شبی که آرش زنم کرد

1392/04/01

بعد از عشق بی حد و حسابی که بهش داشتم بالاخره مال خودم کردمش و تقریباً 3 ماه از نامزدی من و آرش میگذشت،این اولین شب تولدش بود که کنارش بودم و میتونستم بالاخره از اینکه جلوی همه دستاش تو دست منه لذت ببرم.
با اینکه کلی خسته بودم و از هفته ی قبلش همه ش دنبال لباس و کفش و این حرفا میگشتم ولی اون شب واسش سنگ تموم گذاشتم،هرچی باشه من اول عاشقش شدم و تصمیم گرفتم به دست بیارمش باید کاری میکردم اونم از اینکه با منِ راضی و خوشحال باشه.
اون شب موهای بلندِ بورمو لختِ لخت کرده بودم و یه لباس مشکی بلند و تنگ تنم کرده بودم و همینطور کفاشی پاشنه بلند که همیشه دوس داشت.
خلاصه مهمونیش خیلی خوب بود کلی مشروب خوردیمو زدیم وقصیدیمو خوندیم،تا ساعت 2،3 شب این داستانا ادامه داشت تا اینکه مهمونا کم کم رفتن و منم داشتم آماده میشدم برم خونه.
تو اتاق مشغول عوض کردن لباسام بودم که آرش همینجوری اومد تو با شورت و سوتین وایساده بودم جلوش که یهو هول کردم لباسمو گرفتم جلوی تنم.
آرش خندید و گفت چیه حالا فک کردی میخورمت؟کجا میخوای بری نصفه شبی؟شب بمون فردا خودم میررسونمت،من الان مستم نمیتونم رانندگی کنم نمیشه خودت این موقع شب با آژانس بری که!
گفتم آخه آرش مامان ناراحت میشه بهش گفتم شب برمیگردم! خلاصه گفت نگران نباش اونام نمیدونن من و تو تنهاییم فکر میکنن بقیه م خونن.خودم درستش میکنم،برو یه دوش بگیر خسته گیت دربیاد راحت بخواب.
یه دوش آب گرم حسابی گرفتم،پشت در برام حوله گذاشته بود.یکی از تی شرتاشم پوشیدم و پریدم تو تخت.لباس زیر تنم نبود و موهام هنوز مرطوب بود.
یهو دیدم تنش از پشت داره گرمم میکنه،بوی مطبوع بدنش دیوونه م میکرد.دستاشو حلقه کرده بود دور کمرم،منم دستاشو گرفتم.
قلبم تند تند میزد،احساس میکردم کیرش بزرگ شده چون قشنگ داشت کونمو باهاش لمس میکرد.
آروم تو گوشم گفت،نمیخوای برگردی لبای خوشگلتو ببینم؟برگشتم به طرفش و لبامو گذاشتم رو لباش،آروم شروع کرد به خوردن.
دستشو گذاشت رو سینه م یه فشار کوچولو داد…آروم گفتم آی…زیاد اهل این نبود که همه ش بخواد ناز بکشه و قربون صدقه بره اما اون شب خیلی مهربون شده بود.
گفت عزیزم چقد سینه های خوشگلت سفت شده.گفتم آرش میترسم _ ازچی عزیزم؟؟+ نمیدونم فقط میترسم…_ وقتی من پیشتم هیچی ترس نداره.تی شرتو از تنم درآورد و من موندم و تن و بدنم.بلند گفت جوووونم سفید برفی من.یه لیس از لای سینه هام تا زیر شکمم زد که باز ناله م رفت هوا.یکی از سینه هامو گذاشت تو دهنشو شروع کرد آروم نُکشو میک زدن،منم سرشو گرفته بودم تو بغلم و موهاشو ناز میکردم و صداش میکردم.
یهو دستمو گرفت . گذاشت رو کیرش…داغِ داغ بود و کلی بزرگ تر شده بود.
گفتم وایییی آرش چقد بزرگه،_میخوریش؟ + تو دهنم جا نمیشه! خندید و گفت لیسش بزن نگفتم که قورتش بده،واسش یه لبخند سکسی زدم و رفتم سراغ کیرش.سرشو گذاشتم تو دهنم و شروع به خوردن کردم،از بالا تا پایینشو لیس میزدم و صدای آه و ناله ش حریص ترم میکرد.یهو گفت بسه بخواب…باز قلبم شروع کرد به تالاپ تولوپ…عین بچه ها که میخوابوننشون واسه آمپول زدن آروم خوابیدم صدام در نمیومد.رفت سراغ کُسم…شروع کرد به خوردن چوچولم یه جیغ کوچولو زدم گفتممم آرش…از جلو ؟؟؟ گفت مانیا کستو نکنم میمیرم.گفتم وای نه تو رو خدا من میترسم،دوس داشتم واسه شب عروسیمون باشه!!! گفت چه فرقی میکنه آخه! من شوهرتم امشبم کم از عروس نداشتی خوشگل من،پاتو باز کن ببینم!
گفتم درد داره آرش؟ بغض دداشتم کلی…خندید گفت نمیدونم عشقم تجربه نکردم :دی
+مسخره
همینجوری آروم اومد روم و پاهامو باز کرد،کیرشو آروم میزد رو سوراخ کسم،میگفت میخوای یه کاریت کنم خودت بگی بکن ؟
چشمام پر از شهوت بود همون موقعشم با اینکه از دردش میترسیدم ولی دلم میخواست!
گفتم آره عشقم بکن ولی آروم تو رو خدا…گفت دستامو بگیر هروقت درد داشت فشار بده.
لبامو قفل کرد تو لباش،دستاشو مجکم گرفته بودم ،مثل لاپایی فقط خشاب کشی میکرد که یهو کیرشو محکم کرد تو کسم…یه چیزی خالی شد ته دلم،یه سوزش زیادددد،گریه م گرفته بود،همینجوری که لبامو میخورد گریه میکردم،احساس میکردم داغی خونی که ازم میره،هیچی نمیگفتم فقط آروم اشک میریختم! دلش سوخته بود کلی فدا مدام میشد و نازمو میکشید!حتی میترسیدم بگم بکشه بیرون بازم درد داشته باشه،آروم کیرشو درآورد و خودمو خودشو تر تمیز کرد.گفت از کون بزارم؟؟گفتم واییی نه تو رو خدا بزار واسه یه وقت دیگه امشب به اندازه ی کافی جر خوردم کلی خندید و گفت چشم خانومی !ولی تموم نشد،چون هنوز ارضا نشده بود.دوباره بعد از 10 دیقه منو کرد و 1 رب تو کسم کمر زد،خیلی دردددد داشت چون تازه پرده مو زده بود.منم داشتم حال میکردم و دردشم تحمل میکردم.واسه اینکه حشری تر شه هی باهام حرف میزد میگفت زنم شدی؟؟ میکنمت ؟ داری میدی به شوهرت عزیزم؟ به آرشت میدی؟ جرت بدم؟؟
منم زده بودم تو خط حشر میگفتم پاره م کن آرش…بازم کن،باز تر کن…تا دیگه جفتمون از حال رفتیم و باهم ارضا شدیم…آبشو خالی کرد رو شکمم و سینه هام و یه دوش دیگه م باهم گرفتیم.
اون شب تا صب تو بغلش خوابیدم و آرامش خیلی خیلی زیادی داشتم.
این اولین داستانی بود که از خودم و آرش براتون نوشتم اگه دوس داشتین سکسای دیگه مونم براتو تعریف میکنم
بوس بوس
مانیا


👍 13
👎 2
216672 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

387215
2013-06-22 06:10:56 +0430 +0430
NA

نگفتی به مامانت چی گفت .که اجازه داد شب بمونی

0 ❤️

387216
2013-06-22 06:13:52 +0430 +0430
NA

مشکل املایی داشت داستانت.ولی داستان خوبی بود مرسی

0 ❤️

387218
2013-06-22 06:28:20 +0430 +0430
NA

خوشم اومد, قشنگ بود! خسته نباشی

0 ❤️

387220
2013-06-22 06:48:15 +0430 +0430
NA

جالب بود ولی بهتره دیگه ادامه ندی
شما قراره از هم لذت ببرید نه دیگران از شما مانیا جان
مرسی :) :) :)

0 ❤️

387221
2013-06-22 07:11:43 +0430 +0430
NA

خوبرویان جهان رحم ندارد دلشان
چاره ای نیست به جز کردن و ول کردنشان

دم آرش گرم

0 ❤️

387222
2013-06-22 07:29:34 +0430 +0430
NA

هی معمولی بود جذابیتی نداشت

0 ❤️

387223
2013-06-22 07:31:58 +0430 +0430
NA

مرسی عزیزم قشنگ بود دوست دارم بدونم ازدواج کردید؟ بازم داستاناتو بزار

0 ❤️

387225
2013-06-22 09:43:58 +0430 +0430

چه عجب یه نفر عین آدم سکسیده بود
«ولع» نداشت
همه چی مرتب و درست درمون بود
انشالله خوش بخت باشی مادر :)

0 ❤️

387227
2013-06-22 10:12:25 +0430 +0430
NA

خوب بود دقت انشاي كم بود

0 ❤️

387229
2013-06-22 10:59:11 +0430 +0430
NA

باز یه دخی پست گذاش جماعت کسلیسا جمع شدن

0 ❤️

387230
2013-06-22 15:09:16 +0430 +0430
NA

دیگه این دفعه واقعا اشکم در اومد. اووی

0 ❤️

387231
2013-06-22 16:07:27 +0430 +0430
NA

بادا بادا مبارک بادا انشالله مبارک بدا
خوب بود فقط دیگه ننویس زشته تو زن مردمی الان اینقد میان تو خصوصیت بهت پیشنهاد میدن که نگو یه هوی هوس خیانت به سرت میزنه بی آرش میشی.یالا شمعهارو فوت کن که صد سال زنده باشی

0 ❤️

387232
2013-06-22 16:41:38 +0430 +0430

رمانتيك و واقع گرابود…

0 ❤️

387233
2013-06-22 19:48:21 +0430 +0430
NA

مرسی عسیسم/موافقم قرارنیس بقیه ازتون لذت ببرن/خوشبخت باشید

0 ❤️

387234
2013-06-24 04:35:38 +0430 +0430
NA

خوشبهت باشین انشاله
سلام به آرش برسون

0 ❤️

387235
2013-06-24 10:03:52 +0430 +0430

مرسی… زیباو عالی… همیشه خوش باشید…

0 ❤️

387237
2013-07-01 20:39:05 +0430 +0430
NA

شرمنده عزیزم لبخند سکسی دقیقا یعنی چی ؟ نگرفتم اوستا ! :))

0 ❤️

387239
2013-07-07 00:32:26 +0430 +0430
NA

اگه واقعا داستانت واقعی باشه…خوووووووووووووووووووووووووش به حالت…سکس با عشقت خیلیییییییییییییییییییی حال میده…من که حاضرم واسش همه کاری کنم…

0 ❤️

387240
2013-07-07 00:50:54 +0430 +0430
NA

تبررررررررررررررررررررررریک … باهاش ازدواج کردی… دیگه بیشتر خوووووووووووووووووووش به حالت…خوشبخت بشی عزیزم<3

0 ❤️

387241
2013-07-07 06:24:05 +0430 +0430
NA

سکساتون پر حرارت باد

0 ❤️

387242
2013-07-11 00:10:32 +0430 +0430
NA

ایشاالله ب پای هم با سکس کپک بزنین :D

0 ❤️

387246
2013-07-13 08:46:26 +0430 +0430
NA

:/ بد نبود ولی به مامانت چی گفتی؟؟؟ :/

0 ❤️

387247
2013-07-13 11:06:32 +0430 +0430
NA

خوب بود عزیزم بازم ادامه بده منتظر داستانهای بعدی ات هم هستم افرین.

0 ❤️

387249
2013-07-17 07:26:50 +0430 +0430
NA

ایولللللللللل دم اقا آرش و خودت عزیزم جیززززززززززززززززززز گوارای وجود مانیا جون دیگه داستان نذار این جا هم از من میشنوی نیا که ادم و به فساد میکشه خخخخخخخخخخخخخ

0 ❤️

387250
2013-07-19 05:30:55 +0430 +0430
NA

خووووف بید.
خوشبخت باشین.

0 ❤️

558599
2016-10-01 08:48:23 +0330 +0330

خوب بود. از سکس و شیطونی های مجردی هات هم بگو اینکه ایا از کون چن بار دادی مرسی

0 ❤️

629191
2017-06-20 00:48:47 +0430 +0430

خیلی زیبا بود لذت بردم و فقط کاش این داستانو یکی به صورت صوتی بیان میکرد. معرکه بود

0 ❤️

717026
2018-09-13 11:43:19 +0430 +0430

زیبا، ساده و بی غل و غش نوشتی، عالی بود آفرین 15?

1 ❤️

717249
2018-09-14 11:42:19 +0430 +0430

سکس فقط با زن جا افتاده سکس با دخترای لاغر مردنی ناز و عشوه ای هیچوقت به اندازه کردن یه زن جا افتاده حال نمیده

1 ❤️

721282
2018-10-02 12:12:22 +0330 +0330

واییییی عزیزم چه لطیف مثه م خخخخخخخ

1 ❤️

759179
2019-04-07 01:34:37 +0430 +0430

لایک زدم اما اون جور ک شما اسم داستاناتو توی تاپیک هات زدی فکر کردم خیلی هنری و خاصه.اما بازم در کل هم بار جنسی داست و هم لذت بخش بود.لایک بیستم مال منه
کوفتت نشه :دی

0 ❤️