استاد تنها در اتاق دراز کشیده بود. جبرئیل ظاهر شد.
-چه مرگت است؟
-قرار است نوع جدیدی از ماموریت را تجربه کنید.
-چه؟
-جنگیری.
-چقدر پول کاسب میشویم؟
-پول از نجات دادن زندگی دیگران برایت مهمتر است؟
-کاملا.
-از کارهای گادعلی در عجبم! ببین چه کسی را نمایندهی خود کرده!
-کاری ندارد. تو هم میتوانی مانند جناب شیطان از گادعلی سرپیچی کنی و ارتش خودت را بسازی.
-هوم پیشنهاد جالبی است.
گادعلی ظاهر شد و با پس گردنی جبرئیل را به عالم غیب بازگرداند.
-وضعت خراب است گادعلی! به جز انسانها، فرشتگانت نیز دارند ازت ناامید میشوند.
-گوش کن چه میگویم! اسرافیل با شیطان هم پیمان شده و پادشاه قدرتمندترین کشور را تسخیر و بندهی خود نموده.
-ببین خدا جان خوانندگان حال از طولانی شدن متن خسته میشوند لکن دو سوال باید ازت بکنم؛ یک: چرا اسرافیل سرپیچی نموده؟ دو: کدام کشور قدرتمندترین است؟
-گفته که از بس یک ملودی تکراری را تمرین نموده خسته شده. گفت یا قیامت را برگذار میکنی یا دشمنت میشوم. من نیز گفتم دشمن بشو. سوال دومت هم پاسخش این است: کشور پست فطرتان.
-عجب مخلوقاتی داری! هر چه پستتر قدرتمندتر!
-این حرفها را ول کن. ماموریتت را انجام بده.
-ماموریتم چیست؟
-جنگیری پادشاه پست فطرتان.
-خودت چرا جنش را نمیگیری؟
-من کارهایم را با واسطه انجام میدهم.
-تو هم کصت خل است.
-حیف که شرایط بحرانی است وگرنه جوری کتکت میزدم که دیگر به خدایت توهین نکنی!
-بگذریم. چقدر کاسب میشوم؟
-این را انجام بده هر چه خواستی به حسابت واریز میشود.
-مستقیم واریز کنی ها! من حوصله ندارم بروم بانک چک مک بازی کنم.
-باشد! ماموریتت را انجام بده!
گادعلی غیب شد.
استاد بلند شد و از اتاق بیرون رفت. کلنگعلی داشت فیلم جنگیر ۱۹۷۳ را تماشا میکرد. استاد گفت: خوب است. از لحاظ ذهنی آمادهای که برویم جن بگیریم.
-چه استاد؟!
-گادعلی ماموریت داده. پادشاه کشور پست فطرتان جنی شده. باید برویم جنش را بگیریم. خوب پولی توش هست. بلند شو برویم.
-باشد استاد.
استاد و کلنگعلی به در کاخ پادشاه رفتند. نگهبانان جلویشان را گرفتند. کلنگعلی با چرخش کلنگش پخش و پلاشان نمود. وارد کاخ شدند. دیگر محافظین را هم پخش و پلا نمودند. وارد اتاق شاه شدند. شاه با صدای چند رگه و گوشخراش گفت: شما دو تا جوجه حریف من نمیشوید!
-کلنگعلی! به گمانم فیلم ترسناک زیاد دیده جوگیر شده. هار هیر هور
-ولی خودمانیم استاد! خوب دارد نقش بازی میکند. هیر هیر هیر.
-مرا مسخره میکنید؟
وسایل اتاق شروع به لرزیدن کردند. استاد با بیل ضربهای بر سر شاه زد. شاه بیهوش شد. وسایل آرام گرفتند. استاد آستینهایش را بالا زد.
-کلنگعلی دستهایش را بگیر تا من جنش را بگیرم.
-چطور میخواهی جنش را بگیری استاد؟
-تو فیلم ترسناک زیاد میبینی من چه میدانم؟ در فیلمها چه میکنند؟
-از نام خدا و… استفاده میکنند.
-متوجه شدم. دستانش را بگیر.
دستانش را گرفت.
-کیر خدا تو کونت. کیر عیسا تو کونت. کیر جبرئیل تو کونت. کیر…
پادشاه سرش را بالا آورد.
-کیر من هم دهن تو استاد! هه هه هه!
-به من میخندی مقعد پاره؟
استاد دسته بیلش را در مقعد شاه فرو نمود. پادشاه نفسش بند آمد و مرد.
-بیل من هم رفت در مقعد تو. هار هیر هور.
-استاد قرار بود جنش را بگیری! زدی کشتیش!
-کسی که یک بار فاسد شود، باز هم میشود. خب عیسا کصتانت را تمام کن حوصله ندارم.
استاد بیرون رفت.
↩ €Gh∆tt∆l®️♏
Im issa, not e sa. Yes Im good. You? Hmm
↩ wrecked_erny
سری داستانهای دستهها ر نخوندی. تو قسمت اول گفتوم فکر کنوم.