نون زیر کباب (خواهر زن)

1403/03/29




خواهرزنم سفید، خوش هیکل، تودل برو، خوش صحبت و کلا نازه.
من عاشق خواهرزنم هستم مخصوصا از دیشب که خونه ما خوابیده بود. شب دیر اومدم خونه اونم خوابیده بود. طبق معمول با اون ازگل حرفش شده بود. منو شوهرش اصلا با هم خوب نبودیم. طول شب چند بار بیدار شدم یواشکی رفتم سراغش ولی غیر از قسمت بالایی سینه ش چیزی گیرم نیومد. صبح که بیدار شدم بیدار بود سلام کردیم دست دادیم و… صبحونه میخوردیم که زنم گفت امروز باشگاه داره ساعت ۸/۵ میره بعدشم رفت ی دوش بگیره. من موندم و ناهید.
چی شده؟
بازم مثل همیشه، سر کار که نمیره همش تو خونه مشغول دستور دادن و غرولنده، موندم چیکار کنم اعصاب برام نذاشته.
باید میرفتم سر کار بهش گفتم:
امروز میمونی؟
شاید، شایدم رفتم.
(من بهش گفته بودم این بدرد تو نمیخوره ولی بابا ننش اصرار داشتن و اون شد که نباید.)
بلند شدم برم اونم بلند شد.
ناهید جان من باید برم بهم زنگ بزن ببینم چجوری میتونم کمکت کنم.
باشه زنگ میزنم.
دوستت دارم واسه همین خیلی نگرانتم.
میدونم چه حسی بمن داری مرسی حتما تماس میگیرم.
فعلا بای.
بای.
فرداش ساعت ۱۰/۵ صبح زنگ زد گفت:
میتونی بیای؟
کجایی؟
خونه.
کجا بیام؟
۱۱/۵ کوچه پشتی پارک.
باشه میبینمت.
ساعت ۱۱ از شرکت زدم بیرون سر وقت رسیدم دیدمش ی بوق زدم برگشت سمت من وای خدای من با ی عینک قهوه ای روشن، چه لعبتی شده بود سریع اومد سوار شد و راه افتادیم.
چقد وقت داریم؟
تا عصر.
خوبه. کجا بریم؟
نمیدونم فقط این دور و بر نباشه.
دربند خوبه؟
آره بریم.
رفتیم پای مجسمه. رسم و رسومش و میدونستم. ی پولی به نگهبان سپاه دادم رفتیم داخل محوطه رستوران شبهای تهران.
با ورود ما سوپروایزر رستوران و یکی از گارسونهاش اومدن جلو منو به اسم صدا کردن و خیلی محترمانه تحویلمون گرفتن و با اشاره من ی جایvipدادن و نشستیم میز دنجی بود.
بعد از چند دیقه، سوپروایزر اومد و پرسید غذا چی میل دارید؟
ناهید و نگاه کردم گفت: خودت سفارش بده.
لطفا ی شیشلیک و کباب ساطوری با …
بیشتر از نیمساعت طول کشید هر دو گشنه بودیم غذا رو که اوردن با ولع تمام خوردیم پشتبندشم چایی ذغالی و…
با اشاره من سوپروایزر اومد در گوشش گفتم سوئیت خالی دارید؟
بله قربان، اساعه خدمت میرسم.
بعد از چند لحظه ما رو راهنمایی کرد روی نیمکت نشستیم تا آماده بشه.
با اینکه تابستونه و گرم ولی این بالا خوب خنکه.
آره هوای خوبیه.
غذا چطور بود؟
عالی. مرسی.
نوش جونت عزیزم.
میدونی که سالهاست آرزوی ی روز با تو بودن مخصوصا تو ی همچین جای دنجی رو داشتم؟
آره، حدس میزدم. تو خیلی خوبی من که دوستت دارم.
ولی من عاشقتم.
سوئیت آماده شد و رفتیم تو. گفتن امری داشتید لطفا زنگ بزنید.
همینجوری با لباس دراز کشیدیم روز تخت.
خوب، خوشحالی؟
خیلی. تمام غصه هامو فراموش کردم. کلا وقتی با تو هستم حالم خیلی خوبه.
اومد جلو که لپمو بوس کنه با ی حرکت سریع من، لب تو لب شدیم خندید و گفت خیلی زرنگی.
کجاشو دیدی؟
هنوز هیچ جاشو ندیدم.
خلاصه کلی صحبت کردیم و خندیدیم.
من پیرهنمو دراوردم دراز کشیدم.
ناهید ی کم منو نگاه کرد و گفت من برم دستشویی.
برای اینکه زودتر به نتیجه دلخواهم برسم، شلوارمم دراوردم و با شورت دراز کشیدم منتظر ناهید جوون شدم.
در دستشویی که باز شد تو بهت و حیرت فرو رفتم، ناهید لخت شده بود فقط ی شورت و سوتین تنش بود. دعوتش کردم بیاد رو تخت.
با خنده گفت دفعه اول باید تو بغلم کنی ببری رو تخت.
سریع بلند شدم و برای اولین بار رونها و سینه های ناهید رو لمس کردم که کیرم آماده باش داد.
وقتی میذاشتمش رو تخت عمدا جوری مالیدمش به تن و بدنم که قشنگ کیرمو حس کنه اونم گفت اوه اوه کوچولوت اعلام حضور کرده!
گفتم بعله دیگه.
خوابوندمش رو تخت. خودمم روبروش خوابیدم. دستمو بردم پشتش قزن سوتینشو باز کردم خودش درش اورد میمیاش افتادن بیرون منم از خدا خواسته روبروش خوابیدم دست چپمو فنجونی کردم بردم زیر ممش و بلندش کردم شروع کردم به خوردن و میک زدنش. نفسهای ناهید هر لحظه تندتر میشد دستش هم با موهام بازی میکرد. دست راستمم بیکار نبود یواش یواش از پشتش انگشتهامو بردم تو شرت روی لمبر کونش. ی کم ناز و نوازشش کردم و آروم رفتم سراغ کصش. لای پاهاشو باز کرد اول کصشو مشت کردم و مالوندم بعد انگشتامو از هم باز کردم و هر کدومو ی جای کصش گذاشتم انگشت وسطم رفت لای کصش دو تا فشار ملایم بطرف داخلش دادم تا خودشو جمع کرد انگشتمو از تو کصش کشیدم رو به بالا و با فشار روی چوچولش نگهداشتم مثل مار بخودش میپیچید. حرکتهایی که به کمرش میداد بیشتر بنفع من بود البته تا اینجا فقط انگشت وسطی حال میکرد. خیلی آروم بلند شدم و دودستی شورتشو کشیدم پایین. اولش سعی کرد کص بلوریش و لای پاهاش قایم کنه ولی بهش فرصت ندادم و قبل از اینکه پاهاشو جفت کنه نشستم وسط پاهاش. لای کصش کمی باز شده بود سر کیرمو گذاشتم لاش و پاهاشو از زانو بلند کردم از اینجا دیگه باهام همکاری کرد و پاهاشو از هم باز کرد بسرعت کیرمو گذاشتم لای کصش که درجا کلاهکش رفت توش. دیگه چشماش خمار شده بود خودش ممه هاشو میمالید و نفسهای عمیق میکشید خیلی آروم و با حوصله کیرمو عقب جلو میکردم کلافه شده بود کمر و کونشو مرتب منقبض و منبسط میکرد و با دستهاش دستهای منو چنگ میزد.
یهو چشماشو تا آخر باز کرد و گفت بکن دیگه منو دیوونه کردی چرا معطلی؟ بلافاصله حالت حمله بخودم گرفتم و با قدرت تمام ۲۰ تا ضربه پشت سرهم زدم ته کصش. چند بار کون و کمرشو بافشار از زمین بلند کرد و کوبید زمین تو همین حالت تقه هامو ادامه دادم کیرم بیحس شده بود و هرچی میکردم آبم نمیومد تا بالاخره این وضعیت هم به آخر رسید و من با فشاری مضاعف به کمرم کیرمو تا ته تو کصش جا دادم. دستهامو ستون کردم و پاهامو گرفتم بالا، سعی کردم تمام وزنمو بندازم روی کصش پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود من هم سنگینتر از اون بودم و در نهایت هر چی آب تو کمرم بود تو کصش خالی کردم و آروم کشیدم بیرون. دیگه LowEnergyشده بودم سعی کردم از روش بلند شم تا بتونه راحتتر نفس بکشه.
ادامه داره…

10 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-06-18 08:10:01 +0330 +0330

نوش جانت بزن که تو نزنی بقیه میزنن

2 ❤️

2024-06-18 08:13:01 +0330 +0330

زن من تیره هست این عالیه

0 ❤️

2024-06-21 14:29:05 +0330 +0330

↩ Soma12345
کلا کص سفید نعمته😎

0 ❤️

2024-06-21 14:38:01 +0330 +0330

من که مطمینم مثل خیلیای دیگه این آرزو رو به گور میبرم ولی اگه داستانت واقعی بوده باشه نوش جونت

1 ❤️

2024-06-28 13:54:53 +0330 +0330

↩ دکتر جوکول
دمت گرم دکتر جان، حرف نداری😍

1 ❤️

2024-06-28 17:03:38 +0330 +0330

↩ جاده قدیم
اسمت جاده قدیمه، ولی خودت خیلی جدیدی. دمت گرم🙏

1 ❤️






‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «