از اینکه داستانای مامانمو دنبال کردین و بعضیاتون پیگیر بودین خیلی ممنونم ازتون

میخوام یکم خودمونی باهاتون حرف بزنم شاید این حرفا و تجربیاتم باعث بشه بعضیا به گم راهی نرن یا بعضیا بتونن نهایت لذت و از بیغیرتیشون ببرن

چجوری بیغیرت شدم ؟
خب همش فانتزی بود.بعد از فوت بابام ۲ سالی میشد ک میگذشت مامانم کل تایم و وقت خودشو گذاشته بود روی من و کارش و باشگاهش
تو این مدت هیچ چیز مشکوکی از مامانم ندیده بودم کلا فکر میکردم چون مامانم علاقه شدیدی به بابام داشت با کسی اوکی نشد
من فانتزی بیغیرتیم از اومدن به شهوانی و خوندن داستانای بیغیرتی شروع شد ن تنها شهوانی بلکه لوتی و اویزونم میرفتم
اوایل خیلی خوشم نمیومد اما از کنجکاوی میخوندم تا اینکه یه داستان از شهوانی خوندم به اسم مامانم و احسان داستان از این قرار بود که رفیق پسره احسان اسمش بود شب میرفت تو اتاق مامان رفیقش اونجا میکردش و رفیقش میدید
فرداش وقتی از اتاق مامانم رد میشدم دیدم در نیم بازه یواشکی داخل و نگاه کردم دیدم مامان داره لباس عوض میکنه بدن مامانمو دیدم بعد رفتن مامانم همش مامانمو جای اون زنه تصور میکردم این اولین جرقه بود
بعد مدتی از اومدنم به شهوانی شروع کردم به تعریف کردن از بدن مامانم و نظر بچه ها رو میپرسیدم باهاشون چت میکردم
خیلی حال میداد یمدت گذشت دیگه این کار واسم جذابیتشو از دست داده بود زیاد بهم حال نمیداد
تصمیم گرفتم به خواسته بعضی از کاربرا که باهاشون چت میکردم عکس از مامانم بگیرم بفرستم
دیگه کارم شده بود چت تو تلگرام و عکس فرستادن در عوض ازشون میخواستم برای مامانم جق میزنن فیلم بگیرن بفرستن منم از ابی که برای مامانم اومده بود حال میکردم
بعد مدتی دیگه اینم واسم جذابیتشو از دست داده بود به مدت گذشته بود که کلا بیخیال بودم تا اون که رفیقام بدن لخت مامانمو دیدن و باهم در موردش صحبت کرده بودن اتفاق افتاد یمدت کلنجار رفتم ولی بدجور رو مغزم بود که بروشون بیارم که دیگه طاقتم تموم شد و اینکارو کردم
شبا که خونه هم بودیم شروع میکردیم جق زدن اونا هم در مورد مامانم میگفتن و خیلی حال میکردم دیگه از نزدیک شاهد اومدن اب بچه ها بودم که با فکر مامانم اینکارو میکردن
اینم گذشت تا اینکه اون روز پیش اومد که رفیقام خونه ما بودن و ازم خواستن بهشون اجازه بدم با مامانم سکس کنن
تنها راهی که میشد اونا مامانمو بکنن همون روز همون جا اونم با تجاوز کردن دیگه بدجور خون به مغز ۳ تاییمون نمیرسید اونا فقط میخواستن که باهاش سکس کنن
منم بدجور ۲ دل بودم اما اخر سر بیغیرتیم باعث شد که بهشون اجازه دادمو به مامانم تجاوز کردن همش این تو ذهنم بود بلاخره بعد ۲‌سال بی سکسی قرار کس و‌کون مامانم باز بشه خیلی دوست داشتم اون لحظه اونجا بودم از نزدیک شاهد ورود کیرشون به سوراخای تنگ مامانم میشدم خیلی دوست داشتم چهره مامانمو ببینم با بدنشو زیرشون ببینم و اخر اون داستانا پیش اومد

شاید خیلیا باور نکرده باشن یه بگن دروغه من تا حدی اثبات کردم ولی گفتم بیخیال واسم حتی اندازه پشم خایه هام مهم نیس کی باور میکنه کی نمیکنه همون چند نفری که باور دارن کافیه

میدونین
کلا داستان من از یه فانتزی شروع شد که اینجوری شد
شاید اگه در همون حد فانتزی پیش میرفتم اینقدر مامانم عذاب نمیکشید
زیر اینو اون نمیخوابید
من خودم باعث شدم مامانم زیر خواب رفیقام بشه من خودم باعث شدم مامانم شبا تا صبح زیرشون گاییده بشه
من خودم باعث شدم مامانم زیر یه خر کیر بخوابه و رحمش اسیب ببینه
خودم باعث شدم افسردگی بگیره و خیلی خیلی داستانای دیگه

نصیحتم به همه بیغیرتا
حس بیغیرتیونو در حد فانتزی نگه دارین اگه از حدش بگذرین دیگه کنترل کردنش واقعا سخته چون همش دوست دارین بیشتر تجربه کنین
اگر یک در هزار حدشو‌ گذروندین پایه تمام عواقبش باشین مثل من نباشین که از ترس مامانشو به یه برده جنسی برای رفیقاش تبدیل کرده

و در اخر از همه خواهش میکنم هی نیایین خصوصی بگن تل داری یا عکس بفرست چون دیگه واقعا نمیخوام بازم پیش بیاد اخرین سکسم که گذاشتم بین رضا و مامان بود که همون چیزی بود از اولشم میخواستم یه سکس هات مامانم با رفیقم فقط در حد یبار.
اگر در حد حرف زدن و فانتزی داستانی هستین با کمال میل در خدمتتون هستم