زندگی پنهانی یک زنانه پوش متاهل (۲)

1403/03/17

...قسمت قبل

درود دوباره خدمت همه
این بخش مربوط میشه به مرور خاطراتم از ۱۶ تا ۲۰ سالگیم
بعد از اون چند روزی که با سعید گذروندیم من برگشتم خونه و آماده شدم واسه سال اول دبیرستان، ورود به دبیرستان همینطوری استرس داره و برای من این استرس بیشتر بود چون بر خلاف همه دوستای دوره راهنماییم که بنا به سهمیه توی یه دبیرستان ثبت نام کرده بودن من یه دبیرستان دیگه رفتم و هیچ کسی رو نمیشناختم.
از همون روز اول مشخص بود که ظاهر من با همه فرق میکنه و از شانس من کلاس ما شده بود جایی که پر شاگردهای دوساله بود (سال دومی که داشتن اول دبیرستان رو میخوندن).
همون ماه اول بود که یکی از همین دوساله های قلدر به اسم بهروز نیمکت پشت سر من بود. یه روز وقتی معلم رو به تخته بود شروع کرد از پشت کونمو لمس کردن، نمیدونم دلیلش چی بود که هیچ واکنشی نشون ندادم، اونم کارشو تا زمانی که معلم برگرده به کارش ادامه داد و بعد دستشو کشید. بعد از اون روز با بهروز یهو صمیمی تر شدم، هوامو داشت منم خوشم میومد اونم گاه و بی گاه سر کلاس منو دستمالی میکرد. تا اینکه یه روز جسارتش بیشتر شد و من غافلگیر، زمانی که معلم حواسش به درس بود یهو بهروز دستشو کرد توی شلوارمو از زیر شرت کونمو گرفت، بدون اینکه برگردم مچ دستشو گرفتمو کشیدم بیرون و با ناراحتی گفتم نکن که جوابش این بود: جووووووون
اون روز هم گذشت، یه چند نفری توی مدرسه موقع جر و بحث هایی که پیش میومد بهم میگفتن برو بابا چاقال، که کم کم تازه فهمیدم ماجرای من و بهروز پیچیده تو مدرسه.
چند وقت بعد دوباره سر کلاس بهروز دستشو از پشت کرد توی شورتم که این بار حس کردم دستش خیسه که بعدا فهمیدم تف زده بود به انگشتاش.
اینبار اعتراضی نکردمو اونم ادامه داد، از اونجایی که معلممون اون روز سرشو گذاشته بود رو میز و چرت میزد بهروز با خیال راحت به کارش ادامه داد، دروغ چرا منم داشت خوشم میومد، تو همین حین سعی میکرد انگشتشو فرو کنه توی کونم که اصلا نه زاویه دستشو پوزیشن من این اجازه رو می داد نه سوراخ کون من.
اون روز بعد مدرسه بهروز گفت آرمین تو فقط مال خودمی، خیلی بهم چسبید این حرفش (کسایی که حس زنونه دارن درک میکنن حس منو توی اون لحظه). توی مسیر برگشت به خونه پرسید میخوای کیرمو ببینی؟ شده بودم مطیعش هرچی میگفت قبول میکردم، گفتم آره میخوام ببینم که قرار شد عصر به بهونه درس خوندن برم خونه شون.
عصر اون روز رفتم خونه شون اولش همش درباره مدرسه و بچه ها و فوتبال حرف زدیم، هر لحظه اعتمادم داشت بهش بیشتر میشد. تا اینکه پرسید یادته واسه چی اومدی اینجا؟ دلم یهو ریخت و جواب دادم آره میخوام کیرتو ببینم که گفت من خجالت میکشم بزار اول کیر تورو من ببینم تا منم نشونت بدم. بازم قبول کردم ولی با کمی استرس و خجالت زیپمو باز کردم سر کیرمو درآوردمو بعد یه جوووووووون بلند گفت پسر چقدر کیرت خوشگله من اصلا روم نمیشه کیرمو نشونت بدم. توی همین حین ازم خواست شلوارمو کامل بکشم پائین کیر و تخمامو باهم ببینه و بدون معطلی خودش کمربند و دکمه شلوارمو باز کرد و شلوار و شورتمو تا زانو داد پائین. جوری رفتار میکرد انگار هوش از سرش پریده، دوتا دستشو گذاشت روی لپ های کونمو اومد جلو کیرمو بوسید. چند دقیقه ای همین طور چند تا بوس از کیرم کرد و کونمو آروم میمالید و آروم میگفت تو از همه دخترا هم دخترتری.
آدم خنگی نیستم و نبودم میدونستم که قراره چه اتفاقی قراره بیوفته و توی دلم رخت میشستن، ازش خواستم که دیگه نوبتشه و باید شلوارشو در بیاره مال اونم ببینم.
پاشد همزمان موقع درآوردن شلوارش اومد پشت سرم و کونمو برانداز کرد. منم بدون اینکه برگردم اجازه دادم کارشو بکنه، بعد بدون اینکه بیاد جلوم دستمو گرفت هدایت کرد دور کیرش، اون موقع برای اولین بار با تمام وجودم تقریبا متوجه شدم عاشق کیرم ولی هنوز به فانتزی هام مسلط نبودم و نمیدونستم چی میخوام. خیلی آماتور و نابلد دستمو روی کیرش تکون دادم و اونم مدام جووون جووون میکرد. یادم نیست چطور شد که با کیرش رو در رو شدم، چند ثانیه فقط بهش زل زدم. یه کیر سیاه تقریبا دو برابر طول کیر من ولی کلفتیش تقریبا یکی بود با مال خودم.
دستشو گذاشت روی شونه م و به سمت کیرش سیاهش منو روی زانو نشوند. تمام وجودم هیجان بود، قلبم با سرعت باورنکردنی داشت تاپ تاپ میکرد. قبل از هرچیزی بی اختیار کیرشو بو کردم، با وجود سیاهیش بوی صابون میداد و خیلی تمیز به نظر میرسید. به تقلید از خودش چند بار بوسش کردم و کم کم باهاش ارتباط گرفته بودم. کیرشو از دست من درآورد یه دستشو گرفت بهش و یه دستشو به سرمو بهم فهموند باید بخورم براش. وقتی سر کیرشو گذاشتم توی دهنم داشت از حال میرفت منم همون حال رو داشتم، مزه کیرش فوق العاده بود. توی یه عالم دیگه ای بودم که با اولین فتیشم مواجه شدم. بهروز که توی اوج لذت بود دستشو کرد لای موهامو محکم موهامو کشید و سعی کرد کیرشو بیشتر بکنه توی دهنم، کشیدن موهام باعث شد شهوت تمام وجودمو بگیره جوری دیوونه شده بودم که تا ابد توی خاطره م خواهد بود. چند ثانیه بعد با سرعت خودشو کشید عقب و آبش رو ریخت کف دستش، من هنوز وارد این دنیا نشده بودم هنوز هیجان بهم قالب بود که با صدای بهروز به خودم اومدم: آرمین بجنب الان مامانم اینا میان. نفهمیدم چقدر سریع شلوارمو کشیدم بالا و منتظر شدم تا بهروز دستاشو بشوره و بیاد. یه خورده نشستیم و دفتر و کتاب رو باز کردیم که مثلا درس میخونیم. توی اون نیم ساعت یه ساعتی که مامانش بیاد یه سره قربون صدقه م میرفت و ازم تعریف میکرد.
دیگه کارمون تا یه ماه تقریبا شده بود ساک زدن من واسه بهروز و ارضا شدنش کف دستش، توی مدرسه هم دیگه کاری نمی کردیم و فقط توی خونه ما و یا خونه اونا.
خیلی بیشتر از همیشه هوامو داشت و تقریبا منم واسه خودم توی محل بچه پررویی شده بودم و چند نفری هم ازم حساب میبردن.
یه روز خانواده من عصر تا شب قرار بود برن مهمونی و زمان امتحان های ترم یک شده بود و من نرفتم و بهروز اومد خونه ما. من خیلی دلم میخواست کون دادن واقعی رو تجربه کنم، بعد از اینکه یه خورده درس خوندیم و شوخی کردیم رفتم سراغ کیرش، من واقعا عاشق کیرش شده بودم. چند تا بوسش کردم ولی دیگه دلم ساک زدن نمیخواست واقعا این کونم بود که دادن میخواست. آروم خودمو کشیدم بالا و برای اولین بار رفتم سمت صورتش تا بهش بگم موضوع رو ولی اون فکر کرد میخوام لبش رو ببوسم که سریع شروع کرد ازم لب گرفتن، اونجا بود که با یکی دیگه از علایق که چه عرض کنم با یکی از بدترین رفتارهای جنسی ای که اصلا تا به امروز هم باهامه آشنا شدم. من از بوسیدن لب متنفرم خیلی حس بدی بهم میده. چند ثانیه از لب تو لب شدنمون نگذشته بود که خودمو کشیدم عقب و تمام حس شهوتم پرید. نشستم پائین بهش گفتم دیگه این کارو نکن اصلا دوست ندارم که گفت خودت اومدی. گفتم چیز دیگه ای میخواستم بگم که کلا پرید. پیله شد که چی میخواستی بگی و منم واقعا حسم پریده بود نمیتونستم بهش بگم تا از بس اصرار کرد بعد از چند دقیقه بهش گفتم میخوام کیرتو بکنی توی کونم که یهویی دوباره شهوت اومد سراغم. پرسید لاپایی؟ گفتم نه توی کونم، مشخص بود کپ کرده بود، قبل از اینکه قبول کنه شروع کردم شورت و شلوارشو کامل درآوردم آب دهنمو مالیدم روی سوراخ کونم و سجده کردم جوری که پشتم بهش بود، کلامی حرف نمیزد ولی صدای نفسش کاملا گویای حالش بود که بدتر از من بود. دوباره آب دهنمو ریختم کف دستم و مالیدم به کیرش، حس کردم کیرش از همیشه بزرگتر شده که همین باز شهوتم رو بیشتر کرد، همونطور که دستم به کیرش بود ازجاش بلندش کردم و کشیدمش سمت خودم و لحن ملتمسانه و سراسر هیجان بهش گفتم فقط بکن. پرسید مطمئنی جواب دادم خفه شو بکن.
صدای تف کردنش رو شنیدم که اونم کیرش و کون منو خیس کرد باهاش کیرشو گذاشت دم سوراخم مشخص بود اونم اولین تجربه شه، قبلا گفتم کیر بهروز بلند بود ولی کلفت نبود ولی واسه کون من که فقط یه بار یه دونه انگشت پسر عمه م رفته بود توش هم زیادی بزرگ بود. بعد از کلی کلنجار رفتن کلاه کیرش رفت داخل، دنیا دور سرم چرخید ولی من تصمیمم رو گرفته بودم، سعی کردم طاقت بیارم، کسایی که تا حالا کون ندادن نمی تونن تصور کنن چقدر دردش زیاده.
ازش خواستم یه خورده توی همون حالت بمونه که حس کردم کونم آتیش گرفت این همون موقعی بود که اولین بار آب یه نفر توی کونم خالی شد البته نه همش چون بهروز نتونست طاقت بیاره و سریع کشید بیرون، بیرون کشیدنش هم دردناک بود ولی تمام حواس من پیش آبی بود که توی کونم رفته بود.
بهروز ولو شد روی زمین من فکر کنم حداقل ۵ دقیقه همونجوری توی حالت سجده یا به قول امروزی داگی موندم.
اون روز گذشت به خاطر امتحانات تا یه ماه پیش نیومد تا دوباره اون حال رو تجربه کنم ولی تمام مدت درباره ش با هم صحبت میکردیم و من توی تنهاییم مدام انگشتمو سعی میکردم بکنم توی کونم. بعد از یه ماه من میتونستم دوتا انگشتمو راحت بکنم توی سوراخم گاهی اوقات با ماژیک ولی هنوزم دوتا انگشت یا ماژیک به نظرم کوچیک تر از کیر بهروز بود.
اواسط بهمن یه روز خونه بهروز خالی شده بود، هردومون میدونستیم برنامه چیه و قراره چیکار کنیم. من چند روز بود یاد گرفته بودم چطور خودم رو تمیز کنم تا چیزی که میره توی کونم گوهی نشه. وقتی رسیدم خونه شون رفتم توی دستشویی و آب رو ولرم تنظیم کردم و سر شلنگ رو خوب شستم و فشار دادم روی سوراخم، یخورده که آب توی کونم میرفت خالیش میکردم اینکار رو نزدیک ۱۰ بار تکرار کردم تا آبی که میومد بیرون کاملا شفاف بود.
رفتم بیرون از اونجایی که دلم به شدت واسه کیرش تنگ شده بود به سرعت رفتم سراغ کیرش و لختش کردم. برای اولین بار تیشرتش رو هم درآوردم و کامل لخت جلوم وایستاده بود. ازش خواستم مثل خانوم ها باهام رفتار کنه و لباس هام رو در بیاره. بلد نبود، توقعم برآورده نشد ولی منم لخت جلوش بودم، کیرش بدون اینکه بهش دست بزنم توی بزرگترین حالتش بود و من مدام داشتم توی ذهنم سایزش رو با ماژیک مقایسه میکردم. جلوش زانو زدم بی اختیار عشوه داشتم و حس میکردم دختر وجودم بیدار شده. بعد از بوسیدن کیرش لبامو گذاشتم دور سرش و زبونمو آروم زیر کیرش تکون میدادم، بهروز انگار مرده بود اصلا هیچ کاری نمی کرد، این اولین بار بود که منو تمام لخت میدید شاید به همین خاطر بود ولی من دلم میخواست موهامو بگیره توی مشتش، خودم دستش رو گذاشتم روی سرم و دستش رو توی موهام مشت کردم متوجه منظورم شد و کارش رو شروع کرد، کشیدن موهام باعث شد فقط به کون دادن فکر کنم. ازش خواستم دراز بکشه روی زمین، بعد طوری که پشتم بهش بود پاهامو باز کردم و نشستم روی پاهاش با آب دهنم حسابی کونم رو لیز کردم و کیرش هم به خاطر ساک کوتاهی که زدم هنوز خیس بود.
چندبار دوتا انگشتمو کردم توی سوراخم تا آماده بشه خودمو کشیدم عقب روی کیرش تنظیم کردم، خیلی آروم نشستم روش و سرشو راحت جا دادم.
خیلی سخت نبود، تمرین با ماژیک کار خودشو کرده بود، جسارتمو بیشتر کردمو بیشتر نشستم روی کیرش که آروم آروم به خودم اومدم دیدم کامل چسبیدم به بدن بهروز و تا ته رفته داخل، ولی باز بهروز نتونست خودشو کنترل کنه، با اینکه قبلش من با آب ولرم توی کونم رو شسته بودم ولی دمای آب کیرش مثل آب جوش بود وقتی همراه با نبضش آبش ریخت توم تمام بدنم داغ شد انگار همه حس لامسه م رفته بود توی روده م، قطره قطره آبش رو داشتم حس میکردم. من میخواستم توی همون حالت روی کیرش بالا و پائین کنم ولی کیرش داشت کوچیک میشد و میل بیرون اومدن داشت ولی من نمیخواستم تموم بشه و خودم فشار میدادم روش اما نشد و بعد یک دقیقه کشیده شد بیرون.
تا آخر زمستون اون سال ۳ بار دیگه فرصت پیش اومد که به بهروز کون بدم ولی عملا فقط اون ارضا میشد و من هنوز طعم واقعی کون دادن رو نمیدونستم چیه.
عید شد و زمان دید و بازدید و خونه عمه م و سعید پسرش، ولی اینبار من هم دادن رو تجربه کرده بودم و سعید تنها کونی بینمون نبود. اون از هیچی خبر نداشت و منم بهش نگفته بودم. توی مهمونی که اصلا فرصتی پیش نیومد جز چند باری که سعید از روی شلوار کیرمو لمس میکرد. وسطای تعطیلات اونا اومدن خونه مون و موقع برگشت مثل تابستون من باهاشون رفتم خونه شون، شب مثل همیشه سعید شروع کرد به ور رفتن با کیرم که اصلا رو مودش نبودم خودشم انقدر پرخوری کرده بود خیلی حال مساعدی نداشت.
فردا صبح گفت بریم کلوپ؟ عمه م شنید گفت حالت بده دلت درد میکنه کجا برید خودت کامپیوتر داری بشینید با همون بازی کنید. ( هم نسل های من یعنی دهه شصتی ها یادشونه که چقدر حال میداد عیدها عیدیهامون رو میبردیمون کلوپ تا چشممون در بیاد بازی میکردیم)
سعید دلش درد میکرد و حالت تهوع داشت یدونه نمکدون برداشت گذاشت جیبش گفت حالم بد شه ی ذره میریزم رو زبونم خوب میشم، منم یادم بود که کلوپی محلشون ترتیب کون سعید رو داده و میخواستم ببینم کیه و خودتون میدونید چرا.
راه افتادیم توی مسیر از سعید پرسیدم میریم همون کلوپی که قبلا به صاحبش کون دادی؟ چشماش چهارتا شد اصلا یادش نبود که بهم گفته. پرسید تو از کجا میدونی کی بهت گفته؟ گفتم کصخل خودت گفتی فلان موقع که یادش اومد خلاصه رسیدیم. صاحب کلوپ اسمش رضا بود یه مرد حدودا سی سال به بالا سبزه، درشت. تا مارو دید پاشد رفتیم سمتش سعید رو بغل کرد ماچ و بوسه و تبریک عید از سعید خواست منو معرفی کنه که گفت پسر دائیمه. باهم دست دادیم و رفت یه دستگاه رو روشن کرد بازی کنیم. میزش سمت راست ما بود موقع بازی هربار نگاش میکردم داشت با چشماش منو رسما میکرد. وسط بازی سعید حالش بد شد نمکدون رو درآورد ریخت رو زبونش ولی یهو گند زد به همه چی. یهو هرچی توی این چند روز خورده بود رو بالا آورد وسط کلوپ، یه کثافت کاری اساسی. رضا پاشد با عصبانیت گفت این چه وضعشه و این حرفا. خلاصه همه رو از مغازه بیرون کرد و گفت تعطیله برید دو سه ساعت دیگه بیاید ادامه بازیتونو کنید بعد هم کرکره رو داد پائین که مغازه رو تمیز کنه. سعید هم حالش بد رنگش گچ تکیه داده بود به دیوار روی زمین نشسته بود.
من سریع گفتم آقا رضا خودم تمیزش میکنم نگران نباش. رضا جواب داد تمیز کردن رو خودم انجام میدم ولی سعید حالش خوب نیست تو باید جور چیز دیگه ای رو بکشی. کامل متوجه منظورش بودم ولی خودمو زدم به اون راه. سعید از اونور گفت آقا رضا به خدا اون اینکاره نیست ولش کن. رضا جواب داد بعد یه عمر گدایی شب جمعه مو نشناسم باید بمیرم. رو به من گفت مگه نه؟ اسمتم نمیدونم. گفتم آٰرمین. گفت آرمین جون این فامیلتون همیشه به کیر من حال میده ولی الان حالش خوب نیست اذیت میشه میخوای فداکاری کنی جورش رو بکشی؟ بعد از یخورده فکر کردن همراه یخورده استرس نمایشی قاطی استرس واقعی که داشتم گفتم قبوله ولی جیش دارم برم دستشویی اول. ته مغازه دستشویی بود رفتم که خودمو تمیز کنم. همه وجودم میخواست که بهش بدم ولی نمیخواستم نشون بدم ذوقمو.
اومدم بیرون رضا اومد به سعید گفت بگیر بخواب تا خوب شی.
بعد ازم پرسید قبلا دادی؟ با مکث گفتم نه. گفت بشین رو صندلی، شلوار و شورتشو کشید پائین کیرش تا اومد بیرون کپ کردم تا حالا همچین چیزی ندیده بود هنوز کامل راست نشده بود ولی خیلی بزرگ و سیاه بود تا نزدیکش شدم یه بوی عجیبی به مشامم خورد بوی عرق بود مشخصا ولی چیزی که عجیب بود اصلا بدم نیومد و شروع کردم به بو کشیدم این کارم باعث شد شروع کنه بلند شدنش و ترس من بیشتر شد خیلی بزرگتر مال بهروز بود اون بو خیلی حشریم کرده بود دهنمو باز کردم و گذاشتمش توی دهنم وقعا جا نمیشد تا شروع کردم عقب و جلو کردن گفت دندونات نخوره بهش، چندبار دوباره خورد دندونام که گفت پاشو بکش پائین شلوارتو، شورت و شلوار رو تا زانو دادم پائین بعد برم گردوند رو به میزش دستشو روی گردنم و سینه م رو چسبوند روی میز، از کنار صورتم روی میز یه قوطی فلزی برداشت که بعد دیدم وازلین بود. یخوردشو مالید روی سوراخ کونم آروم آروم سعی داشت انگشتشو بکنه تو، وقتی اولین انگشتشو کرد تو اصلا دردم نیومد و توی افکار خودم بودم که گفت پسر جون مطمئنی تا حالا کون ندادی؟ هیچی نگفتم تا یهو انگشت دوم رو کرد که این بار واقعا دردناک بود، هیچ راه جلو رفتنی نداشتم چسبیده بودم به میز یخورده توی همون حالت نگه داشت بعد آروم عقب و جلو کرد دیگه درد نداشتم ولی سوزش کمی بود. گفت حالا میخوام با کیرم کونت رو افتتاح کنم حاضری؟ جوابی ندادم، از کنار دستم داشتم نگاش میکردم کیرشو با همون وازلین چرب کرد و گذاشت دم سوراخم دوباره قلبم داشت از سینه م میومد بیرون، یه دستشو گذاشت روی کمرم و یه دستش کیرشو روی سوراخ کونم تنظیم کرد با اولین فشارش سر کیرش رفت داخل و تمام وجودم شد درد و سوزش، چشمام سیاهی رفت و آخخخخخ بلندی گفتم ولی بازم راه فرار نداشتم همون طوری نگهم داشت یه خورده بعد دوباره شروع کرد فشار دادن حس میکردم کیرش داره میره داخل که دیگه انگار رسید به تهش. نفسام تند تند شده بود و فقط درد داشتم شروع کرد به حرف زدن یادم نیست چیا میگفت ولی حداقل ۳ دقیقه همون حالت موندیم تا اینکه گفت الان دیگه خوشت میاد راست میگفت وقتی داشت کیرشو میکشید عقب حس عجیب و خوبی بود ولی وقتی دوباره میکرد توش دوباره یه خورده درد داشت البته هر لحظه کمتر میشد. این کون دادن واقعی بود به یه کیر واقعی. یخورده داشت میسوخت که بهش گفتم و اونم کیرشو درآورد تا دوباره چربش کنه، وقتی کیرشو دید تازه فهمید که من کونمو از قبل تمیز کردم و گفت تو میگی تا حالا کون ندادی بعد کونت رو به این خوبی تمیز کردی؟ جواب دادم کون ندادم ولی خودم خودمو انگشت کردم قبلا. کیرشو دوباره گذاشت روی سوراخمو هلش داد توو، اینبار سرعت تلمبه زدنش بیشتر شد و بعد حدود دو سه دقیقه تمام بدنش شروع کرد به لرزیدن و خودشو چسبوند بهم و همه آبش رو توی کونم خالی کرد و وقتی کیرشو درآورد همش از کونم ریخت روی شورتم، همون لحظه متوجه نگاه سعید شدم که نشسته و داره مارو نگاه میکنه. رضا برگشت و طوری که هنوز نفسش بالا نیومده بود به سعید گفت از این فامیلت یاد بگیر چیکار میکنه کونش تمیز میشه هربار گوه نزنی به کیر منو کون خودت.
خودمونو جمع و جور کردیم رضا موقع بیرون اومدن ۱۰ تا هزار تومنی داد به من گفت اگه بازم بیای پیشم یدونه از این دستگاه هارو میدم به خودت، خداحافظی کردیم و رفتیم سمت خونه. تمام مسیر من اصلا حرفای سعید رو نمیشنیدم و توی افکار خودم و شورتی که خیس بود و من از این خیسی داشت خوشم میومد. وقتی رسیدیم خونه من رفتم دستشویی که تازه داشت درد کونم شروع میشد تا اون موقع اصلا دردی نداشتم ولی کم کم درد وحشتناکی سوراخ کونم رو گرفته بود، هر ۵ دقیقه حس میکردم باید برم دستشویی طوری که انگار ۳روزه دستشویی نکردم ولی هربار میرفتم خبری نبود و فقط درد داشتم، وقتی به سوراخ کونم دست میزدم جوری تنگ شده بود که حتی انگشتم هم نمیرفت توش باورم نمیشد کیر رضا با اون اندازه ۳ ساعت پیش داشت توی همین سوراخ عقب جلو میشد. خلاصه تا شب که خوابم ببره دهنم سرویس شد از درد و دستشویی رفتن. عمه م هم فکر میکرد منم مثل سعید دل پیچه گرفتم که تند تند میرم دستشویی واسه همین کلی دارو گیاهی می داد به خوردم. هربار هم که چیزی از کونم میومد بیرون جوری میسوخت انگار اونجا آتیش گرفته ولی این درد لذت بخش بود مخصوصا فرداش که درد تقریبا از بین رفته بود و سوراخم دیگه اونقدر تنگ نبود، همه ش لحظه دادن توی ذهنم میومد…

ادامه دارد …

دوستای عزیز مخاطبم این بخش بازم طولانی شد ادامه ش رو توی یه بخش دیگه مینویسم که از حوصله خواننده خارج نشه.
ممنون میشم لایک کنید و با کامنت هاتون بهم ایراد های نگارش رو بگید تا اصلاحشون کنم. آرزوی زندگی شاد و بدون خود سانسوری دارم براتون

نوشته: Armin_golden1

ادامه...


👍 25
👎 3
11201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

986735
2024-06-07 03:24:23 +0330 +0330

قشنگ بود

1 ❤️

986749
2024-06-07 05:29:00 +0330 +0330

خوب بود.نگران بلندی قصه نباش.بخشهای سکسیش رو بیشتر کن و حاشیه هاش رو کم کن

2 ❤️

986794
2024-06-07 16:01:12 +0330 +0330

قشنگ بود

1 ❤️

987446
2024-06-12 20:16:35 +0330 +0330

منتظریم ادامه بده مرسی

1 ❤️

987560
2024-06-13 18:03:23 +0330 +0330

خیلی خوشم اومد از داستانت 🤩
منتظر بقیه اش ام 🤩🤩

1 ❤️

987645
2024-06-14 11:17:36 +0330 +0330

خوب بود فقط از توضیحات کم کن و سکس هارو بیشتر و بهتر تعریف کن

1 ❤️

988836
2024-06-24 00:58:29 +0330 +0330

خیلی خوب و روان نوشتی عزیز اگر صحنه های سکسش رو یکم بیشتر توضیح بدی عالی میشه

1 ❤️

988861
2024-06-24 02:47:04 +0330 +0330

یه پسر نوجوون بیاد تا خوب بازش کنم اینجوری

1 ❤️