استاد عینکی من...!

1402/04/21

(توجه: در این داستان از نویسنده ی پسر هم استفاده شده تا داستان بتونه مناسبت هر دو جنس باشه‌…)
رها :
باز هم یه روز دیگه رسیده بود و من درگیر درس هام شده بودم و حال عجیبی داشتم
کلا امسال سال عجیبی بود متاسفانه شروع درس ها استارت سکوت رو تو خونه میزد جوری که رضا حتی یادش نبود من وجود دارم میدونستم درس های حقوق خیلی سنگینه ولی راستش دلم گاهی از رضا میشکست اون خیلی با من فرق داشت مامان میگفت به دایی حسین رفته بابا میگفت مثل کسی نیست و شخصیت خاص خودشو داره اما در کل باید بهتون بگم که داداشم رضا با اینکه ما خانواده با خدایی هستیم و قوانین خاص خودمون رو داشتیم همیشه ، کاملا آدم تابو شکنی بوده برای همین علاقه به وکالت پیدا کرد و اون بهترین دروغگویی که تا حالا دیدم چون با اینکه بلده بدترین دروغ هارو بگه به من دروغ نمیگه! توی حیاط نشسته بودم و به همه جا نگاه میکردم به جز صفحه جزوه ام و این یه فاجعه بود که جدیدا درگیرش شده بودم که ناراحتم میکرد! نمیدونستم چه بلایی قراره سرم بیاد و چه بلایی سرم اومده ولی خیلی زیاد ذهنم درگیر شخصیت عجیب استاد دیبا بود انگار که هزاران راز رو با خودش به دوش میکشه و من عین یک کاراگاه تشنه ی پیدا کردن اون راز هام… اون تنها استادی بود که حس امنیت خاصی بهم میداد خیلی خوب بود و بهترین شکل توضیح می‌داد با اینکه تنفر از کارش از نگاهش پیدا بود اما تو وظیفه اش کم کاری نمی کرد و به بهترین شکل وقت میذاشت برای همه ماها به ویژه من…امروز غروب باهاش کلاس داشتم دل تو دلم نبود من کودکانه و معصوم از احساسات واقعی خودم ناآگاه بودم! و این گناه هیچ کسی نبود جز خودم
شایدم تربیتی که شده بودم اینجوری بود. من تو خانواده ی فوق العاده با شخصیت و با حیایی بزرگ شدم پدر و مادرم آدم های آرام و مودبی بودن و منو با شرف بزرگ کردن ، اما خب من تا اون روز هیچ وقت حتی درست احساسات خودم رو درک نکرده بودم. رضا رو کاناپه خوابش برده بود پتویی رو تنش انداختم و عینکش رو از چشمش درآوردم و یواش لباس هامو پوشیدم. من عادت به پوشیدن لباس های ضخیم زمستونی نداشتم زیر پیرهن هام یه لباس زمستونی ضخیم می پوشیدم و روش پیرهن. اون روز با تیپ سفید رفتم دانشگاه…
وارد کلاس شدم و نشستم ردیف اول ؛ کاملا تو دماغ استاد دیبا بودم!
استاد دیبا وارد کلاس شد ، باز هم سرد و جدی بود و بعدش لبخند سردی زد و سلام کرد منم جای تمام اون دانشجوهای بی خیال مودبانه بلند شدم و سلام کردم بهش و اون هم مودبانه جواب داد و رفت سر درس. کلاس کمی ساکت شد ، من درس رو امروز نخونده بودم و خیلی ناگهانی استاد گفت : خب خانم زنگنه! شما به من بگید که…
یهو گفتم : استاد! من امروز نخوندم من رو ببخشید… با لبخند گفتم: اشکالی نداره خانم زنگنه دفعه بعدی جبران بفرمایید
یهو پچ پچ بچه ها بلند شد!! یه پسری رو صدا زد و اون هم گفت درس رو نخونده ولی با لحن بدی گفت اینو ، استاد با جدیت گفت : پس من براتون صفر رد میکنم بفرمایید
همونجوری که انتظار داشتم پسره گفت : آهان! اونوقت استاد جون این خانم زنگنه چون خانومه اینقدر راحته تو کلاس؟ فقط ما پسرا میخ داریم؟! استاد با جدیت بلند شد و گفت : ببینید آقای احمدی مقدم من گفته بودم درس جواب ندادن گناه نیست ولی بی ادبی واقعا به خورد من نمیره سن و سالی از من گذشته ، در نهایت وقاحت تا اینو گفت گوشام تیز شد بفهمم چند سالشه…! تو همون خشم و جدیتش هم آروم و سرد و بی خیال صحبت می کرد ، ادامه داد : شما چند سالته؟پسره گفت ۱۸ گفت من حداقل ۲۰ سال از تو بزرگترم پسر جون من دشمن تو نیستم ولی تو شاید بخوای سر به تن من نباشه پس خواهشا تحمل کن تا ترم تموم شه ترم بعدی با من برندار عزیز من . پسره با کلافگی نشست و لوازمش رو جمع کرد. استاد بی خیال درس رو شروع کرد ولی
من اندر خیال این بودم که چرا اگر استاد حدودا ۴۰ سالشه اینقدر چهره اش خسته و حدودا ۴۵ سالی نشون میداد؟!
دیگه حواسم به هر چیزی بود جز درس :) دختر درسخوان و باهوش کلاس داشت به چیز جدیدی تبدیل میشد… من نقاشی هم تا حدود خوبی بلد بودم. استاد بهمون وقت داد از یه سایتی یه مقاله بیاریم یکم خلاصه کنیم بنویسیم و خودش نشست و کتابی باز کرد و مطالعه کرد و منه احمق جای اینکه وظیفه امو انجام بدم شروع کردم با یه اتود هفت دهم عادی و یه پاک کن رو برگه نقاشی استاد دیبا رو کشیدم… با دقت چشم هامو ریز کردم
خدا رو شکر اون هم عین مجسمه بود این مرد حتی تکون نمی‌خورد انگار ربات بود…
به اجزای صورتش نگاه کردم! برای اولین بار تو زندگیم افکار عجیبی به ذهنم رسید که حالمو بهم ریخت…
به چشم هاش که نگاه میکردم توش شرارتی میدیدم که حالمو عوض میکرد ، به لباش نگاه کردم تا اونارو بکشم اما… اون لب هاش نه قلوه ای بود نه هیچ رنگ خاصی نداشت!
یه لب معمولی با سایز معمولی که از فرمش حس میکردم لبای سفتی باشه! ولی وقتی داشتم نقاشی میکردم یک آن داشتم تصور می‌کردم اگر این لبا رو بخوام بخورم اول از کدوم شروع میکنم؟! از لب بالایی که شکل عدد ۸۸ بود یا لب پایینی؟! اصلا اون لبا چه مزه ای میداد؟
چرا دلم میخواست گازشون بگیرم؟! چرا صدای آخ گفتن استاد تو گوشم بود…
اینارو که مرور میکردم دیدم داره دستام میلرزه با جدیت به کشیدن بقیه اجزا رسیدم
تا اینکه دست هاشو دیدم! انگشت های کشیده و ظریف و زیبا! برعکس تموم دخترا که عاشق مردای پشمالو هستن من بی اراده از بچگی از موی زیاد بدن مرد متنفر بودم و دیدن دست های استاد با اون ظرافت ولی همراه با فرم مردونه اش داشت دیوونه ام میکرد.
از ناخون بلند برای مردا متنفرم اون ناخون هاش رو از ته میگرفت و دستای خیلی صاف و زیبایی داشت! پاهاشو انداخته بود رو هم
پاهای کشیده ای داشت اون حداقل بهترین انتخاب برای کشیدن نقاشی بود.
یهو گفت دوستان تایم کلاس تموم شده دفعه بعدی رسیدگی می کنیم
یهو انگار در آغل گوسفند باز شد همه دانشجوها ریختن بیرون و این من بودم که تا آخرین لحظه داشتم لوازم رو آروم جمع میکردم و محو تماشای استاد بودم… برای اولین بار وقتی بلند شدم چشمم به فرم باسنش خورد. اینو میگم شاید براتون جالب باشه! من به عنوان کسی که نقاشی میکنه همه نکات رو با دقت نگاه میکنم ولی این عادت تو ما دخترا وجود داره فرم باسن مردا توی شلوار های جذب و مرتب با کمربند علاقه مندیم! این مستقیما رابطه با سکسی بودن نداره بیشتر یه نوع چیز جذابه از دید ماست مثل رگ دست یا موی بدن برای بعضی دخترا.
این سری بی خداحافظی ول کرد رفت و منم هیچی نگفتم خیلی سریع رفت! منم رفتم پشت سرش‌. ولی یهو گوشیم زنگ خورد. رضا بود! با جدیت بهم خبر داد امشب میره مهمونی منتظرش نباشم! دلم گرفت… چون تنها بودم! دم دستشویی قسمت برادران بودم که یهو استاد دیبا رو دیدم داره کمربندش رو میبنده و با من رو به رو شده! با خجالت چشمم افتاد به کیرش که هنوز انگار تو حالت شق بود. با نهایت خجالت سریع گفت ببخشید خدانگهدار . اون از من بدتر بود و جدی برگشت تو توالت انگار میخواست خودشو ملامت کنه بابت بی دقتیش…
وقتی از دانشگاه اومدم بیرون خیلی خجالت زده بودم من اصلا هیچ وقت اینجوری نشده بودم! شایدم چون خیلی وقت بود اینجوری نبودم الان اینقدر تحریک پذیر شده بودم.
باد سردی به صورتم خورد و هر چیزی تو ذهنم اومد رو باد برد و من به سمت خونه حرکت کردم!

رضا :
جلو آیینه وایستادم و بلند بلند با آهنگ believer خوندم.
امشب یه پارتی توپ دعوت بودم! شاید با خودتون بگید چرا رها رو نمی بردم
آره من آدم روشنفکری بودم ولی خدایی کی یه دختر بچه ساده رو با اون چهره معصوم می‌برد بین اون همه گرگ؟!
یه تیشرت مشکی تنم کردم
از اینکه عینکی بودم متنفر بودم
همیشه شبیه پسر بچه های خنگ میکرد منو
با خشم عینکم رو در اوردم و موهامو دادم بالا
دلم نمیخواست اصلا رها رو ببینم با این قیافه که زده بودم پس سریع از تو کمد چند تا کاندوم برداشتم و سریع راه افتادم‌.
من ماشین نداشتم و با رفیقم علی رفتیم تا اونجا‌.
پارتی پر از دخترای سکسی بود و من شدیدا سگ حشر بودم. اولین بار که جق زدم فقط ۱۲ سالم بود و فکر می‌کنم خیلی زود بود‌.
چندین ساعت گذشت و همه تو هم بودیم و می رقصیدیم . یه زن میانسال که تیپ دخترونه میزد باهام رقصید ، حقیقتا بدنش داشت روانیم میکرد… وقتی رو به روم داشت می رقصید چون قدش کوتاه بود دم گوشش خم شدم و گفتم : چند؟! با عشوه گفت : چی چند؟! با خنده و مستی دم گوشش همزمان که گوششو لیس زدم گفتم : قیمت کس خوشگلت رو میگم عزیزم!! با نفس نفس دستشو کشید به کیرم و دم گوشم گفت هر چی خواستی بده ولی اول کیرتو میخوام شوهرم یه خروسه که اصلا بهم حال نمیده‌‌.
اونجا خیلی خر تو خر بود و شلوغ! دستشو گرفتم و گفتم : میای خونه ما؟! با خنده گفت آره میام فقط الان که فکر میکنم میبینم ۲ تومنی برات آب میخوره! با خنده گفتم باشه و خلاصه سوئیچ ماشین رفیقم رو گرفتم.
ساعت ۴ صبح بود قطعا رها خواب بود! اسم زنی که باهام اومد خونه فرانک بود . رفتیم تو اتاق من و من نشستم روی تختم. بدن فوق العاده کوچولو ولی سکسی داشت ، سینه هاش تو لباس مشخص بود عملی باید باشه
آروم جلوم شروع کرد به لخت شدن ، منم تکیه دادم به لبه ی تخت و با کیرم از رو شلوار بازی کردم . تاپش و شلوارش رو در اورد با شورت و سوتین جلوم بود . به نفس نفس افتاده بودم ، آب دهنمو قورت دادم با جدیت گفتم: فرانک سینه هاتو ببینم! زود باش
فرانک با عشوه گفت عاعا! بعد شروع کرد به تکون دادن سینه هاش . با خشم کیرمو مالیدم از رو شلوارم و نفس نفس زدم ‌‌‌. با خشم لب زدم : کست رو ببینم فرانک ، کسشو به جلو رقصوند و لبشو گاز گرفت و اومد جلوم وایستاد از پایین نگاهش کردم با جدیت . شورت و سوتینش قرمز و توری بود نوک سیاه ممه هاشو دید و احساس کردم پیش آب از کیرم خارج شد و آه خفه ای کشیدم‌. فرانک با صدای گرفته گفت : پسر کیر خوشگلم ممه میخواد؟ شیر بخوره سیر بشه؟! با جدیت گفتم اوهوم یهو سوتینش رو در اورد و سینه هاشو تند تند تکون داد و لبشو گاز گرفت.
با نفس نفس نشوندمش رو پام . با خنده گفت آخ کسم! با حرص گفتم قربونش برم من.
نوک سیاه ممه هاشو گرفتم و کشیدم و محکم لبامو کوبیدم رو لبای پر از رژ لبش
وحشیانه ازش لب میگرفتم و ملچ و مولوچ میکردم. رو کیرم بالا پایین میشد با اینکه شلوار پام بود و اونم شورت پاش بود ، زبونشو با خشم ساک زدم و سینه هاشو محکم چنگ گرفتم. دهنشو محکم باز کردم و تف انداختم توش و با خشم رفتم تو ممه هاش
هاله سینه هاشو میک زدم آه می‌کشید و یهو حس کردم کیرم خیس شده عجیب . شاشید رو شلوار و کیرم. با خشم کمرشو فشار دادم و نوک خوشمزه ی ممه هاشو خوردم و هی از حرص گفتم هووووووم. نوک سینه اش خیلی بزرگ و شق بود ، منم عین بچه ها میک میزدم
یهو محکم پرتش کردم رو تخت ، شورتش رو در اوردم
یه کس خوشگل که کمی مو در اومده ازش
خم‌شدم بالای کسش که پشم سیاه بود رو بوسیدم و کشیدم با لذت گفتم: ای جانم وای
نوک دماغم رو لای کسش کشیدم
کسش رو نشسته بود بوی گند میداد ولی من خوشم می اومد. پاهاشو انداختم رو شونه هام و کسشو باز کردم ، چوچول صورتی و پاره سوراخ خیس و لیز نازش کردم
آه و ناله اش همه جارو گرفته بود و هی تیکه تیکه میشاشید رو صورتم .
رو کسش حرف زدم : کس خوشگل من کیه؟! کس بوگندو من شاشو منی
با لذت داشت سینه هاشو می‌مالید
یهو وحشیانه شروع کردم به خوردن کسش
هی بیشتر ترشح می اومد و من تشنه تر میشدم
جوری میخوردم که صداش همه جا می اومد.
تو دهنم با کسش می‌رقصید.
تا حد خفگی کس لیسی کردم
کونش محکم خوردم و لیسیدم ، کیرم تو شلوار داشت میترکید ‌وایستادم سر پا و گفتم کیر خوریت شروع شده یالا دختر
یهو زانو زد جلوم و کیرمو در اورد
یکم با کیرم نبض زدم براش اونم قربون صدقه اش میرفت یهو تخم هامو ‌کردم تو دهنش و اونم مثل نخورده ها خوردش کیرم رو مالیدم و ناله کردم. به گرفتگی گفتم: آه بخوررررر فرانک من بخور تخم هامو
پوستشو میک بزن دختر
اونم با اوووم اووم کردن یهو کل تخمم رو کرد حلقش داشت خفه میشد
منم دماغش رو گرفتم و یهو ولش کردم
با خشم سرشو گرفتم و شاشیدم تو صورتش
با لذت میگفت اهههههه بدهههههه
یهو کردم تو دهنش و مثل سگ گاییدمش
اووووق هایی میزد در حد خفگی رگ‌ گردنش باد کرده بود و یهو بالا اورد رو کیرم‌.
دلیل اینکه زود داشتم سر هم می آورد رها بود که متوجه نشه . فرانک‌رو پرت کردم رو تخت و کیرم رو گرفتم جلو کسش
لبشو گاز گرفت و گفت : کیرتو میخوام زود باش خواهش میکنم اول قشنگ با کیرم چوچولشو بازی دادم تا باد کنه. بعد یهو کردم تو کسش چند ثانیه تند تند گاییدم یهو محکم در آوردم کردم تو کونش و تند تند چند ثانیه کردم اینقدر روند رو تکرار کردم که تو وضعیتی که کیرم تو کون خوشگلش داشت تکون میخورد آبم بدجور اومد…
همه رو گرفتم ریختم رو صورتش
از لذت جیغ بلندی کشید دیگه به تخمم بود رها بفهمه! یهو تند تند زدم تو کسش داد زدم فرانک آبتو بیار کس طلایی من! وحشیانه رفتم تو کسش و چوچولشو گاز گرفتم و خوردم‌ . فرانک آروم نشست رو دهنم و افتاد به سواری کردن
عین‌یک اسب سوار رو دهنم سواری میکرد اونم به مدت ۴۰ دقیقه
این من بودم زیر کسش در حال جون دادن
کیرم همونجوری شق و آماده با هر حرکت تو هوا تکون می‌خورد‌! یهو برگشت 69 کرد و عین گشنه ها کس و کیر همو می‌خوردیم
یهو تو دهنم ارگاسم شد تمام صورتم شد آب وحشتناک زیادی! با حرص موقع ناله لذتش کیرمو کردم تو حلقش چنان دهنشو گاییدم از شدت اوق داشت حنجره پاره میکرد
آخرش آبم اومد از سوراخ دماغش زد بیرون
با حال کیری پرتش کردم کنار و خودمم لخت مادر زاد ولو شدم رو تخت و با نفس نفس گفتم شماره کارت! با حالت خراب تر از من گفت شماره موبایل! با حال بدی گفتم ۰۹… با تموم حالت لخت گوشیش رو در اورد و یادداشت کرد و شماره کارت رو داد. همونجوری لخت مادرزاد بدون پتو با کیر شق سعی کردم بخوابم به کیرم نبود کی میاد کی میره…
فرانک ول کرد و رفت . با کلافگی پاشدم
کیرم نمی خوابید رفتم جلو آیینه به خودم با کیر لخت نگاه کردم ، بدتر تحریک شدم شهوت من بیمارگونه زیاد و تموم نشدنی بود. به فرم کیرم و تخم هامم نگاه کردم
کیرم ۱۷ سانت بود ولی کلفت بود. یهو صدای گریه ای پشت در شنیدم. مطمئنم رها بود
ولی بی اهمیت شده بودم برام . بازم آب کیرم باید می اومد! نشستم رو تخت شروع کردم به جق زدن صدای خیسی کیرم همه جا بود آه های بلندی میکشیدم… آه اههههه اهههههه
اینا جز اون تابو شکنی های من بود. بالاخره برا بار سوم آبم اومد و یهو کیرم ول شد
با خنده ناز کردم کیرمو و دیدم دوباره داره پا میشه آروم سر کیرمو نوازش کردم و گفتم هیش بخواب مرد یکم استراحت به خودت بده. تو همین افکار و کارا بودم که لخت رو تخت خوابم برد…

نوشته: Rahaye raha


👍 1
👎 6
32301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

937420
2023-07-13 03:04:35 +0330 +0330

میتونی بجای جرثقیل از کیرت استفاده کنی جقی کس خل کیر رستم رو هم که داشته باشی بعد از سکس حداقل نیم ساعت میخوابه بلند بشو هم نیست

0 ❤️

937481
2023-07-13 13:12:26 +0330 +0330

الان چه ربطی به رها داشت ؟ چیکار به داستان کس شر رها داشتیم ؟؟؟

0 ❤️

937512
2023-07-13 18:10:26 +0330 +0330

در گوشش گفتی چند؟
نگفت مگه من مث خواهر و مادر توام؟

0 ❤️