از بوسه تا عشق (۱)

1401/01/09

با سلام و عرض ادب خدمت دوستان این داستان در این قسمت فاقد لحظات سکسیه پس اگه نیتتون از خوندنش تحریک شدن و خود ارضایی هست پیشنهاد نمیکنم ولی اگه مایل بودین یه داستان عاشقانه و احساسی بخونین در ادامه همراه باشید
بلاخره بعد از دو سال پشت کنکوری موندن تو رشته و دانشگاهی که دلم میخواست قبول شدم ، از روی ضاهر احساس غرور و افتخار میکردم ولی از درون خالی بودم یه حسی درونم بود که انگار فقط از روی اجبار و اینکه اسمم تو دهن فکو فامیل بپیچه که پسر فلانی تو فلان دانشگاه میخونه و قراره آدم حسابی بشه و خانوادم بهم افتخار کنن . حتی نمیدونستم واقعا از زندگی چی میخوام و چه هدفی دارم فقط میدونستم باید تبدیل به ادمی بشم که باقی زندگیش رو درست حسابی و اونجوری که دلش میخواد بگذرونه
تو خونه یه مهمونی مفصل واسم راه انداختن و یجورایی گود بای پارتی خانوادگی بود برام
راهی دانشگاه شدم و با طمعنینه و باصلابت تو محیط دانشکده قدم میزدم ، یه فضای غریب تو یه شهر غریبه و آدمای رنگارنگ رابطه اجتماعی ضعیف و یه شخصیت خجالتی ولی ثابت قدم و جسور داشتم یعنی عجیب تر از محیط و آدما بنظرم شخصیتی بود که داشتم اونو یدک میکشیدم
ترم اول مث اکثر دانشجو ها و ادبیات کتابیشون حرف میزدم در حالی که خیلی اذیتم میکرد منی که با بچه محلا و رفقام شوخی خار و مادر مث نخود کیشمیش بود و زرتی مینداختیم دهنمون همین که تو اون فضا عفت کلاممو حفظ کنم یکم زورم میومد البته خیلی دلم میخواست که قشنگ و مثل جنتلمنا حرف بزنم و عمل کنم ولی از روی عادت و محیطی که توش بزرگ شده بودم واسم سخت بود و چفت شدن با آدمای جدید و برخورد مناسب با دخترای همکلاسیم یه مصیبت دیگه بود تو محیط خوابگاه با هم اتاقیم راحت بودم ولی دوری از خونه و دوستام که دیگه اون موقع اکثرشون یا سربازی بودن یا میخواستن دیگه واس خودشون خونه زندگی جمع کنن واسم سرسام آور بود
به همین منوال ترم اول گذشت ولی با محیط و دانشجو ها راحت تر شده بودم و اون ورژنی که دلم میخواست از خودم به نمایش بزارم بودم دیگه خجالتم ریخته بود رفتار اجتماعیم بهتر میشد و اعتماد بنفسم بیشتر میشد واس تعطیلات برگشتم خونه و از خانواده قول یه ماشین و خونه مجردی تو شهر دانشگاه مورد نظرم گرفتم دیگه اون احساس پوچی تو وجودم نبود به جاش روزبه روز امیدوارتر بودم و به زندگی خوشبین تر شده بودم
یه ۲۰۶ سیاه واسم گرفتن و یه واحد اپارتمان ۶۰ متری تو یه بلوک نزدیک واحد دانشگاهیم واسم اجاره کردن دیگه بهتر از این نمیشد
ترم دوم شروع شد و من و بچها با هم بیشتر مچ شده بودیم و تو یه جمع پسرونه همش بحث این بود کدوم یک از دخیا دافتر و مشتی تره من نظر خاصی به دخترا به غیر از یه دوست ساده و همکلاسی نداشتم کسی هم مد نظرم نبود که باهاش گرم بگیرم تا اینکه یه روز بعد از کلاس تو بوفه دانشگاه داشتم قهوه میخوردم چشمم به یکی افتاد ترم دومی بود ولی من اولین بارم بود میدیدمش یه استایل شیک و نجیب با قیافه جذاب و معصوم شاید سر جمع ۴۰ ثانیه نگاهش نکردم ولی انگار اون لحظه زمان متوقف شده بود و چشمم بغیر از اون چیزی نمیدید اون روز گذشت و روز بعد تو حیاط با پسرا جمع بودم که بازم به چشمم خورد از فرید پرسیدم فلانی‌ اون کیه گفت اسمش نیلوفره و ترم دو روانشناسی سهیل میخواست مخشو بزنه ولی راه نمیده گفتم این یکی واس خودمه کاریش نداشته باشید
چنبار تو حیاط و جلو بوفه روبه رو شدیم و من یواشکی میپاییدمش ، دیدنش قشنگ ترین حسی بود که میتونستم داشته باشم ولی جرات اینو نداشتم حتی بهش سلام بدم با سایر دخترای دانشکده رابطم خوب بود ولی وقتی اینو میدیدم دستوپامو گم میکردم و مخم تاب برمیداشت از شانسم تو یکی از کلاسای عمومی استاد و واحدمون یکی بود و این فرصتی بود که من بهش بیشتر نزدیک بشم اکثر تایم کلاس رو فقط نیلوفر رو میپاییدم چقد واس من جذاب بود موهای خرمایی و چشای سیاه درشت بینی سر بالا و لب های قلوه ای که با دیدنش لب و لوچم اب می افتاد و فقط تصور میکردم که میبوسمش
ولی اون لبا و تصوراتی که داشتم درحالی که در چند قدمی من بود خیلی ازم دور بودن یه بار قبل کلاس دل رو زدم به دریا و رفتم روبه روش و یه سلام احوال پرسی جزئی باهاش کردم و یکم مورد کلاس حرف زدیم ولی حرفی پیدا نمیکردم که بهش بزنم و صحبتمون کوتاه و بی نتیجه بود
عصر پاییزی بود و هوا سرد و مه الود بود و هر از گاهی قطره های بارون میزد کلاسامون تموم شده بود و محیط دانشکده خلوت رفتم نشستم تو ماشین که دیدم نیلوفر تو پارکینگ داره سر خود قدم میزنه و قیافش یه جوری بود که انگار از یه موضوعی کلافس رفتم ماشینو نگه داشتم کنارش پرسیدم اتفاقی افتاده گفت راستش تایر ماشینم پنچر شده و بلد نیستم عوضش کنم گفتم اگه اجازه بدین من عوض میکنم بخاری ماشین روشن بود گفتم لطفا بشینین تو ماشین من هواسرده بخاری رو روشن کردم هم گرم بشین هم من تایر رو عوض کنم تشریف ببرید اومد نشست تو ماشینم و من پیاده شدم و تایر رو عوض کردم گفتم تموم شد یه تشکر گرم ازم کرد و رفت نشستم تو ماشینم بوی عطرش ماشینو برداشته بود میخواستم تا صبح همونجا بمونم و عطر اونو استشمام کنم ،چن روز بعد تو سلف سرویس هم رو دیدیم اومد و بازم ازم تشکر کرد و یکم خوش و بش کردیم بعد از اون هر از گاهی بهش پیام میدادم و جویای احوالش میشدم پستا و پروفایل هاشو چک میکردم و دم به دیقه عکساشو نگاه میکردم همونی بود که همیشه دلم میخواست داشته باشمش

روال به همین شکل میگذشت و من روز به روز عاشقتر و احساسی تر میشدم ولی با خودم عهد بسته بودم احساسی که تو وجودم شکل گرفته بود لطمه ای به وضعیتی که دارم نزنه ولی احساسی که بهش داشتم فراتر از این حرفا بود
یه روز بعد کلاسا جلوی ورودی دانشکده دیدمش پیاده بود با خودم گفتم هر کاری قراره بکنی و هرچی دلت میخواد بگی الان وقتشه رفتم کنارش نگه داشتم شیشه رو دادم پایین بهش سلام دادم جوابمو داد گفتم اگ جایی میرید برسونم و فلان یکم معذب شد انگاری ولی سوار شد باهاش احوال پرسی کردم و یکم راجع به درسا و کلاسا حرف زدیم گفتم مسیرتون کجاس آدرس یه کافه رو داد با خودم گفتم ای بابا میره کافه حتما با یکی قرار داره یکم پکر شدم اونم از حالت چهرم فهمید و پرسید چیزی شد گفتم نه و به راهم ادامه دادم جلو کافه پیاده شد و رفت و منم راه خودمو گرفتم برم ولی تو دلم موند که با کی قرار داره و چیکار میکنه یکم با خودم کلنجار رفتم و به این نتیجه رسیدم برگردم چک کنم که با کیه برگشتم جلو کافه نگه داشتم و نگاهی داخل کافه انداختم دیدم تنهاس یکم دلم خنک شد ولی نتونستم برم کنارش بشینم فرداش جلو بوفه دیدمش و ازش پرسیدم همیشه به همون کافه میرید و فلان گفتش اره پاتوق همیشگیمه و اکثرا میرم تو ذهنم گفتم ایولا پاتوقشم پیدا کردم بیشتر میتونم ببینمش یا تو چشمش باشم
دیگه کارم شده بود بعد از تموم شدن کلاس برم چن ساعتی تو کافه بشینم که شاید بیاد چن روز اینطوری گذشت تا یه بار ساعت ۴ عصر دیدم اومد تو به محض ورود چشمم افتاد بهش و اونم منو دید اومد سر میز من و سلام داد و احوال پرسی کردیم تعارف کردم نشست میزم و یه کاپ کاپوچینو سفارش داد منم فرنچ پرس سفارش دادم صحبتامون دیگه صمیمانه تر و گرم تر شده بود و منم خوش حال از اینکه بهش نزدیک تر میشم دیگه چتامون هم بیشتر میشد و حس میکردم احساسی در وجود اونم شکل میگیره که همین طور هم شد دیگه طوری شده بود که هر روز هر دومون بهونه میکردیم که باهم باشیم
یه بار تو کافه بهش پیشنهاد دادم بریم خونه من راحت تر باشیم یکم من من کرد ولی قبول کرد که بریم چون منم تا حالا حرکت اشتباهی نکرده بودم بهم اطمینان داشت و جای ترسی براش نبود رفتیم خونه و یه سر به فضای خونه زد گفت واس یه دانشجوی غریبه بدک نیس ویولن و گیتارمو که زده بودم دیوار دید و گفت سازم میزنی گفتم با این قلب عاشق و احساسیم همدم شبام سازمه یه نگاه چپکی بهم انداخت گفت منم کم بلد نیستما دست کم نگیر منو گفتم مگ بلدی ساز بزنی گفت اره ویولن میزنم هر از گاهی گفتم خوب بزن یکم استفاده کنیم دیگه آرشه و ویولن رو برداشت و کوک کرد و اهنگ sad romance رو با ظرافت و تبحر بسیار زیبایی نواخت من خودمم واقعا لذت بردم و احساساتم بر انگیخته شد بعد اینکه تموم کرد با چشمانی پر و اشکبار تشویقش میکردم و تحسینش میکردم ، یه قابلیت زیبای دیگه هم ازش دیدم یادم رفت ازش پذیرایی کنم رفتم سر فریزر خوشبختانه چنتا کاپ کیک شکلاتی داشتم سریع یه قهوه اماده کردم و رفتم نشستم کنارش و جرئت صادقانه حرف زدن باهاشو پیدا کردم ولی نمیخواستم به طور مستقیم بهش بگم که عاشقش شدم و بیشتر واسش از داستان های عشقی مث رومئو و ژولیت و شیرین و فرهاد تعریف میکردم و اینجوری میخواستم پلی میان احساسات من به اون بزنم که بهم گفت این عشقای بزرگ و احساساتی که تو داری راجبشون میگی کدومشون پایان خوشی داشت و کدومشون بهم رسیدن و عشق زیباشون به خوشبختی تبدیل شد !؟ با شنیدن این یکم حالم گرفته شد ولی گفتم عشق به خاطر این نرسیدن ها و تلخی هاش قشنگ و دلنشینه مث قهوه تلخی که با لذت سرت میکشی و بهت احساس خوب میده عشق هم مثل اونه ، خلاصه یکم اینجوری بحث کردیم و اولین بار اومدنش به خونه من به معصومانه ترین شکل ممکن به سر رسید بردم رسوندمش و آدرس خونشونم یاد گرفتم خدافظی کردیم و برگشتم تو راه تا خونه خیلی خوشحال بودم هم از اینکه اینقدر بهش نزدیک شده بودم که حتی ادرس خونشو داشتم هم باهم گرمتر و صمیمی تر بودیم
بعد از رفتنش به حرفایی که با هم زدیم و به حرکات و رفتارش ساعت ها فکر کردم و هزار تا تصورات قشنگ تو ذهنم ازش ساختم چقدر میپرستیدمش ، چقدر حال دلم حتی وقتی که بهش فکر میکردم بهتر میشد چقدر بهش نیاز داشتم …

ادامه در قسمت بعدی

نوشته: یوری


👍 4
👎 3
4201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

866965
2022-04-04 05:03:54 +0430 +0430

بسیار زیبا همینجوری ادامه بده 🖤🖤

0 ❤️