به شکل آب (۲)

1401/05/01

...قسمت قبل

صدای زنگ ایفون سفرم توی خاطره هام رو کوتاه کرد، طوری همه چیز پررنگ بود که انگار همین چند دقیقه قبل قرار گذاشته بودیم برای امروز ،
با اینکه تصویرش توی ایفون نیفتاده بود اما مطمعن بودم خودشه و قایم شدنشم یکی از لوس بازیای دخترونشه ،
ایفونو زدم و در خونه رو هم باز کردم،خارج شدن بوی تینر از خونه با جریان هوا منو به خودم اورد ، غذا سفارش نداده بودم ، قوطی ها روی مبلن ، همه جا تاریکه ، شیر هم که سر رفته ، عجب افتضاحی
طبق معمول افکارم رو برید
+صابخونه؟؟؟
_نداریم ، مُرده رسیده به بچه هاش
+ها ها مسخره تا الان تو زندگیت جدی بود؟
_تا الان شوخی نداشتم
همونطور که انتظار داشتم اعصاب خوردیم و هول کردنم هیچ تاثیری روی لبخند گرم همیشگیش نداشت
البته اینو وقتی فهمیدم که سرش رو از پشت دست گل خیلی بزرگی که جلوش گرفته بود بیرون اورد تا ببینه قیافم جدیه یا شوخی.
اخمم چند ثانیه بیشتر دووم نیاورد و دوباره تسلیم لبخند پرروی مسخرش شدم ، دوباره ضربانم بالا رفته بود ، بوی عطر همیشگیش از بوی گل ها بیشتر بود ، بازم همون ترکیب دیوونه کننده ، پوستش و گل و کاغذ گل ها ، سفید و قرمز و مشکی
+اگه قرار نیست به خوردنم با چشات ادامه بدی بشینم عشقم،چه بوی عجیبی هم میاد
×برگرد تو اتاق
_از خودت پذیرایی کن یه خورده کار دارم میام پیشت
+خونت شبیه خونه ای نیست که خانوادش رفته باشن مسافرت و تو تنها مونده باشی،بیشتر یه غار لوکسه مگه اینکه چنتا ازین لامپا رو روشن کنی
×در اتاق باز مونده
_کلیدا پشت سرته روشن کن
برات نوشیدنی و تنقلات گذاشتم تو یخچال ، فک کن خونه خودته ، یخورده کار دارم میام.
بدون جلب توجه و توضیح اضافه برگشتم تو اتاقم ، نور بنفش و اتاق کاملا تاریک ضربانمو اروم تر کرد ،
روی صندلیم نشستم تا اخم ها و چشم های تیز و شکاک رو کامل کنم
×خوب ،خوب ،بیا تمومش کن
گاهی صدا های کوچیکی که از پذیرایی میومد حواسم رو پرت میکرد اما تمرکزم روی کارم بود
اخم ها ، چشم ها ، بینی ، … نه ، هنوزم چشم ها اونجور که میخوام تیز نیستن
صدای دستگیره افکارمو برید ، انگار باید به این پیامای بازرگانی لا به لای افکارم عادت کنم
در باز شد
+اون چیه؟!!!
قبل اینکه فرصت کنم جوابی بدم صدای کلید ها اومد و اتاق پر از نور شد
با چشمای گرد و متعجب به چشمای کشیده و صورت اخموم زل زده بود
_برو بیرون، باید دستتو قلم کنم اگه الان سر جام نشستم فقط بخاطر اینه که نمیدونی زحمت چند وقتمو هدر دادی

  • ببخشید ببخشید من فقط …
    _گفتم برو بیرون ، چراغم خاموش کن
    ×لعنتی یک هفته زحمتمونو با چنتا لامپ خراب کرد ، حالا دوباره باید کلی پول واسه این جوهرا بدی تازه اگه گیرت بیاد
    سرم رو روی لبه ی بوم گذاشتم و چند لحظه چشمامو بستم ،
    چشمامو باز کردم
    تصویر دختر بور و برهنه که روی صندلی نشسته و پاهاش رو دو طرف صندلی گذاشته در حالی که سرش رو روی لبه ی بالایی صندلی تکیه داده و با لبخند نگاهم میکنه جلوی چشمام بود،ناکامل مونده بود ، انحنای سینه هاش خوب در نمیومد ، نمیتونستم بدون یک مدل زنده تمومش کنم.
    ساعتو نگاه کردم ، نیم ساعتی از زمانی که ایفونو زده بودم میگذشت نگران بودم نارحت نشده باشه یا نرفته باشه ،
    خودمو جمع کردم و درو باز کردم ، دوتا ظرف میوه روی میز بود که قبلا نبوده ، دوتا لیوان چایی ، گلها رو توی آب گذاشته بود
    سرم رو به اطراف چرخوندم،خبری ازش نبود ، باد دلچسبی به صورتم خورد و همراهش بوی عطر ،
    درِ بالکن باز بود ، یه دختر با پیرهن لی ضخیم زغالی رنگ و شلوارک لی همرنگ، با یه تتوی ظریف از نیلوفر مردابی که روی رون سفید و کشیدش خودنمایی میکرد تکیه داده بود به کابینت و سیگار میکشید
    میتونستم این قاب بی نقص رو تا اخر عمرم هر روز تماشا کنم ،
    ترکیب شکم و پاهای سفید و بی مو با اون تتوی سیاه ظریف و موهای بلند مشکی سیاه سفید ترین تصویر سکسی بود که تو دنیای رنگی دورم دیده بودم
    نزدیکش شدم ، تا حدی که قاعدتا باید گرمی نفسمو حس میکرد
    اما انگار اینبار من قرار بود افکار اونو پاره کنم، دستمو اروم روی شکمش کشیدم چسبوندمش به خودم ، طوری که بوی بدنش همه سرمو پر کنه و نرمی بدنشو روی بدنم حس کنم ،
    +عشقم،ترسیدم
    _سیگار میکشی؟
    +گاهی،خیلی کم در حد چند پوک
    _پس بسه نصفشو کشیدی بقیشو من میکشم
    دستمو اروم روی لبش کشیدم و سیگارو از بین لباش گرفتم و گذاشتم روی لب های خودم
    یه پوک عمیق زدم و سرمو تکیه دادم پشت گردنش
    اروم نفسمو دادم بیرون تا از بین موهاش به گوشش برسه
    دستمو روی ساعد نرمش کشیدم تا پنجه هاش،
    دستمو گرفت و گذاشت روی شکمش و کونشو محکم به سمتم فشار داد
    نرمی کونش حتی از زیر اون شلوارک لی ضخیم حس میشد ، خودشو تکون میداد و میکشید روی کیرم و با تمام وجود عمیق نفس میکشید
    سیگار رو توی سینک خاموش کردم و دستمو از رونای نرمش تا روی کونش و بعد روی شکمش کشیدم،
    حرکت دستمو به سمت سینه های کوچیکش ادامه دادم میخواستم زودتر تو مشتم لهشون کنم و عین شکارچی که به شکارش رسیده با دندون و لبم گردن باریک و شونه های مخملیشو کبود کنم که دستمو گرفت و راهمو بست،
    دستمو کنار صورتش گذاشت ، تند و پشت سر هم سرانگشتام رو میبوسید و مثل مار به خودش میپیچید
    داغی سرانگشتام بیشتر شد ، اول دونه دونه انگشتام رو توی دهنش فرو میبرد و میک میزد و بعد دوتا دوتا
    زبونشو روی انگشتم میکشید و وقتی به سرنگشتام میرسید با یک بوس صدا دار مسیرو تموم میکرد
    صدای بوسه هاش لبامو به گز گز انداخت
    برش گردوندم سمت خودم و با کمی فاصله ازش ایستادم
    دستمو زیر پاهای مخملیش گرفتم و بلندش کردم و نشوندمش روی اوپن
    دستمو بردم لای موهاش و با قدرت سرشو به سمت خودم کشیدم و لباشو بین لب هام گذاشتم،
    دستهای نرمش اروم دور گردنم حلقه شد و سرمو محکم نگه داشت
    اونقدر با ولع لبهامو میخورد که فرصت نمیکردم بچشمش
    احساس شهوت کمترین حسی بود که داشتم ، با حسی غیر از شهوت بهم غذا میداد
    لبهاشو رسوند کنار گوشم و در حالی که با دستش کیرمو از روی شلوار میمالید پرسید ،
    +بهم میگی اون اتاق چیه؟
    سوالش عین اب سرد روی اتیش بود ، اما همچنان ضربانم تند میزد
    چند لحظه بعد ، دستگیره در اتاق چرخید و چراغا روشن شد در حالی که چشماش بسته بود با حس کردن دستام دور کمرش چشماشو باز کرد
    تعجبش بیشتر شد
    +اون بوم !!!
    _خوب
    +چرا سفیده
    _باید چه رنگی باشه
    +نقاشی که داشتی روش میکشیدی کو ؟همون نقاشی که ابی براق بود
    _نقاشی اون دختر رو میگی؟
    +نه اونکه اون گوشست ، اونکه … ، اصلا ولش کن اون چیه ؟ یه جور نقاشی سکسی؟
    _فقط یه نقاشی از روی یه مدل زندست نه بیشتر
    دوباره دستشو روی کیرم حس کردم
    با سرعت تکون میداد و هدایتم میکرد سمت صندلی
    +توقع نداری که باور کنم مدلش توی این اتاق نبوده؟
    _ اتفاقا بوده ، چطور؟
    +پس برای همین این اتاق انقدر داغم میکنه ، واسه منم نقاشی میکشی؟
    _الان؟
    +اره ،رو صورتم
    شلوارم و کشید پایین و از روی شرت شروع کرد به بوسیدن و بو کردن
    دماغ و لبش رو از بالا تا تخمام میکشید و گاهی محکم بوس میکرد
    با زبونس رو پاهام میکشید و تند و متوالی رونامو میبوسید و ادامه میداد تا زیر تخمام
    با دستای سفید و بلوریش لبه های شرتو گرفت و اروم کشید به سمت پایین ، احساس کردم منتظره روی صندلی بشینم اما هردومونو چرخوند و سرشو تکیه داد به تشکچه صندلی و زل زد به چشمام
    +عشقم بیا جلو و پاهاتو بزار دو طرف صندلی اروم بیا پایین
    لبه بالایی صندلی رو گرفتم و کاری که میخواست رو کردم
    رفتم پایین تا وقتی که تخمام رسید به صورتش ، بعد از چندتا بوسه ی صدا دار داغی زبونش که سریع و محکم کشیده میشد زیر تخمام ضربانمو بالا تر برد
    گاهی خودشو بالا میکشید تا خودمو بکشم عقب تر و کیرم بیفته توی دهنش
    زل میزد به صورتم محکم و سر کیرمو میبوسید و باز خودش میکشید بین پاهام
    خشکی ناخناش پشت رونام وقتی که سعی میکرد منو بیشتر جلو بکشه تا سرش کامل بین پام قرار بگیره تمام تنم رو از حرارت اتیش میزد
    بلند شدم و بلندش کردم
    چنتا سیلی محکم به کونش زدم و بغلش کردم و دوباره دستمو از شکمش به سمت سینه هاش کشیدم تا رسیدم یه گره قشنگی که به جلوی لباسش زده بود
    +نه لطفا نه
    _چی نه
    +سینمو لخت نکن
    _دیوونه شدی؟نه تو جزام داری نه من میخوام بخورمشون
    +خواهش میکنم،نقاشی امروزو خراب نکن
    حرفش بی ربط بود و رفتارش غیر منطقی اما به طرز عجیبی داغم کرد
    +میشه بمالی لای رونم؟
    منتظر نموند ، چنتا ساک عمیق زد و بلافاصلع داگی نشست روی صندلی و دستاشو دوره پشتی صندلی حلقه کرد و روناشو چسبوند به هم
    کیرو چند بار روی تتوش ، کشیدم گذاشتم لای رونش، حرارت پاهاش دیوونه کننده بود،تا جایی که تونست با اب دهنش لای رونشو لیز کرد و شروع کرد به بهم مالوندن رون هاش
    به محض اینکه احساس کرد کیرم به نبض افتاده برگشت و با سرعت شروع به جق زدن کرد و صورتشو نگه داشت رو به روی کیرم
    با تمام وجود خالی شدم و بعد از چند لحظه چشمامو وا کردم
    هنوز رو به روی کیرم نشسته بود و به سمت راست که یه آینه ی قدی بود نگاه میکرد
    +دورت بگردم ببین چه قشنگ شد
    ابم روی گونه هاش ریخته بود و روی لباشو پوشونده بود، یکم رژ زیر لباش پخش شده بود و موهاش عرق کرده بود
    احساس میکردم حتی همون لحظه امادم تا همشو از اول شروع کنم
    محو حرارتش بودم
    +مرسی که اصرار نکردی میدونم خیلی احمقانس اما مرسی که درک کردی
    _چیو
    +سینه هام
    _اها،سکس یه توافقه
    ×جدا؟یعنی هرچقد میخواد داغت کنه و حال کنه و برات قانونم بزاره…؟
    دست هاش هنوزم روی پاهام بالا پایین میرفت و عمیق نفس میکشید
    دستمو گذاشتم زیر چونش و سرشو اوردم بالا
    اول به نظر عرق میومد اما بعد متوجه شدم اشکه ، بی حرف و حرکت نگاهش کردم ، انگار چهرم شبیه علامت سوال شده بود چون بدون پرسیدن هیچ سوالی مجاب به جواب دادن شده بود
    +ببخشید بخاطر حس خوبه، و یکمم حس بد ، من خیلی بیشتر از این نیاز دارم،
    همه ی تنم التماسمو میکنه ، دستام به زور دکمه شلوارکمو باز میکنن ، همه وجودم احساس پرو خالی شدن با تو رو میخواد
    حس کردن داغیت توی بدنم ، حرکتش توی بدنم
    تکون خوردن کنارت وقتی داری تنمو حال میاری ، اینکه عرق کنی عرقتو پاک کنم
    حس نیاز داره خفم میکنه
    _خوب پس چته؟
    +میشه اینجا یکم بشینم؟
    _میرم یه چیزی بگیرم بخوریم،
    +برنج نداشته باشه سالادم نداشته باشه لطفا
    رو به روی اوپن ایستادم تا اتفاقای این چند وقت رو هضم کنم، جونوره داخل سرم هر بدی که داشت یک برتری واضح داشت ، تیز و شکاک بود ، و دائم داد میزد که یک چیزی درست نیست ، یک چیز رو از قلم انداختم یا شاید با رعایت بیش از حد و تن دادن بیش از حد به بکن نکن هاش خودم رو به حماقت و کوری زدم ، ممکنه مریض باشه؟یا چی!
    صدای دستمال کاغذی توجهمو جلب کرد ، با دستمال صورتشو تمیز میکرد و به سمت دستشویی میرفت ،
    براش یه پیراهن تمیز مشکی رنگ روی مبل گذاشتم و یک سینی کوچیک با یک لیوان شربته هم نخورده و یک چنگال و دستمال کاغذی درست کنار پیراهن ، کیفش رو هم کنار وسایل گذاشتم تا اگر میخواد دوباره ارایش کنه موذب نباشه و خودم رفتم تو بالکن تا با یه سیگار پازل هایی که تو سرم به هم نمیخوردن رو به زور به هم بچسبونم و برگردم داخل اتاق.
    صدای افتادن چیزی داخل سینک مجبورم کرد داخل رو نگاه کنم ، چنگال رو داخل سینک انداخته بود و شربتش رو بدون اینکه هم بزنه سر میکشید، باز اثر سیگار از بین رفت ، یه چیزی درست نبود
    احتمالا یک ساعتی طول کشید تا غذا بخوریم
    فیله مرغ و سیب زمینی ، به سختی با قاشق مرغ رو تکه های کوچیک میکرد و میخورد ، فک کنم اینکار با چنگالی که همون اول انداخت گوشه مبل راحت تر بود ، به هر حال به من مربوط نمیشد ، هرچند که خودش هرزگاهی نگاه میکرد تا ببینه توی چشمام سوالی هست یا نه
    _من خیلی خستم، کنترل تلویزیون اونجاست من با صدا مشکلی ندارم ، رمز باندا شیش تا چهاره ، یخچالم که مال خونه خودتونه ، فقط نور رو زیاد نکن ، تو اتاق نقاشی هم نرو
    +و لابد بعدش هم برم خونمون،یا تختت تحمل دو نفرو نداره؟
    _کاری که گفتم رو نکن و تا هر وقت میخوای بمون ، تخمم تحملشو داره اما تضمین نمیکنم تو خواب دستم سمت شلوار و سوتینت نره
    +نگرانیت اینه ؟ اشکال نداره ، خستت مهربون تره ،شاید باعث خیر شد
    +امین
    _جان
    +تو بهم حس ادم بودن میدی ، باهام مثل یک انسان رفتار میکنی ، من محبتتو از پیرهن و شربت و کیفی که اوردی حس میکنم از اروم تکون دادن بدنت وقتی روت کنترلی ندارم از اینکه دستت جای درست متوقف میشه از اینکه بیش از حد نمیپرسی ،…‌‌‌… نمیتونی با این ماسک مسخره اخمو گولم بزنی، کنارت حس میکنم هستم، وجود دارم ،با هیچکس دیگه این حسو نداشتم
    _هیچکس دیگه؟
    +اره،من که نگفته بودم اولی هستی؟
    _درسته
    کمی نگذشت که روی تخت در حال تنظیم کردن بالشمون بودیم
    +اگه دستم روش باشه اذیت میشی؟نمیشه هیچی نپوشی؟میخوام موهای بدنتو روی پام حس کنم،لطفا
    بدون اینکه حرفی بزنم اونجور که اون میخواست خوابیدم و دستمو دور شکمش حلقه کردم
    نرمی تنش و گرمای پاهاش نمیزاشت ضربانم اروم شه
    سرمو از پشت بین موهاش دفن کردم تا بهتر بوی گردنشو حس کنم، دستشو توی دستم گرفتم و چشمامو بستم
    +میدونی،من تو عین یه چاقوی تیز بدون درد و سریع روح و ذهنمو چاک میدی ، من همیشه با خودم درگیرم،چیزی توی من میخواد که تنها باشه و غمگین، از مرد ها فاصله بگیره و ساکت بمونه ، و چیزی توی قلبم میخواد خوشگلترین دختر زندگیت باشه ، حتی یک لحظه ازت فاصله نگیره و از هیزی کردنت لذت ببره ، دلش میخواد همش حرف بزنه و بالا و پایین بپره ، تو اون حال خوش حالمو از توی حال بدم میکشی بیرون ، شیطونیامو از نگرانیم جدا میکنی ، ترسامو مث چاقوی تیز از روی جسارتم و خواسته هام میبُری ،
    _تو با من خیلی فرق داری ، تو شبیه یه بالکن پر از گل و نوری من شبیه یه انبار بزرگ پر از باروت بی در و پنجره
    +اتفاقا منم حس میکردم نقطه مقابلمی ، ولی یه حس خوبی از روزی که دیدمت این اهنگو تو گوشم زمزمه میکنه
    بدون اینکه بپرسم چه اهنگی با صدای ظریف و گرمش شروع به زمزمه کرد
    🎵🎵🎵یه سری سیاه و سفیدا خوبن ، مثل برف لای موهات ،مثل کلاویه های پیانو ، مثل اون دوتا چشمات ، … 🎵🎵🎵🎵🎵🎵
    کم کم با ارامش صداش و بوی گردنش چشمام سنگین میشد ،
    +چیزی از من اذیتت میکنه؟
    _اره ، حرف زدنت
    +من که سعی میکنم خیلی کم حرف بزنم
    _نه منظورم مدلشه ، همه کسایی که انقد با عشوه و ناز حرف میزدن یه بلایی سر زندگیم آوردن ، لازم نیست یه لیوان اب رو با همون عشوه ای بخوای که وسط سکس بوس میخوای ، دوم اینکه همیشه طوری حرف میزنی انگار یکی داره باهام در گوشی حرف میزنه ، خیلی تن صدات پایینه هرکی ندونه انگار دو متر اونور تر از ما جاسوس واستاده
    +ببخشید ، دست خودم نیست ، اینطور حرف زدن حس بهتری بهم میده و عادت هم کردم
    _عذرخواهی لازم نیست فقط جواب سوالتو دادم
    +…
    _گریه میکنی؟
    +خیلی نیازت دارم بخدا واسه اونه ، دارم دیوونه میشم ببین چقد قلبم تند میزنه …
    دلم میخواست الان زیر وزنت تو تخت فرو برم دلم میخواد بین اینکه بگم اروم تر یا بین اینکه تسلیم شم و حست کنم دو دل باشم ، دلم میخواست الان رو تختیتو چنگ میزدم ، تو نمیفهمی حالمو
    _اره واقعا نمیفهمم،اگر مشکل چیزای اخلاقی و خانوادگیه تا اینجاش هم نباید پیش میومدی و اگر مشکل چیز دیگست باید حلش کنی و اگر مشکلی نیست نباید گریه کنی ، همه اندازه من صبور نیستن
    +میدونم خیلی صبر داری که انقد داغی ولی کاری نمیکنی
    _نه ، خیلی صبورم که جلوی این حس که میگه سرکارم گذاشتی مقاومت میکنم و داد نمیکشم سرت
    +قول میدی اونجوری که میگم بکنی؟
    _نیازی بهش نیست که نیازی به قولش باشه ، مجبورت که نکردن
    +نیاز هست ، من دارم ، خیلی زیاد ، مهم نیست؟
    _چجوری؟
    +شلوارمو خودم میدم پایین ، بخواب روم یا داگی بزن ، سینمم تروخدا فشار نده
    _مشکلت فشاره؟
    +نه، سینه هام خیلی کوچیکه دوس ندارم در بیارم ، شلوارکمم دوس دارم پام باشه ، اصن فک کن داریم میریم بیرون و یهو هوس کردی ، منم دادم پایین تا تلمبه بزنی سبک شی و بریم بیرون
    _خیلی عجیبه حرفات ، انگار تو یه دنیای فانتزیه سناریو شکل زندگی میکنی اما باشه

برق تو چشماش به اندازه پوستش درخشید
با ذوق میگفت وای ، وای ، بیا دیگه پس بدو ، کجا دوس داری برم رو مبل یا اینجا خوبه ، وای بدو دیگه ترخدا دارم میمیرم
به هرجای بدنش که دست میکشید عین کره تو بغلم ذوب میشد و با صدای بلند نفس میکشید،گاهی بی هوا گردن یا سینمو لیس میزد و با دستاش محکم بدنمو لمس میکرد،تو این مدت انقدر خوشحال و پر شوق ندیده بودمش
جلوی دراور ایستاده بود و انگار داشت با عطرش دوش میگرفت و هی ارایشش رو بیشتر میکرد
_دختری؟
+ها؟
_دختری یا دختر خانوم؟
+خیلی خوبی، خیلی قشنگ پرسیدی، نه هنوز دخترم ، اما ذهنتو مشغول نکن تو حتی فکرشم نمیکنی چقد حاضرم به خاطرت تحمل کنم اصلا حس میکنم باهات هر دردی برام لذت بشه ، حیف نمیتونم وگرنه برات دختر خانوم میشدم
_نیازی نیست ، فقط پرسیدم که بدونم ،
+اگه بدونی چه نبضی میزنه … قلبمو نمیگما
_بسه دیگه دیوونم کردی ،
نزدیکش شدم و دستمو اروم بردم داخل شلوارکش، راست میگفت سوراخش واقعا انگار نبض میزد ، از تو اینه نگاهم میکرد و عشوه میومد
انگشت اشارمو اروم هل دادم به سمت داخل
یهو خودشو داد عقب و با یه اااه بلند خم شد و دستاشو گذاشت لبه دراور
شروع کرد به تکون دادن کونش ، واقعا تنگ بود و انگشت دومم وارد نمیشد ،
+اخخخخ بیشتر فشار بده بالاخره که باید اندازه کیرت باز شه
دستمو دراوردم و گفتم همونجور که میخواد شلوارکشو بده پایین و جلوی تخت داگی بشینه و رفتم تا یکم روان کننده بیارم
وقتی برگشتم سرشو روی زمین گذاشته بود و عمیق نفس میکشید
_هنوز که پاته
+خودت درش بیار
دو زانو نشستم پشتش و دستمو گذاشتم رو ساق های بلوری و نرمش و اروم مشغول لاس زدن شدم ، لاک قرمز انگشتاش کنار سفیدی پاهاش معرکه بود ، میشد رگای ابی رنگ ساق پاشو از زیر پوست مرمریش دید ، چنتا چک به روناش زدم و مشغول بوسیدن شدم
لرزیدن روناش و خواهشاش وقتی میگفت ترخدا شروع کن، بیشتر تحریکم میکرد
پاهاشو دو طرف زانو هام گذاشتم ، شکمش از شدت نفساش بالا و پایین میشد
دکمه رو که وا کردم یهو نفسش اروم شد و ساکت شد، شاید از هیجان شاید هم از استرس
یا شاید هم منتظر چیز مشخصی بود ، یه حرف ، یه واکنش ، یه اتفاق
دستامو دو طرف شلوارکش قفل کردم و اروم به سمت پایین کشیدم ، نرمی تنشو زیر انگشتام حس میکردم ، گرم و خیس عرق و شهوت
دستم روی پوست کمرش کشیده میشد که چیزی نظرم رو جلب کرد
چهارتا رد عمیق زخم ، یک اندازه و موازی هم دیگه،عجیب بود که تا الان حسش نکرده بودم ، کمی اینور تر سمت مقابل یک لکه قرمز و تیره شبیه به پشت چنگال، چنگال داغی که تونسته باشه پوستو اب کنه ، صدای کشیده شدن ناخنش روی پارتیشن کف اتاق میومد
+منو ببین ، به اندازه کافی برات خوشگل نیستم؟
_به روی خودم نیاوردم ،، : معلومه که هستی
×اینجا چخبره!!!
+پس نگام کن ، چشامو ، صورتمو ، بفرست داخل ، فقط بکن خواهش میکنم داره قلبم از شهوت وا میسته ترخدا فرو کن لعنتی ، بجنب عشقم
_دوباره دستامو دو طرف لباس قفل کردم و کشیدم پایین تر
+نه قول دادی
به حرکت ادامه دادم
+نکش پایین تر اذیت میشم قول دادی
×بازم جای سوختگی،چقدر بردیگی موازی رو بدنشه
×این چیه پوشیده؟یه جور لباس زیر پلاستیکی سفت و محکم؟یا یه جور کاپ ورزشی ،
_ این چیه پوشیدی؟!!!

نوشته: لیفون سیسیته


👍 17
👎 0
6201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

886520
2022-07-23 01:12:39 +0430 +0430

عالی عالیییی زودتر بقیشو بزار دمت گرم

0 ❤️

886521
2022-07-23 01:16:52 +0430 +0430

لنتی دوبار داشتم میشدم یهو ضد حال زدی 😂
ولی اگه واقعیه ازون وحشی لامصباییااا👀👀🌊

2 ❤️

886524
2022-07-23 01:24:41 +0430 +0430

Aaaawwwli👍🏻
mano khanoomam az khoondanesh tapesh ghalb gereftim oon dokhtare ke dige hichi💨💨

lifon payam nadai age cm mikhooni payam bede

0 ❤️

886562
2022-07-23 02:52:41 +0430 +0430

راستش داشتم میخوندم یه آه و افسوسی کشیدم که داستانا چقدر خلاقیتشون کم شده فقط قسمت سکسشون براشون اهمیت داره که یهو دیدم یکم حالت معمایی پیدا کرد . من از بقیه حرف نمیزنم نظر بقیه ام محترم اما هدف اصلی خوندن این داستانا قسمت اصلیش برای سرگرمیه بعدش جنبه سکسیش . امیدوارم قسمت بعدی ام خوب باشه

3 ❤️

886642
2022-07-23 15:07:16 +0430 +0430

بنظرم طرف دو جنسه هست

0 ❤️

886673
2022-07-23 19:05:19 +0430 +0430

بنظرم اون دختر مشکلی نداشته وفقط درزندگیش توسط کسی شکنجه شده وچنگال داغ شده به بدنش زدن واثار اونا بجامونده موذب بوده که اونارو یه وقت نبینه تا ناراحت نشه یا ذهنش درگیرنشه و…
نمیدونم شاید پدرمادردختره اینکاروکردن باهاش.وگرنه فکرمیکنم این دختر خیلی هم تورو دوست داره وواقعا عاشقته.اما این اثارزخم از گذشته به جامونده روی تنش یک داستانی داره واتفاقات دردناکی روتحمل کرده ونمیخوادیاداوری کنه واحتمالا حالش بدمیشه یا حال وافکارطرف مقابلشو نمیخوادخراب کنه.که در قسمت یاقسمت های بعدی معلوم میشه.
خسته نباشی خوب نوشتین.اما یک کم جملات زیادی هنری یا پیچ وتاب شده بودن که درک موضوع رو سختترمیکرد

2 ❤️

887427
2022-07-28 15:32:08 +0430 +0430

بقیشو بزار

0 ❤️