آبجی مهدی

1401/05/31

سلام نمدونم اصا چرا شروع کردم به نوشتن 😂 بهر حال …
اولش بگم من دستی در نوشتن ندارم و همچنین شاید این خاطره خیلی بچگانه باشه و خبری از سکس توش نیست ولی کاملا واقعیه و چند سال جق من حول محور این میچرخه
اینکه وقت ازشمندتونو میزارید براش خیلی ممنونم و نظراتتون برام خیلی محترمه چه فحش باشه چه تمجید 🙏
من کلاس هشتم بودم، تو مدرسه مثه همیشه گفتن که باید روزنامه دیواری درست کنیم.
منم با دوستم که اسمش مهدی هم گروهی شدیم و قرار شد برم خونشون تا اونجا درستش کنیم.(مهدی از خانواده پولداریه من متوسط رو به پایین تازه اونا مثه ما اینقد مذهبی نیستن.)
روز بعدش من رفتم خونشون، در زدم، باز کردن منم رفتم بالا، وارد خونه که شدم پشمام ریخت، مامانش با موهای طلایی و فقط یه تیشرت و شلوار، جلوم واستاده بود بود(تابحال مادر خودمو اینجوری تو خونه ندیده بودم)
ممه های خیلی بزرگی داشت اصا یادم نمیره، منم با دیدن این منظره کیرم بد جوری بزرگ شده بود (درسته خیلی جقی بودم ولی خب حق یدین بهم) خلاصه…
رفتم اتاق مهدی و مشغول درست کردن روزنامه دیواری شدیم. بعد یساعت خواهر مهدی اومد تو اتاق تا به ما سر بزنه.
خواهرش مبینا 22 ساله بود. یه تیشرت مشکی با به شلوارک چسب مشکی پاش بود. موهای مشکی بلند، پوست سفید، سینه هاش خیلی بزرگ نبودن، ولی بدنش خیلی ظرافت داشت(خوراک تینجر دوستا)من فقط به ساق پاهاش خیره بودم و کیرم خیلی سفت شده بود.
چون خطش خیلی از ما بهتر بو، کل متنای روزنامرو اون نوشت.
بعد اون روز کل داستان جقام شده بود خواهر و مادر مهدی. بهر بهانه ای دوس داشتم برم خونشون…
بعد مدتی انگار مهدی فهمیده بود البته با اون کیر شق شده من و نگاهای خیرم خب خرم میفهمه ولی چیزی نمیگفت تا اینکه یروز گفتم بریم خونه شما یکم بازی کنیم، خیلی سفت گفت نه
منم ناراحت شدم گفتم چرا…
مهدی با خیلی با منت گفت: کسکش فکر کردی نفهمیدم واسه خواهرم میای خونمون؟ جنده، منم بیام هعی خونتون خواهرتو دید بزنم؟
این لحظه انگار اب سرد ریختن روم، به تتهپته افتادم ترسیدم که بره ابرومو ببره همجا
واسه همین خیلی ارووم و ملتمسانه گفتم خب تو هم بیا نگا کن🥵
مهدی کپ کرد، گفت چه حروزاده ای تو، میدونم الان دروغ میگی که منو خر کنی
گفتم بخدا نه بیاا توهمم. گفت اوکی اگه راست میگی گوشیمو ببر از خواهرت عکس بگیر بیا(من گوشی نداشتم) اگه نگرفتی میگامت
گوشیشو بردم خونمون، خواهر مهدی اینقد سکسی بود که هرکاری براش میکردم( اصا از وقتی رو خواهر مهدی جق میزدم ابم دو برابر میومد)
رفتم بعد دوساعت به هر طریقی بود چنتا عکس یواشکی از ابجیم گرفتم و رفتم خونه مهدی
عکسارو که دید گفت خواهرت تو خونه با دامنه؟ 😂
گفتم اره خونواده ما اینجورین همه. براش عجیب بود کلا، حقم داره با اون مامانی که من دیدم…
حالا بعد دیدن عکسا من اجازه داشتم دوباره برم تو خونشونو… ولی اینبار فرق میکرد خود مهدی میدونست قصد من چیه و این کیرمو شق تر میکرد.
رفتم تو هال نشستم،( چون مامانش اونجا بود) ولی مهدی نزاشت و منو برد تو اتاق
گفت واستا اینجا اینجوری منم بگا میدی خودم عکس میگیرم میام.(قشنگ مثه من استرس و هیجان میبارید ازش)
وقتی برگشت در اتاقشو محکم بست گوشیو انداخت رو تختشو گفت بکش پایین 😳
من اون زمان عادت نداشتم پشمامو بزنم و این دلیل محکمی بود که اصا شلوارمو در نیارم
ولی مهدی گفت یا الان میکشی پایین باهم جق بزنیم یا دیگه نه من نه تو
بالاخره دیدم نه نمیشه، شلوارمو دراوردم
مهدی پوزخندی زد، حقم داشت علاوه بر پر پشم بودن کیرم، خیلی کوچیکم بود
بعدش دراز کشید و دست کرد تو شلوارش 😳 باورم نمیشد رفته بود از رخت چرکا شورت خواهرشو قایم کرده بود تا بیاره
شورتو گرفتم ازش. اول بو کردم بعد مالوندم به کیرم خیلیی نرم بود لامصب. بمحض خوردن شورتش به کیرم، سر کیرم خیس شده بود
گوشیشو باز کرد عکس ابجیمو اورد و شروع کرد به مالیدن…
این خاطره خیلی طولانیه و جقای زیادی با مهدی تو خونه خودمون یا خونه اونا زدم اگه دوست داشتین میتونم در اینده براتون بنویسم
اگه بنظرتون

نوشته: متین


👍 15
👎 26
103801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

891551
2022-08-22 01:18:48 +0430 +0430

نوش جانتون عرضه کردن نداشتین دیگه

1 ❤️

891552
2022-08-22 01:19:46 +0430 +0430

اول داستان گفتی جقی وسط هم گفتی اخر هم گفتی خوبه حودت قبول داری کل داستان محوره جق میچرخه

2 ❤️

891553
2022-08-22 01:20:02 +0430 +0430

کاش میشد بیام واقعا برینم دهنت

0 ❤️

891616
2022-08-22 05:56:42 +0430 +0430

بخدا باورم نمیشه

یعنی تا این حد !!!

این بو آرمانهای امام راحل !!!

0 ❤️

891626
2022-08-22 06:36:03 +0430 +0430

متین جقی امیدوارم دیگه جق رو ترک کرده باشی و با عمل لیزیک به زندگی عادی برگردی

0 ❤️

891634
2022-08-22 08:25:15 +0430 +0430

آخه چی میگی زبون بسته. آبت انگار دمه مشکت ببخشید کله کیرته

0 ❤️

891647
2022-08-22 10:33:21 +0430 +0430

قربون همتون بشم که نظر دادین
باید بگم همه حرفاتون راسته
من تو یه شهرستان کوچیک زندگی کردم نه دیده بودم نه شنیده بودم
بعدشم تازه سن بلوغم بود واسه همین اینجوری شد

2 ❤️

891664
2022-08-22 12:08:54 +0430 +0430

دقت کردین تو داستان ها پولدارها راحت میگردن و معمولی ها مذهبی هستن؟

0 ❤️

891666
2022-08-22 12:44:29 +0430 +0430

خدایی باحال بود،قشنگیشم در سادگی و حقیقی بودن داستان بود،یه ادم معمولی مثل خودمون نه ابر انسان!

1 ❤️

891668
2022-08-22 13:00:42 +0430 +0430

کسخل

0 ❤️

891680
2022-08-22 15:38:09 +0430 +0430

من و پسرعموم اینکارو میکردیم. میومد خونمون یواشکی مامان و ابجیمو دید میزدیم و برای هم جق میزدیم

2 ❤️

891846
2022-08-24 00:57:20 +0430 +0430

جای جوووون

0 ❤️

892362
2022-08-27 09:16:31 +0430 +0430

فانتزی جالبی بوده امیدوارم خوش گذشته باشه 😉😉

0 ❤️

922842
2023-04-11 16:15:55 +0330 +0330

خدا شفای همه مریضا رو بده

0 ❤️