خدا “باید” وجود داشته باشد چراکه چیز دیگری منظقی نیست. این “اگر خدا وجود نداشته باشد منطقی نیست” از استدلال های ساده لوحانه مثل" من فقط احساس میکنم که باید دلیل بزرگتری برای زندگی وجود داشته باشه" تا بحث های فیلسوفانه وجود دارد.
من نمی توانم تک تک این استدلال هارا در اینجا بازگو کنم و یکی یکی آن هارا نقض کنم، ولی میتوانم این را بگویم: این ایده که کسی میتواند با منطق خدا را وارد دنیای وجودی کند یک عمل شکست خورده است. بهترین کاری که کسی میتواند بکند این است که بگوید ممکن است علت وجود برخی پدیده ها وجود خدا باشد، که من اصلا آن را قبول نمیکنم. اگر شما با واژه “شاید” راحت هستید پس مهمان من باشید! ولی وجود خدا تا به حال توسط هیچکس به صورت منطقی اثبات نشده است.

3.مزیت رنج کشیدن

در یک مصاحبه کمدین بریتانیایی Stephen Fry به خدای مسیحیان-یهودیان طعنه زد گفت که اگر بعد مرگش بفهمد که خدا وجود دارد، اورا “دیوانه” خطاب می کند، چرا که وجود این مقدار زجر و رنج غیر ضروری در دنیا (که او خود آفریده است) توضیحی ندارد.
وجود این مقدار رنج هیچ جایی در میان باور خدای مهربان ندارد. حتی اگر آن ها ادعا کنند که بدون وجود رنج و آزار خوشبختی و مهربانی وجود ندارد، یا افرادی که کار اشتباه انجام می دهند مجازات می شوند، هیچ توضیحی برای رنج کودکان بی گناه، حیوانات و حتی بدتر، افراد خداباور و درستکار وجود ندارد.
چه طور خدایی جهانی را آفریده است که در آن کودکان در سیل ها میمیرند، از گشنگی جان میدهند، به جنگ فرستاده میشوند و دچار مالاریا میشوند؟ چگونه خدایی اجازه میدهد کسانی که اورا عبادت میکنند کشته شوند، مورد تجاوز و شکنجه قرار گیرند؟
هیچکدام از موارد بالا نشان دهنده وجود خدا نیستند، و یا اگر هم باشند نشان دهنده یک خدای دیوانه و سادیسمی هستند، یا خدایی همانند خدایان یونان باستان که تنها به فکر سود خودشانند و هیچ علاقه ای به ما ندارن.

4.به او نیاز نداریم

این بحث درمورد رد حقیقت خدا نیست، بلکه در مورد این است که اینقدر نگران خدا نباشیم.ما به خدا نیاز نداریم، او یک بخش غیرضروری از جهان است و ما به راحتی میتوانیم با عدم وجود او زندگی کنیم. دوتا از مهم ترین بحث ها برای اینکه ما چرا به خدا نیاز داریم این است که: 1.او مراقب و مواظب ما است و 2.بدون وجود او(بحث دین) ما توانایی تشخیص درست از غلط را نداریم.
در مورد دومین بحث باید بگویم که اخلاقیت انسان به وسیله خدا یا دین به وجود نیامده اند، ما به یک کتاب آسمانی نیاز نداریم تا بفهمیم چه چیز غلط و چه چیز درست است، و نیازی به تهدید دوزخی ابدی نیست تا ما به انجام کار های درست روی بیاوریم. برای اثبات این کافی است که نگاهی به قانون اساسی کشور های غربی بیاندازیم، آن ها بدون تکیه بر کتاب های الهی مثل انجیل نوشته شده اند، برای مثال اگر قتلی انجام دهید کار اشتباهی است و باید تاوان بدهید. این قوانین ریشه های دینی ندارند و حتی سال ها پیش از وجود کتاب های دینی مثل انجیل، تمدن های انسانی حاوی قوانین مشابه بوده اند.
در مثال هایی که قوانین اساسی بر اساس کتاب های الهی نوشته شده اند-مثل کشور های اسلامی- به روشنی قابل درک است که بسیاری از قوانین آن ها بی منطق اند و بیشتر مردم به راحتی متوجه نقص های وحشتناک آن میشوند.
در مورد بحث اول هم باید بگویم که شاید بعضی افراد به وجود خدا به عنوان یک مراقب و محافظ نیاز داشته باشند ولی افرادی مثل من میتوانند به راحتی بدون ایمان به خدا از پس مشکلات برآیند و تبدیل به یک قانون شکن و یا دیوانه نشوند.

5.زندگی بدون او بهتر است

دین ها دنبال کنترل و محدود کردن انسان ها هستند، قوانین و مراسم هایی که ما را مجبور انجام کار ها میکند. در بسیاری از موارد-مانند رسم بربر ها در خطنه کردن آلت جنسی که بعدا به دین هایی مانند یهودیت و اسلام منتقل شده- این قوانین افراد را مجبور به انجام کار های بد میکند. همانند هزاران کار وحشتناکی که با نام خدا انجام میدهند، مانند حمله های تروریستی، شکنجه، قتل(لازمه اینجا به سر بریدن معلم فرانسوی توسط شاگردش اشاره کنم!)، ازدواج اجباری، مجبور کردن به داشتن بچه، جنگ و جهاد در راه خدا و بی پایان جنایت دیگر.
یک زندگی بدون وجود خدا به همه ازادی تا آنجایی که اخلاقیات شخص و قوانین اجتماعی اجازه میدهند پیشنهاد میکند، هرکس ازاد است تا تصمیم بگیرد و قربانی یک مسیر از پیش تعیین شده نباشد.

فرار کردن از وجود خدا و پس زدن ادیان می تواند یک سفر طولانی باشد، برای بسیاری این سفر با یک شک ایجاد میشود، یک احساس که میگوید ممکن است در اینجا یک داستان افسانه ای بزرگ در کار باشد، نه استدلال های سخت و محکم

Opinionista • Jarred Cinman • 26 February 2015
ترجمه شده با اندکی کاهش

منبع: https://www.dailymaverick.co.za/opinionista/2015-02-26-the-five-best-reasons-not-to-believe-in-god/

نکته عکس: عکس اصلی اثر معروف نقاش عصر رونسانس میکل آنژ (که اثرات معروفی بر دیوار های کلیسا های مختلف از جمله کلیسای واتیکان پدید آورده) به نام خلقت انسان است که در آن خدا با لمس دست آدم به او هوشیاری و زندگی بخشید