کم میخندیم
اما عمیقتر
کمتر اشک میریزیم
اما سوزناک تر
بیشتر در جمعیم
اما تنهاتر
کمتر میخوابیم
اما بیدارتر…
کم حوصله
کم حرف
نگران
وهزاران کم وبیش واما
نمیدانم چرا
چگونه
تا کی…
اما میدانم
داریم بزرگتر میشویم
رشد میکنیم…
حسرت جوانی را به دل می آویزیم
با کوله باری از خاطرات
شیرین و تلخ
بقول شاعر
«عشقها میمیرند
رنگها رنگ دگر میگیرند »
بزرگ شدن تلخ نبود
گرچه
شیرین هم نبود…
برگهای دفتر یادداشت زندگیم
تند تند ورق میخورند
در تازش بیرحم تندباد دهر
اینبار میخواهم نظاره گر باشم
نظاره گر آغاز یک پایان…
بزرگ شده ایم !
دیزل مکس
گل ناز❤️❤️❤️
من که از بزرگ شدن خیری ندیدم
آخرین باری که از ته دل خندیدم ۱۸ سالگی بوده بعد اون فقط و فقط تاریکی…🌞
↩ حامد و مینا
سپاسگزارم عزیز بزرگوار 🌹🌹🌹
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را 😔
↩ Parinaz_
بزرگ شدن…
تنها راه حل کردنش تغییر دیدگاهمونه،خیلی سخته اما شدنیه…
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی 👌
شادترین وبهترین روزها انتظارت رو میکشند پریناز بانوی جان 🥰🌹
↩ Abuellito1
😂😂😂😂😂😂😂
عمر گران می گذرد خواهی نخواهی ، کودکی در قالب پیری…جوانی پس چه شد 🤔🧐