عشرتکده

1395/03/30

یکی دوساعتی از اذان صبح میگذشت که قنبر از خونه زد بیرون مقصدش عشرتکده بود و هدفش دراوردن چهار شاهی روزی حلال … !!!
مثل همیشه ،باهمون کت نیمدار و تنبان دبیت پاچه ساب رفته ی همیشگی که در ترکیب با گیوه ملکی کهنه و وصله دارش که تنها پوشش پاهای کبره بسته و بد قواره اش به حساب میومدن ،سلانه سلانه طول کوچه باغی را که به عشرتکده منتهی میشد رو در حالی طی میکرد که سر طاس و بد هیبتش روطبق عادت یکبار به راست میچرخاندو یکبار به چپ و هر بار هم مخلوط چندش اوری از بلغم و عفونت رو از لای دندونای زرد وسیاهش به بیرون تف کرده ،سطح خاک نمناک کوچه را بیش از پیش آلوده میکرد !!

درست بعد از گذروندن پیچ باغ امین الدوله و حاجب الممالک (که چسبیده یهم بوده و بزرگترین و آبادترین باغهای اون ناحیه رو تشکیل میدادند) بود که سراشیبی تند فقرو فاقه (نامی که اهالی انجا به ان نقطه و سراشیبی ای که منطقه اعیانی را به منطقه فقیرنشین متصل میکرد اطلاق میکردند)
قنبر این شخصیت فرهنگی محل !! را جلوی درب چوبی یه خونه قدیمی که دیوارهای کاه گلی اش شایدحماسه ی اخرین ایستادگیهاشونو تو گوش تاریخ زمزمه میکردن، متوقف کرد !
صدایی زنونه ای به در زدن قنبر پاسخ میده کییییییییییییییه؟ مگه سر اوردی ؟! بااااااااااااشه
اومدم

و بلاخره در وا میشه و صاحب صدا که زن جوانیست رو به قنبر میگه : سلام اقا قنبر ،خیر باشه !!اتفاقی پیش اومد کرده این وقت صبح ؟ !!
قنبر :اشرف هنوز خوابه ؟!
و در پی جواب مثبت زن در حالی لخ لخ کنان گیوه هاشو رو سنگفرش کهنه و ساب رفته ی کف حیاط قدیمی میکشونه با صدای بلندمیگه :آی خلایق ! لنگ ظهره ! تا این بی وقت میخوابید کی قراره کاسبی کنین پس؟! زندگی خرج داره چطوری از خدا رزق میخواین ؟!
و با صدایی به مراتب بلندتر خطاب به زن مخاطبش -شعله - میگه :برو این اشرفو بیدار کن الان مشتریا میرسن !!
شعله:اشرف پاشو قنبر اومده مگه نمیبینی صداشو انداخته سرش- د پا شو دختر -
اشرف در حالیکه سعی میکنه کودکش رو که از صداها ترسیده با نواختن ضربه های اهسته و لی متوالی به کمر اروم کنه با حالتی متفکرانه زیر لب می غره:
پس بگو …!دیشب خواب میدیدم سقف مستراح رو سرم اوارشده…نگو میخواسته بگه منتظر اومدن این دیوث باشم !!
اشرف :سلام اقا قنبر
قنبر علیک سلام علیا مخدره !بلاخره دل کندی ازین رختخواب و بالش ؟!برین دخل متو بیارین ببینم چیکارکردین این چن روزه !!
شعله :بفرما این شصت تومان سهم خودم و اشرف !!
قنبر :پس چرا انقد کم ؟!
باز چن روز نیامدم دست کجی کردین؟ !!
اگه صندلی میذاشتم پشت در و ژتون میدادم حتم دارم اقلش چن برابر این میشد!و در حالی که دسته اسکناسارو میچپونه تو جیبش !
ادامه میده:
والا دزدی بده !،گناهه! ،حق من پیرمرد خوردن نداره !
خدا به سر شاهده اگه صب به صب دو رکعت فقط دو رکعت نماز میخوندین هم دخلتون بیشتر میشد هم دزدی و مال مردم خوری از سرتون می افتاد
مگه نشنیدین علما میگن : هر کار میخوای بکن اما نماز اول وقت فراموشت نشه !!
شب اول قبر اولین سوال از نمازه
اشرف : آقا به همون قفلی که بوسیدی دست کجی نکردیم
قنبر همینطور که لب حوض نشسته بود آفتابه مسی خالی رو پرت کرد طرف سر اشرف و گفت :د دروغ میگی زنیکه ی لکاته
اشرف (در حالیکه از حرف قنبر برآشفته بود ) : مرد باش سر حرفت بمون مگه نمیگی من لکاته ام …مرد که بالای لکاته پول نمیده
و در ادامه با لحنی ارام و التماس گونه میگه :پسرم داره بزرگ میشه !نمیخوام پس فردا یادش بیاد تو چه لجنزاری بزرگ شده
ترو به امام هشتم قسمت میدم ازم بگذر تا خدا ازت بگذره
قنبر :آزادت بذارم ازینجا بری عاشق یکی دیگه بشی با یه توله ی دیگه برگردی ور دلم !!
باشه !حرفی نیس !
یک ملیون سفته پیشم داری بده و برو !!
اشرف در حالیکه با عصبانیت جیغ میکشید گفت :آخه قرمساق بابت چی ؟چی بهم دادی ؟چیکار برام کردی ؟غیر از اینه که یه بطر عرق سگی بهم دادی و ازم امضا گرفتی؟!!!
قنیر :نه انگاری از وقتی ابی زیر پوستتون رفته شیپیش( شپش ) تونم منییژه خانوم شده ؟!
انگار یادتون رفته کی بودین و از کجا اومدین؟!
اسماتونم که یادتون رفته لابد؟! خودتو مگه روزی که تو گاراژ دیدمتون اسمت بگم جان نبود و اون شعله ورپریده هم… آلوچه ؟!..و با حالت تمسخر نام زن رو تکرار میکنه: هه هفه… آلوچه!
نکنه یادتون رفته تو اون گاراژ در پیتی 3تا میدادید یکی حساب میکردین و شده بودین کس مفتی چهار تا شوفر و شاگرد شوفر !!نه عزتی نه احترامی !نه حتی یه وعده غذای شکم پرکن!
نکنه یادت رفته همین شعله خانوم سانتیمانتالی که به کونش میگه دنبالم نیا بو میدی همون روزا از گشنگی شب کوری گرفته بود؟… ها!!چیه ؟دروغ میگم بگو دروغ میگی !
بعد در حالیکه دستشو دراز کرده بود سمت عکس شاه که روی دیوار اتاق اشرف ،نقش بسته بود محترمانه ولی با صدای بلند گفت : به پدر تاجدار قسم میخورم که هر چه کردم برای رضای خدا بوده و بس
شعله بالحنی نرم همراه با ترس :اقا قنبر شما برا من خیلی خوب بودی بیا پدری کن اا تا پیر نشدم بذار برم
قنبر رو به شعله در حالیکه لبخند کریهش دندونای زرد و لبهای تیره اش رو نمایان میکرد : کجا بری بهتری از اینجا من برای تو اینده خوبی میبینم تو جوانتر از اشرفی ! قشنگی ! سالاری !..ببین و با دست به سوی دیگر حیاط و اتاقهای در بسته ان اشاره میکنه و میگه: سه تا اتاق خالی داریم سپردم از شهرستان همکار میاد برامون تو میشی سوگلیشون!!
صدای در و در پی اون صدای مردی که سراغ اشرف رو میگیره بگوش میرسه
قنبر :اشرف جان درو وا کن مهمون داری!
اشرف : من کار نمیکنم !
قنبر :اقا بفرما پیش شعله
مهمان : فقط اشرف !
قنبرخطاب به اشرف :درو باز میکنی یا بیام برات
قنبر خطاب به مهمان : اقا شعله با نصف قیمت تقدیم میکنم و با خنده کریهی ادامه داد شعله حسابی گرمتون میکنه !
مهمان :نمیمونم !!
اشرف نباشه در اینجا رو باهاس تخته ظ کنی !!.. قنبر که دیگه گستاخی رو تا این حد از اشرف انتظار نداشت ااا
باعصبانیت به طرف اتاق اشرف هجوم میبره و اونو زیر مشت و لگد میگیره و در این میون صدای گریه بچه اشرف که از سر و صدا پا شده بگوش میرسه!
اشرف برای اولین باره که قدرت بیان جمله ای رو که چند سال بود مزمزه اش میکرد رو تو وجود خودش میبیته
و در حین کتک خوردن فقط اونا رو تکرار میکنه :
من تو این خراب شده …
…دیگه نمی مونم !!
دیگه حاصر نیستم همه چیزمو برای هیچ بدم!!

¤¤ وساعتی بعد ¤¤

.شعله : قنبر کدوم گوری رفت ؟!
اشرف :رفت دست به آب و ازونطرفم رفت خراب شده اش
صبح فردا اما از عشرتکده صدای شیون می آمد

در آفتابه ی اشرف اسید بوده
◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆ پایان
■■■■■■■■■■■■■■■■■■■TIRASS

دوستان عزیز و رفقای باعشق …
شرمندم اگه با روده درازیم خستتون کردم پیشاپیش از اینکه میخونید نوشته هامو تشکر میکنم و امیدوارم بپسندین !
باقی بقایتان به معرفت و مهر …تیراس

نوشته: TIRASS


👍 34
👎 4
19688 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

545381
2016-06-19 14:56:15 +0430 +0430

قشنگ بود مرسی :)

0 ❤️

545393
2016-06-19 15:15:22 +0430 +0430

شعله قنبر اشرف قنبر ، قنبر اشرف شعله قنبر، قنبر قنبر … و الی آخر
خیلی اسمها ر‌و تکرار کردی ، بد تو ذوق میزد ، سرم گیج رفت.
این داستانت رو دیسلایک کردم عزیز ، حداقل یه بار بخونش ببین چی نوشتی… اما بازم منتظر بهتر شدنت هستم.

0 ❤️

545401
2016-06-19 15:25:19 +0430 +0430

عالی بود تیراس عزیز. داستانت غیر تکراری و جالب بود. قلمت هم که مثل همیشه زیباست. خسته نباشی :)

0 ❤️

545429
2016-06-19 18:21:19 +0430 +0430

خوشم اومد…از اون داستانایی بود که به نقش اول بگی داداش خسته نباشی خدا قوت!!!

0 ❤️

545438
2016-06-19 19:04:07 +0430 +0430

داستان قشنگی بود ،ولی
TIRASSشما که خوب مینویسید از هنرتون استفاده کنین و داستانهای به روز بنویسید خیلی بهتره
فصای این داستانا برای ما نامانوس هستن

قسم به پدر تاجدارم … خخخخخخخخخ

0 ❤️

545441
2016-06-19 19:15:47 +0430 +0430

خیلی حوشکل مینویبس
کیف کردم

0 ❤️

545449
2016-06-19 19:45:31 +0430 +0430

تیراس عزیز واقعا عالی بود ? تو نوشتن فوق العاده مهارت داری ، حس میکنم داستانهای کوتاه رو بهتر از داستانهای بلند مینویسی پس همین سبک رو ادامه بده ، من که کیف کردم
یه لایک از طرف من تقدیم به شما دوست عزیز

0 ❤️

545450
2016-06-19 19:47:55 +0430 +0430

خوب بود تیراس جان عاشقانه تر بنویس

0 ❤️

545517
2016-06-20 02:16:42 +0430 +0430

are akharesh yekam gong bud ama kheli khub.
mishe akharesho behtar tozih bedi ?

0 ❤️

545601
2016-06-20 23:12:58 +0430 +0430

حال کردم ایول

0 ❤️

545638
2016-06-21 11:27:08 +0430 +0430
NA

ایول عزیز ،قنبر تو آفتابه اشرف اسید ریخته بوده

0 ❤️

545639
2016-06-21 11:33:04 +0430 +0430
NA

داستان جالبی بود
یه کم شلوغ پلوغ بود،ولی دوست داشتم
خسته نباشی

0 ❤️

545828
2016-06-22 19:34:10 +0430 +0430

تیراس موصوع داستان ،طریقه نگارش ،پختگی وازه ها جدا که همه و همه عالی و بی نظیر بود تو اصن با این قلمی که دازی اینجا چیکار داری عاخه؟ برو یه جایی که فایده داشته باشه برات

0 ❤️

546069
2016-06-24 20:48:40 +0430 +0430

داستانت تم قدیمی داشت
منو یاد موسرخه ایرج قادری انداخت!
باحال بود
مممممیییییلللللااااایییییکککککیییییممممم

0 ❤️

546070
2016-06-24 20:53:38 +0430 +0430
upa

لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس
لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس
لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس
لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس
لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس
لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس
لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس
لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس
لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس
لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس
لایک تیراس لایک تیراسلایک تیراس لایک تیراس،لایک تیراس

0 ❤️

546075
2016-06-24 21:04:11 +0430 +0430

سلام تیراس عزیز .،خسته نباشید
منو ببخشین که دیر خدمتتون رسیدم
مثل همیشه قوی و زیبا ،

0 ❤️

546622
2016-06-28 16:22:58 +0430 +0430
NA

ajab dastane fakheri !fekr nemikardam to shahvani
hamchin dastani bekhonam
BIGLIKE-BIGLIKE

0 ❤️

673402
2018-02-12 19:09:06 +0330 +0330

چند وقتی بود که نیومده بودم نت
و متوجه شدم شیوا از سایت رفته
خیلی متاسفم که یه ابر قدر قلدر نویسندگی این سایت ترکمون کرده
تیراس تو خوب نوشتی یا شاه ایکس
یا شادی
ولی همتون جمع بشید نمیتونید یه داستان مثل شیوا بنویسید کاش دوباره برگرده دلم برا داستاناش تنگ شده

0 ❤️